۱. روابط ایران و عربستان به مثابه دو قدرت منطقهای سالهاست درگیر رقابت و گاه ستیز و تنش جدی بر سر منافع ملی و حوزه نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک خود شده است. اگرچه تا کنون این درگیری و رقابت به رویارویی مستقیم نیانجامیده اما در سالهای اخیر، در ابعاد و جبهههای مختلف، تنشها و درگیریهای لفظی به گونهای بیسابقه به اوج خود رسیده است. تضاد و تعارض میان این دو کشور از تلاش عربستان و برخی از کشورهای عربی برای به سرانجام نرسیدن مذاکرات هستهای و افزایش تولید نفت برای کاهش قیمت آن تا دخالت و حضور مستقیم و غیرمستقیم دو طرف در بحرانهای سوریه، بحرین و یمن را دربرمیگیرد. نگاهی اجمالی به نتایج این رقابتها حکایت از آن دارد که عربستان در بیشتر موارد شکست خورده و از دسترسی به اهداف خود ناکام مانده است.
آخرین مورد از رقابت میان ایران و عربستان به وضعیت سوریه و عراق و به طور خاص به نبرد حلب و موصل راجع است. اکنون که وضعیت سوریه و عراق بدینگونه رقم خورده است آیا میتوان گفت بازپسگیری حلب توسط ارتش و نیروهای وابسته به بشار اسد، بیش از هر چیز نشان از تحمیل شکستی دیگر بر عربستان سعودی در عرصه رقابتهای منطقهای با ایران است؟ آیا در فضای سیاسی کنونی عراق، نفوذ سیاسی و نظامی ایران در عراق بیش از عربستان نیست و به عبارت دیگر آیا در آنجا نیز عربستان شکست را تجربه نگرده است؟ اگر پاسخ مثبت باشد حال این پرسش مطرح میشود که چرا عربستان سعودی، علیرغم سرمایهگذاری گسترده، فعالیتهای دیپلماتیک فراوان و همسویی با قدرتهای غربی، در رقابتهای منطقهای خود با ایران به طور عام و در سوریه و عراق به طور خاص، تا کنون نصیبی جز ناکامی و شکست نداشته است؟
۲. ایران و عربستان در رقابتی که داشته و در پیش گرفتهاند هم در استراتژی و هم در تاکتیک با یکدیگر متفاوتاند. سیاست کلی و همچنین استراتژی ایران در رقابت با عربستان مبتنی بر تقابل و تضاد با غرب و در رأس آن امریکاست. ایران اسلام حکومت عربستان سعودی را اسلام امریکایی مینامد. در مقابل، عربستان، برخلاف ایران، استراتژی و سیاست دوستی و اتحاد با غرب و امریکا را در پیش گرفته است و از متحدان اصلی و سنتی و مشتریان پروپاقرص اسلحه کشورهای غربی به شمار میآید. به لحاظ تاکتیکهایی که اخذ کردهاند تفاوت میان ایران و عربستان در این است که عربستان برای رسیدن به اهداف خود به شکلدهی به گروههایی اقدام میکند که مشخصه اصلی آنها افراط، تندروی و خشونت است. در سالهای گذشته این کشور عمدتاً حامی گروههای افراطی و تندروی چون القاعده و داعش بوده است که در سالهای اخیر در کشورهای اسلامی و در مناطقی که خلاء قدرت وجود داشته سربرآورده و حتی به قدرت نیز رسیدهاند. جالب آنجاست که در نهایت، این گروههای افراطی، با بهرهگیری از روشهای تروریستی و خشن، علیه غرب و منافع آن وارد عمل میشوند. حوادث یازده سپتامبر و عملیاتهای تروریستی در فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی، نمونههایی مشخص از غربستیزی گروههای افراطی مورد حمایت عربستانی است که به لحاظ استراتژیک خود را متحد غرب میداند.
سیاست و تاکتیک ایران برای نفوذ و حضور فعال در منطقه و حفظ منافع ملی اما متفاوت بوده است. برخلاف عربستان، ایران از گروههایی حمایت کرده است که همانند القاعده و داعش به خشونت عریان و ترور متوسل نمیشوند، تا حد زیادی سعی یا وانمود میکنند قواعد بینالمللی را رعایت و حتی به ارزشهای اجتماعی مورد قبول کشورهای غربی پایبند هستند. این امر موجب شده است در مواردی همچون عراق و تا اندازهای سوریه، کشورهای غربی، ائتلاف نانوشتهای با ایران و گروههای مورد حمایتاش علیه گروههای مورد حمایت عربستان داشته باشند و در سرکوب و نابودی آنها به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در یک جبهه قرار گیرند. اکنون در جنگ موصل این امر به خوبی دیده میشود که چگونه غرب به حمایت از دولت و گروههای شبهنظامی هماهنگ با ایران در جنگ علیه داعش حضور پیدا کرده و در عمل به قدرتمندتر شدن آنها و در نهایت، ایران مدد میرساند. نکته قابل توجه دیگر در تضاد و تعارضی که میان ایران و عربستان وجود دارد این است که گروههای مورد حمایت عربستان در موقعیتهایی که خلاء قدرت ایجاد شده است مجال رشد مییابند اما بیشتر گروههای مورد حمایت ایران به دنبال فعالیت در یک فضای سیاسی باثبات هستند تا بتوانند بهتدریج بر قدرت خویش بیافزایند و حضور خود را به دیگران تحمیل کنند.
برای مثال حزبالله لبنان و داعش را میتوان با یکدیگر مقایسه کرد. حزبالله لبنان اکنون در دولت لبنان حضور فعال و تأثیرگذاری دارد و اگر چه سالهاست که از سوی قدرتهای غربی به عنوان گروهی تروریستی شناخته میشود اما هرگز اینچنین که داعش یا القاعده و طالبان منفور و مغضوب غرب واقع شدهاند و ائتلافهای نظامی بینالمللی علیه آنها ایجاد شده است و عملاً مورد حملههای سنگین قرار گرفتهاند؛ علیه حزبالله چنین نبوده، لذا در گذر زمان، بیش از پیش قدرتمند و به مثابه نیروی سیاسی تأثیرگذار در معادلات منطقهای و یک واقعیت انکارناپذیر پذیرفته شده است. اما القاعده، طالبان یا داعش روندی کاملاً عکس حزبالله را طی کردهاند و به عنوان خطری برای امنیت جهان تلقی شده، روبهروز ضعیفتر میشوند و از معادلات سیاسی حذف میگردند.
ایران از این تاکتیک همواره برای نفوذ در منطقه بدون این که تقابلی جدی با کشورهای قدرتمند غربی داشته باشد بهره برده است. بهترین نمونه در این زمینه عراق است که بسیاری از سیاستمداران امریکایی نیز به این امر اذعان دارند که هزینه اصلی فروپاشی صدام را آنها دادند اما منافع حاصل از آن نصیب ایران شده است.
۳.ترکیه که در سالهای گذشته و به هنگام اعتراضهای موسوم به «بهار عربی»، مهمترین و بانفوذترین مدافع و حامی گروههای میانهرو اسلامی و در پی ساختن الگویی معتدل از اسلام بود که با دموکراسی سازگار باشد و در نهایت رهبری جهان اسلام را برعهده بگیرد تا بتواند الگوی حکومتی خویش را در کشورهای اسلامی پیاده نماید. در آغاز، مواضع دولت اسلامگرای ترکیه، امیدبخش و در همان راستایی حرکت میکردند که نوید آن را داده بودند.
اما با ناکامی اعتراضات مردمی در بسیاری از کشورهای عربی و گسترش خشونت و سرکوب مخالفان در سوریه، اوضاع نابسامان لیبی و کودتا علیه رئیسجمهور منتخب مردم در مصر، به تدریج ترکیه از سیاستهای گذشته خود فاصله گرفت و به عربستان نزدیک شد، در دامی افتاد که سالهاست عربستان در آن گرفتار آمده است و به طور مداوم در آن دام، اشتباهات خود را تکرار اما با استفاده از پول سرشار نفت، آن ها را ماستمالی میکند. سرانجام روند دوری از اعتدال و حمایت از تندروی و افراط پس از کودتای نافرجام ژوئیه ۲۰۱۶ و تشدید درگیری با کردها بدانجا رسید که دولت ترکیه بیش از پیش به اسلام افراطی و تکفیری داعش نزدیک و به یکی از حامیان اصلی آنها تبدیل گردد. در این مرحله، به جای پیشبرد پروژه انطباق و سازگاری دین با دنیای مدرن و دموکراسی از یک سو در مقابل کردها به ناسیونالیسم ترکی و از سوی دیگر در مقابل ایران به سنیگرایی و همراهی با عربستان و گروههای افراطی متوسل شد تا آنجا که نیروهای معتدل سوریه را نیز به سوی افراط و خشونت سوق داد. این سیاستها موجب نوعی سردرگمی در موضعگیریهای داخلی، منطقهای و حتی بینالمللی شده و انزوای بیشتری را برای ترکیه به همراه آورده است.
۴. اگرچه گروههای مورد حمایت ایران نیز عمدتاٌ از سوی کشورهای غربی برچسب تروریستی خوردهاند اما برعکس گروههایی که به عربستان وابسته هستند بهندرت مورد حمله ائتلافهای بینالمللی قرار گرفتهاند و منافع غرب را به صورت آشکار و علنی تهدید نکرده یا مورد حمله قرار ندادهاند. در نتیجه دوام و استقرار بیشتری داشته، به تدریج در ساختار سیاسی کشور خود نفوذ کرده و بخشی از قدرت را به خود اختصاص دادهاند. در لبنان، افغانستان و عراق این نکته تایید میشود و اتفاقاً این امر شاید به طور ناخواسته به گسترش نوعی از دموکراسی مدد میرساند.
اما القاعده یا داعش هرگز بدین شیوه عمل نکردهاند و بر خلاف نیروهای وابسته به ایران که به داشتن بخشی از قدرت اکتفا کرده و میکنند در پی دستیابی به قدرت مطلق هستند و به کمتر از آن راضی نمیشوند. طالبان و القاعده در افغانستان و داعش در عراق و سوریه هرگز توانایی همزیستی مسالمتآمیز با دیگران اعم از مسلمانان شیعه یا اقوام و ادیان دیگر را نداشتند و به طور گسترده سرکوب، ترور و خشونت را علیه آنها اعمال میکردند.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…