سال گذشته، پرونده هستهای ایران در شورای امنیت بسته شد و ایران حتی اگر قصد ساختن سلاح هستهای را هم داشت، با عهدنامهی برجام، عملا برای دست کم یک دهه از ساخت آن محروم شد. یعنی ترامپ حتی اگر بابت دستیابی ایران به سلاح هستهای هم نگران باشد، تصمیمگیری در این خصوص برای او فوریتی ندارد. مشکلات حقوق بشری نیز دغدغهی ترامپ نیستند تا آنها را بهانهای برای مواجههی زود هنگام او با ایران بدانیم. با اینهمه، در چند هفتهای که از به قدرت رسیدن ترامپ میگذرد، کمتر روزی است که او و اعضای کابینهاش ایران را تهدید نکنند؛ تهدیدهایی که لحن آنها روز به روز تندتر میشود.
راز این همه تهدید چیست؟ بهراستی چرا ترامپ در تهدید ایران عجله دارد و روزانه ایران را تهدید میکند؟ این یادداشت میکوشد با استفاده از تئوری بازیها، به این سوال پاسخ دهد.
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم و در دوران جنگ سرد، یک فرمانده ارشد آمریکایی تصمیم گرفت که چند صد نفر از نیروهای نظامی آمریکا را در مرزهای آلمان ( یا اروپای) غربی مستقر کند. نیروهایی که از آموزش خاصی برخوردار نبودند و تجهیزات ویژهای هم در اختیار نداشتند. او در خصوص کارایی و توان نظامی این نیروها از سوی مجلس مورد سوال قرار گرفت. فرمانده توضیح داد: دقیقا منظور این است که اگر شوروی به اروپای غربی حمله کرد، این نیروهای آمریکایی کشته شوند یا به اسارت دربیایند؛ تنها در این صورت است که شوروی مطمین خواهد شد که حمله به آلمان غربی با سکوت آمریکا مواجهه نخواهد شد و نمیتواند با یک اقدام ضربتی و تصرف احتمالی بخشهایی از اروپا، آمریکا را در مقابل کار انجام شده قرار دهد.
این فرمانده، با این استراتژی، به جای آنکه نیروها و تجهیزات بیشماری را برای دفاع از اروپای غربی در آلمان مستقر کند تا شوروی را از حمله بازدارد و یا در جنگ احتمالی با صرف هزینههای بسیار، شکست دهد، صرفا به طرف دیگر نشان میداد که «تهدید» یا «قول» آمریکا برای دفاع از مرزهای اروپای غربی «معتبر» و جدی است. و همین «تهدید معتبر» میتوانست عملا شوروی را از حمله منصرف کند و از جنگ احتمالی پیشگیری نماید.
«تهدید معتبر» و «قول معتبر» دو اصطلاح ویژه و نسبتا مشابهاند که در تئوری بازیها از اهمیت ویژهای برخوردارند. شلینگ با وارد کردن این دو اصطلاح به نظریه بازیها نشان داد که بازیگران میتوانند با استفاده از آنها در صورت لزوم نقاط مرکزی را به نفع خود تغییر دهند و با اینکار نقش ویژهای در جابجایی نقاط تعادل بازیها و به صورت ویژه پایان جنگ سرد داشت. این دو اصطلاح به بازیگران این امکان را میدهد که در یک مذاکره قدرت چانه زنی بیشتری داشته و یا صحنه بازی و شرایط مذاکره و نقاط تعادل بازی را به نفع خود تغییر دهند. بازیگری که تهدیدها یا قولهایش معتبر نباشد، در مذاکرات از وزن خاصی برخوردار نخواهد بود و یک بازیگر برای آنکه بتواند در مذاکرات از وزن ویژه ای برخوردار شود باید قولی بدهد که معتبر باشد و یا تهدیدی بکند که از اعتبار کافی برخوردار باشد. دست کم بازیگر باید این موضوع را برای بازیگران یعنی طرفهای دیگر مذاکره نشان دهد یا به اثبات برساند. به عنوان مثال در جریان حمله به عراق، آمریکا و انگلیس با اغراق در تواناییهای عراق و ارتش عراق، تهدید صدام را برای جامعه جهانی و خاورمیانه و اسرائیل «جدی و معتبر» نشان دادند و عملا با این کار صحنه بازی را به تمامی عوض کرده و جامعه جهانی را برای حمله علیه عراق، متحد و همراه کردند.
به تهدیدهای تند و مکرر ترامپ علیه ایران برگردیم. تهدیدهایی که مبنای اصلی آنها لزوما دشمنی با ایران نیست. تهدیدهایی که می تواند پیامی به دشمنان احتمالی ایران در منطقه باشد تا آنها را به مواجهه «مستقیم»، «نیابتی» و یا «سرد» با ایران دلگرم کند و به آنها اطمینان دهد که آمریکا نه تنها طرف ایران را نمیگیرد بلکه در صورت لزوم از آنها در مقابل ایران حمایت میکند. تکرار این تهدیدها و تندی لحنها و تصریح روز افزون، میتواند موید این نکته باشد که ترامپ فعلا راه دیگری برای دادن «قول معتبر» به کشورهای مخالف ایران در منطقه ندارد. به عبارتی دیگر چون دستاش خالی است و یا نمیخواهد هزینهی ویژهای بابت این قول متحمل شود، به لفاظی صرف اکتفا کرده تا بتواند دست کم در مذاکره های اقتصادی و فروش تجهیزات نظامی و تجهیز این کشورها دست بالا را داشته باشد و یا آنها را به رودررویی با ایران دلگرم کند.
البته ترامپ برای بالا بردن مجازی اعتبار قولها و تهدیدهایش دست به اقداماتی نمادین نیز زده است. از جمله ممنوعیت ورود اتباع ایران به آمریکا نمونهای از آن بود که حتی اگر با شکست هم مواجهه شود و دادگاه آمریکا راه را بر اجرای آن ببندد، عزم جدی ترامپ و «قول معتبر» او را برای برخورد با ایران به کشورهای مخالف در منطقه نشان میدهد و چه نتیجه ای بهتر از این؟
فراموش نشود که ترامپ برای بالا بردن مجازی (یا واقعی؟) اعتبار قولها و تهدیدهایش ، هر آن ممکن است به اقدامات محدود و نمادین دیگری نیز دست بزند. اینجاست که هشیاری دیپلماتیک ایران میتواند بسیار کارساز بیافتد. چه بسا بهتر و شاید راه حل نهایی این است که ایران ابتکار عمل را به دست بگیرد و برای مدتها دندان طمع ترامپ را بکشد و بیمحابا و در راستای دفاع از منافع واقعا ملی ایران با کمترین پیششرطها به مذاکره با کشورهای مخالف در منطقه برگردد و به جای چنگ و دندان نشانثدادن به آنها که «بازی در زمین ترامپ» است، این تهدید را برای همیشه از ایران دور کند.
2 پاسخ
چقدر تحلیل کم مغزی بود…
اینکه برشمردید بازی با تئوری ها بود نه تئوری بازی ها…
آن پیش شرطها ملزومات آن منافع خیالی که شما گفتید نیست و توانایی نظامی و دیپلماتیک ایران آن چیزی نیست که اینهمه اوهام بافی بخواهد. ایراد اساسی ترامپ به اوباما هم بدرستی همین بود که اصولا وزن دیپلماتیک ایران مطلقا ماحصلش برجام نیست.
ترامپ محاسبه میکند که چقدر باید خرج ایران کند و سپس چقدر تا چه مدت عایدش میشود . چه بیزنس هایی به خطر می افتد و چه بیزنس جدیدی ایجاد خواهد شد. کفه ترازو به هر سمتی که لغزید معطلش نمیکند… شک نکنید. او پابند این توهمان که گفتید نیست وقتی چیزی باب می شود هر کسی سعی میکند چیزکی بنویسد این نوشته شما هم از همان تیپ است اما در منتهای حرافی…
مشکل اینجاست که ولی امر مسلمانان جهان خود را انقلابی میداند و نه دیپلمات ، البته با تعریفی که او از این دو اصطلاح دارد !
دیدگاهها بستهاند.