تشیع؛ یک حزب سیاسی یا قرائتی متفاوت از دین
(نقدی بر دیدگاه یوسفی اشکوری در باره سرآغاز تشیع)
حسن یوسفی اشکوری در سلسلهمقالاتی تحت عنوان «جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام» به بررسی تاریخی ـ تحلیلی برخی از مهمترین وقایع تاریخی اسلام میپردازد. در بخش هیجدهم از این سلسله، که در سوم بهمن ۹۵ در سایت «زیتون» منتشر شده است، به موضوع «تشیع آغازین در پویه تاریخ» پرداخته و با بررسی تحلیلی نسبتا عالمانهای به این نتیجه رسیده است که: «شیعه به مثابه یک حزب سیاسی بود که با یک اعتراض ساده و روشن آغاز شد و در گردونه تحولات بعدی در طول سه قرن به یک گروه اعتقادی ـ سیاسی کاملا متمایز و در پارهای موارد متعارض در متن اکثریت مسلمان سامان یافت. به نظر میرسد عنوان شیعه از قرن دوم به بعد به جریانی اطلاق شده که یک قرن بعد به شیعه اثنی عشری (امامی) نامبردار شده است. در آغاز عنوان شیعه علی رایج بود و مصطلح ولی بعدها عنوان شیعه بر عموم شیعیان اطلاق شده است. البته تشیع از همان آغاز به گروههای مختلف و حتی متضاد تقسیم شده که می توان به سه شیعی کیسانیه در قرن دوم و زیدیه و اسماعیلیه در قرن دوم اشاره کرد. در این گفتار تعاریف و تحلیل ها عمدتا معطوف است به شیعه امامی.»
اگرچه دلایل و شواهدی که او اقامه کرده قابل تامل است، اما با نتیجهای که میگیرد بهطور غیرمنتظرهای از واقعیت دور شده است. وی با این جمله که «شیعه به مثابه یک حزب سیاسی بود که با یک اعتراض ساده و روشن آغاز شد» به برخی شواهد خود بیتوجهی کرده است. او به رغم شواهدی که حکایت از نوعی طرز تفکر دینی در علی (علیهالسلام) و برخی پیروان او مانند سلمان و ابوذر و ابن عباس و مقداد و عمار و … میکند، این عامل مهم فکری، یعنی نگرش و بینش و قرائت متفاوت این گروه به دین و اسلام را نادیده انگاشته و سرآغاز تشیع را به صرفا «یک اعتراض ساده» تحویل برده است.
همانطور که یاد شد، شواهد و ادلهای که یوسفی اشکوری در همین مقاله به آنها پرداخته، در عین حال که نگرش سنتی و تاریخی تشیع رسمی را در باره سرآغاز تشیع بهچالش میکشد، اما از چیزی بیش از یک اعتراض ساده یک دسته سیاسی در یک مقطع خاص تاریخی حکایت میکند. بر پایه همین شواهد، اگرچه تشیع از آغاز هویتی بهکلی متمایز از جماعت مسلمانان نداشت و بههیچ روی یک مذهب رسمی مشخص تلقی نمیشد، اما فاقد یک هسته ایدئولوژک و یا یک نگرش و قرائت متفاوت از دین و اسلام و نجات نیز نبود، بل همانطور که همین شواهد دلالت میکند، این تشکل این موضوعات را بهطور مشخص از منظر و زاویه دید علی بن ابیطالب (علیهالسلام) میدید و میپسندید.
اگرچه شاید در باره نوع اعتراضیه علی (علیهالسلام) و پیروانش به ماجرای سقیفه و بیعت روز بعد از آن و انتصاب ابوبکر به خلافت، بیش از این نتوان گفت که این اعتراض بهسادگی مفادی سیاسی داشت و معطوف به آریستوکراتیک بودن ماجرای سقیفه و عدم دخالت همه طوایف، بهویژه انصار و بنیهاشم، بود، اما بر اساس همین شواهد نمیتوان انکار کرد که چنین اعتراضی پشتوانه ایدئولوژیک داشته و مبتنی بر همان بینش و قرائت علی (علیهالسلام) و پیروانش بوده است. علاوه بر این، بهسختی میتوان پذیرفت که صرفا همین «اعتراض ساده» پایهگذار یک مذهب جدید در اسلام شده باشد، بدون اینکه هیچ طرز تفکر دینی خاصی در پس آن وجود داشته باشد.
بنابراین، آنچه میتواند نتیجهگیری منطقیتر این شواهد و تحلیلها تلقی شود این است که هرچند ممکن است دیدگاههای کلامی تشیع در ماجرای اعتراض به سقیفه توسط علی (علیهالسلام) مورد تاکید یا استناد قرار نگرفته باشد، اما بهرغم نتیجهگیری آقای یوسفی اشکوری، نمیتوان آن اعتراض را تنها سرآغاز ساده پیدایش تشیع دانست؛ چرا که اولا وجود دیدگاههای مبنی بر مفهوم خاص امامت و خلافت و انحصار آن در معصوم و لزوم پیشگزینی و تعیین صاحب این منصب توسط خدا و شخص پیامبر در امام علی (علیهالسلام) و شیعیان خاص ایشان محرز است؛ در باره دلایل فراوانی در دست است اما برای تامل همین سخن از آن امام که در باره رجوع دوباره امت به او پس از قتل عثمان گفته کافی است: «عترت پیامبر(صلی الله علیه وآله) جایگاه اسرار خداوندی و پناهگاه فرمان الهی و مخزن علم خدا و مرجع احکام اسلامی و نگهبان کتابهای آسمانی و کوههای همیشه استوار دین خدایند. خدا به وسیله اهل بیت(علیهم السلام) پشت خمیده دین را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از میان برداشت… کسی را با خاندان رسالت نمیشود مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر(صلی الله علیه وآله) اساس دین، و ستونهای استوار یقین می باشند. شتاب کننده، باید به آنان باز گردد و عقبمانده باید به آنان بپیوندند، زیرا ویژگیهای حق ولایت به آن ها اختصاص دارد و وصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت، به آن ها تعلق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، باز گردانده شد. (نهجالبلاغه، حکمت ۱۹۰، ص ۶۶۹) دیدگاههای کلامی و الاهیاتی در خصوص ولایت و امامت خاصه خاندان پیامبر (ص) در این سخنان کاملا آشکار است. (علاوه بر این، بنگرید به خطبه های ۴، ۳۷، ۸۷، ۱۳۱، ۱۹۲ و ۱۹۷ دارد و نیز ویژگی های خاندان رسالت را در خطبه های ۲، ۴، ۱۰۹، ۱۴۴، ۱۴۷، ۱۵۴، ۲۳۹ که در آنها آن حضرت دیدگاههای مشابهی در باره حق خود و خاندان عترت (علیهمالسلام) بر خلافت ذکر کرده و از آنها میتوان به مفهوم خاص امامت و خلافت نزد او پی برد.)
همچنین، کافی است به مناشدهها (قسمدادنها)ی آن حضرت (علیه السلام) که در آنها برای اولویت خود بر امر خلافت به ماجرای غدیر خم استناد کرده و در آن موضوع ولایت را مطرح ساخته است توجه کنیم. او در یکی از مناشدههای خود از فضایل و امتیازهایی که آن حضرت و خاندانش به آنها مفتخر بوده سخن به میان آورد و با حاضران با قید سوگند، احتجاج و استدلال نمود و جمع حاضر در هر مورد با سوگند تأیید نمودند. آنگاه فرمود: :شما را به خدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا درباره او فرموده باشد: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره، لیبلغ الشاهد الغائب؟ گفتند: نه، به خدا قسم. (بنابه نقل علامه امینی، این حدیث از سوی بسیاری از محدثان سنی و شیعه نقل شده است، از جمله رک. به: اخطب خوارزمی حنفی، مناقب، ص۲۱۷؛ جوینی، فراید السمطین، باب ۵۸؛ ابن حاتم شامی، الدرالنظیم؛ شیخ طوسی، امالی، ص ۷ و ۲۱۲؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج ۱، ص ۲۰۵؛ ابن حجر، لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۵۷ و…، ر. ک: الغدیر، ج ۲، ص ۲ ۳ و اسناد آن ص ۳ ۸.
ممکن است جناب یوسفی اشکوری بگویند این «ولایت» به مفهومی که شیعه تاریخی مراد میکند نبوده است و علی (علیهالسلام) نیز جز همان اولویت خود بر خلافت و حکومت چیزی در نظر نداشته است. اما در این صورت توجه ایشان را به مناشده دیگری از آن حضرت در ایام خلافت عثمان بن عفان جلب باید کرد که در اجتماعی بیش از دویست تن در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیان شده است. در آن مناشده، ایشان علاوه بر اینکه از فضایل خود و اهل بیت سخن میگوید و سخنانی که از رسول خدا درباره اهل بیت بیان شده و نیز آیاتی از قرآن را که در شأن آن حضرت نازل شده یا مدلول آن ها ایشان بوده است، مطرح میکند و حاضران بر آن سخنان، صحه میگذارند، با طرح پاسخ و پرسش میان سلمان و نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در باره مفهوم ولایت در سخن آن حضرت در غدیر، پرده از مفهوم «ولایت» برداشته و مفهوم خاص آن را که مورد نظر شیعه تاریخی نیز هست ارائه میکند. او واقعه غدیر و حدیث مشهور «من کنت مولاه» را یادآوری میکند و میافزاید که در این هنگام سلمان بپا خاست و گفت: «یا رسول الله ولاءٌ کماذا؟» ولاء درباره علی(علیه السلام) چگونه ولایی است؟ فرمود: «ولاءٌ کولائی» ولایی مانند ولای من، هر کس که من اولی هستم به او از خودش، علی به او اولی است از خودش، پس خدای متعال این آیه را فرو فرستاد: «الیوم اکملت لکم دینکم…» پس رسول خدا تکبیر فرمود و گفت: الله اکبر، تمامی نبوت من و تمامی دین خدا ولایت علی است…». (رک: جوینی، فراید السمطین، باب ۵۸ و علامه امینی، الغدیر، ج ۲، ص ۹ ۱۳) بنابراین، عدم طرح دیدگاههای الاهیاتی یا کلامی در اعتراض امام علی (علیهالسلام) به ماجرای سقیفه را نمیتوان دلیل بر نبود چنین دیدگاههایی در آن حضرت و شیعیانش گرفت.
ثانیا، عدم طرح این دیدگاهها در اعتراض به سقیفه میتوانسته به این دلیل بوده باشد که چنین دیدگاههایی عامهفهم و عامهپسند نبوده و به همین سبب میتوانسته منشا سوءبرداشت و سوءاستفاده قرار گیرد. بنابراین، عدم طرح دیدگاههای کلامی در اعتراض به سقیفه را منطقا نمیتوان بهمعنای فقدان چنین دیدگاههایی در نگرش آن حضرت و شیعیان وی در آن ماجرا تلقی کرد.
4 پاسخ
آیا نگاه و قرائت ابوذر و سلمان در باره اسلام یکی بود ؟
اگر تفاوت دیدگاه و قرائت امام با سه خلیفه تا این اندازه تفاوت و تناقض داشت و اگر جانشینی پیامبر در انحصار اهل بیت بود چرا با هر سه خلیفه بیعت کردند ؟ چرا حسن بن علی خلافت را به معاویه واگذار کردند؟ چرا علی بن موسی (رضا) ولیعهد مامون شدند ؟ بدون بیعت که نمیشد معاون و ولیعهد شدد .
چرا امام علی آنهمه جنگ و کشتار در دوره سه خلیفه و اثرهایشان را تایید میکردند؟ از جمله چرا از آنهمه غنیمت چه کالا و چه اسیران سهم میگرفتند؟
معنی و مصداق اهل بیت چیست ؟ چرا داماد, دختری که به خانه شوهر رفته و سرپرست و ولی دیگری دارد و نوه های دختری و حتا چند نسل نوادگان دختری اهل بیت هستند ولی همسر آدم اهل بیت نیست ؟ در کجای فقه اسلامی چه شیعه چه سنی چنین حکمی هست ؟
آقایان آیاتی از سوره احزاب را مانند آیه ۵۵ سوره مائده را غلط ترجمه و تفسیر می کنند تا براین اساس نتیجه نادرست بنفع خود را بگیرند.
سخن در این باره بسیار است. گمان میکنم خود آقای اشکوری توضیح خواهند داد.
این را هم عرض کنم که آنچه گرداوری و نهج البلاغه خوانده شد ۱۰۰% از امام علی بن ابوطالب نیست.
کسانی که ایشان را شایسته ترین آدم برای جانشینی پیامبر میدانند نباید حرفهای غیر منطقی به ایشان نسبت دهند. معنای اهل بیت به آن صورتی که شیعیان میگویند و تبلیغ میکنند با هیچ منطقی سازگار نیست. معنی هم ندارد که بگوییم کودکی پنج شش ساله از آدمی چون ابو حنیفه نعمان برای امامت و رهبری شایسته تر بود یا است.
بقیه سخنان در این باره بماند برای فرصتی دیگر
اگر چنین بود علی در هنگام مرگ که یاران در مورد جانشینی حسن بعد او سئوال کردند نمی گفت مخیرید پس یا این روایت تاریخی ویا روایت های آورده شده در متن ویا کلا این روایت ها همه باطل ومخدوشند سرگرم کردن خود در این روایت ها و مذهب و دین جز هدر دادن زندگی خود چیزی حاصل نخواهد شد.
تشیع را علمای اعلام در طول تاریخ چون قبایی بر پیکر ناساز خود بافتند . وجوهات و سهم امام ، باب باز اجتهاد اختصاصی علما ، تقلید جاهل از عالم ، صدور اجازه شرعی برای ارتکاب هر نوع خلاف شرع ، حلال کردن مال حرام با دستگردان و هزار نوع کلاه شرعی دیگر و دست آخر هم اصل مترقی ولایت فقیه !
گله هم میکنند که جوانان از دین برساخته آنان گریزانند !!
سلام
شما نوشته اید “وجود دیدگاههای مبنی بر مفهوم خاص امامت و خلافت و انحصار آن در معصوم و لزوم پیشگزینی و تعیین صاحب این منصب توسط خدا و شخص پیامبر در امام علی (علیهالسلام) و شیعیان خاص ایشان محرز است؛” این سخن شما چطور می تواند محرز باشد در حالیکه در نهج البلاغه آمده است:
۱ در خطبه ۱۷۲ وَلَعَمْرِی، لَئِنْ کَانَتِ الاِْمَامَهُ لاَ تَنْعَقِدُ حَتَّى یَحْضُرَهَا عَامَّهُ النَّاسِ، [ فـ ]مَا إِلَى ذلک سَبِیلٌ = وبجانم سوگند امامت منعقد نمی گردد حتی عامه مردم حاضر گردند. ]مَا إِلَى ذلک سَبِیلٌ وبر آن راهی نیست در آن زمان راهی برای رای گیری همگانی وجود نداشت از سخن نهج البلاغه فهمیده می شود امامت انتصابی نیست وبه انتخاب عامه مردم است
۲
[ ۶ ]
ومن کتاب له (علیه السلام)
إلى معاویه
إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْر وَعُمَرَ وَعُثْمانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ، فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ، وَلاَ لِلغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ، وَإنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَالاَْنْصَارِ،
فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُل وَسَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذلِکَ لله رِضىً،
پس اگر بر شخصی اجتماع کردند واورا امام نامیدند رضایت خداوند بر آن (انتخاب) است
دیدگاهها بستهاند.