نسل ما، نسلی که مصروف انقلاب بهمن شد -چه در همراهی و چه در مخالفت با آن ـ آنچنان فراز و فرودهایی را از سر گذرانده است که معمولاً در طول زندگی چند نسل اتفاق میافتند. فشار رویدادهای سنگین و سهمگین و فاجعههایی که ما شاهدان و برخی شاید قربانیان آن هستیم، ناگزیرمان کرد تا به تاریخ نزدیک خود، تاریخ پدران بلافصل خود نگاه کنیم و نه تنها به تاریخ باستانی و نیاکانی که در کتابهای درسیمان سرشار بود فقط از شکوه و افتخار، ایضاً آنچنان که امروز وارونه شده.
ما در این توجه ناگزیر به تاریخچهای که گهواره نسل ما بود، اغلب حیرت میکردیم از واقعیتهای بهزعم ما آشکاری که در مقابل چشمان پدرانمان بود و آنها ندیده بودند! حقیقت اینکه هنوز نیز نمیدانم که چنان بوده یا ما چنان گمان میکردیم. گاه متهمشان کردیم، گاه سرزنش که نتوانستند، نخواستند و… و بسیار کاستیها که بر آنان برشمرده و میشمریم از راست و ناراست.
درجهی هنوز رشد نایافتهی مبارزه سیاسی و آگاهی جمعی بود یا شرایط به شدت متغیر جهان سومیها یا مجموعهای از عوامل هنوز تدوین نشده، هر چه که بود نافی این واقعیت نیست که آنها تجربیات مفیدی را در اختیار فرزندان خود که خشمگین از شکست پدران و عاصی از سکون و سکوت و خمود جاری بودند، نگذاشتند.
تا سالهای بسیاری پس از انقلاب بهمن، ما هنوز قهر انقلابی را چه مسلح و چه غیرمسلح تقدیس میکردیم و در اثباتش با شور یادآوری میکردیم سخنان آن مبارز قدیمی را در دادگاه نظامی رژیم شاه که گفته بود: ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما سخن میگوییم!
- بیشتر بخوانید
آشتی ملی معنا ندارد؟ / فرخ نگهدار
آشتی و سیاستِ خاله بازی / محمد رهبر
پنج نکته در نقد رهبری آشتیگریز /مرتضی کاظمیان
وقتی آشتی ملی بیمعنی میشود / سولماز ایکدر
خشونت و خون و آشتی ملی / مهدی نوربخش
آشتی ملی مشق اصلاحات است/ علیرضا کفایی
چند نکته در باب طرح آشتی ملی / پیام سهرابی
امروز بار دیگر پس از کلام روشن و بیلکنت محمد خاتمی که دعوت به آشتی ملی و تحمل و تعامل دو سویه میکند، علیرغم طوفانی که در فضای سیاسی از هر سو برخاسته است، کسانی مانند من، از آن نسل و با آن خاطرهها، باز به یاد میآورند آن کلام سرد و سنگین و آن پیشبینی تلخ مهندس بازرگان را که محقق شد زیرا که به قول خودش «بالاتریها» نخواستند بفهمند و نفهمیدند مگر در آستانه ویرانی و بگو درست زیر آوار انقلاب…
اما بسیاری از ما پس از چشیدن زهر آن یادآوری و هول ناگزیر از تصور تکرار آنچه که پس از آن بر این میهن رفت، اگر درنگی کنیم بر جامعهی کنونی ایران و آنچه که اینک در آنجا میگذرد، به گمان من امیدوار و کمی آسوده خاطر میشویم زیرا که میبینم در ایران امروز دیگر خاتمی آخرین کسی نخواهد بود که اصرار دارد به زبان قانون با حاکمان سخن بگوید!
یعنی بنای جامعه بر این نخواهد شد که این دعوت، فراموش و این صدا خاموش شود و عرصه مبارزه سیاسی ـ همچنان که پس از آن پیام تاریخی ـ بشود صحنه خطیر انتخاب میان مرگ و زندگی! صحنهی با شکوه و هولناکی که در آن فقط قهرمانان برزمند و بمیرند و اسطوره شوند و انبوه مردم به تأسی از رهبران ملی به قهر در خانهها بنشینند.در خانهها بنشینند تا عرصه را یکسره بسپارند به دستان توانای «شخص اول»، تا مجلس نمایندگان مردماش بدون کمترین توجه اجتماعی و بگو بیهیچ مقاومتی بشود محل اجلاس جاننثاران شخص اول و هیچ رویایی خواب وی را آشتفه نگرداند، تا برسد آن تاریخِ ناگهان!
آن هنگامهای مطالبات قانونی مردم به طوفانی مبدل شود نامش فریاد انقلاب یا به قول شخص اول پیام انقلاب و دیر بشود همچنان که با اعلیحضرت شد.
تردید نیست که پیامی که فریاد شود و از برج و باروی کاخها یا استحکامات جاننثاران بگذرد و به گوش رهبر زعیم برسد دیگر نه پیام که آواری است و حوصلهای برای هیچ گفتوگو و تعاملی باقی نمیگذارد. و هیهات است که ملتی وادار شود تا سازندگی را بر ویرانههایی عظیم آغاز کند و جانفرساست و خسرانی که مافاتش جانفشانی نسلهاست.
از همین بابتهاست که این برای ما و جامعه ما بشارت است که خاتمی آخرین سخنگوی آشتی و تعامل نیست و نخواهد بود.
ای کاش بازرگان نیز بر آن دعوتی که شخص اولها علاقهای به شنیدنش ندارند، اصرار و دیگر رهبران ملی آن را تکرار میکردند تا دستگاه شاهی در مقابل افکار عمومی قرار میگرفت که امواج زاینده و بیمرگ مطالبات است و نه در مقابل چریکهای مسلحی که به جرم قیام، میشد نه تنها آنان که هواداران فکریشان را نیز قلع و قمع کرد.
تردید نباید داشت که این ندای منطقی و عقلانی خاتمی تکثیر و تکرار خواهد شد و گریبان خشونتورزان حاکم را رها نخواهد کرد و چالش هر روزه و ناگزیرشان خواهد شد و این برای جامعه ما یک بشارت است.
بشارت رفتن هر چند آهسته اما پیوسته و بیبازگشت به سوی تحقق مطالبات بیشمار و برحق مردم، نه آغازی داشته و نه پایانی دارد بلکه رود سرشاری است که در متن حیات اجتماعی انسانها تا همیشه جاری است و هرگز پایان نمیپذیرد. پایانپذیر نیست زیرا آنچه دیروز منتهای خواست مردم بود امروز حتا نیمهی راه نیست و خواستههای فردا همین نسبت را دارد با خواستههای امروز ما و همواره همین خواهد بود و به همین جهت اصلاحات هرگز پایانی نخواهد داشت و در هیچ مقطعی چنین نیست که مردم بخشی از خواستههایشان را کم یا زیاد به دست نیاورده باشند و فقط شکست را تجربه کرده باشند. شکست یا پیروزی مطلق اگر باشد آنچنان که هیبتش مینماید فقط باید تقابل خشونت با خشونت باشد.
پیام خاتمی حتی اگر امروز در برابر نعرههای هل من مبارز طلبی تمامیتخواهان تنها زمزمهای باشد، شکی نیست که به زودی بانگ بلند و رسای جامعه ما خواهد شد زیرا تا همین لحظه نیز مردم ما به هیچ پیام دیگری جز دعوت بر مبارزه مستمر و بیخشونت پاسخ درخوری ندادهاند، در حالیکه انواع پیشنهادات جذاب برای بنای یکباره دموکراسی را همواره شنیدهاند و میشنوند.
سنگبنای حرکت خاتمی همین شناخت درست از جامعه است. آن حقیقتی که خاتمی در مقابل خود دارد و کسان و مدعیانی که او را و پاسخ قابل انتظار ولیفقیه را به سخره گرفتهاند، نمیبینند این است که مردم ایران دیری است که دریافته و پذیرفتهاند که هدف وسیله را توجیه نمیکند. دیریست دریافتهاند که برای تداوم مبارزه و رسیدن به نتایج پایدار، نه تنها برای رسیدن به اهداف مبارزه باید تلاش کنند که برای تثبیت شیوه آن نیز مبارزهای لازم است.
شیوه صحیح و کم هزینه مبارزه سیاسی را رهبران سیاسی و پیشروان باید به ارزشهای غیرقابل انکار برای جامعه در کلیت خود به شمول حکومتکنندگان و حکومتشوندگان تزریق و تلقین کنند و این راه درازی است که بارها و بارها دعوت و دفعات بیشمار امتناع حاکمان خواهد گذشت، چنانکه این اولین دعوت اصلاحطلبان و پاسخ تند و هراسان رهبری اولین رد و انکاری نیست که در فضای سیاسی ما روی داده است. اما این ندای آشتیطلبانه ناگزیرا ست که سرانجام در نبض جامعه طنین انداخته و متکثر و مؤثر شود. فضای سیاسی ایران و روحیه فعالان سیاسی در کثرت نزدیک به تمام خود به سوی مسالمت و گفتوگو و بال گشوده است و خشونتطلبان و تمامیتخواهان را چه در جانب حکومت و چه در جبهه مقابل او و ایضاً چه شانهبهشانه آزادیخواهان، هر روز منزویتر میکند. این روحیه که اگر با انقلاب همراه نیست اما انفعال را نیز بر نتابیده است، برای حکومت و ملت چارهای جز گوشدادن به یکدیگر و پذیرش حق مخالفت و مبارزهی جاری باقی نمیگذارد.
کوتاه سخنی نیز بگویم در چگونگی تأثیر مخالفت ولی فقیه با دعوت و رهنمود خاتمی که برای مخالفان و تحقیرکنندگان دائمی اصلاحطلبان بهانهی کم بهایی شد. دوستانی که در مخالفت با اصلاحات هیچ پیشنهاد و شیوهای که بتواند صد نفر را در ایران بسیج کند هرگز نداشته اند.
در پاسخ این دوستان که گویا امداد غیبی برای مخالفت با دعوت خاتمی یافتهاند، می شود یادآوری کرد که اولین باری نبود که ولی فقیه آشکارا جانب حامیان قدرتمطلقه را گرفت و جامعه مدنی را پس زد. شاید اولین شکل بروز آشکار چنین امتناعی آستانه انتخابات مجلس بود که ایشان پس از دعوت همگانی به شرکت در انتخابات آمدند و تصریح کردند که منظورشان از مباح بودن مشارکت انتخاباتی برای مخالفان و منتقدان نه نامزد شدن که فقط رأیدادن به نامزدها بوده است. من همان زمان نوشتم که این تذکر بیسابقه میتواند ناشی از رسیدن ایشان و بخش معین اصولگرایان به این نتیجه باشد که دیگر مشارکت هرچه وسیعتر نباید هدف باشد و چه بسا زیانمند نیز هست.
این بار نیز در زمینه دعوت به آشتی ملی ایشان در همان زاویه ایستادهاند و به گمان من نکته محوری در گفتار ایشان نه مخالفت با آشتی ملی ـ در معنای تعامل سیاسی ـ که زیر ضرب بردن دولت روحانی بود و تأکیدات بیشمارشان بر مشکلات اقتصادی و حق بجانب بودن مردم، تلاش برای گشودن روزنهای برای بازیگران در صحنه کمینکردهای است که آدرسشان احتمالا برای ایشان روشن است و بازیگران عوام فریب شعار گهای اقتصادی هستند. نگرانی اصلی اینجاست که امر امروز است و خطر نزدیک.
4 پاسخ
“خاتمی آخرین کسی نیست که از آشتی ملی سخن بگوید”، از نظر دستور زبانی غلط است.باید گفت “خاتمی آخرین کسی نباشد…”
یک تجربه بد دلیل حذف یک راه حل نمی شود. اگر یک بیمار زیر عمل جراحی فوت کند در اتاق عمل را برای همیشه گل نمی گیرند. رخداد را تحلیل و بررسی می کنند و تلاش می کنند مشکل در عمل های آتی رخ ندهد. آشتی دو جناح بد سابقه (به فرض محال)، آشتی ملی نیست. تکلیف خواسته های اکثریت مردم چه میشود؟
زندگی امروز ما خود ، صحنه انتخاب بین مرگ و مرگ تدریجی است !
کمی طولانی و با ابهام بود. رساتر و روشن تر هم می توان سخن گفت!
اگر منظور تاکید و ادامه ی با پشتکار راه خاتمی است، سخن حقی است که بنظر می رسد اکثریت مردم هم با آن موافق باشند، بذلیل نحوه ی تعامل آنها با انتخابات انجام شده ی اخیر.
دیدگاهها بستهاند.