توضیح: در سالگرد راهاندازی زیتون، از تعدادی از صاحبنظران رسانه و تحلیلگران سیاسی و جامعهشناسان خواستیم که انتقاداتشان را برایمان بنویسند و کارنامه زیتون را به قضاوت بنشینند. زیتون جهت اطلاع خوانندگان، تعدادی از آنها را که بیشتر صبغهی انتقادی دارند، در روزهای آتی منتشر میکند.
***
چند نفر از دوستان من در وبسایت زیتون کار میکنند. نوشتههای چند نفر از کسانی که سالها میخوانمشان هم در این سایت منتشر میشود. زیتون، ویترین ساده، جمع و جور و قشنگی هم دارد. شخصا آدم ویترینبازی هستم و سایتهای قشنگ را خیلی دوست دارم. کلمه زیتون هم کلمه قشنگی است، خوشرنگ و خوشمزه است، بوی صلح میدهد، ما را به گوشه ای از تاریخ خاورمیانه پرت می کند و … به نظر می رسد اینها دلایل کافی باشند که بتوان زیتون را دوست داشت. اما داشتم فکر میکردم که چطور میتوان زیتون را بیشتر دوست داشته باشم؟
خب! کنار لوگوی زیتون نوشتهاند سایت خبری-تحلیلی. راستش من خیلی برای خواندن خبرها به سایت زیتون نمیآیم. وقتی سایت راه افتاد، نویسندگان را مرور کردم و چند صباحی تعقیبش کردم. خیلیها گفتند زیتون ادامه سایت جرس است یا تعبیر دقیقتر، جرس احیا شده – وقتی سایت جرس فعال بود، برای مدتی کوتاه همکارشان بودم، این هم یک دلیل دیگر برای دوست داشتن زیتون-، خب درست میگفتند، جرس دوباره متولد شده بود. جرس برای خیلیها یک نماد بود، یک برند بود. برند بودن در عالم رسانه یک امتیاز مهم است، مثل یک چاه نفت کوچک که میتواند پتانسیل و سرمایه باشد و مهمتر از همه هویت بدهد به رسانه. زیتون این را از جرس و طیف همکارش به ارث برده است. من وقتی زیتون را بیشتر دوست دارم که نه تنها این میراث را حفظ کند که بیشترش هم بکند و برند معتبرتری شود، طوری که از یک رسانه تبدیل به یک مدرسه شود.
چند ماه پیش در استانبول، با محمدجواد اکبرین – که گاهی برای زیتون مینویسد- حرف می زدم. به او گفتم من اگر روزی در جمعی باشم که آدمهای چون خودت، حسن یوسفی اشکوری، حسن فرشتیان، عبدالکریم سروش، سروش دباغ، عبدالعلی بازرگان، محسن کدیور و … نشسته باشند، مهمترین پرسشم این بود که چرا این همه روشنفکر دینی مهاجر، گرد هم نیامدند و یک کالج دینی راه نیاختند؟ نمیشد در تماس و تعامل با یک دانشگاه غربی، یک کالج، یک دانشگاه مجازی مثل همین تجربه ایران آکادمیا راه انداخت؟ مثال روشن و در دسترس هم مهمترین میراث آیتالله موسوی اردبیلی یعنی دانشگاه مفید است که خیلی از نسل جدید روشنفکری دینی در تهران و قم، در آنجا درس خواندند و جایی دست و پا کردند. میدانم خیلی سخت است ولی به نظرم میشد این تجربه را در خارج از کشور تکرار کرد ولی خب تاکنون نشده است. حالا سایت زیتون، یک جوری نماد آن مدرسه خیالی است که من نوعی دوست داشتم یک کسی خشت اولش را به زمین بگذارد. به همین جهت به عنوان یک مخاطب دوست دارم زیتون بیشتر مدرسه باشد تا سایت خبری-تحلیلی.
جمعی که در سایت زیتون هستند، به دلیل اعتبار و سابقه قدرتمند سیاسی و حوزوی که دارند، هنوز قابلیت دسترسی به محافل و مباحث مهم فکری و فقهی و سیاسی داخل کشور را دارند. مدرسهبودن زیتون میتواند این قابلیت را به سایت بدهد که مثل یک پل عمل کند. اخیرا دیدم سعید حجاریان در گفتگویی از زیتون به عنوان یک سایت جدی نام برده و به دانشجویان توصیه کرده بود این سایت را مطالعه کنند. تعبیر سایت جدی، تعبیر خوبی است، بوی مدرسه را میدهد.
مدرسه شدن البته هزینه دارد. اولین هزینهاش احتمالا این باشد که مخاطب کمتری خواهد داشت ولی ارزشش را دارد. زیتون نمیتواند در حوزه خبر و حتی گزارش و تحلیل سیاسی روز با رسانههای مهم رقابت بکند و لازم هم نیست وارد چنین رقابتی شود، کما اینکه در حوزههای تخصصی زیتون مانند دین، فقه، جامعهشناسی دین، تاریخ اسلام، کلام، منطق و … هم سایر سایتها نمیتوانند با زیتون رقابت کنند. این حوزه ها حوزههای حاشیهای هم نیستند، اتفاقا مهمترین کارهایی که رسانههای فارسی زبان میتوانند و باید بکنند، مثلا در زمینه جامعهشناسی دین است. جامعهشناسی دین میتواند و باید از مهمترین حوزههای فکری و رسانهای برای کشور ما باشد ولی خب نیست، در زیتون هم کار زیادی دربارهاش نشده است. حالا اگر در زمینه تالیف دست خالی است، در زمینه ترجمه میشود کارهای خوبی کرد. کلا فکر میکنم مرتبط با همان بحث مدرسه شدن، باید بخش ترجمه زیتون فعالتر و جدیتر شود. البته این نقد، به معنای خالیبودن صحنه نیست، این رگهها در وجود زیتون هست ولی خب خیلی کم است. دلایل دیگری هم برای اینکه زیتون را بیشتر دوست داشته باشم، می شود نوشت ولی فکر کردم مهمترینش را بنویسم کافی است.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…