استبداد، بیماری واگیری است که در دو سوی مستبد و استبدادپذیر، علائم متنوع دارد. شخص مستبد در فضایی که تنها انعکاس صدای خویش را میشنود، کور و کر و خرفت میشود و در نهایت به مرحله بدخیم و بالینی میرسد و تنها جاندارویِ مرگ، اصلاحش میکند.
در آنسو که استبدادپذیر سر به زیر انداخته و نشسته، نشانهی بیماری، خوشبینی به حضرت مستبد است که گاهی به خودزنی شبیه است و استبدادزدهی بینوا از ظلم به دامنِ ظالم پناه میبرد. از آنجا که هیبت و اقتدار استبداد در پناه سرنیزه ، نفسِ اعتراض را بریده است، به ناچار در غیابِ شجاعت آنچه میماند، توجیه پذیرش ظلم است.
خدایش بیامرزد علامه نائینی را که در رسالهی «تنبیه الامه» در ریشهیابی چگونگی پدیدار شدن استبداد میگوید، ملت ایران شاهپرست هستند و در این شاهپرستی و مُنزه دانستن شاه -به جای شاه بگذارید ولیفقیه هیچ فرقی نمیکند- از خطا و گناه، استبداد دینی و علما و روحانیان هستند که به توجیه و نظریهپردازی مشغولاند و استبداد دینی، یار و یاور استبداد حکومتی است.
در این فضای هولناکِ توجیه و تفسیر که زمانی عدهای از علما و حالا بخشی از اصلاحطلبها ساختهاند، استبدادِ شاه یا ولیفقیه مبدل میشود به ارکانِ نظم و امنیت و بلکه دین و آیین که هر تلنگری بر تاج و عمامه ، همه چیز را بر باد میدهد و اینگونه است که هیچچیز تغییر نمیکند و شجره خبیثه استبداد تناور میشود. از همین است که امام علی، ظالم و مظلوم را مقصر میداند که یکی ستم کرد و دیگری ستمدیده شد و دم بر نیاورد.
از این روایات سنتی در توصیفِ بن بستِ اصلاحِ استبداد در ایران که بگذریم، باید گفت که قدرت را فقط قدرت میتواند مهار بزند. در فقدان قدرتی که افساری بر قدرت حاکمان بزند، نوشتنِ اندرز نامه و دست دوستی دراز کردن و آشتیکنان راه انداختن ، خاله بازی سیاسی است که اعتماد به نفس را از مردم میگیرد و بدتر اینکه اعتماد مردم به مصلحین را بر باد میدهد.
گاندی بازی
سید محمد خاتمی مرد شریفی است. معتقد به آزادی و دلسوز ایران است و بهروزی ملت میخواهد.
در سیاست راه مصالحه و مسالمت میرود و رفتارش از خشونت شسته است و هر چند کسانی او را به گاندی شبیه میبینند اما این سید اهل هزینه و مبارزه نیست و این هم البته حرجی بر او نیست.
محمد خاتمی آدمِ خوب و معمولی است که دچار شرایط غیرمعمولی شده و از قضا به اتفاق رییسجمهور شد و بیاینکه علاقهای به سیاستورزی در هوای طوفانی ایران داشته باشد در گردابی افتاد و لطف خداوند و سیرت نیکویی که داشت، عاقبتش را به خیر کرد.
سید اگر از آشتی میگوید نه از باب سیاستورزی است بلکه آخرین کاری است که میتواند بکند و گرنه آن بزرگوار نه تیری دارد و نه ترکشی و نه حوصله گفتن حرفی جدی .
از همین طبعِ مُردد خاتمی است که وقتی هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری از تغییر قانون اساسی میگویند، ایشان سکوت میکنند که میدانند رفتن به این وادی ، گرفتاری دارد و سری که درد نمیکند، دستمال نمیبندند.
از الطاف الهی به خاتمی یکی هم این است که دست و پا بسته است و ممنوعالتصویر و صدا و همین باعث شده تا سید بسیاری از حرفها که میتوانست بگوید و سرمایه اعتماد ملی که رو به او دارد را بر باد بدهد، نزند و نگوید.
گمان هم نباید برد که سیدِ عزلت نشین در این مقوله آشتی ملی که حرفش را زده، برنامهای داشته و یا مشورتی کرده است. امید هم نباید بست که پس از اینکه خامنهای پشت به سید کرد، حالا خاتمی به فاز دوم میرود و حرف دیگری می زند. همین بود و تمام شد.
اما خیر خواهانه باید گفت، سید بزرگوار، با این خرج بیحساب و کتاب که از سرمایه ملی اعتمادِ مردم میکنی، ترسم که به روز واقعه، دست تهی بمانی و هر چه قدر تکرار کنی ،کسی نشنود و اعتنایی نکند.
آن گنج اعتمادِ ملی که خاتمی به امانت دارد هم نوعی بیت المال است که نباید به هر جویی افکند و به هر کار بیهودهای خرج کرد.
تغییر قانون اساسی چاره کار
پس از هشت سال اصلاحات به مدیریت خاتمی و پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ و پس از به خاک سیاه نشستن به دوره ویرانی احمدینژادی و پس از زمینگیر شدن دولت روحانی ، میتوان این نتیجه را گرفت که سیاست در جمهوری اسلامی به بنبست رسیده است و اگر گشایشی نشود، بیاینکه نیازی به حمله آمریکا باشد، فساد قدرت و اقتصاد و پاشیدگی اخلاقی جامعه و بحران زیست محیطی ، ایران را تکهتکه خواهد کرد.
تغییر قانون اساسی و مهار زدن به قدرت ولیفقیه-اگر که توان قلم گرفتناش در قانون را نداریم- تنها چاره کار است و گذر از نظام استبدادی به نظام مشروطه است.
هاشمی پیش از مرگ و ناطق نوری در این اواخر عمر از لزوم تغییر قانون اساسی گفتهاند و عجیب اینکه حتی یک نفر از اصلاحطلبان با این دو محافظهکار که اتفاقا از تغییری ریشهای گفته اند، همراه نشد.
تا پیش از تغییر قانون اساسی و محدود کردنِ قدرت رهبری و گرفتن اختیار تعیین رییس قضا از ولیفقیه و دموکراتیککردن نیروهای مسلح ، هر انتخاباتی و تعیین هر رییسجمهوری، آب در هاون کوبیدن و مرگ تدریجی است.
قانون اساسی جمهوری اسلامی مُولِد استبداد است و حتی اجرای کاملش، همین خواهد شد که امروز هست. بنابر همین قانون اساسی، انتخاب اعضای شورای نگهبان، مستقیم و غیرمستقیم با رهبری است و تایید خبرگان ناظر بر رهبری با شورای نگهبان و همین برای ناکارایی قانون کفایت میکند.
راه تغییر قانون اساسی بنابر همین قانون مسدود است و تنها میتوان با جنبشی فراگیر و نافرمانی مدنی راه تغییر را گشود و تازه پس از آن است که میتوان راه و رسم گاندی را پیش گرفت و دست آشتی ملی دراز کرد.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…