مهندس مهدی بازرگان ـ که ۳۰ دیماه سالگرد درگذشت او در سال ۱۳۷۳ است ـ به دبیرکلی جمعیت سیاسی «نهضت آزادی ایران» شهرت دارد و نخستوزیری دولت موقت پس از پیروزی انقلاب، و البته دیدگاههایی که در حوزه نواندیشی دینی ابراز و مکتوب کرده است. زندگی بازرگان اما بر وجه برجستهی دیگری نیز گواهی میدهد: کوششهای ماندگار وی برای تقویت ارکان جامعه مدنی و بنیادهای دموکراسی، و به تعبیر خود او، تحقق «حکومت از پایین».
مستقل از آنچه به فعالیتهای سیاسی و اندیشهورزی بازرگان مربوط است، وی یکی از چهرههای شاخص و خوشکارنامهی ایران در عرصه کنش «جامعهمحور» محسوب میشود.
او از بانیان و مشوقان اصلی تکوین انجمنهای اسلامی دانشجویان و معلمان، و بعدتر مهندسان و پزشکان پیش از پیروزی انقلاب بود. افزون بر این، وی در تأسیس بنگاههای اقتصادی و سازمانهای غیردولتی (از «یاد» و «متاع» گرفته تا «انتشارات قلم» و «شرکت سهامی انتشار»)، نقشی ویژه ایفا کرد.
مجموعه تلاشهایی که در باور عمیق وی به ضرورت تقویت ارکان جامعه مدنی و کار گروهی در نهادهای مستقل و مردمنهاد ریشه داشت.
بازخوانی بخشی از دیدگاههای کنشگر دموکراسیخواه، آزادیطلب و وطندوست درباره اهمیت تکوین جامعه مدنی توانمند و نیروی اجتماعی حامی گذار به دموکراسی، خالی از فایده نیست؛ بهویژه در زمانهای که از یکسو درباره دستاوردهای روندهای انتخاباتمحور در جمهوری اسلامی اغراق میشود، و از سوی دیگر، رجوع به نیروی خارجی (بهخصوص کاخ سفید ترامپی) افزایش یافته است؛ و این همه در هنگامهی تداوم اقتدارگرایی و خودکامگی در ایران متحقق میشود.
جامعهمحوری بازرگان در اختناق پس از کودتا
در فضای اختناق و سرکوب حاکمشده پس از کودتای آمریکایی ـ انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، و پس از ناکامی تلاشهای نهضت مقاومت ملی برای تغییر وضع سیاسی، و نیز در زمانهای که دکترمحمد مصدق، پیشوای نهضت ملی در حبس خانگی و تبعیدگاه احمدآباد بود، مهندس بازرگان در مکتوبی ارزشمند در تیرماه ۱۳۳۵ به تبیین اهمیت توجه به سپهر عمومی و جامعه مدنی میپردازد.
وی با تاکید بر ضرورت استقرار دموکراسی و اهمیت آزادی و رژیمهای دموکراتیک، و ضمن نقد «حکومتهای خودسر» و «تسلط جابرانه سلاطین بر خلق»، مینویسد: «حکومت مردم بر مردم که لازمهی آن در دست گرفتن حکومت بهوسیله ملت و متصرف شدن دولت و قدرت است از دو راه میتواند تامین شود: از بالا یا از پایین؛ به عبارت دیگر، از خارج یا از داخل.»
بازرگان «حکومت از بالا یا از خارج» را این میداند که «مقامات اساسی و موثر اولیه مملکت از طرف افراد و قوای ملت احراز شود (مانند سلطنت، نخست وزیری، وزارت، وکالت، ریاستهای عالیه، فرماندهی قشون، ریاست بانک و غیره)، و بعد با در دست داشتن پستهای بالا، اعمال نفوذ روی پستهای پایین و کلیه شئون و امور کشور بهعمل آید و بدین طریق، استقلال و حیثیت و مملکت حفظ شود.»
از نظر وی، راه دوم (تکیه بر جامعه مدنی و نیروی اجتماعی حامی گذار دموکراتیک) اما عبارت است از «تصرف از جزییات امور و آحاد عناصر کارها که بهدست تکتک افراد ملت گردانده میشود.»
به باور وی: «وقتی پستها و کارهای کوچک مملکت، برطبق برنامه منظم مرتبط، در دست ملت قرار گرفت اولاً صف مقاومت محکم نفوذناپذیر در برابر هیأت حاکمه غاصب تشکیل خواهد شد، و ثانیاً تصرف عمومی کلی، بهطور یکجا و طبیعی عملی میگردد.»
بازرگان به نهضت مشروطه و نهضت ملی اشاره میکند، و اینکه بهخاطر فقدان پشتوانه اجتماعی لازم و سازمانیافته و استوار دو حرکت مهم سیاسی ناکام ماندند؛ «احتیاج به آب و نان و اسارت در دست دولت، مردم را وادار به تسلیم نمود.»
او تاکید میکند که دموکراسی حقیقی «تا همفکری و همکاری عمومی نباشد و افراد دست از خودبینی و خودخواهی برندارند» متحقق نخواهد شد.
وی با اشاره به تجربه رژیمهای دموکراتیک در غرب، پیشنهاد میکند که رویکرد را «عوض کنیم و کار را از یک آمادگی عمیق و تدارک و تمرین قبلی شروع نماییم؛ دموکراسی را از داخل ایجاد نماییم و حکومت را از پایین تعریف کنیم.»
بازرگان همچنین به نفوذ و نقش ممتاز حکومت در ایران اشاره میکند و میافزاید: «آب و نان و دوا و سواد و همه چیز ما در دست دولت است و تمام شئون و امور کشور بهطور مستقیم یا غیرمستقیم آویخته به نقطه واحدی است؛ البته به این ترتیب دیدن کدخدا و چاپیدن ده خیلی آسان است. مگر آنکه تربیت و ترتیب را عوض کنیم؛ یعنی دولت برای ملت کار کند.»
با چنین نقطهعزیمتی وی به اهمیت «تمرین دموکراسی و تربیت اجتماعی» در مناسبات کنشگران اجتماعی و شهروندان میپردازد و توصیه میکند که دغدغهداران بهبود اوضاع به تأسیس «اجتماعات و باشگاهها و انجمنها و اتحادیهها و تعاونیها» همت گمارند.
بازرگان با ذکر نمونههایی از اقدام گروهی (ازجمله ورزش و گردش و مطالعه و کتابخوانی و دیدارهای صنفی) تاکید میکند که این تلاشهای جمعی و افزایش مناسبات و همکاریها و همفکریها و همدلیها «علاوه بر تمرین و تدارک دموکراسی در داخل این محیط سست رقیق که توده ملت نام دارد، رفتهرفته ملت را بهصورت توده منعقد همبستهی همشکل، درخواهد آورد .»
وی البته به دشواریهای کار واقف است: «انجام چنین برنامهای البته خیلی عشق و حوصله و پشتکار و همکاری و مداومت لازم دارد»؛ ولی به عقیدهی او، این «تنها برنامهای است که درهرحال و در هر صورت باید از آنجا شروع کرد و باید به آن دست زد.»
بازرگان در پایان این مکتوب تاریخی ـ که خطاب به همفکرش، دکتر احمد صدر حاج سیدجوادی نگاشته شده ـ پیشنهاد میکند که «کلیه دوستان و حوزهها درصدد تشکیل و ترتیب باشگاهها و مجلسها و انجمنها و کانونها و شرکتها و موسسات خیریه و فرهنگی و بهداری و تعاونی و تجاری و دینی برآیند.»
وی تصریح میکند: «هر محفلی و هر مجلسی که در این مملکت در هرجا و بهدست هرکس تشکیل شود و جمعی برای همکاری مفید در آن حضور یابند، مکتبی برای تربیت اجتماعی ما خواهد بود.»
بازرگان در زندگی سیاسی ـ اجتماعی خود بیاعتنا به اهمیت اصلاح ساختار سیاسی قدرت نبود، و از همین زاویه نیز ریاست دولت موقت را پذیرفت یا برای ریاست جمهوری و مجلس، نامزد شد؛ این اما مانع از توجه او به پتانسیل جامعه مدنی نشد. اینچنین ـ و آنگونه که در ابتدای یادداشت آمد ـ خود پیشگام تأسیس انجمنهای مستقل و بنیادهای غیردولتی گوناگون شد.
دبیرکل نهضت آزادی ایران اگرچه شاه و آیتالله خمینی را بهصراحت مورد انتقاد قرار میداد و برای اصلاح رفتار حاکمان و «نقد قدرت» پیش و پس از انقلاب کوشید، اما «آگاهیبخشی» و «نقد سنت» و نیز کنشگری فعال در جامعه مدنی و سپهر عمومی را نیز فرونگذاشت.
۲۲ سال پس از درگذشت مهندس بازرگان، روش و منش و بینش او، و ازجمله تاکیدهایش بر اهمیت و ضرورت کار گروهی و تقویت نیروی اجتماعی حامی گذار به دموکراسی، برای دغدغهداران ایران و کنشگران صبور و امیدوار، همچنان راهگشا و پندآموز است.
4 پاسخ
دوستی در بالا اشاره درسنی به کتاب ولایت فقیه(یا حکومت اسلامی) ایت الله خمینی را که ۱۰ سال پیش از انقلاب نوشته بود کرده اند . فرازی از این کتاب را بخوانید تا بر راه روشن بازرگان “در پیروی از ایت الله خمینی” داوری کنید . ” ولایت فقیه از امور اعتباری عقلی است و واقعیتی جز جعل ندارد . جعل یعنی قرار دادن قیم برای ملت . قیم ملت با قیم صغیر از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ تفاوتی نمی کند والسلام ” ایت الله خمینی کتاب ولایت فقیه صفحه ۴۴ چاپ ۱۳۴۶
انگیزه مهندس بازرگان از تاسیس نهضت آزادی ایران اسلامی و کلا فعال شدنش در عرصه سیاست، ممانعت از رشد و گسترش اندیشه های چپ مارکسیستی در ایران بود. وی در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. از تلاشش در راس دولت موقت برای معتبر نامیدن قانون اساسی نظام سرنگون شده شاهنشاهی آن جا که مرام اشتراکی را ممنوع اعلام کرده بود، تا حفظ اداره هشتم ساواک که وظیفه تعقیب نیرو های چپ را برعهده داشت (که از عهده این وظیفه بخوبی برآمد) تا تایید و تبریک سرکوب نیروهای چپ را به خمینی!
یکی از دلایل اینکه زنده یاد عزت الله سحابی و همفکران این انسان شریف راه خود را از بازرگان جدا کرد افکار قشری ایشان بودند.
صرف نظر از همه این واقعیات ثبت شده در تاریخ، وقت آن رسیده که نیروهای ملی مذهبی بجای برپایی امام زاده های متعدد به بازنگری عملکرد خود طی چهل سال گذشته پرداخته و مهمتر از آن راهکارهای خود برای برون رفت از وضعیتی که کشور بدان گرفتار است را اندیشیده و در اختیار مردم قرار دهند.
مقاله قابل انتظاری از یک فعال ملی-مذهبی و از مریدان نحله فکری بازرگان بود. در این هیچ تردیدی نیست که بازرگان یکی از صادق ترین و بی غش ترین شخصیت های سیاسی معاصر ایران بود. اما وی با همه ی خوبی هایش نشان داد که به درد کار سیاست و قدرت نمی خورد. چرا که او در آن نیم قرن فعالیت سیاسی-مدنی اش و با وجود نزدیکی بسیار با روحانیون، هرگز شناخت درستی از این طبقه مذهبی- سیاسی مرتجع اما قدرتمند پیدا نکرد، و بدتر از آن دنباله روی آن شد و… نتیجه اش را هم گرفت. برای من و امثال من همواره این پرسش مطرح بوده است که چگونه بازرگان- کسی، با آن همه پیشینه مبارزات سیاسی- مذهبی، کتاب ولایت فقیه(یا حکومت اسلامی) خمینی را که ۱۰ سال پیش از انقلاب نوشته بود، نخوانده و از قصد و نیت نویسنده آن آگاه نشده بود. و چگونه بود که وی از بختیار ملی گرا روی گرداند و سر به خمینی ملی ستیز سپرد- و جبهه ملی ناتوان را نیز به دنبال خود کشید. آیا می توان پذیرفت که او نیز با همه شناخت و تجربه ای که از روحانیت و آخوند داشت، مانند دیگر همراهان(بنی صدر، یزدی، سنجابی، فروهر و…..) فریب وعده های پاریسی خمینی را خورد و مثل آنان و هزاران تن دیگر قربانی انقلاب اسلامی شد؟ پس فرق کسی همچون بازرگان با مردم عادی فریب خورده در چیست؟ بازرگان، به قول نویسنده، طرفدار دمکراسی از پایین بود. آیا انقلاب اسلامی همین دمکراسی از پایین را با خود نیآورد؟ آیا مردم در تمام این مدت ۳۷ سال در انتخابات رنگارنگ شرکت نکرده و این دمکراسی از پایین را تمرین و تجربه نکرده اند؟ و آیا می پذیریم که با این سازوکار و ممارست ۳۷ ساله در آن،جامعه ما به دمکراسی رسیده است؟ در این میان تکلیف “آزادی” که شعار محوری انقلاب بود، چه شد؟ آیا بدون آزادی می توان به دمکراسی(از پایین یا وسط یا بالا) رسید؟ و آیا تجربه انقلاب اسلامی، همان تجربه شکست اسلام سیاسی بطور کلی نیست؟
با سلام . بنظر من تفکر مهندس بازرگان حدود نیم قرن از تاریخ ایران جلوتر بود چون نطق ایشان در سال ۶۰ که بر آزادی رسانه و عدم فشار روحانیت و گروههای فشار و قانون مداری و عدم مزاحمت برای متهمان و غیره بوده هنوز در ایران جا نیفتاد و شاید دو نسل بعد، این مفاهیم در ایران جاری شود. اشتباه شاه هم همین بود که دنبال توسعه ای بود با مردمی با افکار ۱۴۰۰ سال قبل…انسانهایی با تفکر پری روزی، جاده های دیروزی، ماشین های امروزی. مطمئنا تصادف میشه.
در پایان خداوند رحمت مهندس بازرگان را که به نعبیر دکتر سروش با دین ، بازرگانی نکرد
دیدگاهها بستهاند.