زیتون– انتشار بخشهای از گفتوگوی اصغر فرهادی با روزنامه اسرائیلی هاآرتص در فضای رسانههای فارسی، علیرغم تعطیلات نوروزی حواشی زیادی به همراه داشت و روابط عمومی دفتر فرهادی نیز در این خصوص توضیحاتی را ارائه داد. زیتون، برای اطلاع خوانندگان متن کامل این گفتوگو را ترجمه کرده است که در ادامه می آید.
***
اصغر فرهادی، کارگردان ایرانی و برنده دو جایزه اسکار، در خصوص اختلافات بین ایران و اسرائیل گفت: «امید من تنها به مردم است، نه سیاستمداران.
همچنین در مصاحبه با «هاآرتص» وی دلایل خود را برای تمرکز بیشتر بر زنان بیان کرد و گفت که چطور ممکن است گاهی آرزوی انسان برای تغییر، به فاجعه بیانجامد.
اصغر فرهادی ، کارگردان ایرانی، جوابی دندانشکن به فرمان اجرایی رئیس جمهور ایالات متحده داد که ورورد شهروندان هفت کشور را با اکثریت مسلمان به امریکا ممنوع کرده بود. وی پس از اینکه آخرین ساختهاش به نام «فروشنده» در ماه فوریه برنده اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان شد، از سفر به ایالات متحده برای شرکت در مراسم اهدای جوایز اسکار امتناع کرد. فرهادی در یادداشت کوتاهی که دو تن از ایرانیان مقیم امریکا – خانم انوشه انصاری، اولین ایرانی که به فضا سفر کرده، و آقای فیروز نادری، مدیر بخش اکتشافات منظومه شمسی در ناسا- به نمایندگی از طرف او در مراسم دریافت جوایز روی صحنه قرائت کردند، گفته بود متاسف است که نمیتواند در مراسم حاضر شود:
«عدم شرکت من در این مراسم نشان احترام من به مردم کشورم و همچنین به شهروندان شش کشور دیگری است که به واسطه این قانون زشت و غیرانسانی مورد اهانت قرار گرفته و از ورود به امریکا منع شدهاند. تقسیم کردن دنیا به دو جبهه «ما» و «دشمنان ما» باعث ایجاد رعب و وحشت میشود و دستآویزی است حیلهگرانه برای موجه جلوه دادن جنگ و خشونت. فیلمسازها این توانایی را دارند که به مدد دوربین کلیشهها و قالبهای مذهبی و ملی را از بین ببرند و ویژگیهای مشترک انسانی را به تصویر بکشند. آنها میتوانند بین این «ما»و «دیگران» همدلی ایجاد کنند؛ همدلیای که امروزه بیش از همیشه به آن نیاز داریم.»
من فرهادی را ماه مه گذشته در فستیوال فیلم کن در فرانسه و در فضایی کاملا متفاوت ملاقات کردم؛ آن زمان که نامزدی ترامپ برای انتخابات ریاست جمهوری بیشتر شبیه به یک شوخی احمقانه و گذرا بود. کارگردان ۴۴ ساله ایرانی از اقبال عمومی و تحسینی که از فیلم او شده بود، بسیار خوشحال بود. بعضی حتی پیشبینی میکردند که ساخته او برنده نخل طلای بهترین فیلم جشنواره بشود. اما بعد از رقابتی تنگاتنگ، فیلم «فروشنده» برنده نخل طلای بهترین بازیگر نقش اول مرد برای «شهاب حسینی» و بهترین فیلمنامه برای اصغر فرهادی شد.
وی پاسخ سوال من را به زبان فارسی و با کمک مترجمش داد، هرچند کاملا معلوم بود که در فهمیدن زبان انگلیسی مشکلی ندارد. مدتی زیر آسمان آبی کنار هم نشستیم، منظره دریای مدیترانه را تماشا کردیم و گپ زدیم.
گفتوگو را با دلایلم برای علاقه به فیلمهایش شروع کردم. در فیلمهای فرهادی ما داستان را از زاویه دید شخصیتهای مختلف دنبال میکنیم صرف نظر از اینکه این شخصیتها با هم موافقند یا مخالف و این بیننده را با نوعی موزاییک (پازل) از زاویه دیدهای مختلف مواجه میکند. و اضافه کردم که به نظر من هرگز شخصیت پرسوناژهایش را داوری نمیکند.
فرهادی گفت: «کاملا حق با شما است. نکته کلیدی در این است که داستان باید تا حد ممکن به واقعیت زندگی نزدیک باشد. در زندگی واقعی داستان ممکن است از یک زاویه به گونهای به نظربرسد و از زاویهای دیگر به گونهای کاملا متفاوت. تلاش من بر این است که به بیننده این امکان را بدهم تا یک داستان واحد را از زوایای مختلف ببیند.»
و اینطور افزود:
«من هرگز به نشان دادن یک موقعیت از زاویهای که از نظر خودم صحیح باشد بسنده نمیکنم. مخاطب باید این امکان را داشته باشد که نگرش و دیدگاهش را نسبت به یک موقعیت انتخاب کند. برای من این دقیقا مفهوم مدرن بودن در سینما است. در سایر حوزههای هنر این اتفاق به سادگی رخ میدهد. مثلا در مجسمهسازی یک مجسمه ممکن است از یک زاویه شکل یک صورت و از زاویهای دیگر شبیه به یک ساختمان باشد. این هنری است که من به آن علاقه دارم؛ انتخاب یک موضوع، یک موقعیت، یک فیلم، و نشان دادن رویکردهای مختلفی که افراد میتوانند نسبت به آن داشته باشند. این همان چیزی است که رابطه دموکراتیک بین کارگردان و مخاطبش را شکل میدهد.»
این رویکرد در فیلمهای شما نوعی عدم ثبات و دمدمی مزاجی ایدئولوژیکی، احساسی و دراماتیک هم به وجود میآورد.
«این کاملا بستگی به دیدگاه بیننده دارد. مثلا در فیلم جدایی ( دیگر ساخته فرهادی و برنده جایزه اسکار ۲۰۱۱) کسی که با مشکلات نگهداری از والدین سالخوردهاش دست و پنجه نرم میکند، دریافت متفاوتی دارد نسبت به کسی که با مشکلات رابطه بین زوجین روبرو است و یا حتی کسی که دغدغههای سیاسی و اجتماعی دارد نه شخصی.»
این رویکرد سینمایی در ساخته دیگر اصغر فرهادی به نام «فروشنده» نیز وجود دارد که به بیننده این امکان را میدهد با توجه به نظرگاه و علایق خود با فیلم ارتباط برقرار کند و او را در رده تواناترین فیلمسازان عصر حاضر قرار میدهد. استدلال حاضر من بر مبنای سه ساخته آخر او است یعنی فیلمهای «فروشنده»، «جدایی»و ساخته دیگرش به نام «گذشته» که در فستیوال فیلم کن ۲۰۱۳ برنده جایزه بهترین نقش اول زن برای بازی «برنیس بژو» شد.
از آنجایی که فیلم فروشنده در ژانر تریلر ساخته شده، سعی میکنم در روایت داستان به بیان حداقل جزئیات بسنده کنم.
رعنا (ترانه علیدوستی) و همسرش عماد اعتصامی (حسینی) مشغول نقشآفرینی در نمایشنامه «آرتور میلر» به نام «مرگ فروشنده» هستند. در اولین سکانس فیلم میبینیم که چطور رعنا و عماد مجبور میشوند نیمههای شب آپارتمانشان را ترک کنند چرا که ساختمان به خاطر عملیات ساخت و ساز ساختمان کناری، آسیب دیده و خطر ریزش آن وجود دارد. یکی از همبازیهای تئاتر آپارتمان دیگری را به آنها پیشنهاد میکند که مستأجر قبلی آنزنی بوده که اثاثیهاش را آنجا رها کرده و ناپدید شده است. ذهن عماد درگیر این مستأجر سابق میشود و میخواهد بیشتر راجع به او بداند.
فرهادی با برداشت من از فیلم به عنوان ساختهای در ژانر تریلر موافق است و حتی اذعان میکند که فیلمهای قبلیاش هم کیفیتی مشابه دارند. او با ملودرام نامیدن فیلم هم مخالفتی ندارد. در این فیلم او هم مانند بسیاری از کارگردانان عصر طلایی هالیوود، از ابزار ایدئولوژی بهره برده است.
او میگوید:
«با طبقهبندی شدن فیلمم به عنوان ملودرام مشکلی ندارم چون به نظر من این ژانر با عواطف و احساسات انسانی سر و کار دارد. تا جایی که به ایدئولوژی مربوط میشود، ممکن است در فیلمهای من اشارات و نکات ایدئولوژیکی وجود داشته باشد، اما جهانبینی شخصی من هرگز بر بیننده تحمیل نمیشود.»
شخصیت اصلی شما جایی میگوید: «فکر میکردیم همه چیز تغییر خواهد کرد، ولی نکرد». این جمله بسیار مهم و کلیدی است. منظورتان از این جمله چه بوده؟
«همه ما به دنبال تغییر هستیم، یا حداقل آرمانگراترینها بین ما به دنبال تغییر هستند. اما گاهی با تغییر دادن، یا حتی به دنبال تغییر بودن، چیزهای واقعی را که وجود دارند از بین میبریم. ما میخواهیم دنیا را به شکلی دربیاوریم که آرزویش را داریم. اما این دنیا متعلق به همه انسانها است، و دیگران ممکن است دنیا را همانطور که هست بخواهند یا به گونهای متفاوت از ما. ما نمیتوانیم دنیا را مطابق میلمان تغییر بدهیم، پس بهتر است خودمان را تغییر بدهیم. »
من اهل اسرائیل هستم و به خوبی منظورتان را درک میکنم. در مورد نقش زن و مرد چطور؟ آیا از نظر شما برابر هستند؟ میدانیم که زنها در حرفه شما نقش بسیار مهمی دارند.
«به شخصه وقتی به عقب برمیگردم و به ساختههایم دقت میکنم، میبینم که بیشتر نقشهای کلیدی و مهم به زنها تعلق دارد. صادقانه بگویم که شخصا برای زنها احترام بیشتری قائلم. زنها از نظر من به طرزخوشایندی اسرارآمیزند و بیشتر فجایع تاریخ توسط مردها رقم خورده است. زنها بیشتر مسئولیت میپذیرند، راحتتر میبخشند و بیشتر به آینده نظر دارند؛ درحالیکه مردها بیشتر به گذشته فکر میکنند. برای همین است که برای زنها احترام بیشتری قائلم و نقشهای مهمتر را به آنها واگذار میکنم. این به تجربه شخصی من مربوط است. من همسر و مادرم را اینطور دیده و میشناسم.»
ایده فیلم «فروشنده» چطور به ذهنتان رسید؟
«نمیتوانم بگویم دقیقا از کجا این ایده به ذهنم رسید، شاید از آنجایی که دانشجوی تئاتر بودم. همیشه دلم میخواست فیلمی در مورد شخصی بسازم که مرتکب اشتباهی میشود اما ادعا میکند که عمدی در کار نبوده و سهوا خطا کرده و از طرف مقابل میخواهد او را ببخشد. میخواستم بیننده خودش را جای طرف زیان دیده بگذارد و از خودش بپرسد: “اگر جای او بودم، آیا میتوانستم ببخشمش؟» خیلیها نمیتوانند از خطای فرد بگذرند و این نشان از خشونت بالقوهای است که در ما هست. »
آیا میتوانیم بگوییم که انتخاب یک نمایشنامه امریکایی انتخاب شجاعانهای برای فیلمتان بود؟
«از نظر من «مرگ فروشنده» یک نمایشنامه امریکایی نیست. درست است که به قلم نویسندهای امریکایی و در امریکا نوشته شده اما بارها در کشور من هم روی صحنه رفته. ما هم با این نمایشنامه همزادپنداری میکنیم و داستانش را داستان خودمان هم میدانیم. هنر به همه تعلق دارد. این نمایشنامه را فقط به عنوان یک اثر هنری باارزش و قابل توجه انتخاب کردم.»
میدانیم که فیلمهای شما طبیعتی رئال و واقعگرایانه دارند. اما آیا گونهای تمثیل هم در این داستان وجود دارد؟ مثلا جایی که ساختمان در آستانه ریزش است...
«البته. ریزش ساختمان در سکانس اول فیلم، حدس ما را به این سو میبرد که در آخر فیلم چیزی فرو خواهد ریخت و از بین خواهد رفت. رابطهای که ویران میشود و از بین میرود هم نشان از جامعهای است که میتواند فروبپاشد. این مشکل جهان امروز ما است: ما بخشیدن را بلد نیستیم و این ما را برمیگرداند سر پله اول، به تلخی شوق انتقام که نیروی محرک دنیای ما است. »
در کنار ابعاد تمثیلی و سمبلیک فیلم، استفاده فرهادی از نمایشنامه میلر، از جمله طراحی صحنهای که نمایش در آن اتفاق میافتد، گونهای ساختگی و مصنوعی بودن زیباییشناسانه به واقعیت موجود اضافه میکند. برای من جای سوال بود که آیا فرهادی هم مثل بعضی کارگردانان فرانسوی از جمله الن رنه و ژاک ریوت علاقه به ادغام فیلم و تئاتر دارد؟
«بله، البته! قطعا دوست دارم این کار را در فیلمهایم بکنم و به عقیده من در عصر حاضر سینما برای دستیابی به سوژههای عمیقتر، باید از تئاتر کمک بگیرد. البته استفاده از تئاتر و موسیقی در سینما مستلزم دقت و توجه زیاد است؛ چرا که موسیقی اصالتا تولید شده تا گروهی از نوازندهها آن را روی صحنه اجرا کنند همانطور که تئاتر برای ارتباط زنده و بدون واسطه با مخاطب تولید شده.»
آیا این که میگویید سینما احتیاج به وام گرفتن سوژههای عمیقتر از تئاتر دارد، نوعی انتقاد از سینمای مدرن است؟
«بدون شک. این روزها تمام داستانها به هم شبیه شدهاند. خیلی کم پیش میآید فیلمی ببینیم که تصویر جدیدی از زندگی به ما عرضه کند طوری که احساس کنیم چیز جدیدی کشف کردهایم که قبلا دیده یا شنیده نشده. داستانها هر روز ضعیفتر و بیمایهتر میشوند. به ندرت داستانهایی را میبینیم که لایههای متعددی داشته باشند.»
به عنوان آخرین سوال، نظرتان در مورد اختلافات ایران با اسرائیل چیست؟ این مشکل را چطور حل کنیم؟
«سیاستمدارها علاقهای به حل مشکلات ندارند چون چیزهای زیادی برای از دست دادن دارند. تنها امید من به مردم است، نه به سیاستمداران.
من امید چندانی به مردم ندارم، چرا که رسانهها و سیاستمدارها بر باورها و افکارشان تأثیر میگذارند. سیاستمدارها ترس و وحشت ایجاد میکنند تا به اهداف خودشان مشروعیت ببخشند، و متأسفانه تا به حال هم موفق بودهاند. بنجامین نتانیاهو نمونه بارز این مدعا است.
فرهادی میگوید:«ما هم (محمود) احمدی نژاد را تجربه کردیم.»
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…