این احتمال وجود دارد که اصولگرایان خواننده این یادداشت تعبیر و برداشت متفاوتی از آنچه بنده در ذهن دارم بنمایند و گمان کنند که چون راه درستی را در پیش گرفتهاند، راهی که گمان میکنند به پیروزی آنان ختم خواهد شد، بنده یا امثال من بخواهند آنان را از این راه درست منحرف کنند ولی واقعیت برخلاف این است. اجازه دهید ابتدا مساله را طرح کنم.
بزرگترین اشتباه اصولگرایان در سال ۱۳۸۴ و پس از آن، حمایت از احمدینژاد با هدف شکست دادن اصلاحطلبان یا در مقطعی دیگر فشار به آقای هاشمی بود. شکست دادن رقیب یک هدف معقول و منطقی است ولی نه به قیمت هر چیزی؛ و نه اینکه این تنها و اصلیترین هدف باشد. چنین سیاستی در ابتدا جذاب و خوشایند و حتی فریبنده است زیرا کار به آنجا میرسد که همه منابع داشته و نداشته خود و جامعه را پای این هدف میریزند. در واقع این نقض غرض است. زیرا رسیدن به قدرت و پیروزی در انتخابات باید با هدف تقویت منابع مادی و معنوی جامعه باشد، نه آنکه همه این منابع را قربانی به قدرت رسیدن کسی کنند که گمان دارند از خودشان است. وقتی امام زمان (عج) را هم به خواب میآورند تا بلکه بر رقیب پیروز شوند، نتیجه همین میشود که میبینید. اکنون بزرگترین انشعاب فرقهای در جریان اصولگرایی شکل گرفته است. برای اینکه مخاطبان اصولگرا این یادداشت تا حدی با پیام آن همراه شوند، متذکر میشوم که مهمترین ایراد من به دوستان اصلاحطلب در جریان انتخابات سال ۱۳۸۸ این بود که انگیزه آنان برای کوشش در شکست دادن احمدینژاد، انگیزه محترمی بود و خطر را برای کشور هم درست فهمیده بودند. ولی این انگیزه و این درک درست توجیهکننده هر اقدامی نیست. اقداماتی که برای یک انگیزه درست سیاسی اتخاذ میشود، باید فارغ از اهمیت آن انگیزه به طور مستقل قابل دفاع باشد چرا که ممکن است اقدامات نادرست موجب تحقق نتیجه معکوس شود و مصداق از قضا سرانگبین صفرا فزود شود و اتفاقا دیدیم که چنین هم شد. اصلاحطلبانی که برای خلاص کردن کشور از چهار سال اول احمدینژاد وارد انتخابات شدند، نهتنها آن هدف را نتوانستند محقق کنند (به هر دلیل) بلکه چهار سال دومی را شاهد شدیم که دهها برابر خسارتبارتر از چهار سال اول بود. مشکل اصلی این بود که اعتبار و اهمیت یک انگیزه توجیهکننده اقدام سیاسی نیست. اکنون همین را باید خطاب به اصولگرایان گفت. انگیزه شما برای شکست دادن این دولت از زاویه خودتان میتواند مهم و قابل دفاع باشد ولی مبادا مرتکب اشتباه گذشته شوید که نه تنها خودتان، بلکه کشور هم خسارت خواهد دید. این انگیزه امثال بنده از بیان این تذکر است. زیرا هنگامی که کل کشور از یک سیاست متضرر شود، به طور طبیعی برندهها هم بازنده هستند، چه رسد به بازندهها!
اشتباهی که در زمان احمدینژاد رخ داد این بود که پیروزی را به قیمت توهم و عوامفریبی یا در بهترین حالت عوامزدگی جستوجو کردند. نتیجه آن چه شد؟ از نظر سیاست خارجی تحریمهای گسترده، از نظر اقتصادی، تورم شدید و رکود و رشد منفی و دریغ از افزایش سالانه ۲۰ هزار شغل! همچنین اتلاف صدها میلیارد دلار منابع مادی کشور، از نظر اداری نابودی نظام بروکراسی کشور بدون آنکه چیزی جایگزین آن شود. از نظر اجتماعی رشد شتابان و وحشتناک فساد و نیز کاهش اعتماد اجتماعی و… از نظر فرهنگی رواج دروغگویی و دورویی و بالاخره، از نظر دینی پیوند زدن ذهنیت موعودگرایی با ایران باستان و این شوهای اخیر که به مناسبت سال جدید منتشر کردند. آنقدر این آش شور بود که یکی از حواریون آن دولت امروز آنان را با عنوان سه… بهاری معرفی میکند!! متاسفانه هنوز هم برخی از اصولگرایان چنان هویت خود را در دشمنی با دولت و اصلاحطلبان تعریف کردهاند که همچنان چشم امیدشان به آن جریان است.
به نظر میرسد از همان زمان که حضور احمدینژاد با منع رهبری نظام مواجه شد، امید این بخش از جریان اصولگرایی به بازگشت وی از میان رفت ولی راه دیگری را پیش گرفتهاند. به جای اسم او، رسم او را پیشه کردهاند؛ و گمان دارند با دامن زدن به مشکلات اقتصادی یا توزیع خودروهای آرد و احیاناً وعدههای سرخرمن دادن و ۵ برابر کردن یارانهها میتوانند پیروز انتخابات شوند. اگر احمدینژاد چنین وعدههایی میداد مبتنی بر درآمدهای بزرگ نفتی بود که سالانه سر به صد میلیارد دلار میزد، ولی الان همه این وعدهها پوچ و توخالی خواهد بود. فارغ از این نکته رفتار این گروه از اصولگرایان از دو حال خارج نیست، یا پیشه کردن این رسم موجب پیروزی میشود یا با شکست همراه خواهد شد. در صورت شکست مصداق سرشکستگی چوب و پیاز خواهد بود که چگونه یک نیروی سیاسی با تمام توان خود وارد چنین میدانی شود و در نهایت شکست بخورد؟
این موضوع موجب بحران جدی نزد آنان خواهد شد. در بهترین حالت که انتظارش را دارید این است که پیروز انتخابات شوید، در این صورت سرزمین سوختهای را ایجاد خواهید کرد که امکان تحقق هیچ برنامه و هدف سازندهای را نخواهید داشت. از نظر اخیر و به لحاظ جناحی این امر به نفع اصلاحطلبان است، ولی چون کل کشور دچار مشکل خواهد شد، مآلاً اصلاحطلبان نیز زیان خواهند کرد. به نظر میرسد این دسته از اصولگرایان حاضر نیستند که تبعات و نتایجی که بر سیاستهای آنان بار میشود را به درستی تحلیل کنند.
فرض کنیم اقتصاد و فقر مساله اصلی است. در این صورت تکیه بر سیاست توزیع کالا از منابع عمومی، شکست بعدی است که به مراتب از شکست اول بدتر است. کمترین انتظار این است که سیاستگذاران انتخاباتی، حداقل به سه ماه بعد از انتخابات هم فکر کنند. سیاست در ۲۹ اردیبهشت سال ۱۳۹۶ به پایان نمیرسد. ۲۹ اردیبهشت امسال خط پایان نیست، بلکه خط آغاز است. بهتر است آن قدر انرژی و منابع خود را مصرف نکنیم که پس از آن یارای رفتن نداشته باشیم.
منبع: روزنامه اعتماد