انتخابات فرسایشی و خستهکننده و در عین حال مهم ایالات متحده به بدترین شکل ممکن به پایان رسید. شخصیتی نژادپرست، ضدزن/مهاجر، بیتجربه، بدون وقار و تربیت شخصی، دروغگو و فرصتطلب بر مسند ریاست کاخ سفید خواهد نشست.
شکافی که این انتخابات در جامعه آمریکا آشکار/ایجاد کرد بهزودی ترمیمپذیر نیست و قاعدتا سیاستمداران و جامعهشناسان و تحلیلگران درصدد فهم/درمان وضع موجود برخواهند آمد.
یکی از راههای فهم و درمان معضل شکاف و نقار اجتماعی که دامنگیر جامعه آمریکا شده است، توجه به چهار گرایش عمده در این انتخابات است. در حزب دموکرات برنی سندرز به عنوان چپ سوسیال و هیلاری کلینتون به عنوان چپ محافظه کار و معتدل و در اردوگاه جمهوریخواهان کسی مانند دونالد ترامپ به عنوان راست افراطی و اکثریت جمهوریخواه به عنوان راست معتدل و میانه از ابتدای صفبندی های درون گروهی برای احراز عنوان کاندیدای حزب خود را به روشنی از هم تفکیک کردند. تلاش هر دو حزب برای انکار و نادیده گرفتن این دو گرایش در بادی امر و پس از ناکامی در آن، تلاش بیهوده در ادغام و اندراج این گرایشات مختلف در یک نامزد آنها را نه تنها با مشکلات روبرو کرد که بر عمقشان نیز افزود. امروز و پس از آشکار شدن نتیجه انتخابات دو نکته روشن شده است:
۱-حمایت نکردن سیاه پوستان و مردان مسن سفید پوست از هیلاری کلینتون
۲-چشم بستن طرفداران حزب جمهوریخواه به اعلام برائت سران حزب از دونالد ترامپ و رأیدادن به وی
در مورد نخست، نتیجه شکست هیلاری کلینتون از ترامپ و تحقق فاجعه ملی است و در مورد دوم خالیشدن سبد حزب جمهوریخواه از رأیدهندگان سنتی و عقبماندن از تحولات اجتماعی که در نادیده انگاشتن حزب تجلی یافت. هرچند رییس حزب ترامپ را عامل رأی آوردن حزب در کنگره معرفی کرد. همین اعتراف نشاندهنده این است که حزب جمهوریخواه دیگر قادر به مدیریت طرفداران و پایگاه اجتماعی خود نیست.
در سوی دیگر، دلسردی عمیق طرفداران سندرز از حزب دموکرات و بیتوجهی به هشدارهای همگان از جمله خود سندرز و اوباما همزمان با تلاش هیلاری برای بهدست آوردن پایگاه رأی سندرز جملگی نتیجه درخوری نداشت و مانع از شکست هیلاری نشد.
همچنین ناتوانی حزب دموکرات در تشخیص خطر واقعی ترامپ و ضعف اردوگاه کلینتون در برآورد پایگاه رأی و رها کردن ایالات پنسیلوانیا و نیوهمشایر و اوهایو و ویسکانسین و در واقع تقدیم این چهار ایالت کلیدی به ترامپ مزید بر علت شد.
راهکار واقعی برای درمان ضعف هر دوی این حزب عمده نخست به رسمیت شناختن گرایشهای مختلف درون حزبی و سپس انشعاب خواهد بود.انشعابی که به نحو رسمی اعلام شود. سندرز از حزب دموکرات جدا شود و حزب خود را که چپ پیشروست بنیان گذارد تا بتواند با توان بیشتر و بیدغدغه از رقابتهای فرسایشی و بینتیجه درون حزب دموکرات به مدیریت و ساماندهی پایگاه اجتماعی خود اهتمام ورزد. از سوی دیگر ترامپ که اینک به ریاستجمهوری برگزیده شده، با اعلام انشعاب و رسمیت بخشیدن به انشعاب واقعیایی که رخ داده است نیروهای وفادار و طبقه اجتماعی پشتیبان خود را ساماندهی نماید. حزب جمهوریخواه هم حامیان واقعی و وفادار خود را با مدیریت بهتر میتواند منسجم نماید.
ثمره این انشعاب در دو طیف هر دو حزب عمده امریکا، ضمن روشنشدن و شفافیت سیاسی، مانع از انکار گرایشات جاری و ساری در متن و بدنه جامعه و تبدیل آن به عامل سرخوردگی و قهر سیاسی و هدر رفتن توان حزب برای برنامهریزی خواهد بود.
پس از به رسمیت شناختن این انشعاب، بدیهی است هر یک از این دو گرایش که اینک به حزبی مستقل تبدیل شدهاند میتوانند در انتخابات مختلف از امکان ائتلاف بهره بجویند. ائتلافی که با حفظ تفاوتها و هویت و مبتنی بر هدف مشکل میتواند صورتبندی شود.
هماینک جامعه آمریکا عملاً به این چهار گرایش عمده تقسیم شده است و کار سیاسیون آگاه به رسمیت شناختن این تنوع و گرایش و انشعاب درون حزبی است. بستن چشمها بر این واقعیت و تلاش برای ادغام و اندراج دستوری و مکانیکی بدون فهم علل این انشعاب و شکاف اجتماعی برای هیچکدام از دو حزب عمده دربردارنده بهبود اوضاع سیاسی نخواهد بود.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…