توضیح: این مطلب «صرفاً» بیانگر دیدگاه «خوانندگان زیتون» است. مطالب این ستون غالباً بدون اصلاح و ویرایش منتشر میشوند. شما هم میتوانید مطالب خود را به زیتون ارسال کنید. تماس با ما
***
به بهانه ی بیستمین سالروز واقعه ۱۳ آذر شهر جوانرود
« میگویند مردم ایران حافظه تاریخی کوتاهی دارند اما این واقعیت را نمیگویند که بعضی رخدادها را در حافظه خویش هرگز ثبت نمیکنند »
روزهای مهم تاریخی و اجتماعی هر ملت در تقویمهای رسمی و غیر رسمی جایگاه خاصی داشته و حتی یاد کردن و یادآوری بعضی از روز-رخدادها جنبه ای ملی و گاه جهانی پیدا میکند و حکومتها منابع مالی بسیاری جهت پاسداشت رخدادهای مهم ملتهایشان صرف مینمایند.
نگارنده تخصصی در ثبت اسناد و تاریخ ندارد، اما بر ابن گمان است که می توان تقویم (روز-رخدادها) ملتها و کشورها بهخصوص کشورهای استبدادزده جهان سوم را به سه گونه طبقهبندی کرد.
اول : تقویم رسمی حکومتی که از تمام رسانههای دیداری و شنیداری و اکنون مجازی برای یادآوری و پاسداشت روز-رخدادهایی خاص به قصد اهدافی خاص مورد استفاده و گاه سوءاستفاده قرار میگیرد.
دوم : تقویم غیررسمی یا بهعبارتی همان حافظه تاریخی مردم، روز-رخدادهایی که یا برخلاف مقاصد حکومت بوده و یا یادآوری آن تبعات ناخوشایندی برای حکومتها درپی خواهد داشت، لذا از بهروزآوری و یادآوری آن روز-رخدادها بهعناوین مختلف از جمله ممانعت از انتشار مقالات و یادنامه، ممانعت از برگزاری سالگردها و یادگردها، ممانعت از حضور در محل رخدادها و حتی حضور بر مزار بانیان یا مشارکت کنندگان آن رخدادها جلوگیری شده و حتی برخوردهای شدیدی هم اعمال می شود. اما تلاش حکومت های توتالیتر همیشه نتیجه عکس داده و نفس این ممانعتها باعث پررنگتر شدن آن بخش از حافظه تاریخی مردم شده و از آن مهمتر نسلهای آینده با این حافظه تاریخی آشنا میشوند.
سوم: متاسفانه تقویم سومی وجود دارد که فقط متعلق به بخش کوچکی از مردمان یک سرزمین است که دیگر مردمان آن سرزمین، خواسته یا ناخواسته، رخدادهای واقع شده در آن بخش کوچک از سرزمینشان را در حافظه خویش و به تبع آن، نسلهای پس از خویش ثبت نمینمایند.
این تقویم سوم که بیشتر مخصوص کشورهای جهان سومی است برای مردم صاحب آن تقویم (روز-رخداد ) بسیار دردناک مینماید، چراکه هم حکومت و هم دیگر هموطنان در جلوگیری از یادآوری و پاسداشت آن رخداد شریک و رفیق هم میشوند و اجازه ثبت برخی رویدادها را در حافظه جمعی تاریخی سرزمینشان نمیدهند.
غرض از این مقدمه، پاسداشت و یادآوری بیستمین سالگرد واقعه خونین و ضدحقوق بشری سیزدهم آذر ماه سال یکهزار و سیصد و هفتاد و پنج ( ۱۳/۰۹/۱۳۷۵ ) در شهر مرزی جوانرود واقع در شمال غرب استان کرمانشاه است:
در روز دوازدهم آذرماه ۱۳۷۵، یعنی یک روز قبل از واقعه جوانرود، جسد یکی از قربانیان قتلهای معروف زنجیره ای، ملامحمد ربیعی امام جمعه اهل سنت کرمانشاه و نویسنده و مترجم و قاری قرآن و نغمهخوان بخش رادیو کردی تهران و کرمانشاه، به صورتی مشکوک یافت میشود؛ پزشکی قانونی همانند بسیاری از قتلهای خاموش، علت مرگ را سکته قلبی عنوان میکند اما با توجه به وضعیت پیداشدن جنازه که عمامه زیر سر و عبا روی سینه بوده و براساس گزارشات مطبوعات وقت ایران و گزارشهای گزارشگر سازمان ملل در امور ایران، مرگ ایشان بعنوان یکی از حلقههای زنجیرهای قتلهای مخوف زنجیرهای قلمداد میشود.
در روز ۱۳ آذر ۱۳۷۵، مردم جوانرود با محوریت دانشآموزان و دانشجویان دست به راهپیمایی مسالمتآمیز میزنند که متاسفانه از جانب نیروی انتظامی شهر، با شلیک مستقیم گلوله جنگی مورد هجوم قرار میگیرند. مردم متحیر و عصبانی جهت پیشگیری از کشته شدن بیشتر جوانان به سمت پاسگاه نیروی انتطامی حرکت میکنند، اما شلیکها بیشتر شده و افراد بیشتری نقش برزمین میشوند و سپس با شلیک گاز اشک آور مردم داغدیده با به دوش گرفتن کشتهشدگان و زخمیهای این واقعه به داخل شهر و بهسمت مرکز بهداشت وقت شهر روی می آورند. (علت اینکه میگوییم قصد نیروی انتظامی متفرق ننمودن مردم بلکه کشتار آنان بود این مساله است که اگر از ابتدا بجای شلیک گلوله جنگی به سمت مردم، گاز اشکآور شلیک میشد، مردم متفرق شده و بنا به روایت غالب ۱۳ نوجوان و جوان کشته نمیشدند ).
آری، ۱۳ نفر در این روز کشته شدند و دهها نفر مجروح و زخمی؛ که از تقارنهای نامیمون روزگار این واقعه جوانرود است که در ۱۳ آذر ، ۱۳ نفر کشته شدند. همان زمان از برپایی مراسم ترحیم کشتهشدگان ممانعت شده و اجساد شبانه به خاک سپرده میشوند و تا به امروز این ممانعتها ادامه دارد و حتی یادآوری آن روز ،جرم بزرگی محسوب میشود.
روز بعد، در شهرهای روانسر و کرمانشاه اعتراضاتی صورت میگیرد که در روانسر یک نفر و در کرمانشاه بنا به گفته ها دو نفر کشته میشوند. ( جهت تایید کشتهشدگان آن واقعه که متاسفانه در جایی بجز اسناد محرمانه امنیتی ثبت نشده است می توان با تماس تلفنی به هر خانهای در جوانرود از تعداد کشته شدگان اطلاع حاصل نمود که به گمانم هیچ مورخی حتی خارجنشین سر آن ندارد که صفحهای از کتابش را به این واقعه اختصاص دهد )
این واقعه سر دراز دارد و این مقال، مجال ادامه ماجرا و حواشی ناگوار آن نیست و فقط به اصل ماجرای واقعه ۱۳ آذر جوانرود و اعتراضات روزهای بعد کرمانشاه و روانسر اشاره نمودیم که متاسفانه در حافظه تاریخی ملت ایران ثبت نشده است.
سخن را با چند پرسش به پایان می رسانم و پاسخ را به مخاطبان و مشارالیه پرسشها واگذار می نمایم:
۱-قضیه قتلهای زنجیرهای یکی از معروفترین وقایع ایران بصورت عام و تاریخ رژیم جمهوری اسلامی بصورت خاص است و هزاران سند و مقاله و استدلال درباره چرایی و چگونگی آن به تحریر درآمده و از سوی قریب به اتفاق مطلعان از این ماجرا تقبیح شده است؛ اما چرا واقعهای که مستقیما تابع و معلول قتلهای زنجیرهای است، را نمیتوان نه تنها در یک سایت خبری یا یک مجله حتی در یک گروه تلگرامی و بدتر از آن در اذهان مردم یافت؟ اذهانی که همگان میدانیم رسانهها خالق آناند.
۲- در قضیه قتلهای زنجیرهای که به کشتن ناجوانمردانه بسیاری از دگراندیشان ایرانی در داخل و خارج انجامید، شاهد تجمعی مانند تجمع ۱۳ آذر ۱۳۷۵ دانشجویان و دانشآموزان و معلمان و دیگر مردم شهر جوانرود نبودهایم؛ آیا سخن نگفتن از این واقعه از سوی مخالفان داخل و خارجنشین جمهوری اسلامی امر غریبی نیست؟
۳- اگر روشنفکران و مورخان و بخصوص کسانیکه بصورت خاص پیگیر قضیه قتلهای زنجیرهای بوده و هستند، واقعه ۱۳ آذر ۱۳۷۵ جوانرود را بهعنوان تابع و زیرمجموعه و معلول قتلهای زنجیرهای به حساب نمیآورند و شاید آن را به احساسات گذرای نه چندان مهم مردمی از یک شهر کوچک نسبت دهند، حداقل نمیتوانند این واقعه را بعنوان یکی از هزاران مسائل نقض حقوق بشری علیه مردم ایران طبقهبندی نمایند؟
۴- روی این پرسشم با دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاهی بخصوص دانشجویان و دانش آموختگان رشتههای تاریخ و جامعهشناسی و علوم سیاسی آگاه از این مساله و از اهالی این شهر و شهرهای اطراف است: شما چرا ؟ آیا نمیشد در طی این بیست سال سخنی از این واقعه خونین به میان میآوردید و منادیان حقوق بشر داخلی و خارج نشین ایرانی و غیر ایرانی را از این واقعه آگاه میکردید بهگونهای که مشکل امنیتی هم برای خود شما پیش نیاید.
آخر سخن اینکه: هر خراشی که بر دست یک ایرانی میافتد، من ایرانی باید آن را فریاد بزنم و به صاحب دست ننگرم که او کرد است یا ترک یا عرب یا بلوچ یا ترکمن یا شیعه یا سنی یا کلیمی یا ارمنی یا بهائی و هزارن یای دیگر، بلکه این خراشی است بر دست یک هموطنم و آرزویی فراتر از آن که به گمانم محال مینماید : فریاد زدن یک خراش بر دست هر انسانی.
( توضیح: تکرار زیادِ تاریخ ۱۳ آذر در این متن بهعمد و برای توجه خواننده به اصل مطلب است)