همانطور که میدانید، برخی از دین شناسان و متکلمان غربی و نیز بعضی اسلامشناسان ایرانی و عرب، کتابهای دینی و بهطور مشخص قرآن را محصول تجربه نبوی میدانند، دیدگاه شما در روایت پیامبر از تجربیات خود چگونه است؟
اگر منظور از تجربه نبوی، سیر و سلوک از طریق نماز و نیاز و ذکر و دعای آن رسول پیش از برانگیختگی به رسالت است، بلی پیامبر اسلام سالی یکماه در غار حراء اعتکاف و با خدای خود خلوت میکرد و مسلما با تمرکز و تمرین مستمر به تجربیات معنوی بلندی دست یافته بود. اتفاقا در قرآن هم آمده:«پاسی از شب را به نافله نماز بیدار باش، چه بسا پروردگارت تو را به مقامی شایسته برانگیزد»(۱).
اگر تجربه پس از رسالت مورد نظر است، آنهم بدیهی است؛ پیامبر در طول ۲۳ سال پابهپای نزول وحی و کسب تجربیات مختلف، همچون هرانسانی، به رشد و کمال و تجربه و دانش بیشتری دست یافته بود، چه از نظر دریافت الفاظ الهام شده، و چه از نظر معانی و معارف متعالیتر. همه میدانند آیات اولیه نازل شده به پیامبر در دوران مکه یک، دو، سه کلمهای و به ندرت بیشتر بود. توانایی پیامبر برای دریافت بستههای وحی به تدریج افزایش یافت تا بتواند در سالهای انتهای رسالت، مثلا آیه ۲۸۲ کلمهای سوره بقره را، که یک صفحه تمام است، تحویل بگیرد! قرآن فرمان شب زندهداری طولانی به پیامبر را تمرینی برای دریافت قول سنگین در آینده شمرده است (۲). این نوعی تجربه در دریافت الفاظ قرآن است. علاوه بر آن پیامبر از نظر شخصیتی نیز در پرتو تربیت، تشویق، تجلیل، بلکه تذکر، تنبیه، تهدید الهی هم به کمال بیشتری دست یافت. این سخن رسول مکرم است که: «پروردگارم مرا ادب کرد، پس چه نیکو ادب کرد»( ادّبَنی رَبّی فَاَحسَنَ تَادیبی).
در کسب تجربه معنوی پیامبر پیش از رسالت و پس از آن اختلافی نیست؛ منظور من تاثیرپذیری خود متن از شخصیت پیامبر و شکلگیری قرآن، پابهپای رشد شخصیتی پیامبر است. صاحبنظرانی به این باور سنتی که پیامبری مخاطب خدا واقع شده و مامور شده الفاظ و کلماتی را به مردم برساند باور ندارند. میگویند پیامبر در مشکلات و مسائل زمانه خود مثل: شرک و بتپرستی، جهل و جور، نا امنی وجنگ طولانی میان قبایل و امثالهم اندیشه و با دیگران تبادل نظر و کسب تجربه میکرد و در تنهاییهای راز و نیاز با خدایش به راه حل امنیت ایمان و سلامت اسلام برای مردمانش رسیده بود. این تجربهای است که همه مصلحان بشری داشتهاند، چرا پیامبران یا پیامبر اسلام را استثناء کنیم؟
استثنا واقعا هست؛ کسی استثنا نمیکند. شما هیچ نقاش، موسیقیدان، سینماگر، سیاستمدار، نویسنده، دانشمند و ورزشکاری را هرگز دیدهاید که یک شبه ره صدساله پیموده باشد؟ همه آنها به تدریج و با کسب تجربه بالا آمدهاند. اما رسالت پیامبر چنین مراحلی را طی نکرده، شما بفرمایید پیامبر کِی و کجا چنین تجربیاتی را کسب کرده بود؟ در تنهایی غار حراء که چنین تعلیماتی داده نمیشد. آن یتیم قریش، بزرگ شده در بادیه، محروم مطلق ازمعلم و مربی، چه تجربه اجتماعی، غیر از یکی دو سفر تجارتی به شام، داشته که سیل علم و معرفت از دامنه وجودش سرازیر شد؟ بلی میگویند عضو گروه خیریهای برای حمایت از بینوایان بهنام «حلف الفضول» بوده، به فرض صحت این گزارش، آیا از چنین چراغ پیهسوزی چنان چلچراغی روشن میشود؟ شک نیست که همه مصلحان بشری از همین مسیر رفتهاند، اما قرآن این تحولات را محصول «وحی» شمرده است؛ قرآن کتاب تکوین و تشریع، جنگ و صلح، تعلیم و تربیت، طبیعت و شریعت، تاریخ و تربیت، قیامت و آخرت و بهطور کلی راهنمای عمل در زندگی است.
این تجربه امری فردی در ارتباط با آفریدگار است که سالک را در آسمان عشق و عرفان با معبود خود مشغول میدارد، اما تا رسالتی و ماموریتی در میان نباشد، موسی به مصاف فرعون و محمد به مصاف ابوسفیان و ابوجهلهای زمان خود از آسمان اشراق به زمین زحمات مصیبتبار نمیشتافتند. کتاب مقدس یهود و نصارا و قرآن مسلمانان کتاب دعا و تجربه عرفان و اشراق موسی(ع) و محمد(ص) نیست، این امور جزء کمی از آنهاست. بلی اسلامشناسان غربی که به مقوله «وحی» از نظر علمی باور ندارند، جز عنوان «تجربه نبوی» توجیهی برای تبیین این تحول روحی عظیم ندارند، اما یک مسلمان، اگر واقعا به صداقت پیامبر و امین بودن او در ابلاغ وحی باور داشته باشد، نمیتواند آیات صریح و محکم قرآن را که به وضوح بر فقدان چنین تجربهای تاکید میکند، نادیده بگیرد. از جمله آیه ۵۲ سوره شورا که میگوید: «ما این چنین روحی از امر خویش را بر تو وحی کردیم، تو اصلا نمیدانستی که ایمان چیست و کتاب کدامست؟ ما آن را نوری قرار دادیم که در پرتو آن هریک از بندگان خویش را که شایسته بدانیم هدایت کنیم…» این سخن صریح الهی است که پیامبر پیش از وحی خبری از مقوله «ایمان» و «کتاب»، یعنی باور به مجموعه قوانین تکوینی و تشریعی نداشت. اصلا تورات و انجیل نخوانده بود که بخواهد از آنها تاثیر بپذیرد. البته شک نیست که دلش سرشار از ایمان فطری و تسلیم به کاتب هستی بود، اما ذهنش هرگز به این مقولات متوجه نشده بود. آخر چگونه میتوان این آیه را نادیده بگریم که: «تو پیش از نزول کتاب هرگز هیچ کتابی نخوانده و هیچ خطی به دست خود ننوشته بودی»(۳). حالا بعضیها برای این که مثلا پیامبر را به خیال خودشان از بیسوادی تبرئه کنند! اصرار دارند بگویند: محال است پیامبربا سواد بوده است! اما به رغم آنها، قرآن مخصوصا اصرار دارد بگوید بلی او «امّی»بود (۴). امی هم دقیقا معنای خط ننوشته و بیسواد میدهد. به قول حافظ: نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد. پیامبر از میان «امّیّون» برگزیده شد. این سخن است که او بازتاب دهنده فرهنگ زمانه خود بوده، با مسلمات متن نمیخواند.
با این نگاه شما باید داستانهای تاریخی قرآن را هم درباره پیامبران و اقدام پیشین، نه اسطورهای و در محدوده فهم پیامبر و مخاطبان، بلکه واقعی، تحققیافته و مستقل از دانش زمانه خود بدانید؟
من که مورخ نیستم، بسیاری از این وقایع هم مثل داستان آدم و نوح و هود و صالح و… به دوران پیش از تاریخنگاری تعلق دارد. حرف من فقط این است که قرآن به صراحت این داستانها را مستقل از اطلاعات معاصرین پیامبر شمرده است. بحث من درون دینی است، کاری به فلسفه و کلام ندارم. اشکالی ندارد شما از بیرون دین هرچه میخواهید بگوئید و هر تحلیلی میخواهید ارائه دهید، اما نمیتوانید از موضع باور به اصالت الهی داشتن متن، سخنی بگویید که خلاف مصرحات آن باشد. مثلا قرآن پس از ذکر مفصل داستان نوح میگوید:« اینها از خبرهای غیبی است که بر تو میخوانیم، پیش از آن نه تو از آن خبر داشتی و نه قومت»(۵). خوب شما بفرمایید یک مسلمان که این آیه را میخواند، چگونه میتواند آنرا محصول تجربه نبوی بشمارد و بپذیرد قصصی که در قرآن آمده همان قصههایی است که در ذهن و زبان معاصرین پیامبر جاری بوده است؟ به غیر از یهودیان مدینه، کی وکجا مکیان بیسواد از این ماجراها خبر داشتند؟ تازه آنچه در قرآن آمده با آنچه در عهدین آمده، بسیار متفاوت و از آن کاملتر است. تازه فقط این یک آیه نیست که بخواهیم استثنایش بشماریم؛ در ماجرای تولد مریم مقدس و کفالت او توسط زکریا و بقیه ماجراها همین را میگوید(۶)، در مورد ماجراهای یوسف همین را میگوید(۷)، در مورد ماجراهای حضرت موسی از اقامتش در شهر مَدْیَن تا رسالتش در دامنه کوه طورهم همین بیخبری پیامبر و قوم او را از این ماجراها مورد تاکید قرار میدهد (۸).
شما با نفی تجربه نبوی شمردن قرآن، عملا پیامبر را از ابتدا کامل و بی نیاز از کسب تجربه میشناسید، اما پیامبر به عنوان یک انسان نمیتوانسته بینیاز از کسب تجربه باشد.
ببینید مسئله چندان ساده نیست، یا لااقل باید گفت تجربه نبوت با سایر تجربیات دنیایی عینا یکی نیست؛ تجربه در عُرف و عادت، امری بشری است که از مسیر آزمون و خطا میگذرد، اما وحی تجربهای دوسویه است. مگر آنکه وحی و نبوت را هم در ردیف همان تجربیات علمی و اجتماعی بشمارید، اما قرآن آنرا استثنایی در سرفصلهای سرنوشت ساز تاریخ شمرده است؛ موسی و عیسی از گهواره و پیش از تولد وکسب تجربه متعارف، به قول معروف نظرکرده بودند. البته در تعاملی دو سویه در طول زندگی خود تجربهها اندوختند و پیامبریشان پیراستهتر شد. من تجربه نبوی به این معنا را می فهمم و در قرآن نیز مستنداتش را مییابم؛ اما این تجربه برای مومنان به خدا، چون موید است، ابطالپذیر نیست، یعنی نمیتوان از یکطرف آنرا «نبوى» شمرد، که دلالت بر نبوت و خبری از جانب خدا میکند، از طرف دیگر قابل نقد و محصول کنکاشهای عقل ابطالپذیر بشری و انعکاس نظریات زمانهاش نامید. همانطور که عرض کردم، مسئله وحی مرزی با سایر تجربیات دنیایی بشری دارد. قرآن آنچه را که بر پیامبر نازل شده «روحی» از «امر» خدا شمرده است :«کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا»، در مورد روح هم در پاسخ به پرسشکنندگان گفته است: «به شما جز مختصری از علم داده نشده است» (۹). پس مسئله وحی، لااقل برای معاصرین زمان نزول، به راحتی قابل فرموله و دو دوتا چهارتا کردن نبوده است. در زمان ما هم هنوز کسی راز و رمز آنرا نگشوده است.
سئوال بعدی من درباره در باره ادعای علمی بودن قرآن است. شما قبول دارید که علم و تجربه بشر در حال تغییر و نو شدن است بنابراین امری آزمودنی و خطا پذیراست، حال چگونه میتوان امری نسبی و ابطالپذیر را مبنای شرح و تفسیر یک کتاب دینی قرار داد؟ مثال سادهاش نظریه هیات بطلمیوسی درباره سیارات است که تا قرنها مسلمانان از آن برای توجیه برخی آیات استفاده میکردند ولی بعدا معلوم شد باطل است.
شما خودتان میگویید نظریه بطلمیوسی، پس این یک تئوری و نظریه خام در روزگار باستان بوده است. نمیدانم چرا همه به همین نمونه استناد میکنند؟ شما درباره مسلمات علمی که دانشمندان در همه رشته ها به آنها متکی هستند چه میگویید؟ درست است که اینشتین با نظریه نسبیت خود، یک گام بالاتر از نیوتن گذاشت، اما قوانین نیوتنی همچنان در دنیای فیزیک برای سرعتهای پائینتر از نور و اجرام زمینی به قوت خود باقی است و کاملا صدق میکند. آیا جوش آمدن آب در صد درجه سانتیگراد در شرایط متعارف هم ابطال پذیر است؟ البته میدانم که در تئوری روایت شمردن قرآن، علمی بودن آن با امی بودن پیامبر سازگار نیست، اما اگر آنرا نازل شده مستقیم ازناحیه خدا بخوانیم، سخن خدا نمیتواند خلاف علم باشد. چرا فکر میکنید رشد علمی بشر نمیتواند به فهم قرآن کمک کند؟ این که قرآن میگوید: چرا به شتر نگاه نمیکنید که به چه کیفیتی آفریده شده، به آسمان که چگونه برافراشته شده، به زمین که چگونه گسترش یافته، آیا نشان نمیدهد که بالاخره علوم ثابتی هم وجود دارد که با شناخت آنها به عنوان آیات تکوینی خدا، به آیات تشریعی او بیشتر یقین میکنیم ؟
آیا خود شما دلیل قرآنی دارید که نشان دهد رشد علم و دانش میتواند به فهم قرآن کمک کند؟
فراوان! نمونهاش آنجا که میگوید: آنهایی که علم داده شدهاند، میبینند حقانیت آنچه را که بر تو نازل شده (۱۰)! یا آنجا که میگوید: قرآن آیات روشنی است در سینههای کسانیکه دریافت علم کرده اند(۱۱). قرآن فراوان از «راسخین در علم» و «علم یافتگان»(اوتواالعلم) سخن گفته (۱۲) و اصلا به تعبیر قرآن، روز قیامت خدا به منکران میگوید: آیا شما آیات مرا تکذیب کردید و احاطه علمی به آن نیافتید، پس در دنیا چه کار میکردید؟(۱۳)
شما به چه دلیل منظور قرآن از علم را همین علوم متعارف فیزیک و شیمی و امثالهم میدانید، چرا آنرا علم به امور ایمانی مثل خدا و نبوت و آخرت نمیدانید؟
برای آنکه خود قرآن ایمان و علم را جدا کرده و گفته : قال الذین اوتواالعلم والایمان (۱۴)، یا: یرفع الله الذین آمنوا والذین اوتواالعلم (۱۵). مگر درباره داود و سلیمان که به نقل قرآن کارهای شگفتآوری میکردند، که امروز هم از نظر علمی برای ما چندان روشن نیست، نگفته: ما به داود و سلیمان علم دادیم؟ (۱۶)، مگر ذوالقرنین به لطف خدا به علم ذوب فلزات و سد سازی دست نیافته بود؟ (۱۷) مگر خضر نبی که خدا در وصفش گفته «علّمناه علما»،با تحلیل سیاسی مسایل زمان و شناخت عملکرد آن حاکم ظالم، پیشاپیش مانع غصب کشتی ماهیگیران مستمند نشد؟ (۱۸۹) فکر میکنید چند بار در قرآن آمده است که بسیاری از آیات این کتاب فقط برای کسانی آیه محسوب میشود که علم داشته باشند؟ (۱۹). اتفاقا در قرآن تاکید شده که فقط بندگان دانشمند خدا از او خشیت، یعنی احساس حیرت و هراس پیدا میکنند و این آیه دقیقا به دنبال شرح آیات خدا درپدیدههای جوی، عالم گیاهان، معادن، مردمشناسی، جانورشناسی و چهارپایان آمده است (۲۰).
اینطور که شما نتیجهگیری میکنید پس باید دانشمندان رشتههای طبیعی خداشناستر از بقیه مردم باشند، حال آنکه چنین نیست و بسیاری از آنها یا بیشترشان خدانشناساند.
من نگفتم هرکسی اطلاعات علمی پیدا کند الزاما خداشناس خواهد شد. علم فقط چراغ است، تا دست چه کسی باشد؟ البته«چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر برد کالا». در آیهای که خواندم، گفته شده:«انما یخشی الله من عباده العلماء»، یعنی فقط دانشمندی که خود را بنده خدا بداند خشیت پیدا میکند، نه هر دانشمندی که جهان و خود را محصول تصادف و اتفاقی در طبیعت میداند!
حالا گیریم چنین باشد، شما چه نتیجه و حاصلی از نگاه علمی به قرآن میگیرید؟ فقیهان با عینک احکام شرع و چه بایدکردهای فقهی، یعنی از بُعد قانون به قرآن نگریستند و به تنگنا گرفتار شدند، به نظر شما با عینک علمی به قرآن نگریستن چه سود و ثمری دارد؟
من کی گفتم باید با عینک علمی به قرآن نگاه کرد؟ قرآن کتاب جامعی است و جز با عینک بیرنگ نمیتوان آنرا بهدرستی شناخت. محور قرآن همان مثلث: خدا، آخرت و نبوت است، نه علم آموزی. کتابی که نگاهش فرازمانی فرامکانی است و دنیا را فانی میشمارد، مسلم است که برای آموزش علوم طبیعی و فیزیک و شیمی یا هرآنچه بشر با عقل ودانش خود میتواند بشناسد نازل نشده، حرف من این است که شما هم اگر عینک فقه یا فلسفه و کلام را در بررسی قرآن از چشم خود بردارید، به وضوح صدها آیه در مسائل هدایتی با بیانی علمی میبینید که محال است از ذهن و زبان بشری درس نخوانده در جامعهای بدوی جاری شده باشد. شما میگویید این نگاه چه نتیجه و حاصلی دارد؟ همین نتیجه و حاصل که نشان میدهد گوینده این کلمات جز از ناحیه آنکه برکشفیات علمی قرن اخیر آگاه است نمیتواند بوده باشد، و این که نه تنها محتوا، بلکه الفاظ آن از جانب کسی نازل شده که اشراف براین حقایق داشته است، وگرنه روایت و گزارش کسی که از الفبای این علوم بیخبر بوده نمیتواند دقیق و قابل استناد باشد. بگذارید چند نمونه ذکر کنم؛ قرآن در ۱۲ آیه از نطفه و از مراحل مختلف شکلگیری آن در رَحِم نام برده، این فقط واژه نطفه است، اگر به مجموعه آیاتی که در ارتباط با خلق، تسویه، تعدیل و ترکیب اجزاء اولیه انسان نگاه کنید، میپندارید سخنان کسی را میخوانید که متخصص زیست شناسی وعلم ژنتیک است! و متحیر میمانید که منشاء این سخنان در دوران جاهلیت کجاست؟ این از ذره، به کلان هم که نگاه کنید، دهها آیه میبیند که گویی گوینده آن متخصصص فیزیک نجومی است! آخر چگونه ممکن است در ۱۴ قرن قبل پیامبری امّی از پدیده «انبساط عمومی عالم » یعنی گسترش دائمی فضا که در نیم قرن اخیر کشف شده سخن بگوید؟ (۲۱) همچنین از تشبیه باز و بسته شدن فضای جهان در آغاز پیدایش و در انتها به شکل پیچیدن طومار نامهها(۲۲)، قانون جاذبه عمومی که جهان را با ستونهایی نامرئی نگاه داشته (۲۳)، خروج نور از ذرات اولیه (۲۴)، دورانهای شکلگیری آسمانها و زمین و جوّ آن در آیات متعدد و امثالهم که در گنجایش این گفتوگو نیست.
۱- اسراء۷۹
۲- مزمل۱ تا ۷
۳- عنکبوت ۴۸
۴- اعراف ۱۵۷ و ۱۵۸
۵- هود ۴۹
۶- آل عمران۴۴
۷- یوسف ۱۰۲
۸- قصص ۴۴ تا ۴۶
۹- اسراء ۸۵
۱۰- سبا ۶
۱۱- عنکبوت ۴۹، حج ۵۴
۱۲- آل عمران ۷ و ۱۸، نساء ۱۶۲
۱۳- نمل ۸۴
۱۴- روم ۵۶
۱۵- مجادله ۱۱
۱۶- نمل ۱۵، انبیاء ۷۴ و ۷۹
۱۷- کهف ۹۶
۱۸- کهف ۷۹
۱۹- انعام ۹۷، اعراف ۳۲، توبه ۱۱، یونس ۵، نمل ۵۲ و …
۲۰- فاطر ۲۷و ۲۸
۲۱- ذاریات۴۷
۲۲- انبیاء ۱۰۴
۲۳- لقمان ۱۰ و …
۲۴- نازعات ۲۷ تا ۳۲
2 پاسخ
سلام
بسادگی خواندن قرآن تنها شرطی که دارد تسلیم بودن در مقابل آیات آنست.گزینشی نخواندن و ترتیب و ارتباط کلام را رعایت کردن است.همان تدبر…در پی هم دیدن و قطع نکردن است.
همان طور که در فهم آیات و رموز عالم طبیعت وقتی به دریافت صحیح میرسیم که ارتباط عوامل و اطلاعات جمغ آوری شده را رعایت میکنیم و سعی میکنیم تئوری کلی و منسجم داشته باشیم.
در بیشتر مواضع ارتباط آیات و مطالب آشکار است درغیرآن باید ارتباط را بیابیم همانطور که در طبیعت ارتباطات را جستجو میکنیم… مشکلات موجود تماما منتهی میشوند به عدم رعایت اتصال کلام در قرآن…
دانشمندان علوم طبیعی و انسانی تنها با این شرط میتوانند به مبانی و اصول کلی صحیح در قرآن برسند…
چیدمان قرآن مبناست.
نتایج حاصل از مرتبط دیدن خودش دلیل بر شگفت انگیز بودن قرآن است….عاملی بر “باور” به غیبی بودن آنست.
با این روش مجهز میشویم به “الذکر” و کلیت قرآن….
متاسفانه این شرط متصل دیدن آیات (درون هر سوره) آنچنانکه شایسته است مورد تاکید قرار نمی گیرد.
مشابهت روش های تهیه سیستم های نرم افزاری امروزی الهام بخش است.
نزول تدریجی و بعضا متفرق آیات بجهت متفرق رخ دادن مصادیق و تدریحی بودن رشد مانع از سیستم بودن ازقبل قرآن نیست….
آیات از سیستم قبلا تدارک دیده شده خوانده میشده اند…
در مواقع رخ دادن مسئله جدید و ناموجود در داخل آن بروز رسانی سیستم سریعا صورت میگیرد.آنچنانکه سیستم های نرم افزاری کامپیوتری هر از گاهی تغییراتی داده میشوند. در پایان بروز رسانی باز هم ترتیب و ارتباط دستورات برقرار است…
والسلام
آفرین آقای بازرگان!
سخن اینچنین باید گفت!
حق این است؛ فرض کنیم یک مؤمن باور کرد که: پیامبر(ص) خواب دیده و سواد داشته و از زمانۀ خود آموخته و تجربه کرده و…؛ آن گاه، مصداق “یؤمنون بالغیب” چه خواهد بود و اصلاً چنین ایمانی و چنین شیرِ بی یال و دمی چه سودی دارد؟! اینها که همه دنیوی و مادّی و عادی اند؟!…
دیدگاهها بستهاند.