این روزها نحوه برخورد مخالفان تندروی دولت با آن، تعجب همگان را برانگیخته است. هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که این حد از دشمنی کور و چشم بسته با دولت انجام شود. هرچند اکثریت اصولگرایان فاصله خود را از تندروها حفظ کردهاند، ولی آنها سکوت را ترجیح دادهاند، سکوتی که معلوم است به نفع کشور نیست. این تقابل غیرمفید و زیانبار حتی به سطح مدیران قوا نیز سرایت کرده است. شدت مخالفتها در ادبیات رسانهای آنان نیز بازتاب دارد. وقتی که مطالب آنان را میخوانی، احساس میکنی که در یک جامعه به شدت نابسامان زندگی میکنی. استفاده از چنین ادبیاتی از طرف یک گروه برانداز چندان دور از ذهن نیست، ولی از کسانی که خود را مقید به قانون معرفی میکنند، پذیرفتنی نیست. جملهای از امام علی (ع) در توصیف فردی که با شدت هرچه تمامتر علیه دیگری بدگویی و مخالفت میکرد به این مضمون نقل شده است که او را همچون کسی دانسته که برای کشتن مخالفش که پشت او ایستاده، حاضر است شمشیر را به سینه خود فرو ببرد بلکه از آن طرف بیرون آید و آن فرد را زخمی کند. در واقع ضربه زدن به دیگری را به قیمت خودکشی خود میخواهد! این افراد نیز چنان رفتار میکنند که گویی از آتش زدن این قیصریه هیچ ابایی ندارند.
این روزها متن طنزی به عنوان نامه محمدرضا شاه به کارگردان سریال معمای شاه منتشر شده است که نشان میدهد داشتن حداقلی از واقعبینی در تحلیل سیاسی و تاریخی نیز بد نیست. وقتی که همه چیز را سیاه و سفید ببینیم، نتیجه همین میشود که مردم از دیدن چنین سریالهایی نیز منزجر و روگردان میشوند. ظاهراً ما نه فقط با تاریخ بلکه با واقعیت موجود سیاست در این سرزمین نیز همین گونه برخورد میکنیم. طرف مقابل چنان همه چیز را سیاه میبیند که حاضر نیست به کوچکترین دستاوردهای این دولت نیز اقرار و اذعان کند، حتی بدتر از آن اینکه دستاوردها را وارونه جلوه میدهند. کاری که با دشمنان این مملکت هم نباید کرد و حدی از انصاف را باید رعایت کرد. بگذریم.
اخیراً گزارش سالانه شاخص شکنندگی دولتها از سوی بنیاد «برای صلح» برای سال ۲۰۱۶ منتشر شده است. براساس این گزارش، فنلاند بهترین نمره را دارد که از صفر نمره شکنندگی تا ۱۲۰ نمره که بدترین حالت است، نمره ۸/۱۸ را آورده که پایدارترین دولت و حکومت را در بلندمدت دارد. کشورهای بعدی هرکدام با فاصله ۱۰ امتیاز منفی اختلاف طبقهبندی شدهاند و بدترین کشور نیز سومالی با نمره شکنندگی ۱۱۴ است. و کشورهایی که از نمره ۹۰ بیشتر دارند، در موقعیت بالای خطر از حیث شکنندگی تلقی میشوند.
این شاخص از مجموع ۱۲ شاخص دیگر به دست آمده که آنها نیز هرکدام به تناسب از چند شاخص جزییتر به دست آمدهاند. هرکدام از این ۱۲ شاخص میان صفر و ۱۰ متغیر هستند. برخی از این شاخصها عبارتند از مشروعیت دولت، کیفیت خدمات عمومی، چنددستگی نخبگان، تنشهای گروهی، فرار مغزها، فقر و رکود اقتصادی، فشارهای جمعیتی و… نمره ایران ۹/۸۶ است که در رتبه ۴۷ از کل ۱۷۸ کشور قرار دارد. یعنی دولت در ۴۶ کشور وضع شکنندهتری از ایران دارند، در مورد جزئیات نمره ایران، چند نکته بسیار مهم است.
اول اینکه نمره ایران نسبت به ۱۰ سال پیش بدتر شده و به اندازه ۱/۴ نمره شکنندگی آن افزایش یافته است. بدترین نمره ایران در سال ۱۳۸۹ است که ۹۲ است و از مرحله High warning که ۹۰ است، گذشته بود. ولی در سالهای اخیر این شاخص بهبود یافته و از آن کاسته شده است.
نکته بسیار مهم دیگر بدترین شاخص از میان شاخصهای ۱۲گانه ایران، شاخص چنددستگی نخبگان سیاسی است که از حداکثر رقم ممکن یعنی ۱۰، عدد ۶/۹ را برای ایران منظور کردهاند. این شاخص در ایران نه تنها بدترین امتیاز را دارد، بلکه در سالهای گذشته و برخلاف سایر شاخصها بدتر هم شده است. در سال ۲۰۱۵ برابر ۴/۹ بوده، در ۵ سال پیش، ۳/۹ بوده و در روند تغییرات ۱۰ ساله ۹/۸ بوده که به مرور افزایش یافته است.
شاید گمان کنید که اینها ارزیابیهای سوگیرانه و خصمانه غربیهاست. ولی باور کنیم که هرچه باشد، مردم دنیا براساس این ارزیابیها با سایر کشورها تعامل و رفتار میکنند.
واقعیت این است که وحدت نخبگانی در ایران در حداقل قابل تصور است. وقتی که میبینیم یک نفر مذاکرات خصوصی را درست یا تحریف شده منتشر میکند و هیچکس هم از اول سؤالی نمیکند و به منافع ملی ضربه میزند، این امر نشانگر اوج شکاف نخبگانی است. گویی که هیچ فصلالخطابی برای جمع کردن این شکاف وجود ندارد و فعال نیست. متأسفانه دومین شاخصی که بدتر از سایر موارد است، مربوط به شاخص قانون است که نمره ۵/۹ دارد. فساد جزئی از این شاخص است. وقتی این شاخص در وضعیت بحرانی باشد، به معنای آن است که فصلالخطابی برای رفع اختلافات میان نخبگان نیز نیست. جامعه ایران هیچگاه به اندازه امروز به تفاهم نخبگانش نیازمند نبوده ولی هیچگاه به اندازه امروز شاهد تفرق آنان نیز نبوده است.
منبع: روزنامه ایران
3 پاسخ
در کشورهای پیشرفته وزن هر دولتمرد وابسته به سمتی است که دارد ، ولی در ایران از ابتدای پیروزی انقلاب دولتمردان به وزن شخصی خود مطرح بودند و عمل میکردند ، فلان سفیر گزارش ماموریت خود را به جای وزیر خارجه به رئیس مجلس میداد و استاندار هم گزارش حوزه ماموریت خود را به رئیس دیوانعالی کشور . مشکل از جایی مشکل تر شد که شخصیت های دارای وزانت شخصی مردند و یا حذف شدند و جای آنان را کسانی گرفتند که تازه میخواهند وزانتی کسب کنند آنهم با چاپلوسی و هو و جنجال و فحش دادن به دشمن !
آقای عبدی، اگر نخبگان نخبه بودند مساله ای نبود و اگر هم می بود حل شده بود. پس کو نخبه؟ مگر نحبه گان را دست اندرکاران نظام، درجه یک، دو، سه، …. بدانیم.
ظاهرا اعدادی که ممیز دارند همه درهم ریخته اند. این مطلب کل مقاله را غیر قابل درک و استفاده می کند. شایسته است تمهیدی اندیشیده شود.
دیدگاهها بستهاند.