بحران پزشکی در ایران و نفس نولیبرال

نشست نقد اجتماعی «مرگ چهره‌ها و امر پزشکی» از سوی گروه جامعه‌شناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعه‌شناسی ایران، روز گذشته در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. در این نشست که با حضور مزدک دانشور، ارسیا تقوا، بابک قرائی‌مقدم، ‌ابوعلی ودادهیر، فرزانه طاهری و یوسف‌ اباذری برگزار شد، متخصصان، به بحران پزشکی پرداختند که به یک‌باره بعد از مرگ چهره‌های مشهوری مانند عباس کیارستمی، به بحثی عمومی بدل شد. آنچه در ادامه می‌خوانید گزیده‌ای از سخنان یوسف اباذری است:

چرا ایرانی‌ها این‌قدر دوست دارند بیمار باشند؟ در اطرافم همه می‌گویند بیمارند، ولی پزشکان و به‌‌ویژه روان‌پزشکان ما به این مسئله نمی‌پردازند. این سؤال برایم پیش آمد که چرا همه و خودم همیشه دوست داریم مریض باشیم.

مملکت ما برای مرض خوب است و بیمار چیز رمانتیکی به نظر می‌آید. حرف «توماس مان»، امروز درباره جامعه ما صادق است. او می‌گفت کسانی که دیدی رمانتیک به بیماری دارند، آزادند؛ چون قواعد جامعه از دوش آنها برداشته می‌شود.درباره کیارستمی پزشکان گفتند ما او را نمی‌شناختیم. معنای این حرف این است که ما فقط به سلبریتی‌ها رسیدگی می‌کنیم، نه افراد معمولی. مسئله دوم و بغرنج‌تری که از این پاسخ بر‌می‌آید، این است که پزشکی که نام کیارستمی را نشنیده، کاملا از فضای فرهنگی ایران بی‌خبر است. نتایج یک نظرسنجی نشان می‌داد پزشکان از نظر معلومات عمومی در سطح بسیار ضعیفی قرار دارند؛ مثلا بتهوون را نمی‌شناسند و پایتخت فلان کشور را نمی‌دانند. البته روشن است که درباره وضعیت کلی پزشکان سخن می‌گویم؛ پس اینکه گفته شد کیارستمی را نمی‌شناختند خود مشکلی بزرگ‌تر است.

در نظر فروید، پزشک وقار قبلی بیمار را به او باز‌می‌گرداند، ولی امروز این حالت بین پزشک و بیمار از بین رفته است. بین پزشک و بیمار دو نوع رابطه وجود دارد؛ رابطه اول، دارو‌محور است که بازمانده دوران روشنگری است. در این دید، بدن انسان مکانیسم و شیمی مشخصی دارد و حرف بیمار مهم نیست. این پزشک است که با دارو یا عمل جراحی سلامتی را باز‌می‌گرداند. در دوران جدید جنبش‌هایی در سراسر دنیا به راه افتاده که بیمار‌محورند. در نظر آنها دارو در برخی افراد جواب نمی‌دهد، هر دارو یک اثر جانبی هم دارد و گفت‌و‌گوی پزشک با بیمار یک مسئله اخلاقی نیست. هدف این جنبش‌ها تجدید نظر در نگاهی به پزشکی است که بازمانده دوران روشنگری است و سردمدار آن آمریکاست. یک بیمار آمریکایی وقتی به پزشک مراجعه می‌کند، به ‌عنوان سوم‌شخص صحبت می‌کند؛ مثلا می‌گوید این پا یا این دست درد می‌کند؛ یعنی بیمار نیز دیدی مکانیکی به بدن خود دارد. پزشک هم سؤال‌های عقلانی می‌پرسد. وقتی چنین دید افراطی‌ای به ایران وارد می‌شود، طنینی جادویی می‌یابد. در آمریکا دست‌کم نگاهی علمی وجود دارد، ولی در ایران پزشک و بیمار فکر می‌کنند مسئله شبیه جادو است. دکتر در اولین اقدام به روشی دکارتی برای بیمار یک آزمایش می‌نویسد تا بدن او را شناسایی کند. دید عقلانی به پزشکی، کار را به جایی رسانده که پزشک فقط بر‌اساس آزمایش خون و دستگاه، بررسی خود را انجام می‌دهد. پزشکان اصلا به حرف بیمار گوش نمی‌دهند.

میشل فوکو دراین‌باره بحث‌های بسیار مهمی دارد.ما شعار مرگ بر آمریکا سر می‌دهیم، ولی همه چیزمان تا مفرغ آمریکایی است. عقل‌گرایی افراطی که در پزشکی آمریکا وجود دارد، با ورود به ایران ابعاد غول‌آسایی می‌یابد. وقتی پزشک فقط از ام‌آر‌آی استفاده می‌کند، به قول آدورنو و بنیامین این تجربه است که از بین می‌رود. پزشک فراموش کرده که باید رابطه‌ای با بیمار داشته باشد. این مسئله ارتباط با بیمار را کاملا قطع و بدن او را به یک سری نمودار و عکس محدود می‌کند. نولیبرال‌ها نظام پزشکی‌ را داغان کرده‌اند و این مسئله در ایران بیشتر به چشم می‌آید.

تحقیق‌ها نشان می‌دهد بیش از ٩٠ درصد نسخه‌های ام‌آر‌آی‌ که دکترها می‌نویسند، کاملا بیهوده است و در گذشته پزشک بر‌اساس یک معاینه و حین صحبت تشخیص می‌داد بیمار مشکلی ندارد و بیهوده مردم را زیر اشعه‌های سرطان‌زا نمی‌فرستادند، ولی امروز دیگر بحث معاینه و تجربه وجود ندارد. پزشک مهم‌ترین رابطه‌اش با بیمار را از دست داده است.

مسئله بعدی که قصد دارم مطرح کنم، درباره «نفس نولیبرال» است. این نفس، چیزی است که ساخته می‌شود برای اینکه فرد بتواند رقابت کند و «ارزش» بیافریند. تنها هدف نفس نولیبرال، موفقیت است. برای رقابت، بدن باید زیبا باشد و از اینجاست که انواع عمل‌های زیبایی رواج می‌یابد. ماجرا روانی هم هست. زمانی مد‌گرایی محدود به لباس بود، ولی امروز به بدن هم رسیده است. ربطی به شمال و جنوب شهر هم ندارد. نفس نولیبرال به دنبال رقابت و موفقیت است و همه مجبورند یک نفس (self) بسازند. می‌گویند هر نوعی از بیماری، هم مربوط به تن است و هم روان. در جامعه نولیبرال افراد معمولی و ترس‌زده باید با افراد قوی رقابت کنند. در این لحظه گفتار پزشکی با اقتدار وارد می‌شود و می‌گوید جسم و روحت را طوری درست می‌کنم که موفق شوی. به‌این‌ترتیب، طبقات پایین از دست می‌روند. بازار کلیه به وجود می‌آید و بیمارستان- هتل‌ها تأسیس می‌شوند. متأسفانه پزشکان ما به این مشکلات نمی‌پردازند.

سرمایه‌داری جدید و نولیبرالیسم تلاش زیادی می‌کند که فضای روشنفکری دهه ١٣٣٠ و ١٣۴٠ و ١٣۵٠ از یاد برده شود. آن سنت روشنفکری، سنت من است و من را قادر می‌کند به یک سنت وفادار باشم و بهتر از هر نوع بومی‌گرایانی که فقط در اوج فلسفه کار می‌کنند و به حکمت عملی کاری ندارند، من را با سنت انتقادی خودم آشتی می‌دهد. مسئله پزشک و بیمار یکی از مسائلی است که من به ‌عنوان یک آدم ایرانی با آن درگیرم.

منبع: روزنامه شرق

Recent Posts

معاویه: یک عرب ایرانی یا مسیحی؟

مسعود امیرخلیلی

۱۳ آبان ۱۴۰۳

آقای خامنه‌ای، ۱۳ آبان و شورای‌ نگهبانِ جهان

۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…

۱۳ آبان ۱۴۰۳

آیا پذیرفتگان دیکتاتوری مقصرند؟!

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…

۱۳ آبان ۱۴۰۳

روز جهانی وگن؛ به یاد بی‌صداترین و بی‌دفاع‌ترینِ ستمدیدگان!

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است…

۱۲ آبان ۱۴۰۳

اسرائیل؛ درون شورویه و بیرون مستبده!

درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…

۰۸ آبان ۱۴۰۳