آتشسوزی و سپس آوار ساختمان پلاسکو، که یکی از مهمترین نمادهای مدرنیزاسیون و بلندمرتبهسازی و بازار مدرن در اواخر دهه ۳۰ خورشیدی بود را چگونه میتوان دریافت و تحلیل کرد؟ فراموش نکنیم که در حال حاضر دهها و صدها ساختمان بزرگتر از ساختمان پلاسکو در تهران و کشور وجود دارد، ولی کمتر موردی از آنها به شهرت این ساختمان هستند و شاید یکی از چند علت توجه غیرمنتظره به این رویداد همین شهرت نمادین این ساختمان است. این آتشسوزی و آوار پس از آن چه معنایی دارد و ریشه آن چیست؟ بنده در این یادداشت میکوشم که چند عامل عام و خاص را در این زمینه شرح دهم.
هنگامی که به اسناد مکتوب و موجود برای اداره امور کشور مراجعه میکنیم، عموما مشکل چندانی ندارند یا حداقل اینکه به ظاهر مشکلی در آنها دیده نمیشود. در بسیاری از زمینهها استانداردها قابل قبول است و عموما هم از استانداردهای بینالمللی اقتباس شده است. بنابراین از زاویه نظری و روی کاغذ مشکل خاصی وجود ندارد، ولی آنچه در عمل دیده میشود متفاوت است. در جامعه ما شکاف میان عمل و نظر بیش از حد است. چنین شکافی در هر جامعهای هست، فقط شدت آن است که تعیینکننده ابعاد نابسامانی و مشکلات است. این شکاف چرا به وجود میآید؟ چند علت را میتوان از عوامل اصلی بروز این شکاف دانست.
اول از همه فساد است. تردیدی نباید داشت که در قضیه ساختمان پلاسکو، فساد نقش کلیدی داشته است. چگونه؟ از طریق فروش غیرقانونی مقررات. درآمد این فروش یا به جیب اشخاص رفته است یا حتی به جیب نهادهای عمومی. ولی در هر دو حالت مقررات و ضوابط ایمنی به فروش رسیده است. تجربهای که یکی از سازندگان ساختمان تعریف میکرد این بود که رعایت مقررات ایمنی در برابر آتشسوزی برای واحدهای تجاری و اداری الزامآور است، ولی سازنده یک ساختمان، به دلایل گوناگونی که به نفع اوست (بالا رفتن متراژ زیربنا) از آن تخلف میکند. نهایت اینکه با پرداخت رشوه و جریمه، مشکل حل میشود. هم واسطه به نان و نوایی میرسد و هم نهاد متولی موضوع از جریمه منتفع میشود و هم سازنده. در مورد ساختمان پلاسکو میتوان یک گزارش کارشناسی داد که تطبیق مقررات و ضوابط چگونه انجام شده؟ اخطارها کی و چگونه داده شده؟ و سازوکار بیتوجهی یا خنثی کردن به آن اخطارها چگونه بوده؟ با اطمینان میتوان گفت که بخشی از حلقههای این فرآیند مفقوده خواهند بود و آنها همان حلقههای فساد است. همان اتفاقی که در ساختمان علاءالدین هم میتوان دید، زیرا غیرممکن است که یک ساختمان در تهران ساخته شود و یک طبقه اضافه بر جواز شهرداری بتواند بسازد، مگر آنکه تعداد قابل توجهی از دست اندرکاران نظارت بر ساختوساز ناحیه و منطقه شهرداری، در یک رابطه فساد قرار گرفته باشند.
علت دیگر فقدان شفافیت است. با وجود اینکه قانون دسترسی آزاد به اطلاعات نوشته شده است، با اطمینان میتوان گفت که در عمل هیچیک از مردم و روزنامهنگاران قادر نیستند به اطلاعات مربوط به این مساله دسترسی پیدا کنند. مسالهای که یک کشور را درگیر خود کرده و صدها میلیون دلار خسارت وارد کرده است. اگر پیش از این کسی میخواست اطلاعات آن را به دست آورد، دستش قطع میشد و متهم میشد به اینکه دنبال اطلاعات خصوصی و درصدد بردن آبروی افراد است. ولی کیست که نداند این عدم شفافیت، پوششی است برای پنهان ماندن فساد.
علت مهم دیگر ناآمادگی ما برای پرداخت هزینه ورود به دنیای مدرن است. ما میخواهیم از منافع دنیای مدرن بهرهمند شویم، ولی هیچگاه هزینههای آن را نپردازیم. وقتی که مقررات و استانداردها را میبینیم، گمان میکنیم که این موارد نوعی فانتزی و هزینهسازی است. فوری خواهیم گفت که پدران و پدربزرگهای ما این طوری رفتار میکردند و مشکلی هم نداشتند، و نیازی هم به رعایت این استانداردهای هزینهبر نداشتند.
آنان تفاوت پیچیدگیهای یک نظام مدرن و شهری را با یک جامعه سنتی و روستایی درک نمیکنند و در نتیجه به رسمیت نمیشناسند. در مواردی مثل امور بهداشتی، این استانداردها را نوعی سوسولبازی هم تلقی میکنند. در ساختوساز آن را نشانه نوعی بیدردی و رفاهزدگی و تولید هزینه برای مردم میدانند. به همین دلیل هم از روی خیرخواهی و بیتوجهی به الزامات زندگی مدرن این استانداردها را نفی و در عمل رد میکنند.
اکنونزدگی و بیتوجهی به مفهوم آینده وجه دیگر این ماجراست. برخی از استانداردهای زندگی مدرن صرفا معطوف به احتمالات و آینده هستند. وقتی که مقررات ایمنی از آتش وضع میشود ممکن است ۹۵ درصد ساختمانها هیچگاه در طول بقایشان دچار آتشسوزی نشوند. از این رو برای انسان و جامعهای که نگرش آیندهنگرانه ندارد، بیمعناست که برای یک احتمال ۵ درصدی یا حتی کمتر در آینده، هزینههای زیادی را در حال حاضر متقبل شوند. از همه مهمتر اینکه سازندگان و مالکان و تولیدکنندگان پس از انجام کار و تولید، آن را میفروشند و آنان نیستند که هزینههای احتمالی را در آینده متقبل شوند. واقعیت این است که ما هیچگاه یا کمتر وقتی بوده که حاضر شدهایم در امور عمومی اداره کشور و رعایت استانداردها و… هزینههایی را در حال حاضر تحمل کنیم به امید آنکه منافع بلندمدتی نصیب جامعه شود. جامعه کوتاهمدتی هستیم که آینده برای ما مفهومی نسیه است. به آن مثل مهریه زنان نگاه میکنیم که کی داده کی گرفته؟ به تعبیر دیگر مفهومی به نام «ما» متشکل از افراد امروز کمتر شکل گرفته است که بخواهد در آینده استمرار داشته باشد، بیشتر «من» است من هم در آینده وجود نخواهم داشت. رفتار ما در خصوص بستن کمربند ایمنی مصداقی از این نگرش بود، کاری که به نفع راننده و سرنشین است از سوی آنان با استقبال مواجه نشد تا اینکه برای تخلف از آن جریمه وضع شد. برای پرهیز مردم از انجام یک رفتار مدرن میتوان جریمه تعیین کرد ولی برای رفتار حکومت چطور؟
هر سه مساله فساد و عدم شفافیت، نگرش سنتی و اکنونزدگی، به نحوی یکدیگر را تشدید میکنند و تازه در حال باز شدن غدههای چرکین ناشی از این عوامل در جامعهای که میخواهد مدرن باشد، هستیم.
منبع: روزنامه اعتماد