زیتون-سیمین ماجدی: مواضع آیت الله خامنهای در برابر دانشجویان و جنبش دانشجویی از چه الگویی پیروی میکند؟ آیا می توان مدعی شد که وی در سیر و سلوک سیاسی خود به عنوان رهبر جمهوریاسلامی از سال ۶۸ تاکنون دغدغههای مشترکی در مورد دانشجو و جنبش دانشجویی داشته است یا در طی این سال ها آنچه از او به عنوان فرمایشات بهجا مانده٬ افقهای متفاوتی را در عرصه دانشگاهی کشور ترسیم میکند؟
برای دست یافتن به دیدی نسبی در مورد مواضع رهبر ایران در طی ۲۸سال گذشته نزدیک به ۱۲۰۰ سخنرانی و دیدار که در آن صحبت از دانشجو،دانشگاه و جنبش دانشجویی شده مورد واکاوی قرار دادیم تا مشخص شود فردی که در ابتدای رهبری خود مصرا تاکید دارد تمام دوران فعالیت انقلابیاش را در کنار دانشجویان بوده و بیش از هر انقلابی دیگری با دانشجویان انقلابی حشر و نشر داشته، پس از سکانداری رهبری ایران، چگونه نظراتش و اولویتهایش در این حوزه دستخوش دگرگونی میشود.
رهبری آرمانگرا
آیتالله خامنهای در نخستین دیدار خود با دانشجویان که معروف است به جلسه بیعت دانشجویان با وی، دانشجویی که فریاد و اعتراض دارد را خیلی صریح «مزدور امریکا» مینامد. از نگاه وی دانشجوی ایرانی باید فعالتر از دانشجوی غربی باشد اما تنها به یک شرط: «جهت فقط جهت دین و انقلاب». از نگاه آقای خامنهای٬ دانشجویی که سال ۶۸ مخاطب اوست باید با مسوولان کشور همسو باشد و نباید فریاد اعتراضش بلند باشد. او اعتراض دانشجو به مسوول جمهوری اسلامی را «فریب خوردن» دانشجو میداند.
نخستین دستور اخراج اساتید را رهبر ایران میدهد. با چارچوبی واضح و بدون شک و شبهه. میگوید خالی بماند کرسی دانشگاه بهتر از آن است که اساتیدی بیایند که «متعهد» نیستند
یک خط تاریخی را در تمام سخنرانیهای رهبر ایران از همان ابتدا تا دهه ۹۰ میتوانید بیابید. اصرار بر یادآوری اتفاقات سال۵۸-۵۹ دانشگاهها. او دانشجویان با خط فکری چپ را بارها ملحد تودهای و روشنفکر چپ مینامد و معتقد است آنها در دانشگاهها سنگر گرفتند و بلای جان انقلاب شدند. او بارها آن روزها را به یاد نسلهای مختلف دانشجویی میآورد و میگوید از دانشجوی انقلابی آن دوران یاد بگیرید وقتی که حتی دولت موقت در خودش جرات مقابله با دانشجویان ملحد را نمیدید این دانشجوی انقلابی بود که اسلحه دست گرفت و دانشگاه را «پاکسازی» کرد.
او بارها از دانشجویانی که به دیدارش میآیند میخواهد که آنطور دانشجوی انقلابی باشند، نه دانشجوی بیتفاوت و خونسردی که رهبر ایران در همان سال ۶۸ نگرانش ست و هشدارش را میدهد.
دومین گاماش در نخستین ماههای آغاز رهبری، ایجاد ارتباط بین دانشجویان و طلاب است. بهانهاش میشود اولین دیدار مشترک این دو گروه با هم در حضور وی.
رهبری ناراضی از محیط غیر دینی دانشگاهها
یک سال بعد٬ اعتراضهای آیتالله خامنهای پررنگتر میشود. حال دیگر وارد جزئیات میشود. از وزارت معین راضی است. بارها در جلسات مسئولان آموزش عالی و روسای دانشگاهها بر آن تاکید میکند: «از آقای معین انقلابیتر نمیشناسم و خدا میداند که چقدر او را دوست دارم». اما معترض ست. خطاب به آنها مرداد ۶۹ میگوید توقع معجزه ندارد اما دانشگاهها ایراد دارد. تاکید میکند که ایدهآل نیست اما معتقد است که «چرخهای جمهوری اسلامی در دانشگاهها در گل مانده است» نگران است که در حال چرخیدن دور خودشان هستند. اولین انتقاد صریح آیتالله خامنهای همان نکتهای است که پس از سه دهه باز هم همانها را تکرار میکند:« اکثریت دانشجویانمان لابالی و بیدین شدهاند.» دستور میدهد به روسای دانشگاه که مماشات بس است و کمی تعصب دینی داشته باشند. او نگران است که چه شده که ده سال پس از پیروزی انقلاب ایران اکثریت دانشگاه بی دین بوده و مذهبیها به تعبیر وی در اقلیت. او حتی فراتر از این میگوید باورش نمیشود که فرد دیندار به داخل دانشگاه میرود و بیدین از دانشگاه بیرون میآید.
رهبر ایران معترض است که اخباری دستش میرسد که دانشجوی مذهبی در کلاسهای درس با تبعیض اساتید مواجه میشود و حتی ظاهر محجبه دختران دانشجو سبب میشود اساتید غربزده با آن ها برخورد نامناسب داشته باشند
یک نگرانی دیگر هم دارد. اختلافات زیاد دانشجویان مذهبی. بارها به مسوولان دانشگاهی تذکر میدهد که چرا مراقب نیستید دانشجویان مذهبی که در اقلیت هم هستند بر سر مسائل جزئی رودرروی هم قرار می گیرند. انجمن اسلامی دانشگاهها که اوایل دهه ۷۰ به دیدارش میروند معترض شان میشود که چرا امر به معروف و نهی از منکر را به کنار گراشتهاید و تمام انرژی خود را به جای این که برخورد با بیدینیها قرار دهید به مسئولان انقلابی نقد میکنید او مصر است که انجمن اسلامی راهش را گم کرده و در جایگاه رهبر انقلاب، برایشان هدف و استراتژی تبیین میکند.
سال۶۹، شاید بیشترین تصمیمگیری های رهبر ایران در حوزه دانشگاه است و ارسال دستورات؛ او از اعزام دانشجو بدون ضابطه به کشورهای خارجی ، آنهم پس از دوره جنگ رضایت ندارد. میگوید در شرایط اضطرار ایرادی ندارد اما مراقب باشند که دشمن در کمین دانشجوهای ایرانی است.
نخستین دستور اخراج اساتید را رهبر ایران میدهد. با چارچوبی واضح و بدون شک و شبهه. میگوید خالی بماند کرسی دانشگاه بهتر از آن است که اساتیدی بیایند که «متعهد» نیستند. حتی فراتر از آن تاکید دارد که نه تنها در شرایط مساوی بینشان اولویت با متعهدها باشد بلکه میگوید اگر اساتید غیرمتعهد بهتر از اساتید متعهد بودند ، باز حق ندارند از اساتید غیرمتعهد استفاده کنند.
این خط نگرانی رهبر ایران را در سالهای بعدش هم به کررات میبینیم. او بارها هم در دولت آیتالله هاشمی و هم دولت حجتالاسلام خاتمی معترض میشود که اخباری از دانشگاه میشنود که باورش نمیشود. رهبر ایران معترض است که اخباری دستش میرسد که دانشجوی مذهبی در کلاسهای درس با تبعیض اساتید مواجه میشود و حتی ظاهر محجبه دختران دانشجو سبب میشود اساتید غربزده با آن ها برخورد نامناسب داشته باشند.
او در بازههای زمانی متناوب این دغدغه را با ادبیات گوناگون بیان میکند. همواره این سخنان در جمع خصوصی مسوولان آموزش عالی یا رئوسای دانشگاهها و مسئولان انقلاب فرهنگی مطرح میشود. برای رهبر ایران این موضوع حداقل در سی سال گذشته موضع مشترک برخی از سخنرانیها بوده است.
از مخالفت با برانگیختگی تا تاکید بر دانشجوی سیاسی
خط فکری ثابتی در مورد «دانشجوی سیاسی » یا «دانشجوی غیر سیاسی » دیده نمیشود. رهبری که در شهریور سال ۶۹ برای نخستینبار به مسئولان آموزش عالی میگوید مراقب باشند تا دانشجویان برانگیخته نشوند و هشدار میدهد که «چرا مراقبت نمیکنید که خط و جهتهای سیاس بیرون دانشگاه به درون دانشگاه نیاید» و دعواهای سیاسی بیرون دانشگاهی را برای جمع دانشجو سم میداند و به صراحت میگوید که دانشگاه آرام میخواهد٬ در اواخر دولت اول آیتالله هاشمی نظری کاملا متفاوت دارد. او در سال ۷۲ کنایهوار انتقاد میکند که برخی دستان ، مصرند که دانشجو را دور از سیاست نگه دارند. رهبر ایران در سالروز تسخیر سفارت آمریکا، به جای آنکه بر دشمن بسان همیشه تاکید کند، روی سخنانش را به سمت داخل میبرد و با ادبیاتی به نسبت تند میگوید: «خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند.» رهبر ایران از سیاستهای انقباضی دولت هاشمی در برخورد با انجمنهای اسلامی و دانشجویان ناراضی است و حتی به صراحت میگوید مگر بجز حکومت «استبدادی» حکومتی با سیاسی بودن دانشجویانش مخالف است. نقض همین مواضع را در دولت خاتمی به ویژه بعد از ماجرای کوی دانشگاه میتوان رویت کرد.
اسلامی کردن دانشگاهها پس از تربیت نیروهای علوم انسانی
اگر رهبر ایران در اواسط دهه ۸۰ به شدت و حدت دنبال اسلامی کردن دانشگاهها است و حتی یک بار در پاسخ دانشجویی میگوید چه ابایی که علوم اسلامی به علوم انسانی غربی حقنه شود، اما در اوایل دهه ۷۰ دغدغه دیگری دارد. در اوایل دهه ۷۰ آیتالله خامنهای نگران نبود اندیشمندان علوم انسانی است. خطاب به معین که بارها از او به نیکی یاد می کند٬ میگوید هزینه کنند و اساتید علوم انسانی تربیت کنند٬ اما کمتر از یکسال معترض میشود که اخباری دستش رسیده که کلاس درس را به اساتیدی میدهند که استادی تربیت یافته با ادبیات غربیاند.
جوانی که رهبر ایران در سال۷۵ در تشریح وضعیتش در دانشگاه میگوید «شلوار لی را سنگ پا میزند تا نخنما »شود، در سال ۷۸ از نگاه وی با هر حرفی «گرمی»اش میشود و به هر نقلی اعتماد میکند.
میگوید حتی شنیده دانشجویی که تز علوم انسانیاش مرتبط به علوم اسلامی باشد، بایکوت میشود. رهبر ایران از همان اوایل دهه ۷۰ دستور میدهد جلوی یک حرکت زنجیرهای بایستند. او به روشنی میگوید تصور ندارد که اختلاف و تضارب آرا است بلکه مطمئن است که به صورت شبکهای و زنجیرهای و هوشمندانه جریان تفکرات علوم انسانی غربی در حال ترویج در دانشگاهها است. تا جایی که در دوره دولت اول آقای خاتمی شما در سخنرانیهای آیتالله خامنهای به صراحت میبینید که «جهانی شدن»،«لیبرالیسم» نسخه آمریکایی برای براندازی جمهوری اسلامی از مسیر دانشجو و دانشگاه ، معرفی میشود.
دشمن از اول خطرناک نبود
سیر نگرانی از نفوذ دشمن در دانشگاهها سیر صعودی است. در سخنرانیها و بیانات آیتالله خامنهای در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ فراوانی کلمه دشمن ، به میزان استفاده از آن در اواخر دهه ۷۰و ۸۰ نیست. او هرچه از آغاز رهبریاش بیشتر فاصله میگیرد بیشتر به این باور میرسد که «دشمن» در دانشگاه لانه کرده است. تا جایی که در حوادث کوی دانشگاه، خیلی صریح و قاطعانه در خطبههای نماز جمعه میگوید اتفاقات کوی برای این بود که دشمن فکر میکرد دانشجویان دیگر «ضدنظام» شدهاند. او حتی برخورد خشن پلیس و بسیج را برخورد با دانشجو نمیداند و در خطبههای معروف بعد از وقایع کوی دانشگاه میگوید بسیج و نیروی انتظامی مقتدرانه وارد شدند و «دشمن مچاله شد.»
از همین سالهاست که برای رهبر ایران دیگر دانشجو آن جوان پرهیجان ساده نیست . حال بخشی از بدنه دانشجویی برای رهبر ایران به وضوح نماد دشمن است و از بین بردن آن وظیفه همه است. همین سالهاست که آیتالله خامنهای بار دیگر یاد همان داستان همیشگی دانشجویان ملحد چپ و پاکسازی دانشگاهی به دست دانشجویان میافتد و مدام یاداوری میکند به مناسبتهای مختلف که «دانشجو فکر کند؛ سطحینگر نباشد.دستان دشمن را ببیند و انقلابی و دینی باشد.»
آیتالله خامنهای تغییر نگرش میدهد در طی این سالها. در گفتمان رهبر ایران، مخاطب با دو نوع جوان روبهروست. جوان احساسی و پرهیجان که موتور محرکه جنبش دانشجویی است و جوانی که در دهه ۸۰ از سوی رهبر ایران مورد واکاوی قرار میگیرد. دانشجویی که حتی برای تشکلهایش هم الگو ندارد و احساسی و سرگردان است و اگر دستش را نگیریم و هدایتش نکنیم، آبروی دانشجو و جمهوری اسلامی را میبرد. جوانی که رهبر ایران در سال۷۵ در تشریح وضعیتش در دانشگاه میگوید «شلوار لی را سنگ پا میزند تا نخنما »شود، در سال ۷۸ از نگاه وی با هر حرفی «گرمی»اش میشود و به هر نقلی اعتماد میکند.
جنبش دانشجویی که قرار بود بیداری دانشجویی باشد
از زمانی که چهرهای مانند حجتالاسلام اژهای در اردیبهشت سال۸۹ به عنوان نماینده رهبر ایران در اتحادیه دانشجویان اروپا انتخاب میشود تا مستقیم دستورات رهبر ایران در دورترین تشکلهای دانشجویی در اروپا پیادهسازی شود تا روزی که رهبر ایران در سال۷۸ حتی اسم میبرد و میگوید چه جریانات سیاسی از دانشجو سواستفاده میکنند و تفکراتشان را به جنبش دانشجویی تزریق میکنند، یک سیکل پرفراز و نشیب طی میشود.
رهبری که در سال۸۱ به دانشجو میگوید چرا در برابر روحیه اشرافیگری و سرمایهداری مسئولانش سکوت کرده است در ابتدای دهه ۹۰ به دانشجویان انقلابیاش انتقاد میکند که چرا مانند نسل اول انقلاب جذب نهادهای انقلابی نمیشوند
«جنبش دانشجویی» که در دهه ۷۰ رهبر ایران بسیار اصرار داشت تا با «بیداری دانشجویی» از آن یاد کند و بارها خود میگوید بیداری دانشجویی را زیبندهتر از جنبش میبیند همواره با ترسیم مسیر راه از سوی رهبر ایران مواجه بودهاست. «یک عده رند ناقلای کمین گرفته» از فلان حزب سیاسی که «مجموعههای سیاسیِ قدرت طلبِ بدنیّتِ بددلِ بدسابقه» هم میتوانند باشند، از نگاه رهبر ایران در اواخر دهه۷۰ و پس از روی کار آمدن دولت خاتمی،« اول سینهخیز، بعد یواشیواش نیم خیز، بعد هم یواشیواش با گردن افراشته میآیند که بله، ما هم هستیم!»
این بدبینانهترین نگاهی است که رهبر ایران به تعامل جنبشهای دانشجویی با فضای بیرون از دانشگاه دارد. او ابایی ندارد که به صراحت بگوید دانشگاه باید قرنطینه شود از آماج این سوءاستفاده کنندگان. همان رهبری که اواخر دهه ۸۰و اوایل دهه ۹۰ مکررا به دانشجویان پیشنهاد میدهند که بیایند و در وسط عرصه سیاسی به رهبر و مسئولانش پیشنهاد و ایده دهند، در اواخر دهه هفتاد به گونهای بسیار متفاوت فکر میکند: «به آنها صریحا گفتهام که آن مجموعههای خطرناک چه کسانی هستند. چون این صحبت ممکن است پخش شود، در اینجا پیش شما اسم نمیآورم؛ اما برای آنها اسم هم آوردهام.»
نگرانی دیگر رهبر ایران در آن سالها عدم جذب دانشجویان توسط تشکلهای اسلامی و بسیج دانشجویی است: «والا اگر کمکاری نداشتند، واقعا چهل درصد دانشجویان، بلکه بیشتر دانشجویان را جذب میکردند. کمکاری، گاهی کجسلیقگی و گاهی قصور»
رهبر ایران سیاستهای دوگانهای در تمام این سالها حسب شرایط در برابر دانشجویان و جنبش دانشجویی اتخاذ کرده است. رهبری که در سال۸۱ به دانشجو میگوید چرا در برابر روحیه اشرافیگری و سرمایهداری مسئولانش سکوت کرده است در ابتدای دهه ۹۰ به دانشجویان انقلابیاش انتقاد میکند که چرا مانند نسل اول انقلاب جذب نهادهای انقلابی نمیشوند و برایشان مثال از جذب دانشجویان نخبه در سپاه و بسیج و … را در اوایل انقلاب میزند. و صد البته موضع او در تمام این دوران در برابر روشنفکران دینی ثابت است. او حتی به شوخی میگوید اگر او رهبر ایران است، اسلام رحمانی که روشنفکران دینی میگویند را قبول ندارد؛ نه آن اسلام را قبول دارد و نه رحمانیت آن را ؛ که چه نشستهاید دانشجوی انقلابی که اسلام رحمانی نسخه همان آمریکایی است که لیبرالیسم را به دانشگاهها باز کرده است.
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…