آیتالله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی (۱۳۹۵-۱۳۰۴) در حالی از دنیا رفت که در سالیان پس از انقلاب، دو کارنامه متفاوت از خویش برجای گذاشت. کارنامه نخستِ وی در دوران ریاستش بر قوه قضاییه جلوه میکند. نقطه اوج کارنامه دوم او، تاسیس دانشگاه مفید در قم است.
دوران اول ـ کارنامهای سیاسی:
دهه اول انقلاب از اعضای اولیه شورای انقلاب و از بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی و دادستان کل کشور بود که پس از آیتالله بهشتی به ریاست دیوان عالی کشور رسید و تا تغییرات قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ در این سمت بود.
کارنامه وی در ریاست دیوان عالی کشور که در آن زمان در حکم ریاست قوه قضاییه بود، کارنامهای با پرسشهای فراوان است. از یک سو با تندرویهای دادگاههای انقلاب مخالفت میورزید و در برابر تندرویهای افرادی مثل آقای اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب وقت، قرار میگرفت و در مقایسه با ایشان، فردی خوش برخورد محسوب میشد؛ ولی از سویی دیگر هیچگاه موضع قاطعی نمیگرفت و بر باورهای سیاسی خویش پافشاری نداشت.
در ماههای اخیر، با انتشار سخنان انتقادی آیتالله منتظری در دیدار با مسئولان قضایی و اطلاعاتی اعدام زندانیان در تابستان سال ۱۳۶۷ کارنامه سال آخر ریاست وی باری دیگر گشوده شد.
موضعگیری ایشان در تایید آن اعدامها در نماز جمعه وقت و پرسشهای ایشان در آن زمان از آیتالله خمینی، دوباره طرح شد. ایشان پرسش کرده بود: «۱ـ آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندانها بودهاند و محاکمه شدهاند و محکوم به اعدام گشتهاند ولی تغییر موضع ندادهاند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است، یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشدهاند محکوم به اعدامند؟ ۲ـ آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شدهاند و مقداری از زندانشان را هم کشیدهاند ولی بر سر موضع نفاق میباشند محکوم به اعدام میباشند؟ ۳ـ در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پروندههای منافقینی که در شهرستانهائی که خود استقلال قضائی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود میتوانند مستقلا عمل کنند؟».
نگارنده در نوشتاری به مناسبت انتشار نوار فوق، به نقد مواضع ایشان پرداخت و در پایان یادآور شد که: «چرا مسئولان قوه قضائیه آن روز کشور از قبیل آیتالله موسوی اردبیلی، در پی اجرای این احکام مخالف با فقه و حقوق، تذکری به آیتالله خمینی ندادند بلکه در استفتاء از وی، با مشروعیت بخشیدن به حکم وی، نگرانی خویش را کاهش داده بودند به پرسش از رهبر انقلاب در مورد این که اعدامها در شهرستانها باشد یا در مرکز استانها؟».
معلوم نشد که این پرسشهای ایشان از رهبر وقت کشور، تلاشی برای جلوگیری از اعدامهای بیشتر بوده است؟ یا به دست آوردن مدرکی مکتوب از رهبر وقت کشور برای رفع مسئولیت و در جهت تبرئه خویش؟
انتظار میرفت که ایشان در برابر انتشار این نوار، موضعگیری کرده و از عملکرد خویش دفاع کند یا به نقد آن بپردازد. شاید کهولت سنّ و بیماری، مانع موضعگیری وی شد. شاید مثل بسیاری از موارد دیگر، علاقهای به موضعگیری شفاف و روشن نداشت. یا شاید پوزشخواهی پیشین خویش را کافی میدانست که در پایان درس خارج خویش در خرداد سال ۱۳۹۱ اعلام کرده بود: «اگر بنده کاری کردهام که نباید میکردم یا ترک فعلی کردهام که باید انجام میدادم، از همه عذر میخواهم، از همه حلالیت میطلبم. من از طرف خودم حرف میزنم، به دیگران کاری ندارم. من از کارهای کرده و نکرده خودم نگرانم. اگر همه ما درست عمل کرده بودیم وضع این نبود». این پوزشخواهی هرچند در زمینه جبران حق الناس، به ویژه بدون همراهی با شفافیت لازم، کافی و وافی نبود، اما گام مثبتی تلقی میشد.
جدای از اعدامها و تصفیه حسابهای سیاسی، دوران ریاست وی بر قوه قضاییه، میتواند در یک بازخوانی منصفانه در مقایسه با دورههای بعدی، دوران مناسبتری تلقی شود. هر چند قوه قضاییه خالی از مفاسد نبود ولی فساد به عنوان شاخصه ساختاری این قوه تلقی نمیشد و هنوز امیدی به این قوه بود و شهروندان به عنوان یک ملجا عدالت نسبی بدان مینگریستند. البته این ویژگیهای مثبت در مقایسه با دورانهای بعدی که فساد، بخشی از ساختار این قوه شد، بیشتر به چشم میآید و کارنامه وی در این زمینه، مثبتتر داوری میشود.
دوران دوم ـ کارنامهای فرهنگی:
پس از دهه اول انقلاب، به قم بازگشت و اسباب مرجعیت را فراهم کرد. هرچند گمان میشد که با حمایت آذری زبانها و جریانات چپ مذهبی آن زمان، مرجعیت وی گسترده شود، اما به مرجعیت گسترده مورد انتظار نائل نشد.
کارنامه درخشان این دوران وی، بنیانگذاری «دانشگاه مفید قم» بود. با توجه به برخی از ایدههایی که قبل از انقلاب با همفکرانش داشت، در این دوران دست به یک کار اساسی و مهم زد. از همان ابتدا، با آزاد اندیشی، بنیانهای فکری محکمی برای دانشگاه ایجاد کرد. از اساتید آزاد اندیش حوزه و دانشگاه استفاده کرد و بدون تردید یکی از کرسیهای آزاداندیشی را نه تنها در حوزه علمیه قم، بلکه در نظام آموزشی دانشگاههای کشور، بنیان گذاشت. این میراث بزرگ معنوی وی، هم اکنون ثمرات مبارکی دارد که بدون تردید در آینده و در فضای بازتر، این ثمرات، خویش را بیشتر و پیشتر نمایان میسازد.
آخرین دیدار نگارنده با ایشان، به حدود یک ربع قرن پیش باز میگردد. در آن سالها بین حوزه علمیه قم و دانشکده حقوق دانشگاه تهران در تردد بودم. در نشستی با صبر و حوصله، پروژه دانشگاه مفید را برایم توضیح داد، بنا داشت در آن دانشگاه، دانشکده حقوق را نیز ایجاد کند با توجه به صبغه حوزوی و دانشگاهیام، قرعه فال به نام من زده بود و مرا به همکاری برای ایجاد آن دانشکده فرا خواند. هر چقدر بیشتر توضیح میداد، وسوسه بیشتری ایجاد میکرد. پوزش طلبیدم و عذرخواهی نمودم که برای ادامه تحصیلات عازم خارج از کشور خواهم بود. خاطرهای که از این آخرین دیدار در ذهنم منقش شد، مردی بود که ایده بزرگ فرهنگی خویش را با آزاداندیشی علمی ترکیب کرده بود و طرحی نو در سر داشت. از آن پس، همه همت خویش را مصروف این پروژه کرد.
از سیاست فاصله گرفته بود. گاهی ظهوری در سیاست داشت اما کم رنگ و محتاط. در انتخابات سال ۱۳۸۸ از مهندس موسوی حمایت کرد، ولی در حوادث پس از انتخابات، ترجیح داد سکوت کند. شاید نگران فرزند معنوی خویش، دانشگاه مفید بود و ترجیح میداد به آن دانشگاه برسد. همین که همراه اقتدار حاکم نشد، «مرجع ساکت فتنه» لقب گرفت. در آن دوران، به هنگام بازداشت آقای علیرضا بهشتی فرزند آیتالله بهشتی، در حمایت و آزادی فرزند رفیق دیرین خویش، خوب جلوه کرد؛ اما در برابر سایر حوادث نقش مهمی به عهده نگرفت، هر چند نسبت به حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد معترض بود و گفته میشد که برای این میانجیگری نزد رهبر انقلاب رفته بود.
کارنامه نخست سیاسی که از خویش برجای گذاشت، هنوزه با پرسشهای فراوانی همراه است؛ اما در کارنامه دوم فرهنگی، با کارنامهای درخشان در دانشگاه مفید، میراثی پایدار و مفید برجای گذاشت.
یک پاسخ
خدا از این آدم نگذرد ملت را به سیخ کشید تا گزارشی از روند پیگیری یکسال و نیمه واقعه ۱۴ اسفند بدهد. همیشه میامد حرفهای مبهم کلی و «هیچکس نفهم» تحویل میداد و میرفت
تغییر موضع شخصی و این انشاهای بیثمر درباره ایشان، هیچ واقعیتی را تغییر نمیدهد
دیدگاهها بستهاند.