دو هفته پس از آتشسوزی در ساختمان پلاسکو و فروریختن آن و جان باختن چند ده شهروند ـ بهویژه آتشنشانان ایثارگر ـ شهردار تهران در مجلس حاضر شد و بدون هیچ «عذرخواهی»، از اقدامات شهرداری و مدیریت خود دفاع کرد؛ اقداماتی که به تعبیر رهبر جمهوری اسلامی «کوه سنگینی از کار و تلاش و همت» بود!
آیتالله خامنهای در واکنش به حادثه تصادف قطار مسافربری (آذرماه گذشته)، در پیامش از «قصور یا تقصیر و بیتدبیری دستاندرکاران» نوشته، و از «مسئولان و دستاندرکاران» خواسته بود «از این حوادث دردناک به آسانی عبور نکنند و دغدغهی حل ریشهای این مصائب و امثال آن از مسائل مردم را در صدر اولویتهای خود قرار دهند.»
آن ماجرای تلخ منتهی به استعفای مدیرعامل راهآهن ایران شد.
اینجا، و در ماجرای «پلاسکو» اما رأس هرم نظام سیاسی ضرورتی برای ریشهیابی فاجعه و تدبیر برای جلوگیری از حوادث ناگوار در پایتخت ندید؛ او در رویکردی متفاوت از دستگاهها و افرادی که «کاری بزرگ را به پایان رساندند»، قدردانی و «تشکر» کرد و برای ایشان طلب «پاداش الهی». آنهم درحالیکه برخلاف ادعای شخص اول نظام، هیچکدام از آتشنشانان ایثارگر از زیر آوار نجات نیافتند و زنده بیرون نیامدند.
در چنین وضعی، شهردار پایتخت مستظهر به پیام و ارزیابی رهبر نظام، و درحالیکه دو هفته پس از حادثه هنوز خبر و نشانی از «مدعیالعموم» نیست، با اعتماد به نفسی بیش از زمان وقوع رخداد ناگوار، ضرورتی برای عذرخواهی از افکار عمومی و پاسخ به پرسشهای نمایندگان معترض، نمیبیند.
پلاسکو مجالی جدید برای بروز «شارلاتانیسم» در جمهوری اسلامی شده است؛ آنجا که شهردار تهران به اتکای سابقهی نظامیگریاش و به پشتوانه مدرکی که در «جغرافیای سیاسی» کسب کرده، و نیز بدون هیچ تخصصی در مهندسی عمران و سازه و مدیریت بحران و دیگر رشتههای همسو و مرتبط با موضوع، در برابر دوربینهای تلویزیونی به مانور برمیخیزد؛ مدیریت عملیات امداد و نجات و آواربرداری را برعهده میگیرد و دستور صادر میکند و با رفتن به متن دود و آوار، به تکمیل و تزیین آلبوم «مدیریت جهادی» با عکسهای جدید، میپردازد.
حاصل، جان باختن تمام آتشنشانان پس از چند روز آواربرداری است و یافته شدن دو قطعه از پیکر قربانیان در میان نخالهها و ضایعات منتقل شده.
مراد از شارلاتانیسم و عوامفریبی
شارلاتان به کسی گفته میشود که خود را دارای تخصص و توانمندی و دانش ویژگیهایی معرفی میکند که از آنها بیبهره است. آنکه برای نیل به مطلوب خود از دروغگویی و فریبکاری پروایی ندارد، و با سوءاستفاده از بیاطلاعی مخاطبان و یا زودباوری آنان، وعدههای بیپشتوانه و غیرقابل تحقق میدهد و درباره خود ادعاهای نادرست مطرح میکند.
ظاهرا این واژه و مفهوم برآمده از ایتالیای قرن شانزدهم میلادی است؛ آنجا که شارلاتان وصف آنهایی بود که با اغراق و مبالغه و گزافه و هیاهو اظهارنظر میکردند. بعدتر، داروفروشان دورهگرد، که گاه در میادین عمومی دندان هم میکشیدند، و نیز کسانی که وعدهی مداوای سریع و خوب میدادند، شارلاتان خوانده شدند.
از این زاویه، شارلاتانیسم مرام و مسلکی است که در آن فرد یا افراد (گروه)ی خود را چنان توضیح میدهند و تبلیغ میکنند که نیستند؛ چنان میگویند که باور ندارند؛ چنان وعده میدهند که بر تحقق آن، توانا نیستند.
شارلاتانیسم همچنین ایدئولوژی آنهایی است که پروایی ندارند برای رسیدن به هدفهای خویش، خود را ـ به دروغ ـ برخوردار از دانش و تخصص و توانمندیهای ویژه توصیف کنند و وعدههای نادرست دهند.
شارلاتانیسم البته با عوامفریبی (دماگوژی) واجد مشابهت است، اما به یک مفهوم نیست. عوامفریبها برای کامیابی خود، آگاهانه از احساسات و باورهای مردم، سوءاستفاده میکنند و برای جلب توجه مردم و کسب نظر مثبت و رضایت آنان، وعدههای بیپشتوانه میدهند و اطلاعات و آمار دروغین بیان میکنند؛ در حالیکه شارلاتانها، به دروغ توانمندیها و مختصاتی برای خود برمیشمارند و تبلیغ میکنند تا به پشتوانهی آنها، به مقصود نائل آیند.
در عوامفریبی (دماگوژی) اما فاعل و عامل (عوامفریب) تنها به توفیق خود میاندیشد و تحقق اهداف خویش را با «کوه ساختن کاه»، بازی با کلمهها، ارائه دادههای نادرست، و نیز سوءاستفاده از اعتماد مخاطبان، پی میجوید.
اقتدارگرایی، عوامفریبی و شارلاتانیسم
اگرچه در سالهای اخیر محمود احمدینژاد به چهره شاخص و نماد دو مفهوم پیشگفته مبدل شده، اما واقعیت آن است که اقتدارگرایی مسلط در جمهوری اسلامی از سالها پیش با دو مفهوم شارلاتانیسم و عوامفریبی همراهی میکند.
برخاسته از توهم یا ایدئولوژی، ناظر به چشمانداز مطلوب عقیدتی یا هر انگیزه و مقصود دیگر، فرق چندانی ندارد؛ وقتی جوانکی بیست و چند ساله (محسن رضایی) در اوج جنگ، فرمانده کل سپاه پاسداران میشود؛ وقتی او (رضایی)، جوانکی دیگر (قالیباف) را در ۲۱ سالگی مسئول لشکر میکند و خون و جان هزاران بسیجیان، سیر طبیعی به همینجایی ختم میشود که شده: قالیباف از پس عوارض هولناک جنگ هشت ساله، حالا روی آوار پلاسکو، مانور تخصص نداشته میدهد و مدعی مدیریت بحران و امداد و نجات میشود.
تداوم جمهوری اسلامی فقط با «تقدیس خشونت» گره نخورده، با «تحریف حقیقت» (شامل عوامفریبی و شارلاتانیسم) نیز همپیوند است. آنجا که شخص اول نظام چشم بر سوءمدیریت شهرداری تهران و شورای شهر فرومیبندد؛ آینده بحرانخیز در پایتخت و دیگر شهرهای بزرگ کشور معطل و معلق میماند؛ دادستان تهران در مقام «مدعیالعموم» هیچ انگیزهای برای پرسش از شهرداری تهران و بنیاد مستضعفان ندارد؛ قالیباف بیهیچ مواخذه قضایی در تعقیب جاهطلبیهای شخصیاش آزادی عمل مییابد؛ و همزمان، تحمیل سانسور و ارعاب و خشونت، منتقدان و شهروندان را در پیگیری خواستهها و اعتراض خود، در این موضوع و دیگر موارد مشابه، دچار اختلال و مانع جدی میکند.
فنآوری ارتباطات و تکنولوژی اطلاعات اما مجال مناسبی برای انتشار دادهها و آگاهیبخشی و نیز ابراز نظر متفاوت شهروندان و تکوین افکار عمومی فراهم آورده است.
اگر سوگیری جامعه مدنی و شهروندان ناراضی محدود به شبکههای اجتماعی آنلاین نماند، عوامفریبی و شارلاتانیسم گره خورده با اقتدارگرایی در جمهوری اسلامی کامیاب نخواهد بود و ناگزیر از تغییر مشی و روش خواهد شد.