پاسخ به این سوال بدون لحاظ کردن پیشینه و بستر تاریخی مذهب ترکزبانان کار چندان منطقی نخواهد بود؛ ترکها در مقطعی از تاریخ (صفویه) تشیع را به عنوان مذهب رسمی با توسل به زور بر ایران تحمیل کردند که این تغییر اجباری به اعتراف بسیاری از محققین فاکتور بسیار مهمی در بسط و توسعهی ناسیونالیزم ایرانی و مانعی جدی در مسیر تجزیه احتمالی ایران بوده است! و همین موضوع صرفنظر از درستی و نادرستی آن باعث فرار مغزهای زیادی از ایران شد. اندیشمندان، شعرا، بزرگان تصوف و … بهدلیل عدم تحمل و رواداری حکومت مجبور به مهاجرت به شرق (دربار اکبرشاه هندی) و غرب (دربار عثمانی) شدند.
در دوره تأسیس سلسله قاجار و بانی آن آقامحمدخان، کشورگشایی و ضمیمه کردن سرزمینهای دیگر (گرجستان و …) به خاک ایران همیشه از سوی نمایندگان ناسیونالیزم ایرانی بدون توجه به جنایاتی که در این کشورگشاییها انجام گرفت، ستوده شده است. در انقلاب مشروطه ترکهای ایران در صف اول مبارزه ایستادند و جانفشانیها نمودند تا تشکیل دولت مدرن در زمان رضاشاه پهلوی و تا انقلاب ١٣۵٧ و استقرار نظام اسلامی در ایران، ترکها همیشه در صف اول مبارزه قرار داشتند و به استثنای دوره بعد از اشغال ایران از سوی متفقین در سالهای ٢۶ – ١٣٢۵، تمام مطالبات و خواستهای ترکزبانان ایران در هویت مذهبی و مطالبات اقتصادی خلاصه میشد که سخت به کام ناسیونالیزم ایرانی خوشایند و مطلوب بود. استفاده از آنها در سرکوب اقوام هویتخواه دیگر در جغرافیای ایران در تمام ادوار تاریخی گذشته و معاصر بخشی از گفتمان و ابزار سرکوب از سوی حکومت مرکزی بود.
مواردی که گفته شد و بسیاری ناگفتههای دیگر باعث شده که ترکها، شیعیان ایران و فارسها را وامدار خود بدانند و بخشی از گفتمان امروز ناسیونالیزم ترکی در ایران بر محور این مطالبه و وامداری استوار است.
اما ناسیونالیزم افراطی ترک بهجای پیگیری مطالبات برحق خود از مسیر قانون و درخواست احیای اصول معطل ماندهی قانون اساسی، مطالبات حداکثری را مطرح کرده که در صورت تداوم این روند موجب زمینه انشقاق و جدایی فکری و جغرافیایی میشود.
از سویی دیگر نخبگان و روشنفکران میانهرو ترک به خوبی به این نکته واقفاند که دوره حکومتهای سانترال و تمامیتخواه به پایان رسیده و در کشوری چون ایران که نخبگان آن در ادبیات سیاسی جهان جایگاه بسیار والا و رفیعی در میان کشورهای آزاد برای خود قائلاند باید این واقعیت را قبول و در خود درونی کنند سایر اقوام که در ساختن این مرز و بوم سهم خود را در گذشته و حال بهخوبی ادا کردهاند، اجرای اصول معطل ماندهی قانون اساسی، حداقل کاری است که باید در خصوص مطالبات آنان پیگیری و اجرا گردد.
بر این اساس تشکیل فراکسیون نمایندگان مناطق ترکنشین به هیچ عنوان کنش سیاسی نیست بلکه واکنشی به مطالبات قومی در مقابل رشد افراطگونه ناسیونالیست ترکی است. باید این نکته را هم مدنظر قرار داد که در قرن اخیر هیچ یک از نظامهای سیاسی و دولتهای حاکم بر ایران به استثنای برخی موارد (وجود خلاء در حاکمیت سیاسی و عدم اعمال قدرت قاهره نظامی) هیچگونه آزادی تشکلهای سیاسی و احزاب را برای اتنیکهای متنوع و متفاوت ایران قائل نبوده و نیستند و در اندک مواردی که به هر دلیل احزاب سیاسی و تشکلهای مردمی خلاف تفکر حاکمیت مرکزی شکل گرفته، بعدها یا به شدت سرکوب شده و یا دست کم به رسمیت شناخته نشدهاند.
و نکته آخر اینکه هر پدیده سیاسی بالقوه میتواند مضر باشد و در جهت خلاف منافع عموم حرکت کند اگر هدایت و رهبری آن به دست قشریون و فرصتطلبها بیافتد و عقلا و میانهروها به بهانههای متوهمانه متهم و به حاشیه رانده شوند.