در نوشتار زیر نگاهی کردهام به دلایل آچمزشدن ائتلاف غرب و کشورهای عربی و ترکیه در بحران سوریه، دلایل «موفقیت» ائتلاف روسیه و ایران و رژیم اسد، نقشی که این جنگ در فروش سلاحهای روسی دارد، اهمیتی که جنگ رسانهای در بحران حلب پیدا کرد و این که چرا خوشحالی تهران از پیروزی در حلب کاذب و ناپایدار است.
اظهارات دیروز اوباما در جمع خبرنگاران، با چهرهای گرفته و کم و بیش افسرده و در عین حال با لحنی تهاجمی علیه روسیه و ایران و اسد نشانهای از آچمزشدن آمریکا و غرب در ماجرای سوریه بود.
کری به عنوان وزیر خارجه بزرگترین قدرت جهان چند روز پیش به گونهای بیسابقه از روسیه خواست که در حلب «مروت» نشان دهد. سامانتا پاور، نماینده آمریکا در سازمان ملل هم نطقی سراسر اخلاقی و سرزنشبار در شورای امنیت، روسیه را به زیر تیغ حمله برد و دیشب هم این روند با اظهارات اوباما کامل شد، و این یعنی این که در عرصه عملی میدان به روسیه و جمهوری اسلامی و اسد واگذار شده و کار بزرگترین قدرت دنیا به جایی رسیده که عمدتا به انتقادهای اخلاقی با کشت و کشتار در حلب مواجه شود.
حتی در روند مذاکرات مربوط به آتشبس در شهریور امسال هم آمریکا و غرب اهرمهای چندانی نداشتند که دو طرف را به رعایت پایدار آن مقید کنند. واشینگتن حتی قدرت (تمایل؟) این را هم نداشت که مطابق با مفاد آتشبس نیروهای «غیرتندرو» مسلح را به جداکردن صفوفشان از نیروهای تروریستی النصره و احرار شام سوق دهد تا حربه از دست اسد و روسیه برای نقض آتشبس گرفته شود. ظاهرا نیروهای کوچک مسلح در حلب به امکانات النصره در دفاع از خود بیشتر از اقدام احتمالی آمریکا در این راستا باور داشتند و از این رو وارد ریسک پشتکردن به النصره نشدند.
خطای فاحش دوسویه
پیشتر از آن البته، ورای خطای فاحش و فاجعهبار رژیم اسد در مقابله خشونتبار با اولین نشانههای اعتراضها، خطای اصلی غرب هم در مجموع این بود که بدون جمعبستی از امکانات خود برای مداخله در بحران سوریه، بیمحابا شعار رفتن سریع اسد را مطرح کرد و در تسلیح مخالفان هم گشادهدست بود تا با برافتادن رژیم اسد هم موقعیت منطقهآی روسیه بیش از پیش تضعیف شود و هم ایران به لحاظ نفوذ و امکانات منطقهای در موقعیت ضعیفتری قرار بگیرد و مجبور شود در مذاکرات هستهای به عقبنشینی تن دهد.
کشورهای عربی منطقه و در راس آنها عربستان هم که بحران سوریه و سرنگونی احتمالی رژیم اسد را مطابق با برخی از برنامههای خود محمل خوبی برای ضربهزدن به جمهوری اسلامی و بردی قاطع در رقابت منطقهای با تهران دیدند وارد ائتلافی رسمی و غیررسمی با غرب بر سر رفتن رژیم اسد شدند، و شاید بتوان گفت آنها بودند که غرب را به این ائتلاف آوردند. ترکیه هم که بهار عربی را محملی برای احیای نفوذ نوعثمانی خود در منطقه میدید و حکومتی سنی و اخوانیمزاج را در دمشق بیشتر به سود خود و به ضرر رقبای منطقهایاش یعنی ایران و روسیه ارزیابی میکرد هم، به این ائتلاف وارد شد.
هر چه که زمان پیش رفت، در این ائتلاف (ائتلاف براندازی اسد) اختلاف افتاد. آمریکا چه به دلیل پیشرفت مذاکرات هستهای با ایران، چه به دلیل نگرانی از گرایشهای موجود در میان مخالفان مسلح و پشتوانه نسبتا ضعیف اجتماعی آنها و چه به دلیل اولویتیافتن مقابله با داعش که از تابستان ۲۰۱۴ بخشی از عراق و سوریه را در اختیار خود گرفت شعار رفتن رژیم اسد را کم و بیش در سایه قرار داد، به خصوص که با این رژیم قرارداد خلع سلاح شیمیایی هم امضا کرده بود و بیش از پیش این نگرانی هم رو به اوج بود که براندازی رژیم اسد هم میتواند به اضمحلال همه نهادهای نظامی و امینتی در سوریه بیانجامد و همان وضعیت مشابه براندازی صدام و قذافی و کشورهایی ناامنتر و تروریستپرورتر از گذشته روی دست غرب بگذارد. برای اروپا هم که اصولا نقش چندانی در تاثیرگذاری بر بحران سوریه نداشت، با بروز موج پناهجویان به سوی این قاره و هدایت شماری از اقدامات تروریستی از عراق و سوریه مسئله بحران سوریه یک مسئله داخلی هم شد که باید هر چه زودتر حل شود، حالا که با براندازی رژیم نمیشود، دستکم با کاهش تنش و مناقشه در این کشور به این یا آن شکل و حتی قبول دوفاکتوی ادامه حکومت اسد.
دو ائتلاف و واگرایی و همگرایی
عربستان گرچه با این رویکرد آمریکا و غرب مخالف بود و بر سرنگونی رژیم به عنوان متحد جمهوری اسلامی بیش از پیش پا میفشرد ولی با درگیرشدن در بحران یمن بخشی از امکانات و تمرکز بر این بحران متمرکز شد. از طرفی رسانهای شدن بیش از پیش حمایتهای عربستان از گروهای افراطی، غرب را هم در همکاسهشدن با آن در بحران سوریه دست به عصا کرد. ترکیه هم که بحران تغییرات در ساختار سیاسی کشور و ورود به مناقشه مسلحانه با کردها و نیز حمایت مستقیم و غیرمستقیمش از داعش بحران در درون این کشور را تشدید کرد و به نوعی سبب شد که اولویتهای دیگر پیش بیایند و دولت اردوغان بر براندازی رژیم اسد کمتر تمرکز کند. اختلاف با آمریکا بر سر نقش کردها در مقابله با داعش هم که مزید بر علت شد و ائتلاف علیه رژیم اسد را بیش از پیش به واگرایی انداخت.
این واگرایی در حالی بود که با ورود نیروی هوایی روسیه به جنگ داخلی سوریه، ائتلاف گستردهتری میان این کشور و ایران و حزبالله ورژیم ا سد شکل گرفت که بر خلاف ائتلاف اول انسجام زیادی داشت و در مقابله با مخالفان که آنها را هم تروریست میخواند کوچکترین شکاف و اختلافی را تجربه نکرد. خود ورود روسیه به جنگ عملا ورود نظامی غرب به بحران را هم به طور کلی منتفی کرد، زیرا خطر درگیری نظامی غرب و روسیه چیزی نبود که قابل ریسک باشد. هم پایان کار دولت اوباما که آن را در تصمیمگیریها بیش از پیش دست به عصا کرده بود و هم بیرون آمدن نامی از صندوقهای انتخابات آمریکا که لحن و موضعی مثبت نسبت به روسیه دارد و رفتن رژیم اسد را تا اینجا از اولویت خود خارج کرده، همه و همه عرصه را برای تحرک و دست باز روسیه و ایران و رژیم اسد در بحران داخلی سوریه گشادهتر کرد.
برای روسیه ورود به بحران سوریه جزء موارد نادری بود که سلاحهای خود را هم به نمایش بگذارد تا هم خریداران را در عرصه بینالمللی وسوسه کند و هم ضعفهای احتمالی این سلاحها را کشف و رفع کند. حرفهایی که مقامهای روسیه در زمینه نعمتبودن این جنگ برای صنایع تسلیحاتی روسیه زدند بیسابقه بود. روسیه در سال ۲۰۱۵، نزدیک به ۱۵ میلیارد دلار سلاح فروخته است. این مبلغ با جنگ سوریه و خریداران تازهای که پیدا شده قرار است به ۵۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۷ افزایش پیدا کند. در زمینه سودبردن تسلیحاتی روسیه از جنگ سوریه بعدا بیشتر خواهم نوشت.
جنگی که در رسانهها جریان داشت
بازتاب رسانهای حملات و اقدامات روسیه و ایران و رژیم اسد در سوریه بار دیگر نشان داد که جنگ رسانهای تا چه حد مکملی قوی برای جنگ واقعی در صحنه است. سبعیت نیروی هوایی روسیه و ارتش سوریه و نیروهای ایران و حزبالله در این جنگ کم نبود، ولی این که رسانههای عمده این جنگ را به لحاظ ابعاد انسانی آن اساسا متفاوت از مثلا جنگ در موصل منعکس میکردند یا عدم تمرکزی که بر جنگ یمن هست یا ثابتماندن نسبی شمار کشتههای این جنگ از چند ماه پیش تا کنون و در عوض افزایش صعودی و کنتوروار شمار کشتهشدگان جنگ سوریه که ظرف یک سال از ۲۰۰ هزار نفر به ۵۰۰ هزار نفر رسیده همه و همه بر وزن و نقش جنگ رسانهای در سمت و سودادن به افکار عمومی دلالت دارند، بیآن که لزوما هیچ کدام از طرفها در این جنگها بحران انسانی و قربانیشدن مردم عادی یا خرابی و ویرانیها دغدغه اصلیاشان باشد.
شادی زودرس ایران
بحران عراق و سوریه در وجه عمده به بحران رابطه بخشی از جامعه سنی این کشورها با دولتهای مرکزیاشان بدل شده و در هر دو مورد هم ایران در کنار نیروی مخالف سنیها ایستاده است. به خصوص که در سوریه که سنیها در اکثریت هستند، اگر نیروهای افراطی مدعی نمایندگی آنها هم سرکوب شوند، لزوما رابطه این بخش از جامعه با دولت مرکزی حتی اگر در جنگ پیروزیهای بیشتری از حلب هم به دست آید ترمیم نخواهد شد. در عراق هم بیرونکردن داعش از موصل لزوما به معنای چنین ترمیمی میان بغداد و بخش سنی جامعه نیست، بخشی که به خاطر نارضایتیهای قسما محقانه و قسما نامحقانهاش محمل خوبی برای میدانداری کشورهای عرب سنی و استفاده از این جمعیت برای مقابله با نیروها و رژیمهای مورد حمایت ایران است. از این رو نه خطر تجزیه رسمی یا دوفاکتوی سوریه عراق و سوریه منتفی شده است (به خصوص که کردها هم بیش از پیش در این زمینه جد و جهد نشان میدهند) و نه بحران در این کشورها بدون حصول توافق و همگرایی منطقهای میان ایران و عربستان (و ترکیه) و دستکشیدن آنها از جنگ نیابتی روی دوش مردم منطقه، قابل حل است. به این ترتیب شادی و سرور فعلی در تهران از پیروزی در حلب شادی کم و بیش کاذب و ناپایداری است.
منبع: گشت ها(وبلاگ حبیب حسینی فرد)