بیشتر ایرانیان بر آناند که سیاست آمریکا در برابر ایران تابعی است از رابطه ایران و اسرائیل. به عبارتی اسرائیل چنان نفوذی در آمریکا دارد که تعیینکننده اصلی چگونگی رابطه آمریکا با ایران است و بههمین سبب موفق شده که آمریکا را حتی برخلاف منافع خودش با ایران چنین دشمن کند و حتی بیم آن است که آمریکا را درگیر جنگ با ایران کند و همانگونه هم که بارها آقای ناتانیاهو گفته به ایران حمله کند.
از همینروی بسیاری از سر خیرخواهی مرتبا مینویسند ایران باید دست از مخالفت با اسرائیل بکشد زیرا این بازی با دم شیر است. از سویی شرط اصلی اسرائیل برای برقراری رابطه با ایران عدم حمایت ایران از حزبالله و حماس است که به دلایل بسیار ایران به هیچ قیمتی تن به چنین کاری نمیدهد. از طرفی دیگر ایران خواستار یک رابطه معقول و با احترام دو جانبه با آمریکا است لذا به نظر میرسد این بنبست راه برونشد ندارد مگر آنکه این پیشفرضها را درست ندانیم و در عمل هم دیدیم هم برجام با این شرایط عملی شد و هم دو دولت آقای خاتمی و رفسنجانی توانستند با همین شرایط با آمریکا رابطهای برقرار کنند.
از اینروی نخست باید نکتهای روشن شود آیا واقعا این اسرائیل است که تعیینکننده سیاست آمریکا با ایران است؟ یا آمریکا بنا بر مقتضیات خودش و در رابطه با نیروهای سیاسی درون خودش، رابطه با ایران و خاورمیانه را ترسیم میکند ، و این اسرائیل است که خود را با آن هم آهنگ میکند. بهعبارتی آمریکا تعیینکننده سیاست است و اسرائیل سعی میکند هوشیارانه این خط را شناسایی کرده و در اجرای آن به عنوان یک کارگزار عمل کند. و صد البته در روند این کارگزاری و فرمانبری بر آن سیاست تاثیراتی میگذارد .
پذیرش فرض اول به معنی کوتاهآمدن در برابر اسرائیل است که لازمهاش دستکشیدن از حمایت نیروهایی است که اسرائیل با آنها مخالف است. و با توجه به شرایط تاریخی موجود، از دست دادن هژمونی خود در منطقه است.
با پذیرش فرض دوم ، ایران میتواند سیاست مستقل خود را دنبال کند و سعی در درک نیروهایی کند که در آمریکا بنا بر باورها و منافع خود تصمیم میگیرند. در این صورت ایران میتواند ، بدون توجه به اسرائیل، مستقیما با آمریکا وارد مذاکره شود. سیاستی که در روند مذاکرات برجام و دوره آقای رفسنجانی و خاتمی دنبال شد و برخلاف میل اسرائیل در حد قابل توجهی موفق هم بود.
البته اسرائیل تلاش میکند که فرض اول را به ایران و خاور میانه بقبولاند. آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای مثل بیشتر دولتمردان خاور میانه، فریب ادعاهای اسرائیل را خورده و بزرگنماییهای آن را باور کردهاند. لذا مبارزه با اسرائیل را اساس سیاست خود کرده و با شعار پیوسته مرگ بر اسرائیل، به مقابله با آمریکا رفتهاند. و این حاصل عدم شناخت آنان از نیروهای درونی آمریکا و محدود بودن آگاهیشان ازجهان به خاورمیانه است. در حالیکه تمام هراس اسرائیل آن است که این دولتمردان متوجه نفوذ واقعی اسرائیل شده و آنرا دور بزنند. از این روی مکفارلین در خاطراتش مینویسد در سفرش به ایران، که بدون هماهنگی و اطلاع اسرائیل انجام شده بود، اسرائیل مضطرب و نگران به هر دری میزد که مبادا رابطه با ایران بدون دخالت آن عملی شود. لذا وقتی در بازگشت مکفارلین از او میپرسندچه مقدار در این مذاکرات صحبت از اسرائیل شده و او میگوید تقریبا هیچ ، جز یکی دو اشاره گذرا ، آنان بسیار آشفته و نگران میشوند. در جریان مذاکرات برجام نیز اسرائیل تمام نیروی خود را گسیل کرد تا اوباما آنها را هم به بازی بگیرد ،که اوباما نپذیرفت. این کنار ماندن چنان اسرائیل را مضطرب و درمانده کرد که بر خلاف سنت تاریخی پیوندش با حزب دموکرات به دامن جمهوریخواهان پناه برد.
بهتر است با آوردن شواهد نشان داده شود چرا من فرض دوم را درستتر میدانم ، و بر آنم اسرائیل با تبلیغات توانسته به بسیاری بقبولاند که او دروازهدار رابطه آمریکا با خاورمیانه است و تنها راه رابطه با آمریکا جلب رضایت اوست. از اینروی از هر شعار مرگ بر اسرائیل شاد شده و از سیاستهای اسرائیلستیزی ایران، که در اوجاش شعارهای تو خالی دولت احمدینژاد و روز قدس است، استقبال میکند و دولت روحانی و خاتمی را دشمن منافع خود میداند و این چنین دیوانهوار از روندی که برجام پیش گرفته خشمگین است. متاسفانه هم آیتالله خامنهای و ایادیاش بهعلاوه سپاه، نیز فریب اسرائیل را خوردهاند و هم جمع وسیعی از نیروهای اپوزیسیون از سر خیرخواهی، در دام تبلیغات اسرائیل افتادهاند. البته بعضیها هم بیش از اینکه خود را مدافع منافع ملی ایران بهشمار آورند، مدافع دولت اشغالگر و آپارتاید اسرائیل هستند که بهگزارش شورای حقوق بشر سازمان ملل حداقل دوبار مرتکب جنایات جنگی شده است. شعارهای دموکراسیخواهانه و حقوق بشری اینان با دفاع صریح از دولت اشغالگر و آپارتایدی که بارها مرتکب جنایات جنگی شده و ترور هم ابزارش بوده، بهراحتی رنگ میبازد.
اجازه بدهید شواهد را با یک سوال منطقی شروع کنم.کسانی که فریب بزرگنماییهای اسرائیل را خوردهاند، باید از خود بپرسند چهگونه کشوری کوچک که اولا چنان به آمریکا وابسته است که بدون کمکهای نظامی و اقتصادی و غیره آن چند ماهی بیشتر نمیتواند دوام بیاورد، ثانیا همه منافع آن محدود به خاورمیانه است و تمام تلاشش نگهداشتن محدوده کوچک خاکاش است ، میتواند مهار سیاست ابرقدرتی را که در سراسر کره زمین نقش تعیینکننده دارد در دست داشته باشد. برای نمونه بیداد اسرائیل فقط در خاورمیانه و کشورهای اسلامی اثر وسیع دارد و اگر وتوی آمریکا نباشد بارها سازمان ملل با شدیدترین قطعنامهها آنرا محکوم و تنبیه میکند اما آمریکا بهعنوان یک ابرقدرت در سراسر دنیا باید پاسخگوی سیاست دوگانه و غیر انسانیاش در رابطه با اسرائیل و فلسطین باشد. مقابله بااسرائیل را مرکزی کردن به آن میماند که یک خادم خاص ارباب بزرگی از کاخ ارباب که بیرون میآید به مردم بیخبر بگوید که مهار ارباب به دست من است لذا هر کس کاری از ارباب میخواهد باید دم مرا ببیند.
یهودیان آمریکا عموما دموکرات هستند و در همه انتخابات ریاستجمهوریها تا حدود ۷۰ در صد به کاندیدای حزب دموکرات رای میدهند و ۲۰ درصد و در مورد استثنایی تا ۳۰ درصد به جمهوریخواهان. آنان حتی با تمام حمایت اوباما از کشورهای مسلمان و حقوق فلسطینیان ، درسال ۲۰۰۸ ، باز هم ۶۷ درصد به او رای دادند و در مقابل ۲۲ درصد به مک کین. در سال ۲۰۱۲ با آن که رامنی به اسرائیل رفت و قول هر گونه حمایت ازاسرائیل را داد و اوباما روابط بسیار سردی با ناتنیاهو داشت باز هم تنها ۳۰ درصد آنان به رامنی و ۶۹ درصد به اوباما رای دادند. سوال این است که با این وجود چرا جمهوریخواهان بیشتراز دموکراتها از اسرائیل حمایت میکنند؟
در همین انتخابات ۲۰۱۶ ترامپ در حمایت از اسرائیل تا بدانجا پیش رفت که مزایایی را برای اسرائیل اعلام کرد که حتی از نظر ناتنیاهو چنان افراطی بود که از قبول رسمی آن در جمع خودداری کرد. میدانیم که ترامپ تا آنجا پیش رفت که سیاست چهلساله آمریکا مبتنی بر تشکیل دو دولت فلسطین و اسرائیل را رد کرد و اورشلیم را پایتخت اسرائیل اعلام کرد. اما با این وجود ۳۰ درصد یهودیان به او و ۷۰ درصد آنان به کلینتون رای دادند.
این به دنبال دعوت جمهوریخواهان از ناتینایاهو در سال پیش به کنگره بود، آنهم با استقبالی که در تاریخ آمریکا بیسابقه بود. جالب آن بود که تمام ۹ سناتور یهودی و ۲۶ نماینده یهودی کنگره همه دموکرات و مخالف شدید این دعوت بودند. این نشان میداد که چهکس ارباب است و چه کس کارگزار. این ناتانیاهو و لابی اسرائیل نبود که با نفوذشان او را به کنگره تحمیل کردند بلکه این جمهوریخواهان بودند که برای مقابله با اوباما از او استفاده ابزاری کردند و اکثریت یهودیان از این که ناتانیاهو ابزار دست حزب جمهوریخواه شد بر او خشم گرفتند.
خوب سوال این است که چرا جمهوریخواهان که در میان یهودیان پایگاهی ندارند کاسه از آش داغترند و چرا امتیازاتی را برای اسرائیل میخواهند که بر طبق دهها نظرسنجی خود یهودیان هم آنها را مخالف سیاستهای خود میدانند. جمهوریخواهان به دنبال رضایت چه نیرویی هستند و این کدام نیرو است که از اسرائیل در تصرف سرزمین فلسطیینان و سرکوب آنان از خود یهودیان داغتر است و از اینان میخواهد برای چه هدفی استفاده ابزاری میکند. البته در این میان راستگرایان افراطی دولت اسرائیل گوی سبقت را از همه ربوده و نه حتی طرح دو دولت را انکار میکنند، بلکه بلندیهای جولان سوریه را هم برای همیشه از آن اسرائیل میدانند.
چهگونه است که تمام قراردادهای صلح با فلسطینیان زیر فشار رئیسجمهوریهای دموکراتها، که پایگاه اصلی یهودیان هستند، امضا شده ؟ و چرا در مقابل جمهوریخواهان بسیاری از این مصالحهها ناخرسند هستند؟ چرا پت رابرتسون ، از با نفوذترین اوانجلیستها که در سال ۱۹۸۹هم کاندیدای ریاست جمهوری شده بود، به اسرائیل التماس میکند که هیچ قرار داد صلحی را با فلسطینیان امضا نکند و برای اثبات نظرش میگوید گورباچف به ریگان گفت تمام شرایط او را برای صلح و در حقیقت انحلال اتحادیه سوسیالیستی شوروی ، میپذیرد به شرط آن که آمریکا برنامه جنگ ستارههایش را متوقف کند ولی ریگان نمیپذیرد؟ و دیدیم که در نهایت او پیروز شد و شوروی از بین رفت . و هم او سازمان ملل، تمام دولتهای جهان و تمام سازمانهای حقوق بشری را محکوم میکند که چرا اسرائیل را محکوم میکنند!
نشریه سیاست خارجی Foreing policy در شماره ژوئن ۲۰۰۴ مقالهای دارد که در آن مدعی است «به نظر میرسد مسیحیون دست راستی برای سیاست آمریکا در اسرائیل از صهیونیستهای یهودی قویتر و تعیینکنندهتر هستند» و برای اثبات نظرش به سه مورد اشاره میکند:
۱-زمانی که بوش برای ترور عبدالعزیز راستانی از سران فلسطین اسرائیل را سرزنش کرد، مسیحیون محافظهکار هزاران ایمیل برایش فرستادند که بهتر است برای انتخابات بعدی از خانهاش بیرون نیاید و بوش که در پیروزی انتخاباتیاش سخت مدیون آنان بود، ظرف ۲۴ ساعت سیاستش را تغییر داد؛ همان کاری که در رابطه با ترور شیخ احمد یاسین رهبر حمس کرد.
۲-پس از حمله خونین اسرائیل به حمس و عکسالعمل شدید جهانیان به این کشتار فجیع غیرنظامیان، از اسرائیل خواست جنگ را متوقف کرده و تانکهای خود را از نوار غزه بیرون ببرد. مسیحیون محافظهکار صد هزار ایمیل تند برای او فرستادند و بوش از ترس آنان بلافاصله به دفاع از اسرائیل بر خواست و کنگره هم مصوبهای گذراندکه در آن بهصورت یکطرفه فلسطینیها را محکوم کرده و عامل خشونت و جنگافروزی خواند.
۳-بوش پسر برنامه « نقشه راه صلح Road Map for Middle East Peace» و همین جمع ظرف دو هفته ۵۰ هزار نامه به کاخ سفید فرستادند مبنی بر مخالفت با تشکیل دولت فلسطین.
به همین دلیل جری فاول خطیب بزرگ مسیحیان محافظهکار در مصاحبهاش با برنامه تلویزونی معروف آمریکا به نام «۶۰ دقیقه» در سال ۱۹۷۰ گفت «کمربند اهل تورات در آمریکا تنها ضامن امنیت اسرائیل است» و افزود «ما ۷۰ میلیون هستیم، تنها موردی که همه ما بلافاصله با هم جمع میشویم زمانی است که میبینیم دولت آمریکا کمی سیاست ضداسرائیلی پیشه کند ما از یهودیان آمریکا بیشتر مدافع اسرائیل هستیم»
اما یهودیان به چند دلیل چندان اعتمادی به آنان ندارند و بسیار با احتیاط با آنان همکاری میکنند و در مورد بسیاری خاخامهای مشهور این بیاعتمادی خود را ابراز کردهاند. دلیل اصلی آن است که این مسیحیان از قرن شانزده بر مبنای قرائت خودشان از تورات بر آن هستند که پیششرط آمدن دوباره مسیح در آخر زمان که آنان همیشه آن را نزدیک میبینند آن است که یهودیان به سرزمین مقدس برگردند و در آنجا دولت خود را شکل دهند. از جمله جان آدامز دومین رئیسجمهور آمریکا خواستار تشکیل دولت یهود درسرزمین فلسطین بود ودر همان ایام بسیاری به شوق آمدن مسیح وسایل سفر یهودیان را به اورشلیم تهیه میکردند، از جمله در ۱۸۳۰یکی از ثروتمندان نیوهیون در ایالت کنتیکت مسافرخانه بزرگ و اسکله مجهزی را به همین منظور ساخت. ولی همه این مسیحیان معتقد بر آن هستند که این یهودیان باید مسیحی شوند. لذا یهودیان میدانند اینان حامی واقعی آنان و دولت یهودی اسرائیل نیستند، بلکه به آنان نگاه ابزاری دارند، ابزاری که لازم است هویت خود را نفی کند.
دوم آنکه این فلسفه از نظر سیاسی برای اسرائیل خطرناک است. زیرا این مسیحیان در حقیقت خواستار اضمحلال آنها برای رجعت حضرت مسیح هستند و بنابراین خواستار نابودی تمام همسایگان اسرائیل، که عموما هم مسلمان و به باور آنان ضد مسیح میباشند، هستند .در حالی که یهودیان با همه توسعه طلبیشان به دنبال ایجاد یک کشور یهودی در آن منطقه هستند؛ کشوری عینی با روابطی با همسایگانش. هر چند این رابطه مبتنی بر زور و سرکوب باشد.
اما نباید از این مطالب این تصور پیش بیاید که عموم مسیحیان و مردم آمریکا با آنان همراهاند. بخش سکولار جامعه که باوری به نظر آنان ندارد و حمایتش از اسرائیل سیاسی است و بیشترشان هم اعمال غیر انسانی اسرائیل، بهویژه دستراستیهای اسرائیل را محکوم میکنند. بیجهت نیست که یهودیان مرتبا شکایت میکنند که فضای دانشگاهها علیه آنهاست و مدرسین یهودی حتی سکولارهایشان مورد بیمهری دانشگاهیان هستند.
در جنین جوی است که کارتر رسما دولت اسرائیل را دولت آپارتاید میخواند و در ماههای آخر حکومت اوباما به او مینویسد که تا فرصت دارد دولت فلسطین را به رسمیت بشناسد تا این سیاست رسمی آمریکا شود. هم چنین بدبینی و نفرت نسبت به یهودیان به صورت پنهان در جامعه عمیق است تا جایی که دو قرن کشید تا یک یهودی،کندی، به کاخ سفید برود.
همچنین در میان مذهبیها نیز مسیحیان دستراستی مخالفان بسیاری دارند از جمله National council of churches ، که ۴۰ میلیون عضو با ۱۰۰ هزار مجتمع دارد و هدفش برقراری رابطه میان همه فرق مسیحی است، به شدت با مسیحیان دستراستی مخالفاند و آنان را جمعی متعصب میدانند که فهم غلطی از تورات دارند و مانع ایجاد صلح در خاورمیانه و جهان هستند.
اما با همه این مخالفتها، مسیحیان همه اورشلیم را دوست دارند و امید به بازگشت به حضرت مسیح در آنجا دارند و از این زاویه خواستار بقای دولت اسرائیل هستند. حتی مارتر لوترکینگ ضد جنگ هم طرفدار اسرائیل بود (۱)
مسیحیان دستراستی و اسرائیلیهای راست میدانند که هر گاه مردم متوجه اهداف واقعی و ضد انسانی آنان بشوند از آنها روی بر میگردانند، لذا بهترین کار آن است که آب را همیشه گلآلود نگه دارند و با هیاهو و نفرت پراکنی نگذارند مردم متوجه حقیقت بشوند و بهترین ابزار در این راه تکیه بر یهودیستیزی است و در این راه از هیچ نیرنگی فرو گذار نمیشود. اگر احمدینژاد میگوید در مورد درستی یا نادرستی تعداد کشتههای هولوکاست باید تحقیق کرد، جملهاش را تحریف کرده و میگویند احمدینژاد، یعنی ایرانیان، منکر هولوکاست هستند. یا اگر آیتالله خامنهای میگوید اسرائیل در اثر ستمکاریهایش از بین میرود میگویند او گفته ما اسرائیل را نابود میکنیم .
حدود دو دهه پیش برای ایرانیان چند بورسیه اعلام شد تا محققین معلوم کنند که بر مبنای کارهای ادبی، ایرانیان همیشه یهودستیز بوده اند و واسطه اینکار هم چند نفر اهل قلم یهودی ساکن لسآنجلس بودند. دیری نگذشت که معلوم شد بودجه آن را خود دولت اسرائیل تامین میکند، کاری که در چند کشور اروپای شرقی هم کرده بود و من در مقاله ای با ارائه مدارک ان را فاش کردم. و یا در ماجرای ترور پاریس رئیسجمهور فرانسه بسیار کوشید که ناتانیاهو به صف اول نرود تا کل ماجرا را تبدیل به یهودیستیزی نکند. اما ناتانیاهو با سماجت و وقاحت بالاخره خود را در آنجا جازد. کار ورشکستگی سیاسی ناتانیاهو به آنجا رسیده که در سالهای اخیر دور دنیا راه افتاده و با داستان تحریف شده استر ملکه خشایارشاه نشان دهد اگر آلمانیها خواستار نابودی یهودیها در زمان حکومت نازی بودند ایرانیان از ۲۵۰۰ سال پیش به دنبال نابود کردن یهودیان بودهاند . او چنان مستاصل و درمانده شده که این داستان را برای روسیه هم تکرار میکند بی آنکه اهمیتی بدهد که آنان مسخره اش میکنند (۲) همین سیاست را بارها مسیحیان دستراستی در آمریکا اجرا کرده اند. بههمین سبب بسیاری مشکوک هستند که حملات اخیر به گورستان یهودیها و تهدید کنیسهها کار همین جمع باشد. زیرا گروههایی که ممکن است این اعمال را انجام دهند خود از طرفداران ترامپ هستند و هیچ نیرویی پیروزی ترامپ را منتسب به حمایت یهودیان از او نمیکند.
بدینسان شاهدیم که اسرائیل در قدرت خود بزرگنمایی میکند و در حقیقت نیروهایی در آمریکا، به خاطر باورها و منافع خود از اسرائیل حمایت میکنند و این اسرائیل است که با زیرکی بادبان خود را در جریان این باد باز میکند و در سالهای اخیر، با افراطیشدن دولت اسرائیل دولت آن، بر خلاف سنت اسرائیل با راستترین نیروها در آمریکا همراه و در حقیقت همانگونه که شرح داده شد ابزار دست آنان شده است. آنچه که به این نیرنگ کمک بسیار میکند شعار های تند و توخالی علیه اسرائیل است تا به این صورت اسرائیل بتواند ادعا کند چون تعیینکننده سیاست آمریکا ،حداقل در خاورمیانه ، اوست لذا اینهمه مورد حمله دولتها و مردم خاورمیانه و جوامع اسلامی است.
اگر ایران این واقعیت را بداند، از این همه اسرائیلیستیزی دستکشیده و بیجهت آن را بزرگ نمیکند و سعی میکند با دور زدن اسرائیل سیاست مستقل خود را در جهان عملی کند و با شناخت هرچه بیشتر نیروهای موثر در آمریکا راه درست مراوده با آنان را پیدا کند. سیاستی که هم در دولت خاتمی و هم دولت روحانی از سوی نیروهای آشنا با جهان، مانند آقای ظریف و همکارانش، دنبال شد. بیجهت نیست که بسیاری بر آناند که احمدینژاد، مامور آگاه یا نا آگاه اسرائیل بود و به قول ظریفی قرار است مجسمه او را در مجلس اسرائیل نصب کنند.
البته کسی از حوزه و روحانیت و یا سپاهیان ناآگاه از جهان انتظار ندارد که در دام تبلیغاتی اسرائیل نیفتند و روز قدس بر پا نکنند و یا مثل کوکان لجباز روی موشک ننویسند مرگ بر اسرائیل و آن هم به زبان عبری. چنین است که بارها معلوم شده مهرههای نفوذی اسرائیل نه تنها در سپاه، بلکه تا درون بیت رهبری نفوذ کرده و و هر از گاهی یک یا چند تن از آنان شناخته و دستگیر میشوند و روزنامههایی چون کیهان مرتب در بوق اسرائیل ستیزی خود میدمند و هر مشکلی در رابطه با آمریکا را به اسرائیل نسبت می دهند.
البته از حق نگذریم که مواضع بزرگانی چون مهندس مهدی بازرگان، علی شریعتی، آیتالله طالقانی، دکتر یدالله سحابی و مهندس عزتالله سحابی درباره دولتهای آمریکا و اسرائیل، مواضعی برحق و قابل دفاع بود. اما با کمال تأسف برخی از افراد که خود را پیرو آنان قلمداد میکنند، مواضعشان درباره آمریکا و اسرائیل به هیچوجه با مواضع آن عزیزان در یک راستا قرار ندارد.
در نوشته دیگری می کوشم نیرویی را که در بطن سیاست امریکا قوت گرفته و نقش اصلی را در رابطه سیاست آمریکا با ایران و جهان اسلام را ، بر عهده دارد معرفی کنم. نیرویی که از سر تسامح و بیان کلی اوانجلیستها یا مسیحیان دستراستی خوانده میشوند. نیرویی که در اطراف ترامپ حلقه زدهاند و او در حقیقت در حمایتش از اسرائیل با آنها صحبت میکند نه با ناتانیاهو و دولتش.
—————————————————————————————————-
۱- Sundquist, Eric J . Stranger in the Land: blacks, Jews,Post- holocaust America, Cambridge, MA: Harvard University Press , p110
۲- این مطلب را به تفصیل در مقاله « گلایه ای از هموطنان کلیمی » شرح دادهام و نشان دادهام متاسفانه این هموطنان ما با ملت ایران دورنگی میکنند. در برابر آنان از نجاتبخشی کوروش صحبت میکنند و لی همانگونه که ناتانیاهو افشا کرد اینان هر ساله همان سخنان ایشان را در محفلهای خود تکرار میکنند و نفرت از ایران و ایرانی را میگسترانند. بهترین شاهد این دورنگی این که هراندازه ایرانیان بهتزده از افشای این امر درونی از این هموطنان خواستند که اگر این سخن نادرست است به آن اعتراض کنند یکتن از آنان حاضر نشد چنین کند. در حالی که به شواهد تاریخی هرگاه کوچکترین توهینی به یهودیان ایرانی شده روشنفکران ایرانی شدیدا به آن اعتراض کردهاند.
6 پاسخ
برخی برای ندانستن حقیقت مقاله را روشنگر در مورد مسیحیت افراطی!!!وبعضی برای ندیدن واقعیت آن را ارزشمند!!!(ولی ویرایش نشده!!!)خوانده اند.در حالیکه معیار راستین سنجش رواداری ایران با غرب ،تنها با تغییر رویه وعملکرد آن با موضوع اسرائیل سنجیده شده ،می شود وخواهد شد.
نکتهٔ اول در مورد این تحلیل این است که متن آن، که محتوای ارزشمندی دارد، باید ویرایش بهتری میشد تا برخی از جملات بدون سکته میشدند. نکتهٔ دوم اینکه از این نویسنده فاضل انتظار نمیرفت که در مورد دین کسی مثل کندی دچار چنین اشتباهی شوند. ایشان که مقیم آمریکا هستند باید میدانستند که کندی تنها رییس جمهوره کاتولیک آمریکا بود و این موضوع در تاریخ انتخابات آمریکا مقولهٔ برجسته ایست.
سلام مقاله خوب و متینی بود خسته نباشید دست شما درد نکند
مقله ای بسیار روشنگرانه در مورد مسیحیت افراطی . ضمنا اکثریت مسیحی هم ضد یهودند چون باور به کشتن مسیح بدست یهودیان هستند. منهم فکر میکنم کندی ها کاتولیک هستند و یاددارم که او را اولین رئیس کاتولیک تاریخ امریکا مینامند.
آقای برقعی عزیز شعار رسمی حاکمیت الله بر زمین را (که جز شعاری درراستای دشمن ،واقعی واصلی، قلمداد کردن اسرائیل نیست)به زعم خود به صورت یک فکر وایده غلط در بازسازی رابطه ومذاکره با امریکا قلمداد کرده ورنج بسیار بر خویشتن هموار نموده اندکه گویا بخشی وعددی در حاکمیت فعلی ایران واقعا به آن باور دارند!!!…بر اطفال شیر خواره در ایران زمین مکتوم نیست که دشمنی ایران با غرب ودر راس آن امریکا ،جز زمینه ارزشی وفرهنگی وجدال با حقوق بشر ومدنیت غربی نداشته وندارد وچنین است دشمنی وعناد ش با اسرائیل که به شدت ریشه مذهبی وناشی از شکست ها ی اسلام نگونبخت در جنگ های صلیبی است…روابط بی اهمیت در دوران خاتمی ویا مذاکرات ایام برجام بد فرجام با اوباما به عنوان زنگ تفریح ودر واقع کسب فرصتی بوده به ویژه از جانب ایران ،برای تفکر ونقشه جدید جنگی و تجمیع توشه وسازوبرگ وادامه پیکار علیه غربیون ونیز ادامه جنگ فیزیکی درصحنه سی وشش ساله اعلام نشده ونیابتی با اسرائیل … واز آنجائیکه اقای برقعی در این سنین … یقین دانسته ومیدانند که آن تلاشها ومبارزات ومخارج بیکران وبی زبان ، در نهایت مانند برجام بدفرجام عاقبتی نداشته ونخواهد داشت؛غیر مستقیم راهی برای فرار از ضرر وزیان رژیم بر باد ده برای حاکمیت نشان میدهد وبواقع وصیت نهائی میکند که در مذاکره ها عنوان کنند که حاکمیت ایران با آن همه مرگ بر امریکا گفتن ها ودنبال اتم رفتن ها؛ فقط در فکر واندیشه چند صد متر خاک !!!واراضی اشغالی فلسطینیان بوده وتاکنون از غصه وابش نمی برده وغلط می کنند با خود امریکا دشمنی داشته باشند!!!ولذا اسرائیل را دوربزنند وخویشتن جان سالم ببرند…بایدش گفت :این نه آن شیری ست کز وی جان بری_یا زپنجه قعر او ایمان بری..
جناب برقعی،کندی ها نه یهودی که مسیحی کاتولیک بودند و هستند.
دیدگاهها بستهاند.