طرح آشتی ملی از سوی آقای خاتمی به سرعت و در فاصله کوتاهی از مطرح شدن آن با واکنشهای بسیاری روبرو شد، از تعبیر به تسلیم و عذرخواهی و توبه گرفته تا عدول از راه اصلاحات و از توجیهگری و توضیح ناشیانه و تعریف و تمجیدهای شتابانه گرفته تا تحلیلهای ناقص و یا دفاع بد و تا تحقیق و تفسیرهای روشن، حتی در فضای سیاسی و شبکههای مجازی با شکلی از برخورد هیجانی و غیر قابل قبول با چاشنی طنز و برخی هم با استهزا و یا ناباوری به آن واکنش نشان دادند.
طبیعی است که در میان تلاطم سیاسی موجود و در حالی که بخش بزرگی از جامعه، اصلاحات را همراهی میکنند، بعضی از اصلاحطلبان و بیشتر جوانان نگران باشند و معترض شوند اما بررسی دقیقتر آنچه که از سوی آقای خاتمی تحت عنوان آشتی ملی عنوان شده است میتواند پاسخگوی بسیاری از دغدغهها و نگرانیها باشد.
اولین موردی که در این رابطه به ذهن متبادر میشود این است که مشکلاتی وجود دارد و شاید بحرانی در حال شکل گرفتن است که امکان دارد تهدید جدی برای نظام باشد و آشتی ملی از این منظر طرح میشود که بیربط هم نیست و امروز با خطراتی هم مواجهیم هم در داخل و هم مورد تهدید خارجی هستیم.
اما همه قضیه این نیست و باید بپذیریم که امروز اصلاحات و اصلاحطلبان در نقطهای ایستاده اند که میتوانند بیشتر از گذشته اثرگذار باشند ضمن اینکه با تهدیدهای جدی هم روبرو هستند و میبایست برای پیشبرد اصلاحات و دموکراسی به سمتی حرکت کنند که آرامش ایجاد میکند و موجب وفاق و همبستگی ملی میشود، زیرا اصلاحات در میان دریای طوفانی و متلاطم و امواج خروشان به درستی نمیتواند نقش خود را ایفا کند، لذا عقل حکم میکند تا طوفان مهار و نفع عمومی تضمین گردد.
- بیشتر بخوانید
آشتی ملی معنا ندارد؟ / فرخ نگهدار
پنج نکته در نقد رهبری آشتیگریز /مرتضی کاظمیان
وقتی آشتی ملی بیمعنی میشود / سولماز ایکدر
خشونت و خون و آشتی ملی / مهدی نوربخش
آشتی ملی مشق اصلاحات است/ علیرضا کفایی
چند نکته در باب طرح آشتی ملی / پیام سهرابی
جوامع مترقی و احزاب ریشهدار و مردمی؛ در همه جا بستری را فراهم آورده و یا در مسیری حرکت کردهاند تا وحدت و انسجام درونی جامعه و منافع ملی شکل بگیرد و خدشهای به اصل نظامی که به آن معتقدند وارد نیاید و بیشترین سود و کمترین زیان را داشته باشند.
در ایران وفاق ملی در مفهوم نوین خود از انقلاب مشروطه به این سو مطرح شد، مشروطهخواهان برای هموار کردن همبستگی ملی سه مسئله محوری؛ پیشرفت اجتماعی، تمرکز سیاسی و مشروطکردن قدرت را دنبال میکردند.
در غرب برای آشتی ملی مطالعات بسیاری از سوی اندیشمندانی صورت گرفت و تئوریپردازی و نظریاتی ارائه شد و حکومتها و سیاسیون و احزاب چه مخالف چه موافق بر پایه آن نظریات به تبیین اندیشه سیاسی خود پرداختند که از مهمترین آنها میتوان به نظریه کنش اجتماعی دورکیم و ماکس وبر و نظریه کنش ارتباطی هابر ماس اشاره کرد.
در کنش ارتباطی؛ عقلانیت موکد است تا بوسیله آن بتوان راهی برای از میان برداشتن موانع یافت و نظام ارتباطی معطوف به همبستگی را شکل منطقی داد و همچنین گستره ای از نظام تدبیر بر اساس دریافت واقعی از قانون اساسی که مورد اعتماد و میثاق و قبول عامه است ایجاد نمود تا حصول به اتحاد ملی سهلتر و قابلقبولتر و در عین حال تعهدآور و عینیتر باشد.
همبستگی و آشتی ملی انتزاعی و یا غیر قابل دسترس نیست بلکه همان معیارهای مشترک و نهادینهشدن ارزشها و آرمانهای مشترک جامعه در هندسه نظام اجتماعی و سیاسی است به شکلی که همه افراد و گروهها و گرایشهای جامعه با فرض قبول و تعهد به قانون، ارزشها و ایده و آرمانهای خود را متبلور ببینند و هیچ شخص یا گروه و حزبی برای خود تهدیدی احساس نکند، بلکه در عین حفظ باورها و اندیشههای سیاسی و مدنی و اجتماعی خود با حفظ منافع عمومی و آشتی ملی در جهت آرمانها و اهداف خود حرکت نماید.
بدین ترتیب برای رسیدن به وفاق همگانی و آشتی ملی قبل از هر چیز به کنش ارتباطی[۱]، عقلانیت ارتباطی[۲] و نظام تدبیر [۳]نیاز است و میبایست هر سه را بر محور میثاق ملی یعنی قانون اساسی ترتیب داد و بدیهی است که وجهه فراقانونی دادن به دیگران و یا عدول از قانون مساوی است با ساختار شکنی و تشدید بحران و اخلال در نظم و انتظام اجتماعی و سیاسی و به فروپاشی منجر خواهد شد.
توجه به این نکته حائز اهمیت است که وفاق ملی پدیدهای تجریدی و انتزاعی نیست، خیالی و یا خارج از دسترس هم نیست، کاملاً قابل وصول و نیز حتمی و ضروری است که باید برای نیل به آن تلاش مستمر نمود و در نظر داشت که فرآیندی نیست که یکبار برای همیشه اتفاق بیفتد بلکه باز تولید و ساماندهی و بازسازی آن باید مستمر و مطابق نیازها و خصایص و خصلتهای دگرگونپذیر تعریف شود و مرتب بروز گردد و حتماً نیاز به مدیریت و مراقبت دارد تا ضامن استمرار و پایداری حیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و اقتصادی باشد و این میسر نمیشود الا در گرو همبستگی و آشتی ملی.
آنچه آقای خاتمی در مورد آشتی ملی بر آن اشاره و تاکید کرده است هم هشدار است و هم فراخوان و هم نیاز ضروری امروز جامعه ایران که با مطالعه دقیق تاریخی و علمی و سیاسی و بر اساس ظرفیتها و در چارچوب قانون اساسی و با دریافتها و باورهای عمیق دینی و رویکرد اصلاحطلبانه با ظرافت طرح شده است.
رییس دولت اصلاحات که این روزها برای شرکت در بسیاری از مناسبتها ممنوعیت حضور دارد گفت: «معتقدم الان بهترین موقعیتی است که میتوان فضای آشتی ملی را در کشور حکمفرما کرد و زمینه همبستگی بیشتر همه گرایشها و نیروها را پدید آورد تا آنچه که واقعاً وجود دارد، یعنی عزم همه گروهها، جریانات و دلسوزان نظام برای مقابله با تهدیدهای بیرونی و گزافه گوییها و افراطکاریهای کسانی که با اصل اسلام و انقلاب و ایران مخالف هستند و نیز برای پیشرفت و توسعه کشور همصدایند، دیده شود که در فراهم آوردن زمینه این اتحاد، حاکمیت نقش بسیار مهمی دارد. باید بگذاریم همه بیایند و در صحنه حضور داشته باشند و سیاستها و رویکردها به جانب چنین آینده نگری باشد.»
مولفههای آشتی ملی در سخن جناب خاتمی عبارتند از عزم و اراده همه گروهها و اشخاص، مقابله با تهدیدهای بیرونی، مقابله با افراطگرایی، تاکید بر اسلام و انقلاب و ایران، پیشرفت و توسعه و آیندهنگری که فراهمآوردن زمینه و بستر اتحاد را به نقشی که حاکمیت میتواند ایفا کند موکول کردهاند.
در واقع آقای خاتمی با رجوع و عطفدادن به عقلانیت، کنش ارتباطی که منجر به وفاق و همبستگی ملی میشود در یک نظام تدبیر و بسوی آینده بهتر با درکی که باید حاکمیت از خود نشان دهد مشخص مینماید.
آقای خاتمی پیش از این هم در «نامه ای به فردا » نوشته بود که: «آنگاه که بپذیریم با همدیگر بهتر میفهمیم و کمتر اشتباه میکنیم، به راهبرد و رویکرد درست دست یافتهایم. با این نگاه است که میتوان حتماً پیروز شد، نه بر مخالف، که با مخالف و نه در عرصه سیاست که در همه عرصههای جامعه. این جوهر حرکت و حدیثی است که از دوم خرداد برآمد و در متن جامعه جریان یافت. نقطه امید من در این راه پایداری، آگاهی و تداوم حضور جوانان و آحاد شهروندان کشور در قالب نهادها و تشکّلهای مدنی و در عرصه تعیین سرنوشت است. این گونه مشارکت است که میتواند خطاها و کمبودهای سیاستمداران و دولتمردان را جبران کند…»
استهزاء و هجویات و طنز و شانتاژهایی مانند نامه عذرخواهی و یا تسلیمشدن و یا توبهکردن و یا فراموش کردن مردم و یا عبور از اصلاحات و از این قبیل خردمندانه نیست زیرا پذیرش اصلاحات و در مسیر بودن ملزوماتی دارد که باید به آنها توجه مستمر داشت و جامعه را آماده پذیرش نمود.
باید مشق [۴] اصلاحات کرد و تمرین و ممارست در این راه و پیمودن مسیر بدون گزند نخواهد بود و هر مشقی سوزش و خستگی و ناشکیبایی هم دارد، باید تمرین کرد.
قرار نیست کسی از عقاید خود دست بردارد بلکه باید همه را برای به رسمیت شناختن مخالف و ایجاد بستر و زمینه مناسب برای کنش اجتماعی و سیاسی آماده نمود و بستر مناسب همان آشتی ملی است.
آقای خاتمی در همان نامه ای به فردا می نویسد: «جریان اصیل دوم خرداد باتوجه به ضعفها و ناکامیهای گذشته، همچنان بر شعارهای اصلی خود پافشرده و میفشارد و مردم را به پیمودن این راه به عنوان تنها راهی که به سرمنزل امن و مطمئن منتهی خواهد شد فرا میخواند. تصوّر اینکه با حذف جمهوری اسلامی، یک جمهوری مردمی غیر وابسته پدید خواهد آمد، تصوّری باطل است که شواهد تاریخی، سیاسی و اجتماعی بطلان آن فراوان است. تصوّر اعمال حاکمیت دین از راه اجبار و استبداد و نادیدن خواست و رأی مردم نیز، نادرست و نامیسّر است. بنیاد و پشتوانه هر نظامی مردمند و مردم ما خواستار جمهوری بیگانه با دین و لائیک نبوده و نیستند. متأسّفانه حتی مفاهیم غربی هم، وقتی به یک فضای استبدادزده پا مینهند، تحریف هم میشوند و اینکه در این سرزمین سکولاریسم نیز مبدّل به دین ستیزی میشود، از این قاعده برکنار نیست. برای بهروزی ملت ما تنها یک راه وجود دارد: استوار کردن مردم سالاری برپایه اعتقاد و فرهنگ مردم، و نوسازی فرهنگ دینی و اجتماعی در جهت سازگاری با مردم سالاری و تقویت بنیادهای مردم سالارانه که در انقلاب اسلامی بوده و در قانون اساسی نیز منعکس شده است.
نیاز جدّی امروز ما، تأمل و بازاندیشی همگانی در احوال خویش برای عبور از کلیشهها و قالبهای استبدادزده ناکارآمد و گشودن راه گفتگوی همدلانه انتقادی در همه سطوح و لایههای اجتماعی است. ایمان به خداوند، امید به آینده و اعتماد به خویش هم مبنا و هم حاصل این کار است.»
در این سخنان و نظریه ضروری و اجتنابناپذیر آشتی ملی، آقای خاتمی از اصلاحات نه تنها عبور و عدول نکرده بلکه اصلاحات را معقولتر و قابل لمستر و گامی به جلو معرفی نموده و با جسارت و شجاعت و با فکر و اندیشه و بر پایه تحلیل و تفسیر تاریخی و واقعی و علمی و بر آمده از دین و مذهب، اصلاحات را بیمه نموده است.
از این پس اصلاحطلبان می توانند مدعی باشند که چون همیشه تاریخ و از زمان مشروطه تا کنون در پی بالندگی دین و متاثر از تعالیم دینی و با اعتقاد و التزام به اسلام و انقلاب و ایران، همبستگی و آشتی ملی را توصیه و پافشاری بر آن داشته اند و خشونت و افراط گرایی را عملا منفور و مطرود دانسته و در برابر دشمن و بیگانه با طرح آشتی ملی به مقاومت و ایستادگی فرا میخوانند. همچنین آقای خاتمی زیرکانه توطئه اپوزیسیونسازی را خنثی کردند و نشان دادند که اصلاحات در مقابل غوغاسالاری و تهمتپراکنی و تکفیرگری و تهدیدها و تحدیدها با علم و منطق و با کلام و گفتگو و با اسلام و ایمان قلبی و بر اساس دستورات الهی پاسخ روشن و صریح دارد.
اکنون توپ در زمین مخالفین و معاندین و هتاکان و انحرافیون و اقتدارگرایان و انحصارطلبان و تمامیتخواهان است و باید نگران باشند که در صفحه شطرنج سیاسی خاتمی گیر افتاده اند.
اصلاحات فرصتی برای نفسکشیدن و تبیین اندیشه نوین یافته است و اصلاحطلبان آسودهتر میتوانند آینده را امروز تجربه کنند و البته فراموش نشود که مشق اصلاحات را بدرستی انجام دهند تا هم جامعه دلشاد شود و هم گروههای سیاسی به تعیین و تبیین نقش خود در اصلاحات نوین بپردازند.
لازم به ذکر است که طرح آشتی ملی تازگی ندارد، پیش از این هم مطرح و تاکید شده و یکی از کسانی که بسیار بر اتحاد و همبستگی توصیه نمود مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بود و حضور و وجود شخص ایشان خصوصا در سالهای دهه آخر عمر خود نوعی از وحدت را پدید میآورد و پس از وی نیاز به آشتی ملی بیشتر احساس میشود.
از دیگر طراحان و تاکیدکنندگان بر آشتی ملی و شاید از اولین کسانی که با همین تعبیر «آشتی ملی» توصیه و سفارش نمود مهندس میرحسین موسوی است که در سال ۸۸ در دیدار با جمعی از فرزندان خانواده های ایثارگران گفتند: «تشکلهای سیاسی که با سیاستهای غلط از هم جدا شده بودند، به تدریج به هم نزدیکتر میشوند، با هم مذاکره میکنند و بر سر یک سفره مینشینند. آنچه نقطه وصل آنها با یکدیگر است تلاش برای آزادی، عدالت و تفاهم بر سر پاسداری از حقوق ملت است….مرزهای خودی و ناخودی به تدریج کمرنگ میشود و به جای آن تعامل و گفتوگو مینشیند. امروز به برکت یک جنبش سبز مردمی زمینه آشتی ملی، دوستی و وحدت بیش از همیشه بین فرهنگهای گوناگون، قومیتها و شیعه و سنی و همه اقشار به وجود آمده است.»
آقای خاتمی هم در جمع ایثارگران، جانبازان و آزادگان به آشتی ملی فراخواندند.
پانوشتها
۱- مقصود از کنش ارتباطی نزد هابر ماس نوع خاصی از کنش و واکنش اجتماعی است که در آن کنشگران از یکدیگر توقع دارند اغراض و افعال متفاوتشان را از طریق کنش که محصول ارتباط و مفاهمه است هماهنگ کنند. بنا بر این کنش متقابل بهترین راه برای رسیدن به تفاهم است. چنانچه این الگو در روابط میان فرهنگ ها اعمال گردد و گفتگو میان فرهنگهای گوناگون شکل گیرد باعث تفاهم بین دارندگان فرهنگهای مختلف و در نهایت به اتحاد ملی منجر می شود. (نظریه کنش ارتباطی هابرماس و تحقق اتحاد ملی * مهدی عطائی)
۲- عقلانیت ارتباطی که همان عقلانیت در قالب مفهوم کنش ارتباطی هابرماس بهشمار میرود، بهمعنای از میان برداشتن موانعی است که ارتباط را تحریف میکنند و بهمعنای کلیتر، نظامی ارتباطی است که در آن افکار آزادانه ارائه میشوند و در برابر انتقاد حق دفاع داشته باشند. برای هابرماس عقلانی کردن عرصه زندگی بهمعنای ایجاد یک نظام ارتباطی است که در آن ایدهها امکان انتقاد بیابند و در واقع عقلانیت مورد نظر او به واسطه امکان ایجاد یک ارتباط و گفتمان فارغ از فشار بیرونی و ترس و تهدید به وجود میآید و مهمترین شرط عقلانی، انتقادپذیری و دلیلپذیری میباشد. عقلانیت در عرصه کنش ارتباطی، به ارتباط رها از سلطه و ارتباط آزاد و باز انجامیده و مستلزم رهاسازی و رفع محدودیتهای ارتباط میباشد. ایجاد این نوع عقلانیت در جامعه بهعقیده هابرماس مشروط به وجود کنش ارتباطی که بر توافق و اجماع عقلانی متکی بوده، در سطح جامعه است، همچنانکه تحقق جامعه اتوپیایی و آرمانی هابرماس نیز در گرو آزاد بودن کنشگران یک جامعه در ارتباط با همدیگر و رسیدن ایشان به درک مشترک از طریق استدلال و به دور از فشار و محدودیت میباشد.( عضدانلو، حمید؛ آشنایی با مفاهیم اساسی جامعهشناسی)
۳- نظام تدبیر محدوده گستردهای، در برگیرنده قانون اساسی و قوانین رسمی تا سنتها و روابط غیررسمی، نهادهای برقرار کننده آرامش اجتماعی، ایجاد کننده ضمانت اجرایی برای قانون، فراهم کننده شرایط لازم برای رشد اقتصادی و ارتقاء و…. و روابط بین نهادهای دیوانی و حکومتی و فرآیندهای حکومت برای برآورده کردن نیازهای شهروندان است. در این مقاله به بررسی مفاهیم اتحاد و همبستگی ملی از دیدگاه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و دیگر قوانین و همچنین سایر نهادهای جامعه ایران و نقش و تأثیر آنها در شکلگیری اتحاد ملی میپردازیم و برای این پرسش در حد توان پاسخهایی جستجو میکنیم. (نهادهای نظام تدبیر و اتحاد ملی در ایران، بایزید مردوخی)
۴- مشق به معنی مداومت در امری، تمرین ورزیدن، کاری را بارها انجام دادن تا ملکه گردد، تکرار کردن عملی را برای نیکو آموختن ( لغتنامه دهخدا) / تمرین و ممارست برای بدست آوردن آمادگی و مهارت در کاری ( فرهنگ معین)
9 پاسخ
آقای خاتمی بر اساس دیدگاه خود نظری داده اند که محترم بوده و بد هم نیست، آشتی از درگیریها و منازعات خصمانه سیاسی و غیرمدنی که همواره با خشونت و غارت و کشتار و هرج و مرج همراه میباشد بسیار بهتر و عاقلانه تر است اما بعنوان یک ایرانی نظرم این است که باید به این داستان ً جنبش سبز ُ از یکطرف و حکایت ً فتنه گر و فتنه جو ُ از سوی دیگر پایان داد، مملکت کار و برنامه می خواهد و نمی شود از این موضوع بهانه ای درست کرد و هرچند وقت یکبار این بحثها را ادامه داد، یکی از دلایل این موضوع فرهنگ توسعه نیافته است که همواره نگاه به گذشته دارد بطوریکه هنوز برخی صحبت اتفاقات سیاسی گذشته برایشان تازه گی داشته و سرگرم کننده است.
در خیلی از کشورها منازعات سیاسی پیش می آید و عده ای هم ممکن است کشته یا زندانی شوند ولی بعد از مدتی دیگر موضوع را فراموش کرده و به حال و آینده می پردازند ولی متاسفانه در کشور ما همواره نگاه به گذشته است و اینکه بطورمثال ُ فتحعلیشاه چه کرد ُ، ناصرالدین شاه چطور بود ُ، ً رضاشاه چه کردً، ُ ۲۸ مرداد ۳۲ چه شد ً، ً۱۵ خرداد ۴۲ چطور شد ً ًسال ۵۷ چه اتفاقی افتاد ً، ً در تیرماه ۷۸ چه شد ً سال ۸۸ چه مسایلی پیش آمد ً و نظیر این یادآوریهای نوستالژیک و تکراری که هیچ نتیجه مثبتی هم از این بحثها برای مردم و کشور بدست نمی آید و هرچه زمان می گذرد، شاخ و برگ و حواشی تازه ای هم توسط طرفین به آنها اضافه می شود، البته بحث و بررسی تاریخ خوب ومثبت است اما این کار محققان و تاریخدانان است و باید در وقت و موقع خود انجام گرفته و نتایج جهت مطالعه عموم و کسب تجربه جهت آینده و نه برای تداوم شعار مرگ بر این و آن و یادآوریهای کینه توزانه استفاده شود.
باید همه مسؤولین و مقامات و جناحهای سیاسی فعلی و مصدر کار، مسؤولانه و عاقلانه نشسته و با بحث و گفتگو و تفاهم و توافق نسبتا منصفانه ماجرا را فیصله دهند و مردم هم از بحث بیشتر در مورد آن پرهیز کنند و به زندگی خود بپردازند.
البته لازم است از متضررین اصلی که خانواده های کشته شدگان بویژه بازماندگان و والدین جوانان از دست رفته وقایع سال ۸۸ هستند بنحو مطلوب دلجویی بعمل بیاید گرچه هیچ کاری نمی تواند جبران مافات کند و باید مراقب بود که اینگونه حوادث تلخ و غیرقابل جبران برای همیشه و از سوی همگان در کشور کنار گذاشته شوند.
در حال حاضر کشور ما مسایل مهمتری پیش رو دارد باید هرچه سریعتر جهت قطع رابطه با آمریکا که ناشی از همان فرهنگ منفی نگاه به گذشته است چاره جویی شود و برقراری رابطه کامل دیپلماتیک و سیاسی بین دو دولت در دستور کار هر دو کشور بویژه مقامات ایرانی قرار گیرد که ریشه بسیاری از مشکلات کشور ما تداوم رابطه خصمانه و غیرمنطقی و نادرست فعلی با دولت آمریکا است، اینکه آمریکا در گذشته چه کرده و اشغال کنندگان سفارت آمریکا چطور عمل کرده اند را می توان در آینده مورد بحث و بررسی منطقی توسط محققین و کارشناسان منصف و بیطرف مورد بررسی قرار داد و تبعات و خسارات وارده را مورد بررسی قرار داد و در صورت لزوم اقدامات ضروری جهت دلجویی خسارت دیدگان از هر طرف که هست انجام پذیرد.
در حال حاضر اولویت اصلی برقراری هر چه سریعتر روابط سیاسی و دیپلماتیک بین دو کشور است همان کاری که در مورد کوبا و چین و برخی کشورهای دیگر براحتی از سوی طرفین مورد استقبال قرار گرفته و بسهولت نیز انجام شده است.
یادم رفت بپرسم که این مشق نویشتن شما کی تمام میشود؟ این بیست سالی که شما مشق مینویسی کاغذ و مداد مشق نوشتن را خود حاکمیت برایتان فراهم میکند و این بیشتر دیکته است تا مشق . منتها مدام به تو می گویند نقطه ، دوباره سر خط….
کمی خرد …فقط کمی اینقدر: . از عقلتان هم استفاده کنید.
انقلاب یا اصلاح، دو راهیست که حکومت پیش پای مردم میگذرد. جلو حرکت خاتمی اگر اسم آنرا حرکت بگذریم، رژیم است که سنگ میاندازد. این حکومت بعد از ۳۸ سال یک اقتصاد پلاسکوی، ۱۱ میلیون حاشیه نشین، شکافهای قومیتی بوجود آورده. تمام فرصتهایی که ملت به او داده را نابود کرده. از لحن آقای تبریزی هم پیداست که به جریان اصلاحات به دیده شک مینگرد.
اولا برای تغییر وضع موجود، یا باید زیر و رو کرد، یعنی انقلاب. و یا باید قدم به قدم ، گام به گام جلو رفت. آقای خاتمی، بنظر حقیر بدرستی و از روی مسئولیت شناسی می خواهد راه دوم را برود، پس باید یاری و راه گشایی کرد، و نه غرغر و سنگ و اندازی.
ثانیا حکومت بر خر مراد سوار است و یا گمان دارد که سوار است. پس چندان به حرف من و شما اعتنا نمی کند، پس من را سراغ آنها نفرستید!
پس می ماند که باز هم رویم و آقای خاتمی را کمک و پشتیبانی کنیم، بلکه به پیش رویم.
البته حکومت هم یک وقت هایی دلخواه و یا با اکراه فرصت هایی را می دهد، همانها را باید دو دستی چسبید، مثل انتخابات اخیر تهران.
یعنی راه بسته ی بسته، ن ی س ت!
خوبست که خودتان هم ، شاهین و مسعود میدانیدکه راه حل هایتان غیرعملی و غیر واقعی است. پس مزاحم انهایی که راه حل عملی می دهند نشوید! برای نجات مردم، باید روی مردم کار کرد، فرهنگ سازی کرد. و این زمان بر است. با انقلاب چه بسا به بدتراز جائی که الان هستیم، برسیم!
آقای تبریزی، کسی اصلاحات را در برابر انقلاب قرار نمیدهد. خواستهای مردم اگر در زمان خودش پاسخی درست نیافت، مردم راههای دیگر را پیدا میکنند. این حکومت تمام راههای تغییرات آرام را بسته. شما اگر میتوانی این فرهنگ سازی را در مسئولین حکومتی هم انجام دهید. متاسفانه این حاکمیت چنان شکافهأی را ایجاد کرده، مثل غنی و فقیر، بیکاری، ناامیدی، شکافهای قومی و مذهبی، که هر روز که این حکومت باقی بماند، چون تغییر را بر نمیتابد، شکافها عمیقتر میشود، و روزی که زلزله رخ دهد، عواقبش غیر قابل پیشبینیتر میشود.
آشتی با کسی که حتا یک درصد امکان تغییر دارد شاید ممکن باشد. به حرکت سیاسی خامنهای نگاه کنیم، رفسنجانی را رد صلاحیت کرد، جایگزینش را به جای روحانی، موحدی کرمانی قرار داد. خامنهای جز زبان زور مثل ترامپ نمیفهمد. خاتمی هم جز ایجاد توهم در مردم دیگر وظیفهای ندارد.
خاتمی و دیگر اصلاح طلبان و گروه های همسوشان بدانند که هرگز نمی توانند با تکیه بر اسلام، انقلاب و ایران آشتی ملی ایجاد کنند و از این طریق با افراطی گری مقابله نمایند. آن ها حداکثر می توانند با ۵۰ درصد از مردم آشتی کنند، یعنی همان جمعیتی که معمولاً در همه انتخابات شرکت می کنند و دور باطل ۳۸ ساله را ادامه می دهند. راه آشتی ملی از درون اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی می گذرد- که همه می دانیم فعلاً عملی نیست. آقایان بهتر است بجای این دعوت های بی سرانجام به فکر مردم بینوای خوزستان و بلوچستان و کردستان باشند. واقعاً خجالت آور است برای کشوری که همه ی ثروتش را از استان نفتخیز خوزستان بدست آورد و در همان حال ساکنان آن را در چنین شرایط وحشتناک زیستی بحال خود رها کند. و ایضاً بلوچستان و کردستان و …را. واقعاً که خاتمی و دوستان، به قول همزبانان افغان مان “فکاهه” می بافند.
اخر مقاله، لا یتچسبک بود. هر چندکه به موسوی ظلم شده، اما او هم اشتباهات زیاد داشت. از جمله گول تند رو هایی مثل موسوی خوئینی ها و محتشمی پور را خورد. فاشیستها و افراطی هایی که به سبک روسی وفادارتر بودند تا سبک روشنفکری و ازادی خواهی و سکولاریسم. شتر سواری هم دولا دولا نمیشود!
تازه موسوی سوابق دهه ی شصت هم دارد و همدست افراطیون بوده است.
بالاخره باید کمی گذشته ی همه را نقد کرد، خودمان و دیگران را، شفاف و صریح، قاطع و صادق. تا انصاف حاکم گردد و اعتدال ریشه بدواند.
دیدگاهها بستهاند.