با این که گفتهاند «از درگذشتگان به خیر یاد کنید» اما در اینجا میخواهم با ذکر خاطرهای از مرحوم آیتالله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی یادی بکنم؛ هرچند که شاید چندان ذکر خیری نباشد ولی میپندارم که کسی در این مقام و موقعیت و مسئولیت، که در هرحال نیک و بد او با تاریخ و سرشت یک نظام و سرنوشت یک ملت سر و کار دارد، وضعیتاش دیگر است و خیر در آن است که امروزیان و فرداییان از آن آگاه باشند و عبرت گیرند.
مرحوم موسوی اردبیلی به لحاظ شخصی از خصوصیات مثبتی هم برخوردار بود و در مجموع در شمار کبوترهای جمهوری اسلامی بود و نه از جریان بازها و حداقل در سالیان پس از جنبش سبز وی (البته با سبک خودش) نشان داد که حامی این جنبش و رهبران مظلوم آن است.
در هرحال نمی توان کتمان کرد کسی که هشت سال (و آن هم سیاهترین دوران جمهوری اسلامی) بر دستگاه قضای کشور ریاست داشت، عملا مسئولیتی جدی در آن همه کژی و خشونت و جنایت دارد و نمیتوان از آن چشم پوشید. با توجه با تمام خصوصیات مرحوم موسوی اردبیلی و این که او واقعا چگونه میاندیشید، می توان گفت که او عملا ابزار دست جناح حاکم و نهادهای سرکوب بوده -سنتی که پس از او نیز ادامه یافت- و خواه ناخواه مسئول رخدادهای قضایی آن دوران بوده و بایستی پاسخگو می بود.
به گمانم بزرگترین ویژگی منفی موسوی اردبیلی این بود که از شفافیت وافی و صراحت لازم در اعلام مواضع و عمل برخوردار نبود. زنده یاد دکتر کاظم سامی-که این روزها مصادف است با قتل وی، قتلی که از قضا در زمان صدارت موسوی اردبیلی بر دستگاه قضا اتفاق افتاد- میگفت هر کس تخصصی دارد و تخصص موسوی اردبیلی این است که طوری حرف بزند که کسی نفهمد چه میگوید!
به هر تقدیر میخواهم خاطره ای از موسوی اردبیلی بگویم که از نوع تفکر مقام عالی قضایی در «نظام مقدس جمهوری اسلامی» حکایت می کند.
در خرداد داغ ۱۳۶۰ (۱۷ خرداد) روزنامه «میزان» (ارگان نهضت آزادی ایران) همراه چند روزنامه و نشریه دیگر در یک روز توقیف شده و -عملا برای همیشه-تعطیل شدند. هرچند این توقیف مستقیما به دست اسدالله لاجوردی،دادستان انقلاب وقت تهران، انجام شد ولی با تصویب شورای عالی قضایی بود. در آن زمان چند تن از نمایندگان مجلس از جمله نگارنده با انتشار بیانیهای به این توقیف غیر قانونی اعتراض کردیم که البته طبق معمول، هرگز پاسخی نشنیدیم و در عمل بیاثر بود.
چندی بعد -تاریخ دقیقاش را به یاد ندارم- همراه با نمایندگان شهرهای استان گیلان برای حل مشکلی در ارتباط با جنگلهای گیلان با آقای موسوی اردبیلی به عنوان دادستان کل کشور دیداری داشتیم. پس از ورود به دفتر کار ایشان و حین خوشوبش و احوالپرسی و پیش از ورود به موضوع اصلی، رو کردم به آقای اردبیلی و گفتم: راستی حاج آقا! سئوالی داشتم. گفت: بفرمایید. گفتم: دلیل و یا دلایل شما برای توقیف روزنامه میزان چه بوده است؟ گفت: چطور؟ گفتم: میخواستم بدانم در این مورد به کدام ماده قانونی استناد کردهاید؟ لحظهای سکوت کرد و بعد با نگاهی عاقل اندر سفیه، رو کرد به من و با همان لحن خاص خودش گفت: ها! من همان جوابی که به آقایان (اعضای نهضت آزادی) دادم به شما هم میدهم. بعد اندام تنومندش را در صندلی دادستانی کل جابهجا کرد و با لحن کشداری گفت: وقتی آقایان همین سئوال را از من پرسیدند، به آنها گفتم شما زرنگ تشریف دارید! شما میخواهید جواب منرا بشنوید و بعد بروید جوابش را پیدا کند و در دادگاه بگویید! ولی من حالا نمیگویم، جوابم را در دادگاه خواهید شنید، در آنجا به شما خواهم گفت مستندات قانونی من برای توقیف میزان چه بوده است!
لحظاتی من و دوستان مبهوت به سیمای جناب دادستان کل کشور خیره شدیم و واقعا در برابر چنین برهان قاطعی می شد گفت: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
5 پاسخ
باسلام, همینکه آقای موسوی اردبیلی از کرده وناکرده های خود به نوعی اظهار نگرانی کرده است خود میتواند بعنوان یک توبه دیرهنگام ودرعین حال عبرت وهشدار به همه وکسانی باشد که هنوز برایشان دیرنیست ؛ مهم این است که وقتی انسان درهرسمتی که هست و پشت سرخود را مینگرد کرده و ناکرده های منفی خودرا توجیه نکند ( ان الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره )بویژه کسانی که درجایگاهی قرار میگیرند که خواه ناهواه اثرات مثبت یا منفی رفتارشان به جامعه بر میگردد؛ بطور مثال آنها که بعنوان عمل انقلابی سفارت امریکارا اشغال کردند که هیچگاه از ملت ایران عذرخواهی نکردند ؛ کسانی که سرنوشت امیر انتظام را تباه کردند؛ آنها که ولایت مطلقه را تحمیل کردند ,آنها که هیزم بیار تنور ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر شدند آنها که اجازه ندادند دولت بازرگان برنامه های خودرا دنبال کند. وو…
با سلام و سپاس از تذکر مسئولانه تان
کاملا حق با شماست. ارگان تعریف خود را دارد. اما آنچه در باره «روزنامه میزان» نوشته ام از حافظه بود ولی اکنون از طریق سرچ انترنتی مطلبی در باره این روزنامه در ویکیپدیا دیدم و در آنجا به عنوان «ارگان نهضت آزادی» معرفی شده است. از آنجا که بسیاری از نوشته های این نهاد چندان دقیق نیستند از یکی از دوستان نهضی هم پرسیدم و او نیز تأیید کرد که میزان ارگان نهضت بوده است. با این همه، هنوز جای تأمل دارد و باید از منابع دقیق تر کسب اطلاع کرد. هر بار به نتیجه ای جز این رسیدم در همین جا برای تصحیح اطلاعات مخاطبان گزارش خواهم داد.
یاسلام خدمت اقای اشکوری
خیلی ممنون که گاها چنین خطراتی را بازگو می کنید و اینها مجموعه اسناد تاریخ است . فقط کاش کمی در ذکر آنها دقت لازم هم بنمایید . مثلن میزان ارگان نهضت ازادی نبود هرچند مواضع انها را منعکس می کرد . میزان متعلق به اقای یزدی – برادر دکتر ابراهیم یزدی – بود .و البته بیانیه های نهضت ازادی را هم منتشر می کرد و با رهبران نهضت ازادی مصاحبه می گرد ولی ارگان نبود . ارگان یک حزب تعریف خودش را دارد .
زیره به کرمان آورید واقعا آقای اشکوری! پرده ها کنار رفته و روشن شده که آقای رئیس دیوان عالی کشور از حبس کودکان در سیاه چال های تحت مسئولیت وی آگاه بوده و لام از کام تکان نداده، آنوقت شما از توقیف “میزان” می نالید؟ شاید توقیف نشریه نهضت آزادی بزرگترین هزینه ای بود که آن نیرو پرداخت و پس از آن همزمان با چند دخول و خروج به اوین به کار و کسب خود مشغول شدند (من به ادعای جدید فرمانده سپاه کاری ندارم و از دار و ندار برخی از آقایان نهضت آزادی و بیزینس هایشان با براداران قاچاقچی بخصوص در رابطه با زمین های خطه شمال (خطه شما) باخبرم). ای کاش آن موقع شما بجای جویا شدن ادله تعطیلی “میزان” در کنار ده ها نشریه دیگر، جویای ادله قانونی تعزیرات و کشتار زندانیان می شدید.
با پوزش و احترام ، البته ادعاى حضرتعالى ، به نوعى درست است و شاید بتوان اینگونه ، از نگارنده محترم این خاطره ، پرسشها نمود ، اما با نگاهى به تاریخ این ماجرا ، هنوز حتى بسیار پس از ان میگفتند ( شایعه شکنجه ) و باتوجه به اینکه ، نگارنده محترم این خاطره را در انزمان ، خلفِ خود نمیدانستند ، قطعا به او اعتماد نداشتند که کابل به دستش بدهند و براى تقرب به الله و معصومین ، بر عباداتش درتختهاى ، ۲۰۹ و کمیته مشترک ( توحید ، یا التقات ) و نظایر اینگونه عبادتگاه ها ، بیافزایند . اینگونه افراد از همان روزهاى اول ، نا محرم بودند . چنانچه منتظرى پس از گزارشات مستند که توسط گوشها و چشمانش ، نظیر ناصرى ها رسید ، تازه بعد از دوسالو نیم ، فهمید و مطمئن شد که ، شکنجه ، معذرت میخواهم ( عبادت ) در بازداشتگاه ها جریان دارد . لذا ، البته با دانش ناچیز بنده ، پرسش حضرتعالى در این مورد خاص با توجه به زمان واقعه ، وارد نیست . بازهم پوزش میخواهم . بهزاد نبوى باید ، هادى خامنه اى باید ، و خیلى از نمایندگان محرم و اهل عبادت بودند که به نگارنده محترم این خاطره ، مجال نمیدادند .
دیدگاهها بستهاند.