اینترنت پر است از کلکسیون نسبتا کاملی از انواع فحشهای سیاسی و شخصی به دانلد ترامپ که تازه ده روز از حکومتش گذشته است. او در همین چند روز کارهایی کرده و تصمیماتی گرفته که خشم بخش مهمی از مردم جهان و حکومتهای مختلف را برانگیخته است و این خشم دلایل واقعی دارد. در مقابل، واژههایی مانند « ترامپ گه»، « فاشیست»، « هیتلر»، « امپریالیست عظمتطلب» و بسیاری فحشهای رکیک و غیررکیک سهمی است که مردم جهان و آمریکا علیه او نثار کردهاند و او با لبخند ابلهانهاش( یک فحش دیگر) همچنان حضور دارد. او حضور دارد، چون فحش پاسخ کافی و مناسبی به رفتار او نیست، حتی مانعی است برای اینکه او را بشناسیم و بفهمیم که دارد چه بلایی به سرمان میآید.
فحش دادن البته یکی از راههای مناسب برای تخلیه روانی مردم عصبانی است و ما همه عصبانی هستیم، اما برچسبهایی همچون هیتلر، نژادپرست، ضد زن و شووینیست اگرچه ممکن است درست هم باشند، مفید نیستند و ما امروز به این مفید بودن نیاز داریم. به گمان من امروز بیش از هرچیز لازم است بدانیم که برای درک ترامپ و ترامپیسم باید چه چیزهایی را بفهمیم و در نظر بگیریم و اگر این فهم صورت پذیرد، تا چه میزان به درک آینده نه چندان جالب جهان در چند سال آینده، نزدیک خواهیم شد. من کوشش میکنم بدون تطویل و تفصیل این نکات را بگویم:
عوامگرایی(Populism ): عوامگرایی شیوه اصلی ترامپ در پیروزی انتخاباتی، هدفگذاری برنامهها و رفتار سیاسی اوست. از نظر رفتار سیاسی عوامگرایی یکی از موفقترین و کوتاهترین راههای یک سیاستمدار برای رسیدن به مقصود است. همیشه رهبری مردم ساده از رهبری مردم آموزشدیده دشوارتر است و برای همین عوامگرایی غالبا روش موفقی است. بهخصوص در شرایط کنونی که خروج عوام از سلطه رسانههای بزرگ و حضور تکتک مردم در رسانههای اجتماعی بطور کلی شرایط گسترش عوامگرایی را بیش از پیش فراهم کرده است. ترامپ در تبلیغات انتخاباتی خود این شیوه را در پیش گرفت، موج ضدمکزیکی ایجاد کرد و توانست بازی افکار عمومی را در دست بگیرد و پیروز انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا شود. او از عناصر شناخته شده عوامپسند مانند ناسیونالیسم، نژادپرستی، جاهلنمایی و آنتیبودن استفاده کرد و پیروز شد. حالا هم به قولهای خودش عمل میکند، چون میخواهد عوامی را که به او رای دادهاند تا آخرین زمانی که میتواند حفظ کند. برای ترامپ نه رسانههای جهانی اهمیت دارد، نه سازمانهای بینالمللی و نه حتی شرکای سیاسی آمریکا، او هیچ باکی ندارد که رابطهاش با انگلیس، فرانسه، آلمان و استرالیا را هم به هم بریزد، احمدی نژاد همین کار را کرد و در عرض یک سال به عنوان یکی از مطرحترین سیاستمداران جهان معروف شد، وقتی ترامپ گفتوگوی تلفنی با نخستوزیر استرالیا را با خشم و عصبانیت نیمه تمام رها میکند، آن کسی که مجبور است خویشتنداری کند، نخست وزیر استرالیاست، نه ترامپ، و این راز پیروزی پوپولیستهاست. ترامپ از هیچکسی نمیترسد، حتی از حزب جمهوریخواه و مخالفان خیابانیاش، تنها کسی که او میخواهد برای خودش حفظ کند، مردمی هستند که به او رای دادند و این راز امتداد پوپولیسم او پس از انتخابات است.
داروینیسم اجتماعی(Social Darwinism ): داروینیسم اجتماعی بطور خلاصه نظریهای است که معتقد است قویترینها موجودات اصلح هستند و باید بمانند و ضعیفها باید نابود شوند. بسیاری گمان میکنند این نظریه چون مبنای مهمترین جنبشهای فاشیستی است و حقوق اقلیتها که همان ضعیفها هستند، سالهاست که به رسمیت شناخته شده، پس چنین مزخرفاتی دیگر طرفدار ندارد. در حالیکه بخش مهمی از عوام عملا و در زندگی اجتماعی به این نظر معتقدند و تقریبا جز مردم آموزشدیده، بخش بزرگی از مردم به چنین نظریهای باور عملی دارند و تنها قوانین اجتماعگرا آنان را محدود میکنند. ترامپ بطور جدی به چنین نظریهای باور دارد، شاید اسمش را هم نداند، ولی تقریبا همه مکانیزمهای استدلالی او بر همین نظریه استوار است. اگر به یاد داشته باشیم که این نظریه در زمان پیدایش خود، حاصل دورانی بود که به دلیل افزایش جمعیت، محدودیت منابع پیش آمد، در حال حاضر نیز محدودیت منابع موجب افزایش گرایش به این نظریه شده است. رفتن بخشی ازثروت جهان از آمریکا و اروپا به چین و هند، عملا موجب شده تا بخش مهمی از دنیای غرب به فکر این بیافتد که باید منابع ثروت خود را حفظ کند و دیگران را از آن محروم کند. تمام شعارهایی ضد مکزیکی، ضد خارجی، ضد مسلمان، و شعار آمریکا برای آمریکاییها به همین منظور است. فراموش نکنیم که بخش مهمی از اروپا دچار چنین عارضهای است و ملیگرایان فرانسوی و برگزیت بر همین نظریه استوارند. این نظریه که مسیحیان کوکوژن سفید باید خود را در برابر دینها و رنگهای دیگر حفظ کنند، ممکن است بیان نشود، ولی بطور جدی وجود دارد.
ناسیونالیسم( Nationalism): ترکیب عوامگرایی و داروینیسم اجتماعی موجب نوعی از ناسیونالیسم میشود که به صورت یک شعار بسیار شناخته شده و شاید مهمترین شعار سیاسی تاریخ بشری سرلوحه جنبش ترامپیسم است. بخصوص اینکه آمریکائیان علیرغم نداشتن سابقه تاریخی ملیت، در سده پیش همواره عناصر ملی خود را حفظ کردهاند: در هیچ کشوری کاربرد پرچم تا این حد فراوان نیست، سرود ملی و قانون اساسی و رویای آمریکایی مقدس است و دلار پول ملی است که با رنگی واحد و تاریخی واحد در آمریکا و جهان ارزش دارد. به همه اینها بیافزاییم شور و شوق مردمان بسیاری را که ملیت آمریکایی به دست میآورند و به آن مفتخر میشوند. ناسیونالیسم مهمترین عامل پیوند مردم آموزش ندیده و عوام در آمریکاست و طبیعی است که برای رشد آن باید ملیتهای دشمن انتخاب شوند. مکزیک، چین و ایران و سوریه به عنوان دشمنان آمریکا برگزیده شدهاند و طرفداران ترامپ از سوی آنان احساس خطر میکنند، خطری که تا پیش از این در قالب ارزشهایی مانند دموکراسی و آزادی و حقوق اقلیتها بود، حالا به قالب شعارهای ملی در برابر ملتهای دشمن درمیآید. در این حالت دیگر یک گروه ایرانی و مکزیکی دشمن نیستند، بلکه ایران و مکزیک دشمن هستند. چنین کاربردی از ناسیونالیسم سازوکار خوبی برای ایجاد اتحاد دارد، چرا که برای اغلب حامیان ترامپ نه حقوق بشر اهمیت دارد، نه زنان و نه استبداد و آزادی، اما آنها دشمن را میفهمند و سالها با دشمن واقعی یا فرضی مانند کمونیسم جنگیده اند.
انزواطلبی( Isolationism ): انزواطلبی به این معناست که ایالات متحده آمریکا چه آن را به معنای بد رهبر امپریالیست جهان، یا به معنای خوب مهمترین دموکراسی جهان بدانیم، با فرضیات متعددی بخصوص در دوره اوباما خود را متعهد به مسائل جهانی نشان داده است. ترامپ با این استدلال که مسائل جهان به ما مربوط نیست، انزوایی خودخواسته را دنبال میکند که میخواهد تعهدات آمریکا در قبال مسائل جهانی را کنار بگذارد. ترامپ در گفتوگو با نخستوزیر تایوان، دشمنی چین را طلبیده، با نخستوزیر استرالیا در مورد تعهدات آمریکا درباره پناهندگان مشاجره کرده و تعهدات آمریکا به ناتو را کنار گذاشته، همین موضوع درباره برجام و تعهدات دیگر نیز وجود دارد. برخی ایرانیان گمان میکنند که ترامپ مایل است که در خاورمیانه دخالت کند یا با جهان بجنگد و تروریسم اسلامی را نابود کند، در حالی که ترامپ اساسا به این چیزها فکر نمیکند. ترامپ نه با پناهندگان مخالف است، نه با تروریستها، نه با دیکتاتورها مخالف است، نه با مردم مسلمان، او با هیچکسی بیرون آمریکا مخالف نیست. به همین دلیل است که امام جمعه تهران مثل بسیاری از حامیان دیکتاتوری در جهان از سیاستهای او ابراز خوشنودی کرده است. ترامپ میخواهد آمریکا را ایزوله کند تا به گمان خودش هزینههای کمک به جهان را نپردازد. او نمیداند که ارزش پول آمریکا به نقش این کشور در رهبری جهان وابسته است. ترامپ آمریکا را دقیقا در همین تنگنا به قهقرا خواهد برد.
عظمتطلبی: شعار « عظمت آمریکا را بازمیگردانیم» ممکن است به نظر هژمونیطلبانه برسد یا «پارانوئید» تلقی شود، اما به گمان من چنین نیست، ترامپ پارانویای ترس از دشمن و میل به عظمت ندارد، شعار او در واقع شعاری « نوستالژیک» است که حسی از نابودی و رفتن به سوی ویرانی در آن نهفته است. حامیان ترامپ نوستالژی عظمت و رفاه دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ آمریکا را دارند و گمان میکنند که آمریکا دچار بحرانی بزرگ است که روز به روز بزرگتر خواهد شد. برای مردمی که دهها سال عادت کردند که پای همه کالاهایشان جمله «ساخت آمریکا» را بخوانند و با همه در همه جای دنیا انگلیسی حرف بزنند، سخت است که این علامت «ساخت چین» و «ساخت ژاپن» را ببینند و اینهمه کارگر مکزیکی دوروبرشان باشد که فقط مکزیکی حرف میزنند و در همه جا نام مدیران خارجی با اسامی «حسن» و « حسین» و « آرش» را بشنوند. آنها نمیدانند که اگر فقر در دنیای سرمایهداری و صنعتی در سالهای پس از ۲۰۰۵ افزایش یافته و دوملیتیها فراوان شدهاند و تروریسم گسترش یافته، این مشکل آمریکا نیست. تروریسم جز در واقعه یازده سپتامبر، برخلاف خاورمیانه و آفریقا و اروپا، در آمریکا فقط حضور معدود و محدودی داشت. و اتفاقا اوباما بود که توانست مانع کشیده شدن تروریسم به آمریکا در پنج سال گذشته شود. تروریسم اسلامی در خاورمیانه قربانیهای بیشمارش را میدهد. فقر نیز ناشی از خیزش چین در دو دهه پیشین و هند با دو دهه تفاوت زمانی است. این دو کشور که یک سوم جمعیت جهان را جادادهاند، در حال جذب درآمد دنیای صنعتی هستند. اروپا از ده سال قبل روند روبه ضعف و کاهش درآمد خود را آغاز کرده و اتفاقا آمریکا در دوره اوباما با سیاستهای داهیانه او موفق شد خود را در بحرانهای اقتصادی حفظ کند، اما بحران تازه به این کشور رسیده و ادامه خواهد یافت. احساس سقوط در آمریکا کمابیش شبیه همان احساس نابودی اسلام در ترکیه و مصر و عربستان و ایران است که مسلمانان خاورمیانه را به سوی بنیادگرایی کشانده و شعار « دشمن قصد نابودی اسلام را دارد» مثل آژیر خطر در آنجا طنین انداخته است. واقعیت این است که اسلام تاریخی به عنوان یک «سبک زندگی» کارکرد عادی خودش از دست داده، کسی قصد نابودی آن را ندارد. رهبران مسلمان بیشتر موجب روگردانی از دین هستند تا دشمنان خارجی و این در مورد جمهوری اسلامی و داعش و طالبان و دولت ترکیه یک تلقی واحد است. آمریکا و اروپا هم توسط چین تهدید نمیشوند تا از میان بروند، منطق بازار آزاد و لیبرالیسم است که چین را قدرتمند بر صدر بازار جهانی نشانده و هند هم چون جمعیت کلانی دارد، در حال نفوذ است. تلقی آمریکائیان در احساس نابودی بیهوده نیست، اما دلیل آن چین نیست. سطح رفاه واقعا در حال کاهش است و این واقعیت درونی آمریکا ناشی از ایجاد تعادل طبیعی در جهان است و به دشمنانی از جمله چین ربطی ندارد.
بیشعوری( Assholism ): بیشعوری نقطه کلیدی همه مشکلات ترامپ است. منظور من از بهکار بردن این واژه فحاشی یا توهین نیست. بیشعور با توصیفات «خاویر کرمنت» در کتاب باارزشاش «بیشعوری» برای آدمیانی به کار نمیرود که احمق(Dumb ) هستند. ترامپ احمق نیست، او بیشعور است. بیشعوری ویژگی آدم کلاهبردار است. آدمی که احساس زرنگی میکند و میخواهد قانون را دور بزند و منافع دیگران را به جیب خودش بریزد. ترامپ در فهم چند چیز مهم ناتوان است، او نمیتواند بفهمد که قانون آمریکا مهمترین محدوده اوست، او نمیتواند بفهمد که رفتارهایش چه عواقب خطرناکی دارد، او بدون محاسبه عمل میکند و بدون منطق حرف میزند. تمام رفتارها و کردار او با همین بیشعوری قابل توصیف و کشف است. اتفاقا بخش مهمی از حامیان او نیز همین مشکل را دارند. آنها نمیخواهند بفهمند که نمیتوان ۳۵۰۰ کیلومتر دیوار کشید، و حتی اگر هم بتوانیم نیز دیوارهای پیشین مانند دیوار برلین و غزه در عمل ناتوانی خودشان را نشان داده اند. ترامپ موجودی بیشعور است که عواقب رفتارهایش را خواهد دید و آمریکائیان بیشترین تاوان را برای رفتار او خواهند پرداخت.
در دومین هفته از آغاز به کار دانلد ترامپ جهان بیش از این که خشمگین یا غمگین باشد، دچار بهتی است که از نافهمی ترامپ سرچشمه میگیرد. بخصوص اینکه همگان میدانند که جمعیت بزرگی از مردم آمریکا، برخلاف معترضین بسیار به سیاستهای ترامپ، حامی او هستند. نه خاورمیانهایها و نه اروپاییها نمیتوانند مردمان مناطق میانی آمریکا که با سیاستهای ترامپ و بسیاری از نظرات او موافقند درک کنند. من هم نمیتوانم آنها را درک کنم. می توانیم به آنها فحاشی کنیم، آنها را فاشیست و نژادپرست، ضدخارجی و احمق بدانیم، اما به گمان من تا زمانی که آنها را نفهمیم مشکلی حل نمیشود و برای این فهم چهار سال وقت داریم.
8 پاسخ
اینها خصایص مشترک دیکتاتورهاست ، به جای ناسیونالیسم اسلام ناب بگذارید و ببینید چقدر برای ما آشناست !
خواجه عبد الله انصاری: خدایا آنکه را عقل دادی، چه ندادی. و آنکه را عقل ندادی، چه دادی!
ترامپ یک عوضییی بی عقل است. البته درستش اینست که خداوند به او هم مثل بقیه داده است. اما مثل بسیاری از ان استفاده نمی کند!
در عین حال عبرتی است برای شیفتگان دموکراسی مطلق آنهم در دنیای سرمایه داری لیبرال و غیر متعهد. اینکه توجه کنیم که لزوما سیستم رای گیری آزاد و مطلق در یک جامعه ی تربیت نشده به چه دردسر ها و چه بسا فاجعه هایی ممکن است دچار شود. پست مدرنیسم رئال در صده ی بیست و یکم چه لعبتی رِاِ رو کرده است!
فاعتبروا یا اولی الابصار!
به نظر من امریکا تصمیم خود را گرفته است. یاصلح کامل یا جنگ تمام عیار و در این تصمیم هیچ تفاوتی میان مردم بطو رعام و حکومت بطور خاص قایل نیست.
این یک سرنوشت و مورد ملموس برای جهان سرمایه داری است از آن چه که بر سرجهان سوسیالیسم آمد . و آنهم اداره کشور بدون کمک نخبگان و اندیشه ورزان …و تکیه تنها به نیروی عددی انسان های عادی . و نمونه بدتر آن کشور ایران که در غیاب اندیشمندان و فرهیختگان میدان برای ترکتازی کوته فکران و ابلهان باز شده و آن ها هم با در دست داشتن تریبون یک طرفه همواره خود را محق می پندارند !!
درود بر نبوی گرامی!
واقعا مقاله ی عالی، پرمحتوا و جالبی است.
قلم تان نویسا باد!
این قسمت از متن به شکل ویژهای خوب بود:
«ترامپ از هیچکسی نمیترسد، حتی از حزب جمهوریخواه و مخالفان خیابانیاش، تنها کسی که او میخواهد برای خودش حفظ کند، مردمی هستند که به او رای دادند و این راز امتداد پوپولیسم او پس از انتخابات است.»
بنظرمن مردم آزاداندیش جهان اجازه ندادند و نمیدهند یک انسان تکرو و خود راى دنیا رو به آشوب بکشه ، کاش ماهم بلد بودیم در مقابل خواسته هاى بحق خود در مقابل زور ایستادگى میکردیم
بهترین نظریه بود تا به الان
دیدگاهها بستهاند.