«آشتی ملی معنا ندارد». این تیتر اصلی بخش عمدهای از روزنامهها در رابطه با سخنان ۲۷ بهمن آقای خامنهایست.
پس از فوت آقای هاشمی، اکنون آقای خامنهای در باره دعوت آقای خاتمی به «آشتی ملی» رسما اظهار نظر کرده است. پیآمدهای این اظهار نظر کداماند؟
۱. اظهار نظر آقای خامنهای، چه به عمد بوده باشد و چه به سهو، در سطح جامعه یک شکاف سیاسی و یک تفاوت در رفتار را آشکار میکند. سخن آقای خامنهای مردم را در برابر انتخاب قرار میدهد. انتخاب بین نگاه خامنهای و نگاه خاتمی. اگر آقای خامنهای دو قطبیکردن فضای سیاسی را در شرایط کنونی به صلاح کشور نمیدانسته است، نوع مواجهه ایشان با طرز فکر آقای خاتمی به «دو قطبی نکردن» فضای سیاسی کمک نمیکند.
۲. «آشتی ملی معنا ندارد» از سوی رسانههای اصولگرا، اصلاحطلب و بیخط تیتر شده است. این همسانی به دلیل برداشت مشترک از مقصود آقای خامنهای نیست. این برداشت مشترک ناشی از خاصیت روزنامهنگاری حرفهایست. کار روزنامهنگار جلب نظر خواننده و برجسته کردن تفاوتهاست. دو قطبی شدن یا نشدن فضای سیاسی خط راهنمای روزنامهنگاران نیست؛ اما دغدغه اصلی سیاستمداران هست.
۳. اگر در وضعیت فعلی، بهخصوص پس از اعلام سیاست پرخاشجویانهی ترامپ علیه ایران، پرهیز از دو قطبی کردن فضای سیاسی، یک مسوولیت ملی است، تقسیم نیروهای سیاسی اصلی کشور به حامیان و مخالفان شعار «آشتی ملی» کاری اشتباه و گمراهکننده است. راهکار درست آن است که رهبران سیاسی کشور هر یک با توسل به مفاهیم موازی با شعار «آشتی ملی»، مثل وحدت ملی، همبستگی ملی، انسجام ملی، همدلی یا همراهی ملی و از این قبیل، طرح موضوع کنند. نمونه این ظرافت در سخنان آقای روحانی در ۲۲ بهمن قابل ردیابی بود.
- بیشتر بخوانید
آشتی ملی معنا ندارد؟ / فرخ نگهدار
آشتی و سیاستِ خاله بازی / محمد رهبر
پنج نکته در نقد رهبری آشتیگریز /مرتضی کاظمیان
وقتی آشتی ملی بیمعنی میشود / سولماز ایکدر
خشونت و خون و آشتی ملی / مهدی نوربخش
آشتی ملی مشق اصلاحات است/ علیرضا کفایی
چند نکته در باب طرح آشتی ملی / پیام سهرابی
۴. اگر فضای سیاسی کاملا بیطرف و پراعتماد بود، یگانه برداشت از سخن آقای خامنهای این نمیبود که «آشتی ملی معنا ندارد». در یک چنان فضایی محتمل بود که از سخن ایشان چنین برداشت شود که چون سطح تنش و عمق اختلاف بین جناحهای سیاسی اصلی کشور با مثلا افریقای جنوبی قابل قیاس نیست لذا کاربرد واژه «آشتی ملی» فاصله نیروهای سیاسی اصلی کشور را بیش از حد بزرگ میکند، لذا تقویت وحدت صفوف ملت رساتر است.
۵. اگر فضای سیاسی کشور کاملا آرام و پراعتماد بود، این احتمال قوی بود که مردم بهیاد آورند که آقای خامنه ای هرگز و هیچگاه آقایان موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و همفکران را در صف توهینکنندگان به عاشورا و دشمنان انقلاب و نظام قرار نداده است. در یک چنان فضایی ممکن بود مردم بهخاطر آورند که آقای خامنهای،در همان خطبه تفرقهبرانگیز معروف ۲۹ خرداد ۸۸، به روشنی تصریح کردهاند که رهبران معترضان به نتایج انتخابات را جزو نظام و معتقد به نظام میدانند. آقای خامنهای هرگز آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد را ضد عاشورا، ضد نظام یا وابسته به دشمنان نشناخته است. در سخنان ۲۷ بهمن ماه ۹۵ نیز مطلقا هیچ عبارت یا آدرسی در سخن ایشان نیست که از آن استنباط شود که او با آقایان موسوی و کروبی و خاتمی آشتیناپذیر است.
۶. تامل بیدغدغه در سخنان آقای خامنهای هم چنین نشان میدهد که او اگرچه مایل است راهحلهای جناحی برای گردش چرخ اقتصاد کشور و مشکلات مربوط به زندگی مردم، موضوع اصلی در انتخابات آتی تلقی شود، اما او با تیتر شدن «آشتی ملی معنا ندارد» عملا از این کار بازماند. ایشان در این سخنرانی چنان غرق در رقابت سیاسی شد که نه تنها اقتصاد در تیتر روزنامهها به حاشیه رفت، بلکه حتی از یادآوری فاجعه خوزستان و ابراز همدردی با درد و رنج مردم اهواز هم غافل ماند.
۷. آیا سخنان آقای خامنهای در میان اقشار اجتماعی ممکن است ذهنیتی را تقویت کند که تلاش برای کاهش شکاف میان نیروهای سیاسی عمده کشور و تقویت همبستگی و انسجام ملی را، تلاشی بیهوده یا نابهنگام تصور میکند؟ پاسخ مثبت به این سوال بسیار عجولانه است. گرچه سخنان آقای خامنهای فشار نیروهای افراطی را ، از بالا و پایین، بر آقای خاتمی و طرز فکر او افزایش خواهد داد، اما دادههای جامعهشناختی، فاکتورهای سیاسی داخلی، و نیز روندهای جاری سیاسی در منطقه و جهان، شانس پایدارشدن سیر واگرایی و تعمیق شکاف و تقابل در درون و پیرامون نظام سیاسی را برجسته نمیکند. روند سیاسی که از سال ۹۰ آغاز شد همچنان روبه جلوست.
۸. سه ماه بیشتر به انتخابات ریاست جمهوری نمانده و آقای روحانی نامزد طیف از نیروهاست که آشتی ملی را معنادار و مهم تلقی میکنند. تا امروز هنوز هیچ چهره قدرتمندی برای رقابت با آقای روحانی به صحنه نیامده است. آیا بدنه اصلی جناح اصولگرا با مخالفت با شعار «آشتی ملی» به میدان خواهد آمد؟ بعید است چنین شود. زیرا، نظر به روحیه غالب در جامعه، این مغتنمترین فرصت برای طیف اعتدالی اصلاحی خواهد شد.
و سرانجام: سخنان ۲۷ بهمن آقای خامنه ای با شعار «آشتی ملی معنا ندارد» معرفی شد. این تعریف خلاف موقعیت و مسوولیت اصلی ایشان، یعنی رهبری بیطرف و متعادل، همه گرایشهای درون نظام است و عامل دو قطبیکنندهی فضای سیاسی کشور است.
سخنان ۲۷ بهمن آقای خامنه ای با شعار «آشتی ملی معنا ندارد» معرفی شد. این تعریف خلاف نظر و تلاش ایشان برای متمرکز کردن بحثها پیرامون راههای برون برد کشور از وضعیت اقتصادی کنونی و سازمانگری رقابتها در انتخابات ۹۶ حول آن راه هاست.
10 پاسخ
آقای نگهدار در اصل پاسدار الگوی تحلیل های پرسش و پاسخی به سبک کیانوری است. آقا چه لزومی دارد شما همه چیز را برای همه کس توجیه بفرمایید؟ سر و ته ماجرا بسیار شفاف و واضح است. جامعه بسوی قطبی شدن بیشتر و رادیکالیسم پیش می رود و دوستی های خاله خرسه هم فایده ای ندارد. از قدرت مطلقه و بخصوص از نوع ایدئولوژیکش انتظار رافت و درایت نباید داشت، باید سرنگون و لگد مالش کرد. یکی به نعل و یکی به میخ سیاست بادسالاران است.
شما برو سرنگون و لگد مالش کن! اگر با حرف شدنی است!
اوضاع پیچیده و درک مردم پیشرفته تر شده است که به حرف های احساسی بخواهند عمل بکنند!
هر کس موج گذار از افسانه عفیونی تحول بی خشونت را نمی بیند اگر مشکل گیرنده های بینایی نداشته باشد، لا اقل به عینک سیاسی قوی تری نیازمند است. و کسی که به کاراکتر خاتمی برای تحول دل ببندد آب در هاون کوبیده. او در اوج اقتدار آبدارچی دربار هم نبود، امروز که در حال تکدی محبت است چه می تواند بکند؟ شاید اردنگی خوردن او خود موجب تشدید موج گذار از اصلاحات و ورود به عرصه انفجار بشود. واگر معنای درک بیشتر، رای دادن به چند قاتل زنجیره ای برای نرفتن مثلث کذا به مجلس خبرگان است، درکتان مبارک!
نگرش و نقشه راه اقای خاتمی دقیقا همسوئی با استبداد دینی است . عاملین ارتجاع در ایران در را به روی پاشنه صندوق بین المللی پول می چرخانند . نقشه راه آشتی ملی دارای مفهوم طبقاتیست برای برون رفت از بحران سختاری نه همسوئی با بانک جهانی اما اقای خاتمی اسرار دارد که وحدت رویه اش را بر اساس تقاضای غیر معقولش به نمایش بگذارد . خوب میداند میدان جولانگاه مبارزه دارای تنش جدیست که عمق وجودش حصری سنگین در خواب مانده است برای رسیدن به قدرت بیشتر در شبکه های نئولیبرالی ایران . اگر تفاوت این مفهوم همگرائی آشکار نشود دقیقا خیانت است به منافع ملی که این آتشی ملی بی پشتوانه جز سنگ اندازی به اتحاد خلق های ایران نخواهد بود . آشتی ملی نه برای کم و کاست بخش خصوصی و تسلط نهاد های دموکراتیک بر میزان حصول تفاهم ها و برون رفت از فشار اقتصادی پیش روی استبداد حاکم . نرد عشق باختن چنین طرز تفکری تنها تحکیم پایه های استبداد و در حد ارزو های نامعقول جریان واررفته از اصلاحات چیز دیگر معنا ندارد . پشت این شعار ها هم حتی قوه قضائیه در شکار نیرو هائی ایستاده است که روزنامه نگاران معقول را هم به صلابه بکشد . خود فریبی بخشی ازسیاست وازدگان اصلاح طلب های دولتی است .
تحلبل آقای نگهدار که روزی در صف نزاع نظامی با نظام برآمده از انقلاب بود، بسی عاقلانه تر و منصفانه تر از افراطیون اصلاح طلب اخراجی از نظام است. تفکر پخته شده و دلسوزانه یک چریک سابق را باید قدر شناخت!
انقلاب یا اصلاح، دو راهیست که حکومت پیش پای مردم میگذرد. جلو حرکت خاتمی اگر اسم آنرا حرکت بگذریم، رژیم است که سنگ میاندازد. این حکومت بعد از ۳۸ سال یک اقتصاد پلاسکوی، ۱۱ میلیون حاشیه نشین، شکافهای قومیتی بوجود آورده. تمام فرصتهایی که ملت به او داده را نابود کرده.
سران غیر افراطی….
شاید نیاز به یک مرزبندی با آشوبگران و ساختار شکنان است. تا بعد از ان مرز بندی آشتی معنا پیدا کند. هنوز سران غیر افرازی جنبش سبز این مرز بندی را مشخص و رسا اعلام نکرده اند و این ضعف آنهاست.
در افریقای جنوبی پس از ده ها سال مبارزه مستمر و با حمایت بی نظیر افکار عمومی جهان رژیم آپارتاید مجبور به تن دادن به آشتی ملی شد.
در افغانستان طرح آشتی نجیب الله که آینده کشورش را در کمین خطرات بس بزرگتری می دید از سوی مخالفان به هیچ انگاشته شد و آن شد که شاهدیم.
نیت مقایسه نظام سیاسی ایران با رژیم آپارتاید در افریقای جنوبی یا دولت آشتی ملی نجیب الله نیست. اما می خواهم با این دو نمونه که یکی جنبشی مردمی را تحت رهبری و در خیابان داشت و دیگری که خود یک طرف نزاع بود و راه نجات را آشتی ملی تشخیص داده بود نشان دهم که در ایران هیچ کدام از این شرایط فراهم نیست. در کنار سرکوب حکومتی جنبش سبز اصلاح طلبان نیز با تسلیم طلبی و نرم تنی خود در منفعل کردن جنبش نقش بسزایی داشتند. مردم آنان را همراهان راسخ رهبران محصور جنبش می پنداشتند اما امروز شناخت بیشتری نسبت به آنها پیدا کرده اند. اما بیشترین ضرر به خود اصلاح طلبان وارد شد و امروز توازن نیروها به شکلی است که رهبر نظام پیشنهاد یا درخواست خاتمی را به ریشخند می گیرد.
از سوی دیگر حاکمیت از عقلانیتی در حد دولت نجیب هم برخوردار نیست و همچنان بر سیاست های قهرآمیز و سرکوبگرانه پا می فشارد.
زمانی همین رهبر اگر عمرش باقی باشد یا جانشینانش دست آشتی به سوی مردم دراز خواهند کرد و از اصلاح طلبان یاری خواهند جست، ولی همچون حکومت شاه خیلی دیر به صرافت افتاده و مردم سد راه خود را در همراهی با افراد و نیروهای سیاسی وفادار به خود برخواهند شکست. این که کدام نیروها مورد وفاق مردم واقع شوند بستگی به میزان وفاداری آنان به مطالبات آزادیخواهانه و عدالتجویانه مردم خواهد داشت.
متاسفانه آفای خامنهای اصلا شرایط حداقلی لازم برای هدایت این قوم را ندارد، نیز ایشان بیشتر به مانند طفلی کینهجو و بدون ملاحظه معمولا سعی میکند تا آخرین تیرش را به سوی دشمن فرضی رها سازد.
تجربه نشان داده ایشان تنها در شرایط فشار عقبنشینی میکند.
از طرف ما نباید به سمتی حرکت نمایید که موضوع را احساسی تعریف نموده و به بهانه حالگیری از وی به همان سمت انقلاب ۵۷ و در شرایط غرور شاهنشاه مخلوع حرکت نماییم. موضوع مسئله منافع کشور و میهن است. موضوعی که شما تعریف میکنید خیال آقای خامنهای را راحت میکند!
سوال:
آیا وفت آن نرسیده که بدون انفلاب و یا درگیری خیابانی، روی راهحلهای دیگر و به منظور فشار اساسی روی آقای خامنهای برنامهریزی شود!؟ مثلا نوعی مقاومت مدنی آرام و حسابشده!
دیدگاهها بستهاند.