در رویارویی با جهان مدرن، اسلام همانند سایر ادیان با مشکلاتی روبهرو شده است. بسیاری از باورهایی که در جهان قدیم و افسونزدایینشده مورد قبول بود، مثل رستاخیز، جهنم و بهشت و عالم ملکوت زیر سوال رفته است. هم چنین مطالبی در مورد خلقت، علم، تاریخ و یا احکام با دست آوردهای علمی و اخلاقی دنیای نو از مقبولیت افتادهاند. در مقام پاسخگویی به این سوالات و تلاش برای حل این مشکلات، از سالها پیش توجیهاتی از سوی اصلاحگران دینی ارایه شده است. از سنگلجی و سوسیالیتهای خداپرست تا مهندس بازرگان و طالقانی و پیمان و شریعتی. اما تا پیش از انقلاب ۵۷، تکیه بر مسایل اجتماعی بود و اسلام امیدی برای مبارزه علیه استبداد و استعمار بود؛ لذا اصلاحات درون دینی بود و بنیانهای اسلام ، همچون نزول قرآن و یا هویت خداوند، زیر سوال نمیرفت. بیشتر نیروی این مدافعان دینی صرف اصلاح دین موجود و کارآمدی آن میشد.
پس از انقلاب داستان دگر شد. حکومت دینی خود بر اریکه قدرن نشست. دیگر اسلام اسلحهای برای جنگ باحاکم ظالم و مستبد و استعمار غرب نبود، بلکه حال خود اسلام با همه توان در میدان بود. دوران رویا بافیها و کلیگوییها از اسلام ، حداقل در ایران، به سر آمده و انتظار از دین جامه عملپوشاندن به آرمانهایی بود که پیش از انقلاب برای آن تبلیغ شده بود. دیگر ایرادها و انتقادها به دین را نمی شد به گردن بیگانه انداخت و یا به دلیل ضرورت مبارزه آسان از کنار آن گذشت.
پاسخگویان نیز دیگر نیروهای منتقد روحانیت چون شریعتی، نهضت آزادی و ملیمذهبیها نبودند، بلکه دستپروردگان همین نظام دینی و گاه سرسپردگان و توجیهگران آن بودند. نمونههایی چون سروش و حلقه کیان، مصطفی ملکیان و یا روحانیونی چون محمد مجتهد شبستری. برای اینان دیگر اسلام حربهای برای مبارزه نبود، بلکه هویت خود اسلام و تواناییهای آن مورد سوال بود. لذا امثال یوسفیاشکوری و تقی رحمانی و مهندس سحابی و رضا علیجانی و محسن کدیور در خیل آنان قرار نمی گرفتند.
این جماعت نخست مسئله قرائتهای دیگر را مطرح کرده و حق ویژه روحانیت را در تفسیر دین زیر سوال بردند. اما نه به شیوه شریعتیها «اسلام بدون روحانیت».
گام بعدی این نواندیشان دینی این ادعا بود که اسلام درست را آنان می شناسند. به عبارتی دیگر آنان اینبار، نه تنها روحانیت، بلکه قرائت رایج از اسلام را در معرض نقد قرار دادند. در تدام این روند بود که «کلام الهی» بودن قرآن نیز مورد تردید قرار گرفت. اینکه چهگونه خداوند میتواند سخنانی در تضاد با علم و اخلاق گفته باشد، یا آسمان و زمین و بهشت و جهنمی ترسیم کند که کیها شناسی علمی موجود نادرستی آنها را برملا کرده است. تردید در درستی کلامی که قرار است در همه زمانها و مکانها صادق باشد. در پاسخ به این ایرادات نظریه «قرآن محمدی» مطرح شد، یعنی این کتاب کلام خدا نیست، بلکه گفته محمد است و لذا دارای تمام عوارض و نواقص انسانی.
این نظر عموم مسلمانان، از سنتی تا اصلاحگران دینی را بر آشفت. اصلاحگران دینیای چون پیروان شریعتی و بازرگان وصاحبنظرانی چون بنیصدر، پیمان، کدیور و آرمین آن را غیر اسلامی خواندند. اما این نظر هم توان پاسحخگویی همه ایرادات نبود. جمعیت نواندیشان دینی اندکاندک دچار پراکندگی و بحران شد. ملکیان اعلام کرد از اسلام گذشته و بیشتر به معنویت ادیان و نحلههای اعتقادی آسیای دور رخت کشیده است. مجتهد شبستری هم بیان قرآن را روایی خواند تا حاصل وحی. پاره ای هم چون گنجی در باورشان به قرآن محمدی متزلزل شدند و آرش نراقی هم با وجود اعلام خطر در نفی سنت دینی تا مرز پذیرش همجنسگرایی در اسلام پیش رفت. احمد و محمود صدری هشدار دادندکه نواندیشان دینی تندروی کرده و در خطر آناند که از جامعه دینداران کنار گذاشته شوند.
رویاهای رسولانه
اما سروش این بار با قدرت پا درمیان گذاشت و با جسارتی کمسابقه اعلام کرد که قرآن نه تنها کلام محمد است، بلکه این کلمات در خواب و رویا به او رسیده است و لذا برای فهم آن تفسیر کار آیی ندارد، بلکه مثل هر خوابی از طریق تعبیر باید زبان آن را فهمید. به عبارتی فهم قرآن نه کار مفسران، بلکه کار روانشناسان و فرهنگشناسان است. آناناند که میتوانند معلوم کنند که مطالبی را که محمد در آن زمان در خواب دیده ، چه معنی میدهد. از جمله اینکه محمد در خواب دیده و در قرآن آمده ، که در صحرای محشر شتران دهماهه حامله صف کشیدهاند، یا انسانهایی را با غل و زنجیر هفتاد زراعی به سوی جهنم میبرند چه معنی میدهد. و یا آنچه محمد در معراج دیده که زنانی را از پستانهایشان آویزان کرده اند و کسانی مرتب گوشت تنشان را میکنند و در دهانشان میگذارند، یا خدای را دیده که بر تخت نشسته و فرشتگان در کنار تختش ایستادهاند، چه معنی میدهد. سروش میگوید برخلاف نظر مفسران، محمد این سخنان را برای فهم عامه به صورت نمادین نگفته است، بلکه همه آنها را بههمین شکل در خواب دیده و در قرآن آورده است .
دکتر سروش در مقاله «رویای رسولانه » به تفصیل نشان داده که با این نظریه چگونه میتوان به تمام ایراداتی که بر قرآن وارد شده پاسخ داد. ازجمله تعارضهای علمی آن، ویژگیهای جغرافیایی و قبیلگی احکام آن، داستانهای چون کشتی نوح و سخن گفتن پیامبران با مورچگان، رفتن یونس در شکم ماهی، موارد نادرست تاریخی، تصویرهای سوررئالیستی قرآن از صحرای محشر یا در سفر معراج ، احکام خشن و در تضاد با حقوق بشر امروز. همچنین میتوان فهمید که چرا این کتاب چنین پریشان است و در بسیاری از موارد آیات یک مسیر منطقی را دنبال نمیکنند.
این نظریه از سویاگثر قیب به اتفاق اندیشمندان و فعالان مذهبی در ایران ، از سنتی ها تا اصلاحگران دینی و حتی شاگردان و همراهان فکری سروش مورد تردید، نقد واقع شد. بسیاری در رد آن نوشتهاند و نقایص و حتی انحرافات آن را نشان داده اند و غالبا بر آناند که این نظریه دکتر سروش در تضاد با بنیانهای دینی اسلام است (۱)
نگارنده بر آن نیست که در دفاع یا رد این نظریه بنویسد ، بلکه ابتدا میخواهم نشان دهم چهگونه سیر تفکر سروش ناگزیر به اینجا میبایست می رسید. دیگر اینکه سروش در رسیدن به این نظر از چه دین دیگری تاثیری عمیق گرفته است . سوم، سرنوشت این نظر درعمل چه خواهد شد؟ آیا آنگونه که سروش میاندیشد تحولی بزرگ را ایجاد می کندیا بهزودی در حاشیه کتب مدفون میشود.
اهمیت بررسی نظریه دکتر سروش
بررسی نظریات عبدالکریم سروش، تنها به عنوان ارزش و اهمیت آنها نیست ،هرچند او از موثرترین روشنفکران دینی چند دهه گذشته ایران است، بلکه به دلیل قدرت او در برقراری رابطه با جامعه و فراگیر شدن نظراتش به کمک بیان شیرین و تسلط او بر فرهنگ و ادب ایران است. دکتر سروش از معدود صاحبنظرانی است که هم غرب را به اندازه کافی میشناسد و هم با فرهنگ دینی ایران آشنایی خوبی دارد.نوشتههایش نه در متون سنتی غرق است و نه مانند نوشتههای یک روشنفکر غربی، که تصادفا در ایران به دنیا آمده ، است، که هرچه میشناسد ونقل میکنند از غرب است و نشانی حتی از سعدی و حافظ، چه رسد به شیخ اشراق و بوعلی و غزالی و خرقانی در آنها نیست. از همه مهمتر با بررسی آثار سروش، سیر تحول اندیشه دینی را ، به ویژه پس از انقلاب، میتوان دنبال کرد، زیرا او نه تنها ذهنی پویا و جستجوگر دارد بلکه از تحول نظر بیم ندارد و جسارت بیان آن را دارد. از جمله این که چهگونه از مدافع نظریه ولیفقیه به سکولاریزم رسیده است. و یا از یک دلبسته غزالی سخت متشرع و اهل خوف ، به آنجا میرسد که اسلام عاشقانه عرفانی را جایگزین اسلام جهادی مبتنی بر هراس محمد میکند.
پیشتر دیدیم که پاره ای از نواندیشان دینی، که بیشترشان پرورده حکومت دینی هستند و حسابشان از اصلاحگران دینی جدا است، در روند پاسخگویی به انتقادات بر قرآن، نظریه قرآن محمدی را مطرح کردند؛ اینکه قرآن کلام محمد است نه گفته مستقیم خداوند. بر طبق این نظر ذات باریتعالی از هر نقصی مصون میشود و هر ایرادی که هست متوجه پیامبر میشود که انسان است و جایز الخطا. اما در این حالت دو موضوع اتفاق میافتد.
1- نزول قرآن : خداوند قرآن را به محمد وحی میکند و محمد به زبان خودش بازگو میکند، اما سوالی که پیش میآید آن است که یا خداوند نمیداند در روند این انتقال مواردی وارد کلام محمد میشود-که مورد ایراد است- که در این صورت علم خداوند ناقص است. یا خداوند میداند و جلوگیری نمیکند ،که فضل و رحمت او در حق انسانها مورد سوال واقع میشود . و البته هیچیک از این دو مورد قبول مسلمانان نمیتواند باشد.
2- تجربه نبوی : رابطه خدا و محمد را برعکس کنیم؛ یعنی محمد به سوی خداوند میرود تا به او اتصال یابد . این دو حالت دارد:
الف- وصل به منبع وحی: محمد به خداوند وصل میشود . یعنی چنان وجود او از آلودگیها پیراسته میشود که لحظاتی به خالق جهان میپیوندد و در این لحظات آیات قرآن را میشنود و میبیند.این اتصال هم آنگونه که سروش میگوید حالات ضعف داردو حالات قوی. هر چه ظرفیت او بیشتر میشود، برداشت او از منبع فیض هم قویتر میشود و ظرف جان محمد قادر به کسب مقداری بیشتری از عالم غیب میشود. لذا مطابق این نظر، همه نصیب محمد از این اتصال شنیداری نیست، بلکه بسیاری از آنها دیداری است. لذا محمد آن صحنهها را که در شرح صحرای محشر و یا در سفر معراج وصف کرده ،خود دیده است. داستان خلقت هم در ذهن او چنین تصویر شده است. یعنی او دیده که صحنهای هست که خداوند بر کرسی نشسته است و شیطانی و ملائک در کنار تخت او نشستهاند و غیره و غیره.
در ین صورت هم دو سوال مطرح میشود یکی آنکه این اتصال به ذات باری چگونه صورت گرفته که باز هم پای وحی در میان میآید. دیگری مسئله انسانواربودن یا نبودن خداوند. سخنی که در ادامه، در رابطه با مسئله باقی و فانی شدن در خدا بیشتر شکافته میشود.
ب – عدم وصل به خداوند. این اتصال و یگانگی پیش نمیآید و همه چیز از جان محمد می تراود. این اوست که -همان طور که دکتر سروش می گوید- صدای درون خود را میشنود، یا جهان را چنان میبیند. ذا سروش میگوید «کسی به محمد نگفت برو بگو خدا یکی است، به او نگفتهاند رستاخیزی هست و دوزخی و بستانی.»
ج- مشکل تقدس متن : میدانیم هیچ متنی اگربه نوعی از سرچشمه الهی نجوشد، در هیچ آئینی ، مقدس نیست. مثلا در بهترین حالت میشود مکاشفات روحی بودا، لائوتسه، کنفوسیوس، یا فلاسفه و متفکران یا هنرمندان بزرگ جهان.
۳- یگانه شدن خدا و پیامبر . بنابراین تنها راهی که میماند تا قرآن هم رویا محمد باشد و هم متن مقدسی آمده ازسوی خداوند، یکی شدن خدا و محمد است. در این صورت خداوند و محمد دو وجود مستقل نیستند. پس هر چه محمد میگوید، درعین آنکه سخن او است سخن خداوند هم هست. برای اثبات این یگانگی و وحدت، سروش میگوید که در حقیقت هیچچیزی خارج از خدا وجود ندارد. در جهان یک هستی بیشتر نیست و آن خداوند است و باقی همه مظاهر وجود اویند. این سخن که حقیقت دیده نمیشو، دبه دلیل پردههایی است که مانع دیدن ما شده و در نتیجه ما توهمات را واقعیت انگاشتهایم. به گفته حافظ:
میان عاشق ومعشوق هیچ حائل نیست / تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
در این حالت است که قرآن، هم میتواند کلام الهی باشد و هم کلام یک انسان تاریخمند جایزالخطا. متنی که هم مقدس است و ازچشمه فیض خداوندی میجوشد و هم سرشار از فهم زمانی و مکانی محمد است.
تفاوت این وحدت با ادعای عرفا
لازم است توجه شود این یگانگی، با آن چه عرفای مسلمان و سایر ادیان ابراهیمی میگویند، متفاوت است. آنان مدعی میشوندکه در سیر و سلوکشان به درگاه باریتعالی، گاه چندان پیش میروند که دیگر خود را نمیبییند، از خدا پر میشوند، چون کوزه در جوی آب. در این حالت خود را چون خداوند میبینند و بانگ میزنند که «سبحان ما اعظم شانی» و یا بالاتر که، من در جبه خود جز خدا نمیبینم ،یا کوس انالحق میزنند. اما اینان در تمام حالات خود را وجودی جدا از خالق خود میدانند . سروش برای رساندن مقصودش از این یگانگی ، مثال آهن گداخته در کوره را از قول مولانا میآورد . آهن گداخته همه صفات آتش را میگیرد و چون او میسوزاند، اما باید توجه شود که آهن آتش نمیشود، و همان که از آتش دور شد دوباره آهن میشود. لذا با آنکه عرفا از فنا فیالله و بقا فیالله میگویند، اما همگان وحدت وجود را رد میکنند . همچنین هیچ عارفی مدعی نمیشود که خداوند به او مطالبی راگفته و از او خواسته که آن را به مردمان ابلاغ کند. لذا تمام شواهدی که دکتر سروش از عرفا میآورد ، با همه شیرینی و جذابیتشان ، نمیتوانند نشان دهند که قرآن هم کلام محمد است و هم کلام خدا، زیرا اولین شرط پذیرش آن قبول نظریه وحدت وجود است که خود سروش هم منکر آن است.
تعریف خدا
بدینسان در فهم نظریه «رویاهای رسولانه» تعریف از خدا محور میشود . دکتر سروش بر آن است که تعریف شناختهشده در اسلام از خداوند نیازمند تغییر اساسی است. آنچه مورد قبول عام مسلمانان از صدر اسلام بوده ،خدای انسانوار است .خدایی که ، همانگونه که قرآن تصویر میکند، مثل یک سلطان مقتدر بر جهان حکومت میکند . هر آنچه را بخواهد انجام میدهد. اما در حقیقت این خدا زاده خیال ما است. وگرنه خدا به کسی یاری نمیکند و کسی را خوار نمیکند. نه میبخشاید نه انتقام میگیرد . نه طرد میکند و نه شفاعتی را میپذیرد. نه بخشنده و مهربان است نه سرکوبگر و خشمگین. تمام این صفات را ما بنا به تجربه زندگی خود به او نسبت میدهیم . و اگر خوب بنگریم همه از جنس تصور آن چوپان از خدا در داستان با موسی وشبان است؛ تصوراتی که موسی کفرشان میخواند.
سروش بر آن است که خداوند هیچیک از این صفات یا هر صفت دیگری را ندارد. برای قابل فهم کردن این خدای بیصورت و بیتفاوت نسبت به وقایع عالم – که در عین حال بنا به اعتقاد او به عنوان یک مسلمان، حاضر و دخیل در جهاناست- «زمان » را مثال میزند . می گوید هیچچیزی خارج از زمان نیست و در عین حال زمان قابل لمس و دیدن و تعریف نیست. برعالم احاطه دارد.چ، در وجود هر انسان و حیوان و نبات و جماد آثارش مشهود است ،اما در همانحال بیصورت است. صفاتی ندارد، خشم و غضب ندارد، برای او زشتی و زیبایینیست، جهان همین است که هست و همینگونه میگذرد که میگذرد. هم هولوکاست و فجایع بزرگ انسانی و طبیعی به خواست و نیروی اوست و هم تمام زیباییهای مادی و معنوی در جهان .
روشن است که چنین خدایی حرف نمیزند تا از طریق وحی قرآنی نازل کند. در روند حرکت جهان دخالت نمیکند تا فرشتگانی را به یاری بفرستد ویا شیاطینی برای گمراهی. با محمد تماس نمیگیرد اما محمد مثل تمام اجزای هستی ،خارج و بیرون از اونیست.
برداشتن زیر ابرو به قیمت کوری چشم
نظریه رویای رسولانه با گذاشتن تمام مسئولیت خلق قرآن بر گردن محمد- که یک گام وراتر از قرآن را کلام محمد دانستن است- قادرشده که به همه ایرادها و انتقاداتی که بر قرآن و آموزههای اسلامی میگیرند پاسخ بگوید، اما این پاسخگویی را به قیمت خطکشی روشنی با آنچه که قرآن میگوید و باورهای تمامی مسلمانان است به دست می آورد. از جمله:
خدا : خدایی که سروش میگوید با خدایی که مسلمانان و عموم پیروان ادیان ابراهیمی باور دارند، تفاوت بنیانی دارد. خدایی است که بیشتر مورد پسند فلاسفه است تا دین باوران .
پیامبری: رسالت و پیامرسانی مورد ادعای محمد را یک خیال و تصور زاییده خود او میداند . آنچه در ذهن او گذشته و تجربه نبویاش میخواند، همان است که بر ذهن شاعران و خلاقان جهان میگذرد. شنیده ها و دیده هایش را در خواب، گفته خداوند انگاشته است. و در این روند بر آن شده که خداوند به او گفته برو این سخنان را به گوش مردم برسان. وی میگوید محمد مثل هر کسی در رویاهایش از خودش نزد خودش میرود، ولی تصور میکند نزد کس دیگری رفته است .
به این ترتیب اگر تجربه نبوی محمد را بپذیریم اما رسالت و پیامبری بودن او را باید کاملا بیپایه و از جنس خیالبافی دانست
قرآن :محمد نه تنها راوی این کتاب است و گوینده آن، بلکه این کتاب سراسر تولید فکری خود محمد است؛ افکارو تصوراتی که در عالم خواب برای او پیش آمده.
از این روی، سروش معلوم نمیکند چرا این کتاب میتواند مقدس باشد! زیرا اگر از سوی خدا نیامده و لبریز از تصورات و خیالات غیر واقعی است، آن هم به شکلی پریشان، درست مثل همه تصورات دیداری و شنیداری انسانها در خواب، چه مزیتی بر الهامات شاعرانه دارد یا تجربههای معنوی بودا و فلاسفه و عرفای هندی؟ یا الهامات اساتید مکتب ذن و یا شمنهای باورهای آفریقایی و دهها نوع از این دست در جهان؟ به ویژه که بسیاری از آنها، بر خلاف قرآن، حاصل خواب نیستند و سرشار از پراکنده گویی.
معاد : تمام تصویرهایی که در قرآن از قیامت و جهان پس از مرگ آمده، چیزهایی است که محمد در خواب دیده ، که عموما هم با هیچ عقل سلیمی نمیخواند و دراوجش پاره هایی از آن را میتوان با تفسیر و تاویل و نمادین خواندن ،تا حدی قابل قبول کرد. یعنی رستاخیز و محشر و بهشت و جهنم آمده در قرآن، همه تصورات محمد در عالم خواب بوده ،که برای فهمش نیازمند روانشناسان و معبرین است.
این ایرادات و دهها ایراد دیگر از سوی دینداران بر این نظریه وارد آمده وتقریبا همه آنان این نظریه را خلاف متن صریح قرآن، عملکرد پیامبر، احادیث و روایات و باورهای چهارده قرن اخیر مسلمانان دانسته اند و حتی کدیور آن را خلاف اسلام خوانده است (۲) و ( ۳).
سر در گمی
جالبتر آنکه خود دکتر سروش-که کس در ایمانش به اسلام شک ندارد- در بسیاری از موارد سر در گم مینماید. از سویی برای دفاع و توجیه اسلام در برخورد با دستآوردهای جهان مدرن و عقل خودبتیاد نظریهای را آورده، که به قول شاگرد برجسته اش آرش نراقی حتی از دین بهایی ، با اسلام شناخته شده مسلمانان بیشتر فاصله دارد (۴) و از سویی با تمامی وجود به اسلام و تعلیمات و مدعاهایش ایمان دارد، و به هیچ وجه قصد تخریب این دین را ندارد.
این تناقض در کلام سروش نیز بازتاب پیدا میکند. از جمله اینجا و آنجا ،کتابی را که زاده خوابهای محمد میداند «کلامالله» میخواند. از سویی دبگر خدایی را ترسیم میکند که بیصورت است و در جهان دخالتی نمیکند، و به قول او لاابالی است. خدایی که دعای به درگاه او معنی ندارد ، زیرا او نیرویی را برای یاری یا تنبیه نمیفرستد .، ذات لایتناهی است و در آن تغییری اتفاق نمیافتد، زیرا هر عملی با خود زمانی را میآورد و مسئله خدای پیش و پس از آن اقدام پیش میآید. از طرفی مثل هرمسلمانی به خدای موثر در عالم اعتقاد دارد و میگوید خدا وسط عالم است وفعال وموثر، تا آنجا که در هولوکاست وقتل عامهای در جهان هم نقش فعال دارد؛ با این توجیه که هر آن چه در جهان اتفاق میافتد در اثر نیرو و خواست او است. بهعبارتی مثل هر مومنی هم خدای ناظر بیاثر فلاسفه را قبول ندارد و هم خدایی را که تعریف میکند خدای فلاسفه است. البته میافزاید که این مشکل بسیاری از فلاسفه اسلامی است.از جمله میگوید ابن سینا گفته برای دعا حکم عقلی ندارد، اما چون پیامبران گفته اند می پذیرد.
منابع
۱- برای شناخت تغییر در تفکر سروش تا جایی که با گذر زمان به نظرات متضاد رسیده و آنها رابیان کرده است مراجعه شود به “مقالات قبض و بسط عبد الکریم سروش ” نوشته اکبر گنجی در سه بخش.هم چندین مقاله مفصل او پیرامون ادعای دین جدید توسط دکتر سروش.
2- “کوررنگی دینی ” بخش ۲ ، محسن کدیور
3- در این زمینه به مراجعه به چند مجموعه بیشتر نقد ها ودفاعیات از این نظریه میتوان دید از جمله مجموعه “مکانیزم نزول وحی ” در سایت زیتون با آثاری از:
عبد العلی بازرگان،حسن یوسفی اشکوری ، حمید رضا جلایی، امیر حسن فطانت ، علی رضاعلوی تبار ، سروش دباغ، بیژن عبدالکریمی ، احسان ابراهیمی ، محمد فهیم دشتی، عبد البشیر فکرت ، همچنین فیس بوک دکتر نصر الله پور جوادی ، آرش نراقی ، بخش اندیشه رادیو زمانه برای نظرات اکبر گنجی،میثم بادامچی ، وسایت ملی مذهبی ها برای نظرات تقی رحمانی، محسن آرمین
4- فیس بوک آرش نراقی
5 پاسخ
“بیصورت است و در جهان دخالتی نمیکند” …
جالب است که ایشان در انتها براى اینکه ادعاى شان معنى پیدا کنه مجبور ست که حرف سروش رو دست کارى کنه. کى سروش گفته خدا کارى به کار دنیا نداره یا دعا تاثیرى در او نداره!!
سلام
در عرایض خیلی خلاصه قبلی باید اشاره میشد که بیانات قرآن برای توضیح عالم روحانی و غیب بیشتر “شبیه سازی” است…برای همین بنده مسئله “متشابهات” را وارد بحث کرده بودم…
والسلام
سلام
روح ما کلید بحث است. ارتباطات در عالم ارواح با موازین عالم مادی قابل توجیه نیست.ما از عالم ارواح علم زیادی نداریم…
از خود قرآن باید استفاده کنیم تا بفهمیم چه مراتب و درجاتی برای ارتباط بین این دو عالم وجود دارد…یعنی الگویی از جانب خودمان نباید مقیاس باشد.
در انتهای سوره شورا سه سطح ارتباط کلامی بین انسان و خدا بیان میکند:
– وحیا – یعنی وحی و ارتباط بلاواسطه روح الهی و روح انسانی
-من وراء حجاب – ارتباط روح الهی و انسانی با واسطه
-ارسال رسول و وحی آن رسول بر انسان
در ادامه آیه ارسال قرآن را از نوع سوم اعلام میکند.
اجمالا باید عرض شود که تولید صوت قابل درک برای انسان از عالم غیب کاری ممکن و ساده ای است.همانطور که میهمانان ابراهیم میتوانستند صوت تولید کنند و نطق داشته باشند ولی نمی توانسته اند خوراک مادی داشته باشند…
والسلام
آقای مرادی
این حرفهایی که نوشتید در درجه دوم بحث قرار دارد اول باید بگی که خدا چطور حرف زده ؟ اگه بگی قرآن کلام خداست بنابراین می پذیرید که خدا حرف زده در نتیجه چیزی که حرف بزند جسمیت پیدا می کند بنابراین هر جسمی محتاج مکان است نتیجه این که خدای که خودش مکان را آفریده چطور در مکان هست این یکی از پارادوکس های یکتا پرستی هست هانری کربن هم یه مقاله دارد در مورد همین پارادوکس های یکتا پرستان که من هنوز ندیدم به فارسی ترجمه شده باشه
سلام
دسته ای از مشکلات با تفکیک “شبیه سازی” ها با وقایع حقیقی بلافاصله قبل از قیامت و هنگام از هم گسیخته شدن اجزای این عالم و خلاصه موقع زمین غیر این زمین شدن مرتفع میشود.
تصور کنید دارد زلزله شدیدی رخ میدهد انسان ها به هر سو در تلاطم خواهند بود و حیوانات و وحوش سر در گم عده ای در گوشه جمع می شوند عده ای در حال فرار هستند.کوه ها و دریاها در تلاطم شدید خواهند بود.امثال این وقایع بطورحقیقی رخ میدهند..
اما دسته دیگری از وقایع که پس از خلقت جدید در مورد خود انسان رخ میدهند شبیه سازی هستند این ها از موضوعات آیات “متشابهات” هستند.برخی دیگر از “متشابهات” شبیه ساز موضوعات عالم “غیب” می باشند مانند عرش و دست خدا و …
آیات “متشابهات” همان آیات “ماتشابه منه” نیستند.این برداشت از آیه ۷ سوره آل عمران بسیار مهم است.باید در این مورد بیشتر بحث شود…
آیات “متشابهات” از نزد خود ارسال کننده قرآن و از همان ابتدا در قرآن وجود دارد اما “ماتشابه منه” بجهت زیغ در قلوب بعضی اشخاص و فقط برای این اشخاص رخ نشان میدهند.این ها بعد از نزول و هنگام اشتباه خواندن قرآن ایجاد میشوند…
اما اگر کلیت قرآن رعایت شود این “ماتشابه منه” ایجاد نمی شوند و خواننده با قلب سلیم هدایت میشود…
همیشه با “تشابه” ضمیر “علیهم” یا “علینا” یا “علیه” همراه است غیر از آیه ۷ سوره آل عمران. این نشان میدهد “ماتشابه منه” میتواند برای همه رخ دهد اما افراد دارنده زیغ در قلوب میخواهند سوء استفاده کنند و آنها را تاویل دلخواه میکنند.ولی افراد بدون غرض با کمک گرفتن از کسانی که رعایت کلیت قرآن میکنند اشتباه خود را اصلاح میکنند از اشتباه در می آیند…
والسلام
دیدگاهها بستهاند.