چند شب پیش حوالی ساعت ۱۰:۳۰، هنگام بازگشت از دانشگاه تورنتو به منزل، جمعیت انبوهی از دانشجویان را دیدم که در یکی از سالنهای دانشگاه گرد آمده بودند و نظیر هنگامی که دقایق پایانیِ یک مسابقه فوتبال را با نگرانی دنبال میکنند، به دقت نتیجه انتخابات را روی صفحه تلویزیون رصد میکردند. زمانی که تعداد آراء الکترالِ کلینتون بالا میرفت خوشحالی میکردند، وقتی تعداد آراء ترامپ بالا میرفت، چهرههایشان درهمکشیده میشد. نهایتا، وقتی پیروزی ترامپ تقریبا قطعی شده بود، بیش از هر چیز چهرههای مغموم و اشکهایی که به برخی از دانشجویان امان نمیداد، توجهم را جلب کرده بود. یکی از دانشجویان که گریه امانش را بریده بود، میگفت: آخر چطور مردم امریکا به کسی که آشکارا نژادپرست است و قائل به تبعیض جنسیتی و علیه مسلمانان سخنان تند و زنندهای زده، اعتماد کرده و رای داده اند؟!
«روزگار غریبی است نازنین». پریشب، بارها حوادث خرداد و تیر سال ۸۴ شمسی در ذهنم زنده شد؛ خصوصا دور دوم انتخابات ریاستجمهوری و رقابت میان هاشمی رفسنجانی، چهرهای شناختهشده و تکراری که نمایندۀ حاکمیت در ۲۷ سال گذشته بود، با احمدی گنژاد که چهرهای ناشناخته بود و وعدههای جذاب و دلفریبی میداد که البته محقق نشد و ملت ایران هزینۀ هنگفت آنرا طی هشت سال پرداخت. کلینتون، برخلاف هاشمی، در انتخاباتِ چند روز پیش، در مجموع آراء بیشتری را به دست آورد واز این حیث برندۀ انتخابات بود؛ اما به سبب تعداد کمترِ آراء الکترال، که به سبب فدراتیو بودن نظام سیاسیِ امریکا، نقش تعیینکنندهای در نتیجۀ انتخابات دارد؛ مانند ال گوردر سال ۲۰۰۰، به رغم اخذ رای بیشتر، بازی را به رقیب باخت.
تاملات اولیه در نتیجۀ انتخابات اخیر، دو پاره بودن ملت امریکا را به نیکی بهتصویر میکشد: جماعتی که تحصیلکرده و فرهیخته و فرهنگی است و به آموزهها و ارزشهایی چون حقوق اقلیت، مدارا، جامعۀ مدنی کثرتگرایی فرهنگی و گفتگوی انتقادی… عمیقا باور دارد و بدان احترام میگذارد. در مقابل، جمعیتی که به سبب مشکلات و گیر و گرفتهای اقتصادی و معیشتیِ جدی، همچنین سودای احیای دوبارۀ نام و هویت و نژاد امریکایی، آمریکای ایدهال خود را در سخنان و وعدههای ترامپ جستجو کرده و سراغگرفته؛ ترامپی که طنین فاشیستیِ سخنانش در کارزارانتخاباتی، روشن و بیپرده بود.
اقبال بخش قابل توجهی از جامعۀ امریکا به ترامپ را میتوان با وامکردن مفهوم «پیش پا افتادگی بدی» یا « ابتذال شر» [۱] از هانا آرنت، فیلسوف سیاسیِ برجستۀ قرن بیستم تبیین کرد. او در اثر ماندگارِ آیشمن در اورشلیم که براساس مشاهدات خود از جلسات دادگاه آدولف آیشمن در شهر اورشلیم نوشته، توضیح میدهد که وقتی «تفرد» [۲] و «خودآیینیِ» [۳] انسانی به محاق میرود و تفکر و تعقل تعطیل می گشود، برخی از امورِ غریب و بعید که در وهلۀ نخست ناممکن به نظر میرسد، امکانپذیر میگردد و «بدی» به امری پیش پا افتاده و مبتذل بدل میشود و رخ میدهد. با تعطیلی تعقل و خودآیینی، شهودهای اخلاقیِ عرفی نیز به محاق میرود و از کار میافتد؛ امری که میتوان از آن به «حساسیتزداییِ اخلاقی» تعبیر کرد. بر همین مبنا، برای ناظران بیرونی، آنچه در انتخابات اخیر امریکا رخ داده، حیرتانگیزاست؛ در قدرتمندترین و با نفوذترین کشور دنیا که سیاستمدارانی چون جرج واشنگتن، آبراهم لینکن و باراک اوباما را به خود دیده ، چطور کسی که سخنان تخفیفآمیزش دربارۀ زنان، نُقل هر محفل و نقل هر مجلسی بود، از نپرداختن مالیاتِ سالانۀ خود خرسند بود، آشکارا سخنان نژادپرستانه بر زبان میآورد و به مکزیکیها و مسلمانان اهانت میکرد و در هر جلسۀ مناظرۀ انتخاباتی دروغهای متعددی میگفت، بالغ بر ۵۸ میلیون رای آورده است؟ چشم پوشیدن بر این همه خبط و خطا و آنها را به حساب نیاوردن و لحاظ نکردن، مصداقی از «پیش پا افتادگی بدی» است که در نیمی از جامعۀ امریکا بروز و ظهور پیدا کرده است. چرایی سربرآوردنِ این پدیده در جامعۀ امریکا و واکاوی آن از مناظر اقتصادی، جامعهشناختی، روانشناختی… از حوصلۀ این نوشتار بیرون است و مشارکت جمعیِ متخصصانِ این حوزهها را میطلبد.
چند وقت پیش، قبل از داغشدن تنور انتخابات، تحلیلگری پیشبینی کرده بود که شورشِ طبقات پایینِ و سرخوردۀ جامعۀ آمریکا در پیش است؛ شورشی که بروز و ظهور آنرا پیشتر در « جنبش وال استریت» دیده بودیم. اکنون، آن پیشبینی محقق شده و سخن گفتن ازاینکه کاش برنی سندرز به جای هیلاری کلینتون نمایندۀ حزب دموکرات در این انتخابات بود، کاش تیم انتخاباتی کلینتون، رقیب را جدیتر میگرفت و روی برخی از ایالتها سرمایهگذاری بیشتری میکرد، راهی به جایی نمیبرد. بهرغم اعتراضات خیابانی روزهای اخیر، قرار است ترامپِ متمول و متمکن که سر تا پای وضعیت سیاسیِ موجود را نقد کرده، از قضای روزگار، منجی این طبقۀ ناراضی و شورشی و فرودست گردد؛ باید منتظر ماند و نگریست که طی سالیان پیش رو، این جماعت، مانند جماعتی که به احمدینژاد رای دادند، سرخورده و ناراضی میشوند یا نه.
به عنوان کسی که عمیقا به پلورالیسم دینی و کثرتگرایی فرهنگی باور دارد و سالها دلبسته آموزه گهای اخلاقیِ حقوقبشری و دموکراتیک بوده و به روایتی انسانی و مدارا محور از دیانت معتقد است و بهقدر طاقت خویش در این باب نوشته و سخن گفته؛ در این ایام، بیش از هر چیز دلنگرانِ آیندۀ میراث اوباما در سالهگهای آتی هستم. به رغم انتقادات بعضا جدیای که به برخی از سیاستهای منطقهای و خاورمیانهای دولت امریکا در پانزده سال اخیر داشتهام؛ در مجموع، وضعیتِ پاسداشت حقوق بنیادینِ بشر و برکشیدنِ حقوق اقلیتهای قومی، مذهبی، نژادی، جنسیتی و کثرتگرایی فرهنگی …. در دوران هشت سالۀ ریاست جمهوریِ اوباما چشمگیر و دلپذیر بود. نمیدانم، با عنایت به سخنانی که ترامپ در دوران مبارزاتِ انتخاباتیاش بر زبان آورده، هنگامی که ژانویۀ پیش رو در کاخ سفید مستقر میشود و سکان هدایت کشور را در دست میگیرد، با این میراث، در سطح داخلی و بین المللی چه خواهد کرد؟ امیدوارم اشتباه کنم و شاهد رجعتِ دل آزارِ به گذشته نباشیم، گذشتۀ نه چندان دوری که کنش های برخی از سیاستپیشگانِ اروپایی، سویههای فاشیستی و نژادپرستانۀ رماننده، انسانستیز و اخلاقکُشی داشت.
[۱] banality of evil
[۲] individuality
[۳] autonomy
2 پاسخ
بازخوانی کتاب های هانا ارنت باید سالها پیش و حتی قبل از بر امدن جنبش شبه توتالیتر سال ۵۷ در ایران صورت می گرفت . کتاب های همچون وضع بشر و توتالیتاریسم او بررسی همزمان هستی شناسی و روانشناسی جمعی و جامعه شناسی کاستی های مدرنیسم و بحران های سیاسی اجتماعی جوامع مدرن است که به برامدن انسان های ” منزوی و تنها ” می انجامد . انسان هایی که مستعد جذب شدن در جنبش های توتالیتاری و برکشیدن رهبران سرکوبگر هستند . هانا ارنت می گوید ” جامعه همیشه مستعد پذیرش بی مطالعه یک شخص مدعی است تا بدانجا که یک عقل باخته مدعی نبوغ پیوسته بخت ان دارد که مقبول افتد . در جامعه جدید که ویژگی ان فقدان داوری تمیز دهنده می باشد این گرایش نیرومند شده است . تا انجا که هرکسی که عقایدی برای خود داشته باشد و بتواند ان ها را با آهنگ اعتقادی تزلزل ناپذیر بیان کند به اسانی آبرویش بر باد نمی رود !” کتاب توتالیتاریسم ترجمه محسن ثلاثی ص ۳۸
تعبیر بزبان من آمده از انتخابات آمریکا:
جنگ جهانی ناتورالیست- ناتسیونالیستها با کولتوریستها رخ داده ولی پیروز کولتوریستهایند؛ چون دمکراسی اختراع و اکتشاف آنهاست، ناتور-ناتسیونالیستها با دمکراسی برنده اند (برنده باطنی و نهایی کولتوریستهایند). اکتشاف ناتور-ناتسیونالیستها جنگ است که با وجود دمکراسی بدان نیاز نبوده است.
دیدگاهها بستهاند.