«مرگ من روزی فـــرا خـــواهد رسید/ در بهـــــاری روشن از امــواج نـــور/ در زمستــــان غبــــار آلــــــود و دور/ یـا خـزانی خـالی از فریــــــاد و شور/…بعدها نام مرا باران و باد/ نرم می شویند از رخسار سنگ/ گور من گمنام می ماند به راه/ فارغ از افسانه های نام و ننگ».
پوران فرخزاد در هشتاد و سه سالگی روی در نقاب خاک کشید؛ خواهر بزرگتر فروغ که در دهه های اخیر آثار متعددی در حوزه های نقد ادبی، ترجمه، شعر، داستان نویسی و پژوهش دربارۀ زنان منتشر کرده است. پس از فروغ و فریدون، پوران، سومین عضو خانوادۀ تفرشیِ فرخزاد است که در سدۀ کنونی در فضای فرهنگیِ ایران زمین نقش آفرینی کرده است. درمیان آثار رنگارنگ او، « زن شبانۀ موعود: زن در آثار سهراب سپهری»، « مسیح مادر: نشان زن در آثار و زندگی احمد شاملو»، گرد آوریِ مجموعه مقالاتِ « کسی که مثل هیچکس نیست» دربارۀ شعر فروغ فرخزاد و « زن از کتیبه تا تاریخ» را خوانده و بهرهها بردهام.
ایامی که مشغول نگارشِ مقالۀ « ناتوانیِ دستهای سیمانی»، ناظر به مفهوم مرگ و چگونگیِ دست و پنجه نرم کردن فروغ با این مقولۀ مهیب و عافیتسوز در دفاتر شعر پنجگانهاش بودم، از جستارهای متعدد و متنوعِ « کسی که مثل هیچکس نیست»، بهرههای بسیار بردم، از جمله مقالۀ حورا یاوری دربارۀ میزان آشنایی فروغ با «عهد قدیم» و «عهد جدید» و چگونگیِ ریزشِ آشناییِ با متون مقدس در شعرهایی چون « آیههای زمینی» در دفتر« تولدی دیگر»؛ همچنین مقالۀ پوران فرخزاد دربارۀ احوال اگزیستانسیل و تلاطمها و زیر و زبر شدنهای عمیق روحیِ فروغ هنگام سرایشِ شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، برایم الهام بخش بود.
افزون بر این، روزگاری که مقالۀ « خواهر تکامل خوشرنگ: زن در هشت کتاب سپهری» را مینوشتم، از «زن شبانۀ موعودِ» و استشهاداتِ پوران فرخزاد به ردّ پای قصههای اساطیری که در گوش کودکان خوانده میشود و قهرمان این داستانها که در نقش فرشتۀ مهربان و یا لولو ایفای نقش میکنند، قصههایی که مطابق با آموزههای مکتب روانکاویِ یونگ ، روایتگرِ بخشی از کهن الگوها و ضمیر ناخوادآگاه جمعی مایند و در اشعار دفاتر «زندگی خواب ها» و « آوار آفتاب»، نظیر شعرهای« لولوی شیشه ها» و « شاسوسا» ریزش کردهاند، استفاده کردم. در این اثر، به روابط دوستانۀ سهراب و فروغ و تاثیری که از یکدیگر هنگام سرایش اشعار خود در دو دهۀ سی و چهل شمسی گرفته نیز پرداخته شده ؛ روزگاری که سپهری در کار خلق دفاتر «آوار آفتاب»، « شرق اندوه»، « صدای پای آب»، « مسافر» و « حجم سبز» بود. فروغ در مصاحبهای گفته بود: «سهراب از اواخر «شرق اندوه» آغاز میشود؛ اگر سهرابِ نقاش، تمام وقت و همش را مصروف شاعری کند، خواهید دید که چگونه در این مسیر پیش خواهد رفت». با در مطالعه گرفتنِ « زن شبانه موعود»، بهتر میتوان به داد و ستد ادبیِ میان سهراب و فروغ در آن روزگار پی برد.
در خانوادۀ فرخزاد، بارقه های نبوغ در فروغ موج میزد؛ نبوغی که با تهور و جسارت عجین گشته و مسببِ خلق آثاری ماندگاری چون دفاتر شعر « عصیان»، « تولدی دیگر» و « ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» شده بود. از این حیث، میتوان او را با شریعتیِ، مقایسه کرد؛ متفکری با ذهنی جوّال و خلاق که افزون بر« طرح هندسی مکتب» و درانداختن پارادیمی نو در حوزۀ نواندیشی دینی پیش از انقلاب، آثار ادبیِ غریب و بدیعی چون « هبوط در کویر» و « گفتگوهای تنهایی» را خلق کرد. علی شریعتی با فروغ فرخزاد همسن و سال بود؛ یکی متولد ۱۳۱۲، دیگری ۱۳۱۳. هر دو انسانهایی بودند برخوردار و بختیار؛ زندگی پر تلاطمی داشتند؛ چندان در بندِ تحقیق وتتبعِ موشکافانه نبودند؛ پس از خلق آثاری نبوغآمیز در عمر کوتاهشان، به سمتِ بیسو به پرواز درآمدند، در هیچستان هبوط کردند و « پشت حوصله نورها» دراز کشیدند و بدل به شخصیت هایی اسطورهای و جاودانه در میان ما شدند؛ که: «حافظ از مشرب قسمت گله بیانصافی است» و « در دایرۀ قسمت اوضاع چنین باشد». از سوی دیگر، سهم پوران از زندگی از لون دیگری بود؛ او به نحو اغلبی به پژوهش در حوزۀ زنان اشتغال داشت. در این راستا، طی عمر بلندِ حاصل خیزخود، آثار نیکویی دربارۀ مقولۀ زن در آثار دو تن از شاعران نوپردازِ برجستۀ معاصر، احمد شاملو و سهراب سپهری، منتشر کرد. همچنین، علاوه بر قلم زدن، نقش مهمی در معرفی و شناساندن شعر فروغ فرخزاد در دهههای اخیر ایفا کرد.
آرزو کنیم زنانِ پژوهشگری از جنس پوران فرخزاد که مجدانه و صادقانه در کار تتبعات و تاملاتِ درازآهنگِ خویشاند و به قول داستایفسکی به ادامه دادن ادامه میدهند، در میان ما بیشتر سر برآورند و ببالند. برای بازماندگان و بستگان و دوستان و علاقهمندانِ این عزیز از دست رفته، صبر و شکیباییِ بر این ضایعه را به دعا از خداوند خواستارم.
چون دعامان امر کردی ای عجاب
این دعای خویش را کن مستجاب