جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام-قسمت پانزدهم
درآمد
یکی از موضوعات پر چالش و مهم و در عین حال مبهم در تاریخ نیم قرن نخست، دعوی «الائمه من قریش» است که در هنگامه نزاع سیاسی دو جناح مسلمان مکی (مهاجرین) و مدنی (انصار) از سوی ابیبکر در سقیفه مطرح شد و در پی آن رقیب در موضع فرودست قرار گرفته و در نهایت با ترور نامزد انصار برای مقام خلافت اصل انحصار امارت در خاندان قریش و آنهم برای همیشه تثبیت شد و قرنها در ذهن و زبان عموم مسلمانان (البته جز شیعیان) ماندگار شد و حتی امروز نیز این اصل (حداقل با ترسیم تبارنامه ابوبکر بغدادی در داعش) خود را نشان میدهد. در این جستار در باب این حدیث و مضمون آن تأملی کرده و تلاش میکنم چند و چون آن را بکاوم تا روشن شود این دعوی چه اندازه معقول و مقبول مینماید و بهویژه تا کجا با معیارهای مشخص اسلامی سازگار است.
طرح موضوع
حدیث «الائمه من قریش» در منابع مختلف اسلامی (اعم از سنی و شیعی) آمده است[۱] اما خود متن حدیث مشهور و چگونگی طرح آن در گرماگرم کشمکش سیاسی و جناحی در سقیفه از جهات مختلف جای تأمل و دقت دارد.
جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام
قسمت چهاردهم
قسمت سیزدهم
قسمت دوازدهم
قسمت یازدهم
قسمت دهم
قسمت نهم
قسمت هشتم
قسمت هفتم
طبق تحقیق سعدی ابوحبیب این روایت با عبارات و مضامین مختلف و متفاوت در منابع گزارش شده است که ایشان به عنوان نمونه شش عبارت را ذکر کرده است. محور تمام آنها انحصار فرمانروایی بر مردم در خاندان و تبار قریش است و لاغیر. قابل تأمل این که بر وفق برخی از این روایات حتی قریشی بودن نیز محدود شده به اینکه کسی از قریش میتواند به امارت برسد که پدر از تیره فهربن مالک باشد و مادر نیز حتما از قریش و نه از قبایل همپیمان و یا از موالی قریش. گرچه طبق گزارش همین محقق برای برخی از این روایات (از جمله همان جمله «الائمه من قریش») ادعای وثاقت و صحت و تواتر شده است، اما به سادگی نمیتوان چنین سخنی را درست و قابل قبول و به ویژه منسوب به پیامبر دانست. از جمله در یکی از این روایات تصریح شده که «قریش ولاه الناس فی الخیر والشر الی یوم القیامه» (که برای آن نیز ادعای صحت و تواتر شده) و یا در عبارت دیگر (هر دو روایت در شرح نووی بر صحیح مسلم، جلد ۱۲، ص ۱۹۹ نیز نقل شده اند) آمده «لایزال هذالامر فی قریش ما بقی من الناس اثنان» (باز ادعا شده که اسناد آن درست است). طبق نقل طبری و برخی منابع روایی دیگر حتی سعدبن عباده نیز در برابر ابوبکر که روایت الائمه را میخواند آن را تصدیق میکند اما میافزاید: باشد، امیر از شما و وزیر از ما.[۲]
بعدها معاویه در مقام توجیه تخصیص خلافت به تیره اموی نیز مدعی شد دیگر طوایف قریش (از جمله بنیعدی و بنیتیم یعنی قبایل ابوبکر و عمر) را از خلافت بهرهای نیست و این امتیاز منحصرا از آن عبدمناف است و در این خاندان تا قیامت باقی خواهد ماند.[۳] البته زمینه سخن نشان میدهد که استفاده از تعبیر عبدمناف در آن مقطع برای جلب نظر بنیهاشم بود برای تأیید ولایتعهدی یزید بنمعاویه.[۴]
نقد و بررسی حدیث
در مقام نقد و واکاوی این روایت سخنان بسیار میتوان گفت. اما جدای از سلسله اسناد و تحقیق در میزان اعتبار اشکال مختلف این روایت (که در جای خود لازم است و بر بررسی محتوای آن مقدم)، به نظر میرسد مهمترین ایراد در ناسازگاری مضمون اصلی روایت با اصول موضوعه اسلام و آیات قرآنی فراوان و سنت گفتاری و رفتاری پیامبر مبنی بر برابری ذاتی و نفی قاطع هر نوع امتیازات و فضلیت ذاتی و خونی و تباری خاندانی است. به عبارت دیگر، حتی اگر اسناد عبارات مختلف حدیث درست و موثق و یا متواتر هم باشد، باز به لحاظ مضمون و محتوا چندان سست و حتی در تعارض با مبانی و مبانی قاطع اسلامی است که هرگز قابل دفاع نمینماید. برای مدلل کردن این دعوی به اختصار استدلال میشود که:
جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام
قسمت ششم
قسمت پنجم
قسمت چهارم
قسمت سوم
قسمت دوم
قسمت اول
در قرآن سه گروه ممتاز شمرده اند که هر سه فضلیت اکتسابی هستند: با تقوایان (پارسایان) (حجرات، ۱۳)، آگاهان (زمر، ۹) و مجاهدان (نساء، ۹۵). این سخن بدان معناست که در اندیشه برابری محور اسلامی و قرآنی هر نوع فضیلت ذاتی آن هم برای منافع مادی و تمتعات دنیوی و از جمله تصدی مقام و منصب مردود و غیر قابل قبول است. شاید دقیقتر مینماید که گفته شود اگر هم فضیلت ذاتی و موهبی در مواردی وجود داشته باشد، اما به یقین چنین مواهبی منشاء امتیازات و تمتعات مادی و سیاسی و اجتماعی نخواهد بود. مثلا کسی که از هوش بیشتری برخوردار است نمیتواند مدعی شود که حتما باید امیر و وزیر شود و مثلا از خانه بزرگتری و جامه فاخرتری استفاده کند. در این صورت، چگونه پیامبر امر مهم و مردمی فرمانروایی را برای تبار و تیره خود (قریش) قرار میدهد و دیگران را صرفا به دلیل قریشی نبودن آن هم تا قیامت از آن محروم میکند؟
میتوان چنین نیز استدلال کرد که اصولا چه امتیاز انحصاری و دست نایافتنی در تبار قریش وجود داشت که ضرورت تخصیص امر حکومت در قریش را تا قیامت توجیه و مدلل کند؟ به نظر میرسد همان قید «تا قیامت» بهتنهایی برای بطلان مضمونی چنین سخنی کفایت کند؛ چرا که هیچ انسان متوسط و نه چندان هوشمند نیز نمیتواند چنین سخن لغوی گفته باشد چه رسد به پیامبر و مرتبط با وحی. اگر این سخن درست باشد، باید گفت حداقل از قرن هفتم هجری به بعد، یعنی پس از زوال نهایی خاندان عباسی در سال ۶۵۶ هجری به دست مغولان، دیگر این دعوی خلاف و غیر منطبق با واقعیت های رخ داده است. زیرا که میدانیم نه ممالیک عرب و قریشی بودند و نه سلسله دراز عثمانیان. ممکن است پیامبر، با باوری که عموم مسلمانان و مؤمنان در باره علم و دانایی الهی وی دارند و او را دارای مقام عصمت مطلق میدانند، چنین از آینده نه چندان دور بیخبر باشد؟ روشن است که اگر این سخن از پیامبر باشد برای امروز و تا پایان تاریخ نیز باید معقول و مقبول باشد، آیا امروز مسلمانی هست که از این اندیشه دفاع کند و مثلا دنبال فرمانروایی یک قریشی بر کل مسلمانان جهان باشد؟
وانگهی، اگر فرض را بر این بگذاریم که پیامبر برای خود جانشین تعیین نکرده و امر حکومت را به مردم و یا شورای امت (شورای مهاجر و انصار و یا بعدها اهل حل و عقد) وا نهاده است (نظریه ای که عموم سنیان بر آن اجماع دارند)، دیگر تخصیص امر خلافت و فرمانروایی به یک تیره و یا قبیله و یا فرد خاص چه توجیهی دارد؟ هرچند بعدها (هنگام منازعه بر سر تعیین جانشینی یزید به جای پدرش معاویه در سال ۵۶) عبدالله بن عمر در مقام نفی نظریه موروثی شدن امر خلافت استدلال کرد درست است که خلافت تا قیامت به قریش اختصاص دارد اما این مردماناند که از میان شایستگان قریش یکی را با رضایت به خلافت انتخاب میکنند[۵] اما این توجیه نیز چیزی از نامعقولبودن اصل مدعا نمیکاهد.
با توجه به اشکالات مضمونی و محتوایی فراوان این روایت (حتی اگر اسناد آن معتبر باشند)، از دیرباز شماری از پژوهشگران و نکتهسنجان بر آن خردهها گرفته و در نهایت آن را در تعارض بنیادین با اصول فکری و سیاسی اسلام دانسته و از این رو آن را مردود اعلام کردهاند که از جمله آنها محمدبنعبدالوهاب مشهور است. سعدی ابوحبیب به آنها اشاره کرده و اقوالشان را ذکر کرده است. البته این محقق کوشیده تا با نقد و رد نقدهای منتقدان از اعتبار مضمونی و وثاقت روایت مورد بحث دفاع کند اما به نظر ناکام مینماید.[۶]
برخی از نویسندگان دیگر اهل سنت و جماعت به گونههای دیگر از این حدیث دفاع کرده اند. علی الصلابی در کتاب «ابوبکر الصدیق» (فصل دم دوم) ضمن دفاع کامل از این حدیث مدعی است که البته این اصل مطلق نیست و دارای شروطی است و مراد این نیست که در هرحال هر قریشی حق فرمانروایی دارد و باید اطاعت کرد. نیز بنگرید به شرح دفاعیه صلابی در کتاب «علی مرتضی» از همین نویسنده. البته طبق گزارش این نویسنده از گذشتگان عالمانی چون نظاّم و ابن حجر و از معاصران سنی کسانی چون محمد ابوزهره و محمود عقاد حدیث الائمه من قریش را به کلی مردود و غیر قابل قبول شمردهاند.[۷]
باید افزود که تخصیص فرمانروایی به بنیهاشم و خانواده محمد نیز دارای همین اشکالات هست. به استناد اسناد موجود اصولا علی و همفکراناش و به طور کلی بزرگان اهل بیت در آغاز و طبعا شیعیان آنها در روزگاران بعد، با اصل دعوی انحصار خلافت و فرمانروایی در یک خاندان مخالف نبوده و فقط این انحصار را در شاخه هاشمی و تداوم آن را از نسل محمد (فاطمه و علی) متعین میدانستند و آنرا برای دیگر مدعیان قرشی انکار میکردند (چنان که علی در خطبه ۱۴۴ نهج البلاغه-فیض- بدان تصریح کرده و یعقوبی شیعی نز در همان منبع پیش گفته نیز آن را نقل کرده است) .
در این تفکر مدعا این بود که امامت در خانواده محمد باقی میماند و نباید از آن خارج شود. احتمالا چنین دیدگاهی ریشه در روایاتی چنین دارد: پیامبر فرمود خداوند از میان آدمیان عرب را برگزید و از میان اعراب قریش و از قریش بنیهاشم را و در این طایفه مرا و تداوم مرا در یکی از اهل بیتام یعنی علی و حمزه و جعفر و حسن و حسین قرار داد.[۸]
در عین حال در مورد اندیشه علویان نکته قابل ذکر این است که، با فرض رخداد غدیر، پیامبر در همان خطبه غدیر در پی اعلام «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» قید میکند که «علی اعلمکم و علی اعدلکم و . . .» یعنی دلیل احقیت علی برای امر جانشینی صلاحیت بیشتر وی در علم و قضاوت و عدالت و پارسایی است نه تبار و نژاد و انتساب خانوادگی و مانند آن. این البته تا حدودی نظریه شیعی در باب امامت انحصاری در اهل بیت را با اندیشه سیاسی اهل سنت و جماعت متفاوت میکند اما در نهایت اشکال اصلی در این نظریه تباری بر جا میماند. به ویژه که در برخی روایات مربوط به تعیین امامت در دوازده تن به وسیله پیامبر قید شده که همگی این امامان از قریشاند.[۹]
درهرحال به نظر می رسد که چند شخصیت قریشی هوشمند در مقطع حساس رحلت نبی اسلام و در گرماگرم جدال سقیفه با استفاده از ستایش مکرر قرآن و پیامبر از مهاجرین، مهاجرین را با قریشیبودن برابر شمرده و قریشیبودن پیامبر را بهانه قرار داده و سخن ناراست «الائمه من قریش» را برساخته و در هرحال موفق شدند سلطه انحصاری پر هیمنه و دراز مدت قریش را بر مسلمانان و اعراب تحمیل و استوار کنند.
این نیز گفتنی است که، افزون بر روایات مبنی بر تخصیص حق انحصاری امارت جاودانه برای قریش، احادیث فراوانی از قول نبی اسلام وجود دارد که در فضیلت خاندانی و تباری قریش است و مثلا گفته شده «شرار قریش خیر شرار الناس».[۱۰] و گفتن ندارد که این نوع روایات نیز به دلیل تعارض بنیادین با مسلمات اسلامی و نصوص دینی مردود است.
جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام
——————————————–
منابع و پانوشت ها
[۱] . از منابع شیعی: مسعودی، مروج الذهب، جلد ۳، ص ۲۲۴؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴ و یعقوبی، تاریخ، جلد ۲، ص ۱۳۵.
[۲] . سعدی ابوحبیب، دراسه فی منهاجالاسلام السیاسی، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۹۸۵، ص ۱۸۷-۲۰۰. منابع پر شمار این حدیث را در همانجا ملاحظه کنید.
[۳] . بنگرید به تفصیل گفتار معاویه در ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، جلد ۱، ص ۱۹۵.
[۴] . افزون بر منابع یاد شده در مورد فضایل و افضلیت قریش و حق انصاری اینان برای امارت تا همیشه، بنگرید به: طبری، احمد، ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی القربی، قاهره، مکتبه القدسی، ص ۱۰-۱۵.
[۵] . ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، جلد ۱، ص ۱۹۶.
[۶] . سعدی ابوحبیب، ص ۱۸۷-۱۹۹.
[۷] . صلابی، علی، علی مرتضی-بررسی و تحلیل زندگی خلیفه چهارم-، بی نام مترجم، ۱۳۸۸، چاپ اول، نشر الکترونیکی، ص ۹۵۶-۹۶۰.
[۸] . ابن عساکر، الامام الحسین، ص ۱۹۱.
[۹] . آل یاسین، راضی، صلح الحسن، ص ۵۳ و نیز روایات نقل شده در همین زمینه در پاورقی متن فارسی کتاب، ص ۷۷-۷۸ (مترجم: سید علی حسینی خامنه ای، با عنوان «صلح امام حسن-پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ»، تهران، انتشارات آسیا، ۱۳۴۸).
[۱۰] . ذخائرالعقبی، ص ۱۰.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…