مقدمه:
سروش دباغ در مصاحبه ای که اخیرا از ایشان تحت عنوان،«عبدالکریم سروش در پی عبور از دین نیست» و در وب سایت زیتون انتشار یافته است ،در میانه مصاحبه به جهت ایضاح، نقل قولی از یک پزشک (این جانب)،آورده اند که دیدگاهش را در خصوص مقاله «الهیات روشنفکری دینی»،اختصاصا ناظر به آیاتی چند از سوره مبارکه طارق،که در آن نوشتار مورد استناد قرارگرفته، مطرح نموده است.(در این مصاحبه،هومان دوراندیش ، گفتگوی انتقادی مفصلی را درخصوص«پروژه فکری عبدالکریم سروش» پی گرفته است،که خواندنی است.)
اینجانب توفیق داشته ام در خصوص این مقاله که تصور می کنم از امهات نوشته ها و ایده های ایشان در زمینه تبیین تئوریک الهیات روشنفکری دینی است و در جنب مقاله دیگر ایشان با عنوان «از تجربه نبوی تا رویای رسولانه»،تعمیق بیشتری پیدا میکند، با او به گفتگو بنشینم و برداشت های خود را از دیدگاه یک پزشک آشنا به مفاهیم علوم تجربی جدید در میان بگذارم.
از آنجا که در القای صورت صحیح نظراتم به ایشان(براساس نقل قولی که ایشان در آن مصاحبه نموده اند) موفق نبوده ام [۱]و بالطبع موجب برداشت ناصواب از آن شده است و با توجه به اینکه روا نداشتم که جفایی در حق قرآن و علم پزشکی کرده باشم، مصلحت دانستم به باز گویی آن دیدگاه، با تبیین منقح تر و ذکر جزئیات دردو بخش بپردازم . بخش نخست مشتمل بر یک روایت تطبیقی بین آن فقرات شریف از سوره طارق و محک زدن آنها با یافته های بیولوژیک-زیست شناختی جدید(دردنیای راز زدائی شده!!)خواهد بود و بخش دوم ربط و نسبت این نگرش و بالمآل برداشت الهیاتی- دینی از این روایت تطبیقی در قیاس با نظرات مندرج در «الهیات روشنفکری دینی» و نوشته های متاخرتر سروش دباغ ( با مدنظر قرار دادن تئوری رویای رسولانه)و نهایتا بازخوانی انتقادی از این محور الهیاتی- دینی، که ادعای نگرش بدیل در خصوص روشنفکری دینی به روایت ایشان دارد، خواهدبود.
ذکر این نکته ضروری است که نویسنده محترم «الهیات روشنفکری دینی» برای اینکه ایده های مندرج در مقاله مذکور را آسان یاب و قابل فهم تر نماید ,منطقا بایستی از متعارض نماترین فقره مصحف شریف استفاده کند و اگر، به صدر تا ذیل آن نوشتار به دیده بصیرت نطر افکنده شود، آن آیات شریف، ستون فقرات مقاله را تشکیل داده است و نویسنده محترم، آیات متعارض نما را در ویترین «الهیات روشنفکری دینی»نهاده است.
مدعای این نوشتارآن است که با زدودن غبار تعارض از پیشانی آن آیات شریف، سایه تردید جدی بر آن دلایل مطرح شده در آن نوشتار، خواهد افتاد.
طرح وبسط موضوع:
سروش دباغ در«الهیات روشنفکری دینی» پس ار تفکیک میان «تجربه دینی»،«معرفت دینی»و «کنش دینی»از یکدیگر در پی بدست دادن یک مدل الهیاتی پیشنهادی جدید است که ساحات مختلف دین و نحوه ارتباط آنها را بتواند با یکدیگر تبیین کند.
هم او در بخش «معرفت دینی»و پس از تعریف ان بصورت فهم موجه و روشمند ازمتن مقدس که محصول تجارب دینی ونبوی پیامبر است ودر تبیین میان«روشنفکری دینی»و «معرفت دینی»آورده است:
روشنفکری دینی نسبت به دستاوردهای معرفتی بشری گشوده است و بیش از هر چیز دلمشغول تلایم و سازواری میان معارف مختلف بشری و بدست دادن فهم روشمند از متن مقدس است.
و پس از چند فراز می گوید:
فرایند احراز فهم موجه از متن مقدس ,حدیقفی ندارد چرا که متوقف است بر نسبت سنجی و روند و آیند میان “باورهای پایه” و “باورهای غیر پایه”; فرآیندی که دائمی است و نهایتی ندارد چرا که معارف بشری دائما رو به تزائدو گسترش است.
ایشان ار این مقدمات نتیجه گیری میکند که:
در روند و آیند و تعامل دراز آهنگ میان این آموزه های گوناگون ,”حجیت معرفت شناختی اولیه متن مقدس” مشمول زیادت و نقصان میشود; به نحویکه مالا و نهایتا می توان به خوانش موجهی ار متن مقدس رسید.
پس از این صورت بندی اولیه، ایشان به جهت ایضاح بیشتر، به بیان مصداقی از قرآن کریم می پردازند که در عمل چگونه “دچار زیادت و نقصان شدن حجت معرفت شناختی اولیه متن مقدس” ورسیدن به “خوانش موجهی از آن”را برمبنای آیات ۵-۷سوره طارق تبیین کنند و به نوعی شاکله آن صورت بندی اولیه، بر این بنیانِ مصداقی از متن مقدس بار می شود.
سروش دباغ سپس بر اساس تعارضی که در این آیات شریف در بادی امر در نظر می آید، نتیجه گیری کرده اند که زمینه و زمانه پیامبر در پدیده وحی مدخلیت داشته و در آن ریزش کرده است و قرآن از عرف زمانه پیروی نموده است و آن عرف شامل تصورات و تصدیقات و نظریه های رایج و مقبول آن روزگار بوده است، فی الجمله در نهایت به این جمع بندی رسیده اند که:
مراد از آیات مورد اشاره سوره طارق تاکید بر این امر است که انسان از کجا به کجا رسیده و چگونه از آبی جهنده چنین ارگانیسم پیچیده ای پدید آمده و بالطبع قرآن در مقام تبیین دقیق آموزه های زیست شناختی مطابق با یافته های علوم تجربی جدید نبوده است.(به این معنی که گزاره قرآنی استفاده شده دقیق و مطابق با یافته های علوم تجری جدید نیست)
ایشان سه خوانشِ متصور را در بحث “معرفت دینی”به قرار زیرتعریف نموده اند:
۱) خوانش متکلفانه و زبان قرآن را زبان علمی انگاشتن
2) زبان قرآن را زبان عرفی قلمداد کردن
3) دردستاورهای علوم جدید تردید کردن.
مولف محترم،خوانش دوم یعنی زبان قرآن را زبان عرفی قلمداد کردن,را مبنای “الهیات روشنفکری دینی”قلمداد کرده و این روایت را برگزیده اند.
با این تعریف و تقسیم بندی سه گانه در تفسیر و تاویل و مواجهه با آیات متن مقدس، زمینه بحث وضوح بیشتری پیدا میکند و راه ما برای ورود به بحث اصلی،که مقایسه تطبیقی آیات مورد اشاره سوره طارق در نسبت با علوم زیست شناختی و بیولوژیک است هموارتر می شود.
ناگفته پیدا است که امتناع قرائت سوم بدیهی است و بایستی قرائت های اول و دوم را مورد مداقه و بررسی قرار دهیم. از آنجا که قرائت دوم، مدعای مولف محترم است، آن را به عنوان یکی ازدومفروض متصور حفظ نموده و به واکاوی قرائت اول و بر اساس مصداقی که در مقاله امده است (یعنی اگر زبان قرآن را زبان علمی تصور کنیم یک خوانش متکلفانه صورت داده ایم) می پردازیم.
همانطور که گفته شد مصداق مورد استفاده آیات زیر می باشد:
فلینظر الانسان مم خلق,خلق من ماء دافق,یخرج من بین الصلب والترائب[۲].
تعارض مطرح شده در این آیات اینست که خداوند می فرماید که انسان از آب جهنده ای خلق شده است که منشاء پشتی-دنده ای دارد و ظاهرا “با توضیحات زیست شناختی جدید مطابقت ندارد.
برای تطبیق و نسبت سنجی میان این آیات و علوم جدید از دو بیان استفاده خواهد شد، که مانع الجمع و نافی یکدیگر نبوده و به نوعی می توانند مکمل یکدیگر باشند.
بیان اول:
مبنای توضیحاتی که برای بیان اول از آن استفاده شده است از یک مرجع علمی با عنوان فیزیولوژی انزال [۳] می باشد که ناشر ان انتشارات معروف پزشکی ((springer و مربوط به دپارتمان اورولوژی در مرکز پزشکی اکلند میباشد و سعی شده است متن علمی و پیچیده آن حتی الامکان سهل الوصول و آسان یاب گردد.
در مقدمه نوشتار مورد اشاره آمده است:
علیرغم فراگیر بودن پدیده انزال،بصورت” ناباورانه ای دانستنیها در خصوص آن بسیار ناچیز است”که حکایت از پیچیدگی این پدیده فیزیولوژیک (حتی در دنیای راز زدائی شده معاصر !!) میکند.
در ادامه سه سطح برای عملیاتی شدن این پروسه معرفی شده است که عبارتند از مغز،نخاع،و نهایتا ارگانهای آناتومیک و دینامیک که در اجرای نهایی این فرآیند مباشرت و مشارکت دارند،که مهمترین آنها شامل بیضه- کیسه های منی ساز-غده پروستات-گردن مثانه و در پایان میزراه[۴] که محصول نهایی از طریق آن به بیرون جهانده میشود.
هماهنگی بین ارگانها و عوامل دخیل در پدیده انزال، چندان پیچیده و مغلق می باشد که بهتر است از ذکر جزئیات و تطویل کلام خودداری شود و خوانندگان فاضل در صورت تمایل، به اصل نوشتار مراجعه نمایند اما به قدر حاجت و طاقت تبیین این مطلب، مولف در بخش«نروفیزیولوژی مرکزی انزال »[۵] می گوید:
وجود یک ژنراتور انزالی نخاعی [۶]که موجب هماهنگی عصبی شود، حداقل در دهه گذشته، یک توضیح سازوارو منسجم برای فیزیولوژی نهفته در پس پدیده انزال بوده است.
قطعه ای از نخاع که درگیر این فرآیند است ناحیه انتهایی نخاع است (از حدود مهره دهم پشتی به سمت پایین)و مولف نوشتار در جهت تاکید و اهمیت این قطعه از نخاع میگوید:
کنترل مکانیسم انزال در افرادی که قطعی نخاع، در قسمت بالای این سطح (مهره دهم پشتی)داشته اند علیرغم اینکه یک عدم ارتباط بین نخاع و قسمت های فوق نخاعی (مغز) وجود دارد،امکان پذیر بوده است.(این امر،اهمیت محوری این قسمت از نخاع کمری- پشتی را در این فرایند مشخص می سازد)
در ادامه همان نوشتار:
تحقیقات ما، یک گروه از سلولهای عصبیِ نخاعی را نشان داده است که از آنها تحت عنوان «سلولهای اسپانیوتالامیک کمری» نام برده میشودکه جزء لایتجزی و بنیادین در فعال کردن پدیده انزال است.
قابل ذکر است که اهمیت این سلولها در پدیده انزال به اندازه ای است که مولف در خلاصه پایانی مقاله که از چهار گزاره تشکیل شده است یکی از آن گزاره ها را به این سلولهایِ با اهمیت نخاعی اختصاص داده است و الباقی سه گزاره دیگر هم در خصوص تبیین عصبی این پدیده است.(بدین معنی که دانشمندان، یک بن مایه عصبی را برای این پدیده قائل هستند)
همان نوشتار:
یک ژنراتور انزال نخاعی متشکل از سلولهای اسپانیوتالاکیک کمری (LSt) کشف شده اند که به نظر میرسد یک واسطه محوری و اساسی موثر در پروسه انزال باشد.
اگر به واژه کلیدی « ژنراتور انزال نخاعی»که واسطه اساسی و محوری در پروسه انزال دارد، دقت شود و با در نظرآوردن اینکه جایگاه آناتومیک آن در ناحیه پشتی است عنایت گردد، هیچگونه تعارضی در آن آیات شریف سوره طارق دیده نخواهد شد. بواقع ان ژنراتور است که حالت جهندگی انزال را تامین میکند(و در ناحیه پشتی-کمری واقع شده است) و بقیه اعضاء مباشرت و مشارکت در این فرآیند دارند و برای تقریب به ذهن، لوله تفنگ در جهاندن گلوله به خارج،آلت مباشر است و اگر انگشت و چشم و ذهن چکاننده نباشد، گلوله ای به بیرون جهانده نخواهد شد.
بیان دوم:
بیان دومی که در جهت فهم بهتر فقرات مورد اشاره از سوره مبارکه طارق بعنوان تبیین مکمل می تواند مورد توجه قرار گیرد نیز در ذیل خواهد آمد، اما قبل از طرح آن بیان،مقدمه ای به این شرح قابل تامل است.
وقتی به آیات قرآن که درخصوص تکوین انسان امده است با یک دید کلی، عطف نظر می نمائیم به این امر واقف می شویم که این آیات جنبه های امبریولوژیک (جنین شناسانه) پررنگی دارد و برای فهم بهتر آن به مطابقت و تحلیل آیات۱۳-۱۴از سوره مومنون و ایه ۹ سوره سجده به روایت پروفسور کیث مور[۷] و لحاظ کردن آراء دیگر صاحب نظران (نظیر دکتر مارشال جانسون) [۸] می پردازم که هم درزمینه قضاوت در خصوص مطابقت علمی آیات قرآن(بالاعّم) و هم بعنوان پیش درآمدی برفهم آیات مورد اشاره سوره طارق(بالاخصّ) کمک کننده خواهد بود.
در آیه سیزده سوره مومنون امده است:
ثم جعلنه نطفه فی قرار مکین
«سپس اورا بصورت نطفه ای درآورده و در قرارگاه استوارجای میدهیم»، اگر این آیه جنب آیه دو سوره انسان قرار گیرد که میفرماید:
انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج
«ما انسان را از نطفه ای آمیخته (امشاج) آفریدیم» که بسهولت این نطفه آمیخته که در لسان عربی قرآن ازآن به امشاج تعبیر شده است می تواند بیانگرآمیخته شدن اسپرماتوزوئید و اوول باشد( زیگوت)، این نتیجه حاصل می شود که این نطفه آمیخته (یاهمان زیگوت) در دیواره رحم (قرارگاه استوار) کاشته میشود.
استفاده ار واژه امشاج و نیز بیان “قرارگاه استوار” برای این “نطفه آمیخته”، در حدود چهارده قرن قبل بسیار حیرت برانگیز است.(در آن زمان هیچ تصوری،حتی از انواع اولیه و خامِ پروسه تکوین انسان وجودنداشته،خصوصا اگر جاهلیت آن سرزمین مورد عنایت قرار گیرد که ادعا بر آن است که در وحی رسول و به طبعِ آن، آیات قران ریزش داشته است.)
در ابتدای آیه چهارده از سوره مومنون آمده است:
ثم خلقنا النطفه علقه
که از تبدیل «نطفه» به «علقه» صحبت رفته است. معنای علق در زبان عربی چیزی است که به جایی میچسبد و این کلمه را برای زالوبه کار می برند که به بدن چسبیده و خون آن را می مکد و تعبیر مناسبی از ان مرحله جنینی (روزهای ۲۴-۷)است که آن نطفهِ تبدیل به علقه، به جدارداخل رحم چسبیده و از خون مادر ارتزاق می کند.
نکته حائر اهمیت اینست که این مرحله جنینی به لحاظ نمای ظاهری و مورفولوژیک بسیار شبیه به زالواست و از ان جایی که در قرن هفتم میلادی لنز و میکروسکوپ وجود نداشته است(حدود ده قرن بعد لنز و میکروسکوپ پدید آمده است) بالطبع هیچکس از تشابه ظاهری این مرحله جنینی و زالو مطلع نبوده است.
در قسمت فوقانی این عکس نمایی از یک زالو مصور شده و در قسمت تحتانی آن یک جنین بیست و چهار روزه انسانی برای مطابقت آورده شده است و نمایِ شبیهِ زالویِ یک جنین در این مرحله از تکوینِ آن بسیار قابلِ تآمل است.
این عکس ازمقاله: A scientific interpretation of references to embryology in the QUR’AN تالیف پروفسور کیث مور استخراج شده است.
در ادامه آیه چهارده سوره مومنون، می خوانیم که:
فخلقنا العلقه مضغه
«مضعه» به معنای یک توده یا یک شیء جویده شده است و جنین بیست و هشت روزه بواقع چنین نمایی دارد وسومیت ها [۹]که پیش درآمد فقرات جنین هستند می تواند بصورت اثر فشاری دندان بروی یک توده, متصور شود.
در سمت چپ یک مدل پلاستیسین( (plasticine از یک جنین انسانی که نمایِ گوشت جویده دارد . در سمت راست یک تصویر از جنین ۲۸ روزه انسانی آورده شده که سومیت های متعدد به شکل دانه تسبیح (beadlike) که شبیه به teeth marks در مدلی است که در سمت چپ آمده است.
این عکس ازمقاله: A scientific interpretation of references to embryology in the QUR’AN تالیف پروفسور کیث مور استخراج شده است.
ادامه آیه چهارده سوره مومنون:
فخلق مضغه عظما فکسونا العظم لحما
از این توده جویده شده، استخوانهای ضعیفی تشکیل شده و بعدازآن، این استخوانها با گوشت پوشیده می شوند.
این مرحله هم مطابقت تام و تمام با دانش جنین شناسی امروزین داشته که ابتدا غضروف (به عنوان استخوان ضعیف و پیش درآمد استخوانهای نهایی ) تشکیل شده و پس از آنهم طبق توالی شناخته شده علمی، گوشت (ماهیچه) بر استخوان پوشانده می شود، که توجه به این جزئیات و رعایت توالی آن بسیار قابل توجه است.
در قسمت پایانی آیه چهارده سوره مومنون می فرماید:
ثم انشانه خلقا اخر
و از آن پس اورا آفرینش تازه ای بخشیده وپدیده دیگری خواهیم کرد[۱۰]
در این مرحله که حدود هفته هشتم است ,در حقیقت امبریو به فتوس [۱۱] تبدیل شده و تغییر احوالی جدّی صورت می پذیرد ودراین زمان جنین واجد تمام ارگانهای داخلی و خارجی است، و بواقع یک مدل انسانی چند میلیمتری است که حتی واجد ضربان قلب است واین تکوین و تغییر احوال به گونه ای صورت پذیرفته است که گویی این وجود مینیاتوری هشت هفته ای، خلق تازه ای پس از آنهمه تغییر و تبدیل یافته است.
آوردن آیه نهم سوره سجده در این مرحله خالی از لطف نخواهد بود:
وجعل لکم السمع والابصر والافده
و برای شما گوشها و چشمها و دلها آفرید (تا بشنوید و بنگریدو بفهمید)
با مراجعه به این قسمت آیه نهم سوره سجده مشخص میشود که خداوند برای انسان قوای سامعه و باصره و ارگان ادراک کننده (افئده) که همان مغز می باشد قرار داده است. اعجاب و راز نهفته در این کلمات ,ترتیب و توالی آنست که با همین چینش جنین شناسانه، این ارگانها تکوین می یابند، بدین معنی که پیشْ ارگان گوش قبل از چشم تشکیل می شود و پس از پدیدآمدن چشم، ارگان ادراک کننده (مغز) متمایز شده و تکوین می یابد.
اگر به این دقیقه و نکته مهم التفات نمائیم، که در تاریخ علم پزشکی پی بردن دقیق به این مهم که تکوین انسان پس از گذر از مراحل مختلف صورت می پذیرد (هرمرحله هم دارای مشخصات و مختصات منحصر به فرد و مختص به آن مرحله خاص می باشد), از چه زمانی بوده است به اهمیت بیان این مراحل در قرآن واقف خواهیم شد.
در پاسخ به این پرسش مهم بایستی متذکر شد که اطلاع از وجود این مراحل درسیر علم پزشکی ,پس از کشف لنز و میکروسکوپ در قرن هفدهم بوده و فی الواقع، تاریخ تبیین دقیق این مراحل درحدود سالهای ۱۹۷۰-۱۹۴۰ بوده است.
تفطن به این نکته کلیدی درقرآن که وجود مراحل ((stages دررشد و تکوین جنین (باذکر دقایق آن مراحل) یک مفهوم اساسی است که درحدود چهارده قرن قبل صورت گرفته است و به صورت کامل با مراحل تعریف شده جدید، در علم جنین شناسی نوین مطابقت دارد,بسیار اعجاب برانگیز و تکان دهنده است و حتی اگر قرآن فقط به ذکر وجود مراحل ((stagesدرتکوین و تکون جنین بسنده و اکتفا می کرد وراز دقیق مشخصات هرمرحله رابرملا نمی ساخت، هم به خودی خود شگفت آفرین بود.(هیچ تصوری از اینکه جنین از مراحل خاصی گذر می کند تا نهایبا وجودی به نام انسان از آن پدیدار شود نه در جهالت عربستان و در نه هیچ کجای دیگری از جهان تا حدود ده قرن بعد وجود نداشته است)
در پایان این قسمت از نوشتار ، این نقل قول از پروفسور مارشال جانسون، قابل تأمل است که می می گوید؛
من هیچ شاهدی دالِّ بر اینکه این فرد [محمد(ص)]،این اطلاعات را از محل دیگری به عاریت گرفته است ندارم…،باالطبع هیچ نکته ای در تقابل با این ایده منبی بر یک منشاءِ الهی دخیل در انچه محمد گفته است، وجود ندارد.
پس از این بررسی تطبیقی ,باب جدیدی در تفسیروتاویل آیات انسان شناسانه قرآن کریم گشوده می شود که در تبیین معارف قرآنی و از جمله آیات مورد اشاره سوره طارق راهگشا وسودمند خواهد بود.
– تبیین تعارض ظاهری فقرات ۷–۵ سوره طارق با علائم جدید بر اساس سویه های جنین شناسانه:
پس از توضیح ,پررنگ بودن سویه های جنین شناسانه درقرآن, درمعرفی انسان،عطف نظر به خاستگاه امبریولوژک ارگانهای ذی ربط در پدیده انزال ، برای فهم عمیق تر آیات مورد اشاره، راهگشا است.
بواقع خاستگاه اصلی بیضه ها که محل تولید نطفه می باشند از بافت مشترکی است که کلیه ها و بیضه ها ازآن منشاء می گیرند و محل این بافت مشترک در محاذات مهره های کمری قرار دارد.
بیضه ها تحت تاثیر هورمون مردانه (تستوسترون) از این بافت منفک شده و شروع به رشد می کند و بتدریج در طی تکامل جنینی ،مسیری را طی میکند تا درجایگاه اصلی خود ،در کیسه بیضه و بیرون از بدن قرار گیرد.
درحقیقت در جنین دوماهه ، بیضه ها به کمر،در ناحیه مهره های یازدهم و دوازدهم کمری چسبیده اند و در جنین دوازده ماهه به ابتدای کانال مغبنی(در کشاله ران) رسیده و پس از حرکت در طی این کانال، در جنین سی و دو هفته به مقصد نهایی،در کیسه بیضه می رسند.]۱۲[
خلاصه و نتیجه گیری:
– برای تبیین عدم تعارض در فقرات ۷-۵ سوره طارق با یافته های علوم نوین،بردو استدلال استناد گردید که مانع الجمع نبوده و بواقع مکمل یکدیگر هستند.اصل تعارض ظاهری، از اینجا سرچشمه می گیرد که در آیات مذکور،منشاء ماء دافق یا آب جهنده از ناحیه کمری سینه ای یا پشتی دنده ای (صلب و ترائب) معرفی می شودکه با علوم جدید متعارض به نظر می رسد.
– در استدلال اول بر منشاء عصبی این پدیده انگشت تاکید نهاده شدکه نقش محوری در هماهنگی و انجام این پدیده غامض دارد و بار اصلی این پدیده بردوش یک ژنراتور انزالی نخاعی در ناحیه کمرو سلولهای محوری و ضروری اسپانیوتالامیک کمری نهاده شد که در دهه گذشته،یک توضیح سازوار و منسجم بوده است.
– در استدلال دوم، صحبت از جایگاه امبریولوژیکِ ارگانهای دخیل در ان پدیده رفت که بواقع در ناحیه پشتی-دنده ای (قسمت خلفی دنده ها مورد نظراست) قرار گرفته اند و ربط آن ،با اهمیت سویه های جنین شناسانه در بیان تکوین انسان در قرآن لحاظ گردید .
– اگر این توضیحات نسبتا مبسوط، بدون پیش داوری مدنظر قرار گیرد، بدون اینکه هیچگونه تکلفی در میان باشد عدم تعارض آن گزاره های قرآنی در تطبیق با علوم نوین حاصل شده و حداقل یک سطح ازسطوح محتمل در تفسیر و تاویل این آیات تبیین گردیده است،گرچه امکان وجودلایه های دیگر تفسیری و تآویلی، غیر محتمل نیست و بالطبع می تواند وجود داشته باشد.
سروش دباغ در تبیین تعارض مرتبط با آیات سوره طارق آورده است:
فی المثل،در آیات سوره طارق،به نظر می رسد تاکید براین امر که انسان از کجا به کجا رسیده و چگونه از آبی جهنده چنین ارگانیسم پیچیده ای پدید آمده ، مطمح نظر بوده تا اینکه در مقام تبیین (دقایق) اموزه های زیست شناختی مطابق با یافته های علوم تجربی جدید باشد.
سئوال مهمی که از این جملات استنتاج خواهد شد و بسیار با اهمیت است این خواهد بود که “خداوند علیم“ چرا باید برای یادآوری گذشته انسان که مثلا بسیارخردوناچیز بوده است و درحال قدرتمندی و از سررعونت ، آن دوران را فراموش کرده،از گزاره ای غیر علمی و متعارض استفاده کند که از آن در ویترین مقاله “الهیات روشنفکری دینی”استفاده شده و شبهه“ غیر“علیم بودن حضرت“ حق“ را درذهن بپرورانده؟!! و زمینه ای برای ظهور تئوری هایی بدیلی باشد که اندیشمندانی را به سمت توجیهِ به “نوعی بشری” ،برای پدیده ای متعالی نظیر وحی متمایل می کند.
مولف محترم الهیات روشنفکری دینی همانطور که قبلا ذکر آن رفت،علمی انگاشتن زبان قرآن را خوانش متکلفانه خواند و رآی بر اختیار نمودن “زبان قرآن را زبان عرفی قلمداد کردن “را از نظر الهیات روشنفکری دینی صادر نمود. اما با توضیحاتی که آمد، بواقع علمی انگاشتن زبان قران (و یا عدم تعارض گزاره های آن با علوم نوین) مساوق با خوانش متکلفانه از آن نیست، گرچه ادعای اینکه قران، یک رفرانس علمی مرجع ( Textbook) هست نیز مطمح نظر نمیباشد.
به نظر می رسد، این امر مهم هم در ورای این مبحث خاص آشکار شده باشد که با وجود سطوح مختلف تآویلی و تفسیری از مصحف شریف که می تواند متصور باشد، امکان اینکه یک نفر شخصا بتواند تمام این لایه ها را در تمام آیات قرآن شناسایی کند و ربط و نسبت آن را بیاید،ممتنع است و در دنیای امروز که برای کارهایی بسی کوچکتر،کارگروههای عریض و طویلی تعریف و بکار گرفته می شود لاجرم در مواجهه با قرآن کریم و کشف این لایه های محتمل و متصور، بایستی افراد متخصص و کار آزموده مرتبط با هر مبحث، مشارکت داشته باشند.
توضیحات و پاورقی ها:
[۱] نظرگاه آن پزشک به روایت سروش دباغ در مقاله مذکور بدین قرار است:
ایشان یکبار در انتقاد می گفت شما در مقاله “الهیات روشنفکری دینی” آورده ای که آیه “خلق من ماء دافق یخرج من بین الصلب و الترائب “: با علم پزشکی جدید منافات دارد(چون در بین صلب و استخوانهای سینه فضایی وجود ندارد که آب جهنده یا منی از آن خارج شود) و بر همین اساس می گویی ما با معنای تحت اللفظی این آیات کاری نداریم چون متن مقدس کتاب علمی نیست و ما اساسا چنین انتظاری از قران نداریم.
ایشان اصرار داشت که هر چند ما پزشکان الان نمی دانیم بین صلب و ترائب فضائی وجود دارد که منی ازآن خارج می شود اما مطمئنا بالاخره روزی معلوم می شود چنین فضائی بین صلب و ترائب وجود دارد،وی برهمین اساس از من انتقاد کرد.
بواقع من بعنوان یک پزشک رادیولوژیست در انتقال دیدگاهم موفق نبوده ام که چنین انگاره ناصوابی، از آن نظرگاه درذهن ایشان شده است اما بهر تقدیر با توجه به پیشرفت های اعجاب برانگیز روش های تصویربرداری جدید پزشکی (که رشته تخصصی ام است) و دقتی در حدود یک تا دومیلیمتر در زمینه ارزیابی و آنالیز احشای داخلی بدن انسان دارد، احتمال یافتن یک فضای خاص، در ناحیه پشتی-دنده ای که از آن آب جهنده خارج شود قریب به صفر است و بالطبع این فرضیه مطمح نظرمن نبوده است و این تعبیراز من می تواند جفای به علم پزشکی و قرآن باشد.
[۲] سوره طارق آیات ۷-۵
John P.Mulhall, Wayland Hsiao, Men’s Sexual Health and fertility, chapter 2, [3] physiology of ejaculation, Sprinager, 2014
Urethra [4]
Central neurophysiology of ejaculation [5]
Spinal ejaculatory generator [6]
[۷] دکتر کیث لئون مور،متولد ۱۵ اکتبر ۱۹۳۵ ،هم او پروفسور بازنشسته دربخش آناتومی از دپارتمان جراحی در دانشگاه تورنتو (انتاریو-کانادا) است. دکتر کیث مور رئیس بخش آناتومی در سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۴ بوده است. هم او عضو موسس انجمن آناتومیک های کلینیکال آمریکا (AACA) و پرزیدنت این انجمن در سالهای ۱۹۹۱–۱۹۸۹ بوده است.دکتر مور،نویسنده کتابهای مرجع در رشته آناتومی نظیر Clinically Oriented Anatomy ، Essential Clinical Anatomy ومولف مقالات متعدد می باشد.
[۸]دکتر مارشال جانسون, متولد۱۹۳۰ است. بیشتر عمر آکادمیک خود را در دانشگاه توماس جفرسون ( فیلادلفیا– پنیسلوانیا) گذرانده است. هم او پروفسور بازنشسته دردپارتمان بیولوژی تکاملی است. دکترجانسون رئیس دپارتمان آناتومی در سال ۱۹۷۲ بوده است و مولف بیش از ۲۰۰ اثر (کتاب و مقاله) می باشد.
Somites [۹]
[۱۰] ترجمه آیات قران برگرفته از ترجمه استاد خرمدل است.
Fetus [11]
[۱۲] به جهت پرهیز از تکویل کلام ،خوانندگان فاضل را به مقاله دو تن از پزشکان بالینی به نامهای یعقوب نیکان و شهلا نیکان، از کانادا ارجاع می دهم که تحت عنوان توضیحات علمی در نقد تئوری ” رویای رسولانه” در تاریخ ۰۷/۰۴/۱۳۹۵ در سایت زیتون منتشر شده است.
7 پاسخ
سوره طارق خلق انسان از آبی که برون می جهد (منی یا اسپرم های مرد) را می گوید و سپس خارج شدن وی از بین انتهای ستون فقرات (صلب) و استخوانهای باز شونده لگن زن/مادرش (ترائب) امری کاملا محسوس برای همگان است و سخنی غیر یا ضد علمی نیست.
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیمِ
وَالسَّماءِ وَالطّارِقِ ﴿۱﴾ وَما أَدرىٰکَ مَا الطّارِقُ ﴿۲﴾ النَّجمُ الثّاقِبُ ﴿۳﴾ إِن کُلُّ نَفسٍ لَمّا عَلَیها حافِظٌ ﴿۴﴾ فَلیَنظُرِ الإِنسٰنُ مِمَّ خُلِقَ ﴿۵﴾ خُلِقَ مِن ماءٍ دافِقٍ ﴿۶﴾ یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ وَالتَّرائِبِ ﴿۷﴾ إِنَّهُ عَلىٰ رَجعِهِ لَقادِرٌ ﴿۸﴾
بی سوادی بی مثال مفسرین و مترجمین باعث شده در آیه های فوق خارج شدن در آیه هفتم را به آب (منی) در آیه ششم نسبت دهند نه به انسان که موضوع بحث است در آیه پنجم و از این طریق با نفهمی خود باعث تشکیک در علمی بودن سخن خداوند شوند. آیه هفتم خروج انسان وورودش به زندگی است چون از فعل معلوم استفاده کرده است نه فعل مجهول . بدیهی است اگر منظور آب بود به علت بی ارادگی و عدم عاملیت یا فاعلیت آب منی، فعل آنرا مجهول می آورد یعنی یُخرج می آورد نه یَخرج. (ضمن اینکه در همان آیه ششم با کلمه دافق خروج جهنده آب را گفته و لازم نیست دوباره در آیه بعدی تکرارکند!). سپس بلافاصله درآیه هشت می گوید به بازگرداندن انسان (به حیات بعد از مرگش) مجددا قادر است. اگر موضوع آیه هفتم آب می بود نه انسان پس آیه هشتم هم باید به بازگرداندن آب منی به بدن پدر بچه ترجمه شود!!!
خنده دار تر و تاسف آمیز تر از بی سوادی مترجمین سنتی، تلاش بی ثمر کسانی است که خواسته اند به شکل علمی ثابت کنند مواد تشکیل دهنده منی از غدد و منابعی واقع بین ستون فقرات و دنده های مرد تولید می شود. (باز هم همان مردسالاری آقایان مترجم سنتی و روشنفکر) که حتی خلق بشر را محدود به آب جهنده آقایان می کند و بدن زن را به باد فراموشی می سپارد. اخیرا هم بحث گزاره های کاذب و غلط و کاذب نما و غیره که توسط اقایان گنجی و شبستری و نراقی در کشمکش با یکدیگر راه افتاده بر آتش این معرکه بازی ها افزوده است. هیچ کدام از این حضرات نگفته نکند من خودم غلط فهمیده ام و ریشه کذب در فهم غلط من است!
حالا چرا قرآن خروج انسان از میان استخوانهای لگن و پشت را مورد توجه قرار داده و صرفا خروجش از رحم مادر را عنوان نکرده؟ کسانی که با پیچیدگی زایش آشنا هستند به راحتی می توانند متوجه شوند که چگونه چرخش معجزه گونه نوزاد در حالت طبیعی درست در هنگام خروج از میان استخوانها برنامه ریزی شده است (عملی که نه مادر در آن دخالت دارد نه نوزاد نه پرستار یا دکتر). به کلیت سوره که نگاه می کنی می یابی که چگونه بیان حضور حکمت در هستی است (از نطفه انسان گرفته تا عظیم ترین کهکشانها و آسمانها) همه در ید قدرت او و تحت حکمت متعالی وی هستند و بنابراین خارج از دایره حکمت و اخلاق چنین شعور عظیمی است که نتواند و نخواهد انسان این موجود شعورمندی که به حد درک هستی خود رسیده است و مرگ ابدی در حقش جنایت است را مجددا در فرایند های خلق مجدد جهان های جدید بازآفرینی نکند (باز آفرینی که اینبار نه کدهای ژنتیکی که کدهای اخلاقی تجمع شده در طول زندگی حیات این دنیایی بشر مبنای باز تولیدش خواهند شد). خدایی که مکانیسم های لازم را برای خروج طبیعی انسان از میان استخوانهای در هم فروفته و حفره تنگ بین آنها تعیین نموده است مکانیسم های بعثتش و بازگشتش به حیات ابدی را نیز در نظر دارد.
براستی جز او به که پناه بریم زمانی که جهل و فساد دامن گیر عام و خاص شده است.
احمد آل حسین الهیات رهای بخش
دکتر مهدی نوراللهی عزیز، این ترجمه آقای فولادوند از آیهٔ مورد نظر شما است. لطفا بگویید این تفسیرهای شما چه ربطی به آن دارد.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد«۱»
و تو چه دانى که اختر شبگرد چیست«۲»
آن اختر فروزان«۳»
هیچ کس نیست مگر اینکه نگاهبانى بر او [گماشته شده] است«۴»
پس انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است«۵»
از آب جهندهاى خلق شده«۶»
[که] از صلب مرد و میان استخوانهاى سینه زن بیرون مىآید«۷»
در حقیقت او [= خدا] بر بازگردانیدن وى بخوبى تواناست«۸»
آن روز که رازها [همه] فاش شود«۹»
پس او را نه نیرویى ماند و نه یارى«۱
برادر شما کار خطرناکى میکنید که مرد و زن رو که در این آیه شریفه وجود ندارد در ترجمه وارد میکنید و از ایشون انتظار دارید که در مورد کلماتى که در متن اصلى قران نیست براتون شرح بده.
ایشون در مقاله ارتباط اب جهنده با ناحیه کمری (دنده ای )را بیان کرده اند و مخصوصا ارتباط با ناحیه کمری به خوبی بیان شده است و تا انجا که علم امروز از آیات میفهمه صلب و ترایب مربوط به مرد و جنس مذکراست وهیچ اثاری از اینکه ترایب مربوط به جنس مونث باشد در بیان ایات وجود نداردوممکن چنین برداشتی براثاث احادیث باشد ودرمقاله مذکور بر بیان علمی تکیه شده است و حتی در قسمت پایانی مقاله محل جنینی ارگانهای مرتبط در ناحیه کمری _دنده ای توضیح داده شده است و در مجموع تنش خاصی در مقاله دیده نمیشود
این از اعجاز قرآنه که با پیشرفت علم، روز به روز بر عظمتش افزون میشه. حالا علم هنوز خیلى خیلى عقب است.
سبحان الله
من این متن را کپی از وبسایت
http://quran.anhar.ir/tarjome-7699.htm
سه ترجمه در این سایت عیناً متن بالا است، ترجمه آقای فولادوند، الهی قمشهای، و آقای انصاری، ولی در ترجمه آقای مکارم کلمه زن وجود ندارد. من رای اکثریت را پذیرفتم چون عالم زبان عربی نیستم.
قربان شما وقتى راجع به آیه شریفه کتاب قرآن اظهار نظر میفرمایید باید حقیقت ترجمه لغات رو در نظر داشته باشید
یعنى این که ترجمه دقیق آیه شریفه قرآن کریم چیست
نه این که اکثریت مترجمین فارسى زبان که براى حضرتعالى قابل دسترس بودند دوست داشتند چطور ترجمه کنند.
قران کریم در آیه شریفه ۱۰۰ از سوره مبارکه مائده چنین میفرماید” بگو هرگز پلید و طیب با هم برابر نیستند حتى اگر کثرت خبیث تو را به تعجب وا دارد پس تقواى الهى پیشه خود کنید اى صاحبان خرد باشید تا رستگار شوید” در این مورد میشه زیاد بودن یک اشتباه در ترجمه دلیل بر درستى اون ترجمه نیست.
ضمنا” مد نظر شریف داشته باشید که ترجمه ها فقط اون چند فقره که فرمودید نیست این یازده ترجمه رو تو اپلیکیشن قران+پرو میتونید ببینید
هر چند هر ترجمه اشکال خود رو داره و یاد گرفتن عربى قرانى تنها راه است
ترجمه ها: آیتى- خرمدل- الهى قمشه اى-انصاریان- خرمشاهى -صادقى تهرانى -فولادوند-مجتبوى-معزى-مکارم
والبته ترجمه هاى دیگر که در این اپلیکیشن نیست.
شما به شرطى میتونید بفرمایید قول اکثریت که تمام تراجم رو بررسى کرده باشید نه فقط سه چهارتا دونه (سى چهل درصد) و بعد تصور بفرمایید سه تا از چهار تا میشه اکثریت(۷۵٪). این کار اتفاقاً از نظر علم آمار ۱۰۰٪ غلطه و ممکنه به علت بایاسى باشه که جناب عالى از اول در ذهن شریفتون بوده به عبارت ساده تر نمونه گیرى اولیه شما اشتباه است.
و از همه مهمتر ترجمه قران هرگز نمیتونه ملاک بحث باشه چون اصل متن قران کریم در دسترس هست که اگر نبود اون بلایى سر اسلام میومد که سر مسیحیت آمده!
ولى قران با متن ثابت خودش هر اشتباهى رو از خودش پاک میکنه.
الحمدلله
و اما یک نکته دیگر!
به سبب کنجکاوی تفسیر المیزان علامه طباطبایی را در خصوص این ایه نگاه کردم وایشان صلب را به معنای کمرو پشت و ترایب را به معنای استخوان(سفید)گرفته اند و گفته بودند که اطبا در تقسیر مراغه ای ،تفسیر علمی از ان ارایه داده اند و علاقمندان را یه ان ارجاع داده بودند اما گفته بودند که اراء متفاوتی در تفسیر این ایه مطرح شده است اما تا انجا که ظاهر ایات هم نشان میدهدتعحب ظاهری در اینست که ارتباط ان اب جهنده با ناحیه کمری در چیست که ظاهرا در مقاله گره از این مشکل گشوده است واگر ان مترجم محترم استخوان مادر را در ترجمه اضافه کرده است باید از خود ایشان پرسیده شود که علت چیست که ماده و کلمه مادر را اضافه نموده اند و بهرتقدیرنسل قبل کمتر از اراء جدیدمطلع بوده اند که نقصی هم بر انها نیست
برادر گرامی ضمناً
ترجمه های اقایان بهرام پور ،خرمشاهی و خرمدل هم به جنس مونث در ماده -استخوان (ترائب)اشاره نکرده اند
و در عربی استخوان ،مذکر و مونث ندارد
دیدگاهها بستهاند.