کسانی که در تلاش توجیه حمایت ایران از رژیم بشار اسد در سوریه و موجه دانستن هزینههای بسیار سنگین مادی و معنی آن هستند. دلایل مختلفی را در این زمینه مطرح میکنند که می توان آنها را به شرح زیر خلاصه نمود:
۱- محور مقاومت بودن سوریه چه در زمان حافظ اسد و چه در زمان بشار اسد، در مقابل رژیم اشغالگر قدس.
۲- علوی بودن هیئت حاکمه سوریه و نزدیکتر بودن به شیعه .
۳- حمایت دولت سوریه از حزبالله لبنان.
۴- مقابله با داعش به عنوان یک خطر امنیتی برای کل کشورهای منطقه و از جمله ایران در خارج از مرزهای خود.
۵- اتحاد استراتژیک رژیم سوریه با ایران و قطع رابطه با عراق صدام حسین در جریان جنگ عراق بر علیه ایران و همکاریهای مربوطه.
۶- قطعکردن خطلوله نفتخام کرکوک/بانیاس که بخشی از نفت صادارتی عراق را به مدیترانه منتقل میکرد، در جریان جنگ ایران و عراق که موجب فشار به عراق شد.
نقد و بررسی موارد ۱ تا ۴ در تخصص نگارنده نیست اما تنها سوالاتی را در این زمینه میتوان مطرح نمود:
الف- نقش سوریه در جریان جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۷۳ چه بوده است؟ سوریه برای بازپسگیری بلندیهای جولان که در جنگ ۶۷ از دست داده بود تا چه حد تمام قد وارد جنگ شد و بعد از آن چه خطراتی را برای رژیم اشغالگر ایجاد کرد؟
ب- دولت سوریه از زمان حاکمیت خانواده اسد بعنوان یک اقلیت حداکثر ۱۳ درصدی علوی که بر یک اکثریت حداقل ۷۴ درصدی اهل سنت (بقیه ۱۰ درصد مسیحی و ۳ درصد دَروزی و غیره)، سلطه مطلقه داشته است چه راه دیگری برای حفظ خود داشته است و با چه کشورهائی میتوانسته نزدیک باشد؟ روابط رژیم اسد با حکومت گذشته (قبل از انقلاب) ایران چگونه بوده است؟
ج- ریشههای اولیه و اصلی شکلگیری القاعده و طالبانیسم و داعش به کجا بر میگردد؟ رقابتهای اسلام سیاسی با گرایش شیعی و سنی چه تاثیری در آن داشته است؟
د- هرچند بپذیریم که در شرایط فعلی و در مسیر و روندی که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران طی کرده است، مقابله با داعش در بیرون مرزها اجتناب ناپذیر باشد، اما آیا این مسیر سیاست خارجی بیبدیل بوده است؟ و آیا در هر مسیر دیگری لزوما در چنین مقابله قرار میگرفتیم؟ چه چیزی بیشتر امنیت ملی کشورها را تهدید میکند، بحرانهای درونی یا تهدیدهای بیرونی؟ آیا تهدیدهای بیرونی بدون سوار شدن بر بحرانهای درونی و در یک جامعه منسجم و مقتدر، میتوانند کاری از پیش ببرند؟
و اما بعد از طرح این سوالات که تنها زمینهای را برای تحقیق و تامل و گفتگو و بررسی فراهم میکند، هدف این نوشته عمدتا بررسی موارد ۵ و ۶ فوقالذکر به عنوان دلایل حمایت از حکومت آل اسد است.
بعضی این تلقی را القاء میکنند که گویا دو حکومت بعثی سوریه و عراق در زمان حافظ اسد و صدامحسین روابط حسنهای با یکدیگر داشتهاند و دولت اسد صرفا در دفاع از ایران در جریان جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران، این روابط را قطع کرده و از منافع آن چشم پوشیده است و در این راستا خصوصا از منافع ترانزیتی انتقال نفت عراق محروم شده ولذا دولت ایران به سوریه مدیون و بدهکار است.
در این رابطه باید دانست که تنش و چالش در روابط دو رژیم بعثی از بسیار قبلتر از جنگ ایران و عراق وجود داشته است. صرفنطر از این که رابطه تاریخی دو منطقه عراق و شام هرگز حسنه نبوده است در دوران جدید در سال ۱۹۶۶ وقتی هر دو کشور تحت حکومت بعث قرار گرفتند، رقابت و تنش میان دو دولت بالا گرفت. در سال ۱۹۷۳ با شروع جنگ اعراب و اسرائیل این روابط قدری بهبود یافت اما بدنبال موافقت سوریه با آتشبس سازمان ملل، مجددا تنش بالاگرفت، تلاشهای ژنرال حافظاسد برای بهبودی روابط دو کشور در سالهای ۱۹۷۴ و ۱۹۷۵ بینتیجه ماند و در ۱۹۷۸ مذاکراتی برای ایجاد اتحاد بین دو کشور فیمابین حافظ اسد و حسنالبکر (رئیس جمهور وقت عراق) آغاز شد که نهایتا با بروز اختلافات میان دوکشور و خصوصا با روی کار آمدن صدامحسین بی نتیجه ماند و در نوامبر ۱۹۷۹ دو کشور روابط با یکدیگر را قطع و تلاشهای دیپلماتیک را متوقف کردند و با شروع جنگ ایران و عراق در سپتامبر ۱۹۸۰ و حمایت حافظ اسد از ایران، مرزهای عراق و سوریه نیز در ژانویه ۱۹۸۲ بسته شد و تجارت میان دو کشور کاملا متوقف شد و از جمله سوریها انتقال نفت عراق از طریق خطلوله کرکوک بانیاس را نیز متوقف کردند. بنظر میرسد که سوریها دولت عراق خصوصا با روی کار آمدن صدام حسین را یک تهدید جدی برای خود میدانستند و فکر می کردند که صدام میخواهد به بهانه مقابله با اسرائیل نیروهای نظامی خود را وارد سوریه نماید و سوریه را به اتحادی بکشاند که به ادغام کامل دو کشور تحت سلطه حزب بعث عراق ختم شود.
پس همانطور که ملاحظه شد روابط سوریه و عراق قبل از آغاز جنگ عراق با ایران نیز تیره و در حال اغما بوده است و حمایت سوریه از ایران تنها تیر خلاص را به آن زده است. نکته جالبتر در این رابطه این است که پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران در سال ۱۹۸۸ و با وجود هشت سال جنگ و خون میان دو کشور، روابط ایران با عراق به طور نسبی، بسیار سریعتر از روابط سوریه و عراق، بهبود یافت و روابط سوریه و عراق تا سقوط رژیم صدام ، سرد باقی ماند در صورتی که اگر مانع عمده روابط دو کشور، مساله ایران بود، باید عکس این اتفاق میافتاد.
اما در مورد خطلوله کرکوک/بانیاس باید دانست که این خطلوله برای صادرات بخشی از نفت عراق به منطقه مدیترانه از طریق بندر بانیاس سوریه، به طول حدود ۸۰۰ کیلومتر در سال ۱۹۵۲ به بهرهبرداری رسیده بود یعنی زمانی که دولت سوریه در حمایت از ایران در سال ۱۹۸۲ فعالیت این خطلوله را متوقف کرد دقیقا ۳۰ سال از عمر این خطلوله سپری شده بود. این خطلوله فرسوده، تا قبل از توقف، حداکثر ۳۰۰ هزار بشکه در روز از نفت عراق را به بندر بانیاس منتقل میکرده است و بررسهائی که بعدا انجام شد نشان داد که در همان زمان خطلوله نشتی فراوانی داشته و ادامه کار آن برای مدت طولانی مقدور نبوده است. شاید فرسودگی و محدودیت این خطلوله و روابط متزلزل سوریه و عراق موجب شده بود که دولت عراق با همکاری ترکیه در سال ۱۹۷۰، خطلوله کرکوک/سیحان را برای جایگزینی آن احداث کردند. البته توقف فعالیت کرکوک/بانیاس در کنار دشوار شدن فعالیت بنادر جنوبی عراق و اسکلههای نفتی الامیه و البکر در اثر جنگ، مشکلاتی را برای صادرات نفت عراق بوجود آورد، اما به نظر میرسد که سوریها از ابتدا هم ارزش قطع روابطشان با عراق و هم متوقف کردن این خطلوله و هم میزان مقاومتشان در مقابل رژیم اشغالگر قدس را بسیار گرانتر از آنچه بود به ایران فروختند.
بررسی شرکتهای خارجی که سالها بعد از پایان جنگ ایران و عراق بر روی خطلوله کرکوک/بانیاس انجام شدف نشان داد که هزینه ساخت خطلوله جدید، کمتر از هزینه تعمیر و بازسازی آن است.
در طول جنگ ایران و عراق حکومت ایران همه ساله مقادیر متنابهی نفتخام را بصورت رایگان برای جبران ضرر کرکوک/بانیاس به سوریه تحویل میداد و مقادیر متنابهی هم با تخفیف قابل توجه به این کشور فروخته میشد که وجه آن نیز نقدا دریافت نمیشد بلکه مقرر بود که ایران در مقابل آن کالا و خدمات از این کشور دریافت نماید که این دو سویه به نفع سوریه بود. و با توجه به این که کالاها و خدمات قابل استفاده و بدرد بخور سوریها نمیتوانست بدهی نفتی ایشان را جبران کند سفرهای زیارتی یارانهای به سوریه توسط حکومت ایران تشویق میشد که توریسم زیارتی بخشی از بدهیهای سوریه را جبران کند.
اصولا آل اسد تا قبل از درگیر شدن به جنگ داخلی در سال ۲۰۱۱ ، تبحر خاصی در گرانفروشی سیاسی و کاسبی از طریق دیپلماسی داشتند. به عنوان نمونه به خاطر دارم که دولت سوریه بارها از شورای همکاری خلیجفارس دعوت میکرد که جلسات خود را در دمشق برگزار کنند و از مصر هم دعوت میکردند و اجلاس ۶ کشور شورای همکاری خلیجفارس به اجلاس ۶+۲ تبدیل میشد و بُرد و بازتاب بسیار بیشتری پیدا میکرد، و لابد سوریه از این دعوت منافعی داشت، در چنین اجلاسی بیانیهای برعلیه ایران در مورد جزایر سهگانه یا غیر آن، صادر میشد و بلافاصله بعد از اجلاس فاروغالشرع یا عبدالحلیم خدام (وزیر خارجه و معاون رئیس جمهور وقت) به ایران میآمدند و به ما میفروختند که که: اگر اجلاس در سوریه نبود و ما کنترل نکرده بودیم بیانه بدتری صادر میشد! و از ما طلبکار هم میشدند در صورتی که اگر اجلاس در یکی از کشورهای عضو شور تشکیل شده بود اهمیت بسیار کمتری داشت.
در هر حال ملاحظه میشود که برخلاف آنچه که برخی گفتهاند و میگویند، هزینههائی که در سوریه میشود را حداقل نمیتوان به عنوان جبران هزینههائی که این کشور در زمان جنگ ایران و عراق در دفاع از ایران پرداخته است توجیه کرد گرچه توجیهات دیگر نیز جای بررسی و تامل جدی دارد.
منبع: وبلاگ شخصی غلامحسین حسنتاش
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…