ریاست محترم جمهور دولت یازدهم؛ جناب آقای روحانی
با سلام و احترام
در آستانه آخرین ۱۶ آذر دولت تدبیر و امید، وقت آن فرا رسیده تا از امیدهای بر باد رفته،تدبیرهای عملنشده و کلیدهای شکسته در قفلها بگویم؛ وقت آنکه از شعارها و قولهایی گفته شود که نسیم تحقق هنوز بر بسیاری از آنان وزیدن نگرفته. حرفهایی که جز امروز وقت دیگری برایگفتن آنها مغتنم نیست.
من مهدیه گلرو ورودی سال ۸۲ در رشته اقتصاد صنعتی دانشگاه علامه طباطبایی هستم. در سال۸۶ و پس از تغییرات پررنگ در فضای آموزش عالی، من و تعداد بسیاری از دانشجویان معترض در کمیته انضباطی به دو ترم محرومیت از تحصیل همراه با ممنوع الورودی به دانشگاه محکوم شدیم. آنهم در شرایطی که مشغول به تحصیل در ترم آخر بوده و در زمان اجرای حکم(خرداد۸۶) در آستانه امتحانات آخرین ترم تحصیلی بوده ام. این محرومیت اما در پایان هر ترم تمدید شده و در مقابل من نیز چون دیگر دانشجویان محروم از تحصیل در تمام آن سالها همواره از طریق وزارت علوم وقت پیگیر احقاق این حق پایمال شده بودم.
در جریات اعتراضات به انتخابات سال ۸۸ بازداشت شده و۳۰ ماه را در زندان گذراندم…. دراولین روزهای پس از آزادی به دانشگاه علامه مراجعه کرده اما با نامه اخراج خود به تاریخ ۱۳۹۰.۰۲.۱۹ مواجه شدم. این در حالی است که در تاریخ مذکور در حال گذراندن دوره محکومیت خود بوده و در این روند بررسی پرونده آموزشی مادههای ۴۸-۴۹-۵۰ مشور حقوق دانشجویی نادیده گرفته شده است.
از دولت مهرورز آنقدر ناامید بودم که تلاشی برای پیگیری حقوق از دست رفته خود نکنم! اما پساز آن روزگار تدبیر و امید آمد، کسی که ستارهدار بودن ما را به سخره سروان و سرگرد میخواند، رفت و جای خود را به شما داد. شما که در اولین روزها ما را به احقاق حقوق از دست رفته امیدوار کردید و در زمان کارزار انتخاباتی خود تاکیدات زیادی بر وضعیت دانشگاه، دانشجویان و اساتید نمودید. به خاطر داریم که در جایی گفتید: «کرامت را به دانشگاه و دانشجو» بازمیگردانید، جای دیگری نیز با اشاره به دانشجویان محروم از تحصیل تاکید نمودید که: «باید عنوان دانشجوی ستارهدار را کنار بگذاریم؛ دانشجو باید در فعالیت سیاسی و علمی آزاد باشد وخطوط قرمز اقدامات او مصالح و منافع ملی است.»
اما من هنوز ممنوع الورود به دانشگاه هستم، اما من هنوز ستاره دارم با این سوال مداوم در ذهنم که به راستی کرامت من کجاست؟ از روزهای اول دولت یازدهم کفش آهنین پوشیدم و از اولین کسانی بودم که در زمان فراخوان آقای توفیقی مدارک و نامه و درخواست را روانه وزارت علوم تدبیر و امید کردم اما از تدبیرش حق ما برنگشت و از امیدش نیز امید سالهای جوانی بر باد رفته ما، همچنان نا امید ماند.در این چند سال دولت یازدهم هر روز کسی مانع بود. یک روز یک نماینده تندرو در مجلس، روز دیگر نیروهای امنیتی، روزی وزارت علوم تحت فشار بود و نمیتوانست وارد پرونده شود و یک روز که همه آماده امضا بودند رئیس دانشگاه از اخلال در نظم دانشگاه وکرسی ریاستش بیم داشت.
آقای روحانی ،
شما حقوقدادن هستید و چنانچه میدانید بحث تحصیل از حقوقی است که اساسا در قانون پیشبینی نشده است و به معنی اخص، حقوق اجتماعی نیست که بتوان به موجب حکم دادگاه از آن جلوگیری کرد. بنابراین اشتغال به تحصیل از مواردی است که حق ذاتی و اساسی اشخاص است و نمیتوان آن را سلب کرد. وقتی ما زندانیان را تشویق میکنیم که درس بخوانند و ادامه تحصیل دهند چطور میشود کسی که بیرون از زندان است را از تحصیل منع کرده و این حق بدیهی و اولیه را از او سلب کنیم؟ آیا این یک تناقض آشکار نیست؟ در این سالها به همت سیاستهای غلط ارزش مدارک دانشگاهی کاهش یافته است و بارها برای دلداری از عزیزان و رفقایمان شنیدهام که نداشتن این مدرک مهم نیست اما زخم عمیقاش همچون خوره تمام وجودم را میخورد و هر سال مهر تعدادسالها را از ۸۲ میشمارم. در طول دولت حضرتعالی بارها بسیار امیدوار شدم و بارها ناامید،بارها قولها داده شد بارها بیمها حواله گشت. من به شما رای دادهام، هر چند در دوره ریاستجمهوری شما هم بینصیب از زندان و انفرادی نبودهام اما به عنوان یک شهروند ایرانی بنا به گفته خودتان محق سوالکردن از شما هستم.
غرض این نامه، شرح سنگینی بار ۱۰ ساله این ستارههاست ،نمیدانم امیدوارباشم که ندانید بر ما چه رفته که نهج البلاغه از حاکمان بیخبر از مردم گفته یا امیدوار باشم که بدانید که ما را از تدبیر و امید وعده دادهشده بینصیب گذاشتهاید.
هر بار میگویم این آخرین نامه است،این آخرین بار است که به وزارت علوم میروم اما دوباره و دوباره میروم و مینویسم چون ایمان دارم «حق گرفتنی است».
مهدیه