سیاسی و امنیتی شدن مقوله «زبان» در ایران، امکان گفتوگوی بیدردسر و بیحاشیه را پیرامون این نیاز و حق اولیه دشوار کرده است. جایی هم اگر بحثی درگیرد و مجالی ایجاد شود، ساحتهای مختلف این مولفهی چند بعدی چنان مستعد سوتفاهم و مغالطهاند که غالبا رسیدن به نتیجه را غیرممکن میسازند.
مثلا گوینده ممکن است از زبان مادری خود در مقام بخشی از «هویت»اش دفاع کند و برای حفظ این مولفهی هویتی خود بکوشد و این تلاش را واجد ارزش بشمارد اما مخاطب او ممکن است زبان را در مقام «ابزار» ببیند و استفاده از آنرا مستلزم محاسبهی هزینه-فایده بداند و هر زبانی را که در این معادله شکست بخورد، فاقد ارزش بیابد.
و یا گوینده ممکن است هر زبان را جهانی بداند که غفلت از آن بخشی از هستی و احساسات و گذشته فرد را نادیده میگیرد اما شنونده پناه بردن به این جهانهای متفاوت را به معنای تجزیه جهان و جغرافیای یک کشور بفهمد و امنیتاش را در خطر ببیند و ناچار دست به اسلحه ببرد.
تفکیک ساحتهای مختلف «زبان» میتواند به گفتوگوی کم هزینه و بیکینه و فهم متقابل کمک کند. قدر مسلم، «زبان در مقام هویت» برای کسانی که به آن زبان حرف میزنند، فراتر از یک «ابزار» است و با «نگرش ابزاری به زبان» نمیتوان به جنگ هویتها رفت. مثلا به یک کردزبان نمیتوان گفت چون زبان او کمتر از زبان فارسی در ایران امروز کارایی و «فایده» دارد و یا آموزش آن مستلزم «هزینه» بیشتری از زبان فارسی است، زبان مادری خود، یعنی بخشی از «هویت» اش را وانهد. واضح است با همین استدلال در جهان امروزه میتوان همهی زبانها را به نفع زبان انگلیسی تعطیل کرد. یعنی با نگاه ابزاری، هزینه یادگیری و آموزش زبان انگلیسی به نسبت فایدههای آن کمتر است.
و یا نمیتوان از یک دانشآموز آذری خواست که به زبان ترکی فکر نکند و او را بابت چینش جملات در ساختاری که با آن فکر میکند، نکوهش کرد، چون جهانی که او با زبان مادریاش میبیند و نسبتی که میان اشیا با جملات آن زبان برای خودش میسازد، همان وضعیتی نیست که در زبان فارسی یا انگلیسی وجود دارند. کسانی که مرتکب این نکوهش میشوند، متوجه نیستند که جهان فرد را نادیده گرفتهاند و دارند جهان دیگری را -که الزاما بهتر هم نیست- به او تحمیل میکنند. و مگر نادیده گرفتن جهان فرد، غیر از نادیده گرفتن وجود اوست؟
همین نادیدهگرفتنها و فروکاستن هویتها به ابزار، سبب میشود که گفتوگو میان اکثریت و اقلیتهای زبانی یا فرهنگهای غالب و حاشیهای خیلی زود به تندی و خشونت بگراید. از کسی که بخشی از هویت او انکار میشود نباید توقع داشت که صدایش را بلند نکند و از خشونت آدمی که تحقیر شد نباید تعجب کرد.
ممکن است به نظر بعضیها مبالغه باشد، اما بیتوجهی به همین ساحات مختلف زبان دستکم در دهههای گذشته -و احتمالا از دوره رضاهشاه تا به امروز- چه خونها را که بر زمین نریخته و چه مادرها را که داغدار نکرده است و چه سوتفاهمها را که موجب نشده است. ایران به تعبیری دقیق، کشور اقلیتهاست و دولتی مقتدر و دولتمردی جسور و دانا میخواهد تا اشتباه خانمانسوز گذشتگان را جبران کند و راه را بر بنیادیترین سوتفاهم زبانی ایرانیان ببندد و به ملتسازی جدی و اصیل آنها کمک کند؛ دولتمردی که مادر وطن را برای همهی زبانهای مادری بخواهد تا «ایران برای همهی ایرانیان» ممکن شود.