بعد از ظهر چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ ، میتوانست مثل هر روز و هرساعت دیگری باشد. و نوشین انصاری یار همیشه و هنوز شورای کتاب کودک و فرهنگنامه، میتوانست مثل روزهای دیگر در پاسخ ایمیلها و مقالههایی که برایش میفرستادم، از اخبار و احوال بچههای شورا، از حال و روز خانه و خانواده از سمینارها، نمایشگاه، سفرها وحتی از باغ دماوند و فصل گردوچینیاش برایم بگوید.
اما آنروزمثل هر روز نبود. آنروز، در میانه راه سفری به دلیل تاخیر قطاری که قرار بود برسد و نرسیده بود، در ایستگاه قطار یخزده شهر مرزی «ونلو» بین راه هلند و آلمان سرگردان مانده بودم که خبر رسید. خبر اما هرچه بود، از ظن من اینگونه آمد: خانم میرهادی با استفاده از فرصت زمانی کمتر از دو ماه خفتن وآسودن ، بیشتاب هر روزه برای بهموقعرسیدن به دفتر فرهنگنامه، سرفرصت، بار سفر بسته و یار و دیار را به دست یکدیگر سپرده و رفته است…! خبر از ظن من اینگونه آمد و نه بیش.
دو روز پیش از دریافت این خبر، در سالگرد خاکسپاری پوراندخت سلطانی، مطلبی به یاد او نیز که روزگار به عاشقی گذرانیده بود نوشته بودم. در آن مطلب از توران میرهادی هم یاد کرده بودم؛ که نمیشد از آن نسل نوشت و نامی از توران میرهادی نبرد. فاصله اندک میان نوشتن آن متن و دریافت این خبر، باورپذیری مرگ آن عزیز را مشکلتر کرده بود. هرچند از اواخر شهریور به خوابی رفت که به «جادوی هیچ عشق/ بوسه ای » پایان نیافت. پس، ما شوربختانه در انتظار این خبر بودیم.
روز جمعه ۲۱ آبان ۱۳۹۵، تن استوار آن خفته شکوهمند در خانه هنرمندان در میان جمع کثیری از اعضای شورای کتاب کودک، فرهنگنامه و مردمانی که دغدغه فرهنگ و ادبیات کودک را داشتند تشییع شد.
.
اخبار، تصاویر و فیلمهای منتشر شده از مراسم آن روز، حکایت از حضور خودجوش اعضای جامعه مدنی فرهنگدوست و به طور مشخص حضور چشمگیر زنان داشت. حیاط خانه هنرمندان مملو از زنانی بود که عکسهای توران میرهادی را دردست گرفته و بدینگونه بیعت خویش را با فرهنگ و فرهنگدوستی و کار عاشقانه در نهادهای مردم ساخت، نشان میدادند. سخنان نوشین انصاری درآن مراسم رسم عاشقی را تمام کرد آنگاه که گفت:
«اگر از این عزیز شاکر سوال کنیم که چه آرزو دارد به نظرم میرسد که خواهند گفت: صلح، آرامش و امنیت برای همه فرزندان این سرزمین. بیرون راندن رقابت از دلها، از خانوادهها، از مدارس و از نظام آموزش و پرورش و گسترش دادن کارداوطلبانه برای مردم…. »
و بدینگونه، زنی همچون نوشین انصاری در کنار کثیری از اعضا و بنیانگذاران نهادهای مدنی، حتی مراسم خاکسپاری را تبدیل به تریبونی برای سخنگفتن، طلبکردن، نقدکردن و عشق ورزیدن به کودکان و نوجوانان این سرزمین کرد.
این سخنان نغز، پر بیراه نبود؛ چرا که آنچه از این خفته باشکوه در نهاد آموزش و ادبیات به جا مانده است، مثلث مدرسه فرهاد، شورای کتاب کودک و فرهنگنامه کودک و نوجوان است. پایه این مثلث خیلی سال پیش با تاسیس مدرسه فرهاد رسم شد و شورای کتاب کودک و فرهنگنامه همیشه و هنوز همچون دو ساق سیمین بر آن پایه میدرخشند. سه گوشهای که به دستان بهترین زنان و مردانی از گوشه و کنار این مرز و بوم ساخته شد و روز از پی روز، به تلاش و همت کسانی چون توران میرهادی، نوشآفرین انصاری، لیلی ایمن ،محسن خمارلو، یحیی مافی، معصومه سهراب، مرتضی ممیز، منصوره راعی، مهربانو عنقایی، ثریا قزل ایاغ ، پروین فخارنیا، ایران گرگین، شهناز خانلو و….روز به روز گستردهتر شده است.
آنچه این نیکاندیشان و نیککرداران را گرد توران میرهادی جمع کرد، بدعت او در حرکتی مدرن و منتقد به نظام سنتی تعلیم و تربیت بود. افزون بر آن ، پیشینهی خانوادگی، اجتماعی و سیاسی او در گردآوردن جمعی چنین پیشرو، بیتاثیر نبوده است.
میرهادی در سال ۱۳۳۴، دوسال پس از کودتای ۲۸ مرداد ، در زمانه مسخ و بیعملی حاصل از آنچه برجامعه روشنفکران رفته بود، درست دو سال پس از اعدام همسر اولش سرگرد وکیلی که از گروه افسران مبارز حزب توده بود، به یاری و رفاقت همسر دوم خویش، محسن خمارلو مدرسه فرهاد را بنیاد نهاد.
نهاد مدرسه فرهاد، درآن زمان همچون انقلابی مدنی از میان جامعه بهت زده و خاموش سر برآورد و نظام کهنه و سنتی معلممحور و رقابتمحور آموزش و پرورش را به نقد کشید. مدرسهای که کتابخانه در آن نقشی اساسی داشت و کتاب غیردرسی راهگشای روابط عاشقانه، محرمانه و مشروع معلم و شاگرد بود. این مدرسه هرچند در سال ۱۳۵۹ بسته شد اما دانشآموختگانش در اینجا و آنجای این سرزمین، درلایهلایههای جامعه، به هر هیبت و به هر رنگارنگ جامهای گسیل شدند و در پی حقیقت عشق و عدالت و فرهنگ راستین، همان راه رفته را رفتهاند که « پرستو فروهر» همان شاگرد بازیگوش و پرشور مدرسه فرهاد به شورمندی و حقخواهی پی گرفته است .
پس از مدرسه فرهاد ، شورای کتاب کودک را در ۱۳۴۱ و نهاد فرهنگنامه را در ۱۳۵۸ پایهگذاری کرد. رویکرد و روش این دو نهاد، همان رویکرد و روش مدرسه فرهاد بود: کسب دانش بدون جاه طلبیهای رایج . شناخت و ترویج ادبیات با کودک به جای پند و اندرز ادبی برای کودک. مشارکت و همکاری در نهادهای مردمی به جای قدرتطلبی و رقابت. دوستی به جای دشمنی و عشق به جای نفرت.
از میان کسانی که پا بهپای توران خانم شروع کردند، خیلیها رفتند و خیلیها ماندند، اما آنکه پررنگتر و عاشقتر از همیشه مانده، و باشد تا که سالهای سال بماند، نوشآفرین انصاری است که در مراسم تشییع بر پای آن خفته شکوهمند بوسه زد و بر بالای آن تن عاشق سخن از مطالبات نهادهای مردمی، نقد نظام آموزشی و دلدادگیهای مدنی گفت.
در بخشی از سخناناش، با گلهمندی، اشاره به عدم استقبال جامعه به کتاب «جستجو» از سهگانههای مدرسه فرهاد کرد و چنین گفت :« در سهگانه مدرسه فرهاد کتاب جستجو درباره راههای تعلیم وتربیت است… جستجو چرا خوانده نشد؟ به دلیل اینکه متولیان آموزش پرورش ما به خودی احترام نمیگذارند، به پژوهش سرزمینی توجه نمیکنند، نگاهشان کمعمق و شگفتزده و از سر دانش کم همیشه نسبت به غرب بوده. آنها سهرابها، مافیها، میرهادیها و یمینیشریفها را نمیدیدند. الگوها را متاسفانه درجای دیگر جستجو میکنند ….. توران عزیزم این جمع کثیر در اینجا بیعت میکنند که هرآنچه در توان دارند برای تحقق آروزهای شما که طبعابسیار هم بیش از این است انجام بدهند… ما برای فرهنگنامه نیاز به جای بزرگتر داریم ما برای تمام کردن فرهنگنامه نیاز به امکانات مالی داریم بنابراین به تمام کسانی که به توران میرهادی و به آرمانهای او عشق میورزند پیام میفرستم که در کنار شورا باشید با شورا باشید و به ما برای تحقق آرزوهای ایشان کمک کنید…»
پیام نوشین انصاری زنده و پر شور، از دل برآمده بود و بر دل همگان مینشست. حتی انگار آن خفته باشکوه، آن خفته پوشیده در آن شال ترمه زیبای ایرانی ، پیاماش را به گوش جان شنید و با خاطرجمعی ازهمراهی یارانش زیرلب زمزمه کرد : « آنان به آفتاب وبه عدل شیفتهاند»
.
۴
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…