علی لاریجانی گفته که «جلسات برجام زمان مشخصی داشت و مجبور بودند در همان زمان به نتیجه برسند و اگر سازماندهی عمیقتری در این رابطه میشد و فرصت پنج یا شش سالهای وجود داشت، میتوانست سازوکارهای دقیقتری در این خصوص تعیین شود.» و همین علی لاریجانی دو سه دقیقه بعد اضافه کرده که «در مذاکرات با پنج به اضافه یک، زمان بیشتری باید لحاظ میشد.»
به نظر من باید این جمله علی لاریجانی را با آب طلا روی هرجایی که دلشان میخواهد بنویسند، بعد روزی سه بار، هفتهای هشت بار به آن خیره شوند و تازه کشف کنند که علت اصلی همه مشکلات مملکت چیست.
حالا فرض کنیم که آمریکا و هفت کشور دیگر روسای جمهور و وزرای خارجهشان شش سال علاف میماندند و همهی آن فرصتی که هی به تهدید تبدیل میشد و دوباره همان تهدید به فرصت تبدیل میشد میآمد و میگذشت و آخرش جمهوری اسلامی سر صبر، یواش یواش، مثل همه کارهای دیگر فرجام مناسب را برای برجام به انجام میرساند. قرار بود چه اتفاقی بیافتد؟ و اصولا چه مثالی درست است؟
مثال اول: سال ۱۳۸۸ هاشمی رفسنجانی امام جمعه تهران بود و بعد از اینکه چهار تا کلمه حرف حساب زد، رفت خانه به مشکلات خانوادگیاش برسد و از آن پس در تهران امام جمعه تهران، امام جمعه موقت است، هفت سال است که مقام معظم رهبری نمیداند کدام یکی از این تحفهها را به عنوان امام جمعه منصوب کند، هر هفته یک امام جمعه عبور موقت میآید و میرود و هنوز هم موقت است. من در زندان اوین با یک زندانی در سال ۱۳۷۹ مواجه شدم که سیزده سال بود بازداشت موقت بود، اصلا در این مملکت که همه چیزش موقت است، نتیجه و زمان معنی دارد؟
مثال دوم: از سال ۱۳۵۷ که انقلاب اسلامی رخ داد، علمای اعلام شروع کردند به فکر کردن درباره اینکه موسیقی بالاخره حلال است یا حرام است؟ هفت هشت ده سالی طول کشید تا آیتالله خمینی به این نتیجه رسید که ماهی ازون برون که ۱۴۰۰ سال حرام بود، حلال است و در همان حین گفت حالا که داریم ازون برون را حلال میکنیم، شطرنج و موسیقی را هم حلال کنیم، موسیقی هم نسبتا حلال شد. ده سال هی گفتند موسیقی سنتی خوب است، برای اینکه جلوی موسیقی پاپ را میگیرد، بعد که دیدند موسیقی پاپ هنوز وجود دارد، به این نتیجه رسیدند که موسیقی پاپ خوب است، برای اینکه جلوی موسیقی لسآنجلسی را بگیرد، ده سال هم موسیقی پاپ حلال بود، یکدفعه از وسط آن صد تا گروه راک و هوی متال و رپ درآمد و به این نتیجه رسیدند که کلا موسیقی در مشهد خوب نیست و در تهران خوب است، بعد به این نتیجه رسیدند که موسیقی برای انتظار معشوق خوب نیست و باید برای انتظار آقا امام زمان باشد، بعد موسیقی در دوره احمدی نژاد حلال شد و در دوره روحانی حرام شد، یعنی الآن سی و هشت سال است که معلوم نیست بالاخره موسیقی حلال است، حرام است؟ واجب است؟ مکروه است؟ موسیقی بستگی به شعر دارد؟ بستگی به امام رضا دارد؟ آیا کنسرت حلال است؟ سی دی حلال است؟ اذان شجریان حرام است ولی رپ هستهای امیرتتلو حلال است؟ یعنی صد تا مرجع و مجتهد در موردی که خدا حکم داده سی و هشت سال است نمیدانند دست راستشان به دست چپشان باید بگوید چه نوع شکری برای دیابتات خوب نیست، حالا فرض کن قرار بود همین علما برای رابطه با آمریکا و برجام تصمیم میگرفتند، حتما صد سال طول میکشید که نظرشان را بدهند.
مثال سوم: وزارت ارشاد در سال ۱۳۶۴ جایزه بهترین ترجمه کتاب سال را به مهدی سحابی مترجم «بچههای نیمه شب» سلمان رشدی داد، سال ۱۳۶۷ هم امام خمینی حکم اعدام سلمان رشدی را صادر کرد. چند سال بعدش هم وزارت اطلاعات دربهدر بود تا ببیند مترجم آن یکی کتاب سلمان رشدی کی بود که در هر جای دنیاست بگیرند بکشندش و خیالشان راحت شود. کار به جایی رسید که وزیر ارشاد منتقد اصلی کتاب آیات شیطانی رفت لندن همسایه سلمان رشدی شد و هکذا. نصف حکومت به چهار تا روزنامه نگار بیست سال جایزه میداد، نصف دیگر حکومت همان چهار تا روزنامه نگار را زندانی میکرد، اصلا چنین حکومتی که نصف دست راستش به نصف دست چپش همان حرفها را درباره شکر زیادی و دیابت میزند، چطوری میتواند تصمیم بگیرد؟
مثال چهارم: اصلا فرض کنیم که هیات مذاکره ایرانی پنج شش سال وقت داشت و مذاکرات را دنبال میکرد، اعضای این هیات چه کسانی میتوانستند باشند؟ هیات اولی مذاکره شامل سید حسین موسویان و سیروس ناصری و چند نفر دیگر بود که کلا عمر ماموریتشان دو سال بود، وسط کار یکیشان به عنوان جاسوس دستگیر شد، آن یکی الآن سالهاست معلوم نیست کجاست. هر کسی از گمشده خبر دارد، به ما اطلاع بدهد و خانوادهای را از نگرانی نجات دهد. اصلا آدمی که عمر ماموریتش دو سال است و بعد از آن متهم به جاسوسی میشود، چطوری میخواهد شش سال مذاکره کند؟ اصلا خود آقای لاریجانی که رئیس مذاکرات بود، بعد از دو سال برکنار شد، فرض کن خود آقای لاریجانی قرار بود مذاکره کننده باشد، چطوری میخواست شش سال مذاکره کند، وقتی بعد از دو سال برکنار میشد؟ فرض کنید متکی رئیس هیات مذاکره بود، یک دفعه وسط مذاکره میفهمید که از یک ربع ساعت قبل دیگر رئیس هیات مذاکره نیست و دارد به عنوان راننده هیات حرف میزند.
مثال پنجم: اعضای شورای انقلاب که در سال ۱۳۵۷ سرنوشت انقلاب را در دست داشتند، ده سال بعد صلاحیتشان برای شورای محلشان هم تائید نمیشد و حالا همهشان به عنوان ضدانقلاب شناخته میشوند، یعنی در این مملکت کسی میتواند تصمیمی بگیرد که دو سال پایدار باشد؟ حالا به این کار نداریم که از هفت رئیسجمهور و دو نخستوزیر مملکت فقط همین یکی که فعلا سر کار است، حق حرفزدن دارد، این حکومت چطوری قرار است ششسال یک مذاکره را به نتیجه برساند. باز خدا پدر هشت کشور مذاکره کننده را بیامرزد که فرصت تعیین کردند، وگرنه برجام به فرجام که هیچ به تربتجام هم نمی رسید.
نتیجه گیری اخلاقی: آدمی که دست راستش به دست چپش می گوید زیادی گل نزن یا گل نخور، فوتبالدستی هم بازی نمیکند، چه برسد به مذاکره هسته ای.
نتیجه گیری تاریخی: در ایران کسی به فکر «زمان» نیست، همه به فکر «مکان» هستند که در گذشته حال کنند و به آینده ضدحال بزنند.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…