برای یک ارزیابی دقیقتر از تاثیر تحولات جهانی و ترامپیسم بر روی اقتصاد سیاسی ایران، باید هم این تحولات و ترامپیسم را شناسایی کرد و هم وضعیت جاری اقتصاد سیاسی ایران را بهتر درک نمود. منظور از «اقتصاد سیاسی» در این مقاله جمع وضعیت کلان اقتصاد و سیاست، منجمله سیاست خارجی و سیاستهای اقتصادی، کشور است. در ایران که اقتصاد و سیاست بهم تنیدهاند، روش اقتصاد سیاسی برای درک بهتر نحوه مدیریت کشورکه عمدتا در دست دولت است مناسبت دارد مخصوصا که تاثیر تحولات خارجی هم عمدتا از طریق سیاستهای دولت به ایران منتقل میشوند. در بخش اول، مهمترین تمایلات جاری اقتصاد سیاسی جهان تبیین میشود و بعد، در بخش دوم، چالش ترامپیسم برای ایران و جهان مورد مداقه قرار میگیرد. در بخش سوم، اساسیترین مشکلات اقتصاد سیاسی کشور در سطح کلان اجمالا بررسی میگردد. توجه به تقاطع این دو وضعیت بینالمللی و ملی برای تبیین بهتر چالشهای پیشروی اقتصاد سیاسی ایران از الزامات برنامهریزی برای آینده کشور است. و بلاخره، در بخش پایانی، توصیههای نویسنده در یک سطح راهبردی ارائه میگردد. بحثها، نتایج، و توصیههای این مقاله در وضعیتی که بسیار سیال است مشروط میگردند. این را هم باید تاکید کرد که صحت درک و اطلاعات ارائه شده در این مقاله نسبی است و نمیتوان در رابطه با جامعیت و مطلقیت آنها قاطعیت داشت. با این وجود، امید این است که این مقاله بتواند بطور راهبردی به دولتمردان کشور برای طرح سیاستهای مناسبتری جهت تامین بهتر منافع ملی کشورکمک کند.
تمایلات جهانی
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا (برگزیت) و جنبشهای سیاسی «نامرسوم»در کشورهای اروپایی منجمله آلمان، اتریش، فرانسه، اسپانیا، هلند، یونان، و در بعضی از کشورهای غیر اروپائی همه نشان از آن دارند که تمایل دنیا به رد «وضع موجود سیاسی»، ضدیت با جهانگرایی و لیبرلیسم اقتصادی، مهار مهاجرین خارجی، و تعمیم نژادپرستی است. در مقابل، این دنیای «در حال ظهور» تمایل شدیدی دارد به تقویت بومی گرایی، ملیگرایی، پوپولیسم، وطنپرستی حاد، و حفاظت از دستآوردها در مقابل رقابتهای نابرابر و غیرمنصفانه جهانی. واقعیت این است که سرمایهداری بازاری بههمراه لیبرالیسم سیاسی نخبهگرا، که بنام «دمکراسی» حکومت میکند، باعث ترویج هرچه بیشتر بیعدالتی، افزایش فاصله طبقاتی، بیکاری جوانان، و فساد رهبران اقتصادی سیاسی گشته و در نتیجه باعث تقویت فکر «ضدیت با وضع موجود» شده است. معنی این روند ملی- پوپولسم، که تصادفا و در این مقطع خاص نیروهای راست (و محافظهکاران) هادی آن هستند، برای اقتصاد-سیاسی جهانی افزایش تضاد طبقاتی درون کشورها و رقابت بین آنها برای بهدست آوردن امتیازات هر چه بیشتر اقتصادی، سیاسی و راهبردی است («امریکا اول» دونالد ترامپ). در همین حال نیز باید منتظر بههمپاشی نظامهای سلطه داخلی و اتحادیههای موجود جهانی و منطقهای و شکلگیری دستهبندیها و قطببندیهای جدید درون و در بین کشورهای دنیا به سرکردگی قدرتهای مافوق بود.
بدیهی است که در این مبارزه ملی و جهانی برای رونق اقتصادی و توزیع دوباره ثروت و قدرت بنفع کشورهای قویتر و نخبگان سیاسی-اقتصادی آنها (که فرمول اصلی آن برد-باخت خواهد بود) آن دسته از کشورها که بتوانند بر چالشهای داخلی خود فائق آیند و قدرتهای دیپلماتیک، نظامی و اقتصادی برتر بسازند، همچون در دوره استعماری، برنده خواهند شد. پیام این روند جدید برای نظام اقتصاد جهانی هم این است که لیبرالیسم اقتصادی افسار گسیخته سرمایهداری از نوع بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول به پایان خط رسیده و جای خودش را در آیندهای نه چندان دور به سیستمهای اقتصادی مبتنی بر افزایش و حفاظت از تولید و شغل داخلی خواهد داد. در این نظام اقتصادی جدید، بهکارگیری و تجهیز هرچه بیشتر منابع داخلی و توسعه و حفاظت از صنایع و دیگر خطوط تولیدات ملی در مقابل رقابتهای خارجی بیشترین نقش را در توسعه اقتصادی خواهند داشت. در واقع دنیای اقتصاد بهسوی یک سیستم «نو استعماری-نوتجاری» پیش میرود که در آن تجارت و بازار آزاد مشروط به منافع قدرتهای برتر خواهد بود. در چنین وضعیتی احتمال «جنگ» تجارتی بین اقتصادهای بزرگ، حتی بین امریکا و متحدان اروپایی آن و زیر پا ماندن کوچکترها بسیار بالا خواهد بود. اینکه بشود در دراز مدت این دعوا را در حیطه تجارت محدود کرد نیز مورد شک است. برای برقراری یک تجارت «منصفانه» جهانی برمبنای زور، آقای ترامپ پیشنهاد داده است که ۱۰ درصد به بودجه نظامی امریکا افزوده شود و در مقابل بودجه دستگاه دیپلماسی کشور، که از دید ترامپ برای هدفش چندان مفید نیست، کاهش یابد.
در چنین دنیائی معقول مینماید که ایران نیز هرچه بیشتر بسوی ملیگرایی و عدالتگستری در سیاست و اقتصاد پیش برود و تجارت و بازار آزاد را مشروط به منافع مردم و سرزمین کشور بکند و برای رسیدن به این هدف، قدرتسازی مردمی-نظامی انجام دهد. در غیر اینصورت حتما بازهم ایران بازنده میشود. گفته شد «باز هم» چون ایران یکبار در اواسط قرن نوزده در جهت عکس تمایلات دنیای غرب حرکت کرد و عقب ماند. مشخصا، در آنوقت در حالیکه غرب بهسوی صنعتیشدن در چهارچوب لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی پیش میرفت و با بهکارگیری قدرت ملی گرایی و نظامی، تجارت نابرابر بر دیگران تحمیل میکرد، ایران بهسوی استبداد اقتصادی و سیاسی رفت و درهای خودش را هم بر دنیای غرب گشود. متاسفانه از سیاست خارجی و سیاستهای داخلی ایران اینگونه استنباط میگردد که دولتمردان کشور درک درست و یا عمیقی از روندهای جدید در دنیای سیاست و اقتصاد ندارند. مثلا، سیاست خارجی دولت آقای روحانی مماشات را «دیپلماسی» مینامد و به قدرتسازی و تقویت بنیه دفاعی کشور بیتوجه است، و سیاست اقتصادی آن نیز در چهارچوب فکر منسوخ اقتصاد نیولیبرالی دهه ۱۹۸۰ بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول (سیاست افسار گسیخته بازار و تجارت آزاد) تنظیم شده است – یعنی سیاست فربهتر کردن دولتیهای فاسد و بخش غیر تولیدی بانکی و تجاری. این در حالی است که وضعیت حاد کشور طرحی نو ایجاب میکند تا بتواند منافع ملی کشور، یعنی منافع مردم و سرزمین، را با توجه به تمایلات جدید جهانی و آنچه که من آنرا «ترامپسیم» مینامم تامین کند.
چالش ترامپیسم
انتخاب آقای دونالد ترامپ به ریاستجمهوری امریکا غیر منتظره بود و سیاست خارجی آن هم تا حدی در هاله ابهام قرار دارد. با این وجود ترامپ حتما برای دنیا پردردسر و برای یک ایران ضعیف خطرناک خواهد بود. واقعیت این است که ترامپ یک ملیگرا و پوپولیست نژادپرست ضد اسلام است و ملیگرایان پوپولیست نژادپرست میتوانند به همراه تودههای بازنده بسیار خطرناک باشند. در همین حال، ترامپ یک فرصتطلب خودخواه است که حرکت و سیاست خارجیاش را با مواضع همکارانش در امنیت ملی (بخشی از ژنرالهای بازنشسته دعوت به کار شده) و با نظر طرفداران ضد خارجیاش همسو خواهد کرد تا محبوبیت بیشتری کسب کند. ترکیب این تمایلات و مسائل میتواند به رشد فاشیسم مخصوصا در سیاست خارجی امریکا کمک کند که در اینصورت به اصطلاح فاتحه دنیا خوانده است. این دقیقا همان مسیری است که آلمان و ایتالیا را در سالهای بین دو جنگ جهانی به سوی فاشیسم هدایت کرد. اگرچه آمریکا نهادهای دمکراتیک قدرتمند دارد و نخبگان سیاسیاش هم، در طول تاریخ، انعطاف بیشتری برای تغییر نشان دادهاند، با این وصف نمیشود خطر ظهور فاشیسم در آمریکا را نادیده گرفت. ترامپیسم میتواند به این تمایل دامن بزند و اساس آن هم سوء استفاده از وضعیت بد طبقات متوسط و کارگری، بیتوجهی به اشتغال در مقایسه با تورم، سیاست لیبرالی مهاجرت، مشکل مشروعیت نخبگان سیاسی، تجارت آزاد غیر منصفانه، ضدیت با جهانی شدن و نیولیبرالیسم، افزایش تروریسم علیه امریکا، و تحقیر ملی آن خواهد بود.
از یک طرف ملیگرایی و نژادپرستی افراطی (که در امریکا یک سابقه تاریخی دارد) در امریکا شکل خواهد گرفت و تقاضای طبقات متوسط و فرودست برای وضعیت اقتصادی و سیاسی بهتری دائماً زیاد خواهد شد. از طرف دیگر نخبگان سیاسی فعلی منجمله ترامپ علاقهای به یک تغییر اساسی در جهت بهبود وضع توده ها از خود نشان نمیدهند و کماکان مشغول عوامفریبی هستند. این رهبران ممکن است حتی قابلیت تغییرات داخلی را هم از دست داده باشند که در اینصورت برای تخلیه فشار داخلی و پوشش قولهای انتخاباتی حتما به ماجراجوئی های بینالمللی روی خواهند آورد. مشکلات سیاسی خود ترامپ هم میتواند عامل دیگری برای روی آوردن به ماجراجوئی خارجی بشود. با توجه به همه شرایط و شواهد موجود، این ماجراجوئیها حتما علیه سازمان ملل متحد، کشورهایی که رقیب تجاری قوی امریکا هستند و «نیروهای مقاومت» در منطقه خاورمیانه مخصوصا ایران خواهد بود. از این دیدگاه است که آیندۀ آمریکا را باید جداً نگرانکننده ارزیابی کرد و برای ایران و کشورهایی که با امریکا ضدیت دارند ویا حتی رقابت «غیر منصفانه» میکنند نگران بود. بدیهی است که این یک دیدگاه درازمدت است و بر فرضیاتی هم بنا شده که احتمال ایجاد شرایط برای پیدایش آنها ممکن است زیاد نباشد. با این وجود، رهبران ایران و جهان نباید این احتمال را بههیچوجه نادیده بگیرند.
در حالیکه عملیکردن ترامپیسم در سطح جهانی با چالشهایی روبرو خواهد بود، در رابطه با جمهوری اسلامی وضعیت متفاوت است. واقعیت این است که احتمال افزایش تشنج بین ایران و امریکای ترامپ در میان مدت بسیار بالا و خطرناک است. ترامپ هم اکنون مبادرت به تشکیل یک «کابینه جنگی» کرده است و موضع رهبران منتخب برای شورای امنیت ملی، سازمان سیا، امنیت میهن، و دفاع شاهد این ادعا است. حتی وزرای امور خارجه، تجارت و خزانهداری نیز که ظاهرا غیرنظامی هستند دل خوشی از جمهوری اسلامی ندارند. اکثریتی از این سردمداران امنیت و امور بینالمللی ترامپ از دشمنان سرسخت جمهوری اسلامی و برجام هستند. کنگره امریکا و رهبران حزب ترامپ، یعنی حزب جمهوریخواه، از دیگر نیروهای قدرتمند ضد ایران هستند. آنها بدلیل منزوی شدن در مذاکرات برجام و هم بهخاطردشمنی ایران با بعضی از نیروهای دوست امریکا در خاورمیانه و حمایت از نیروهای دشمن آن کشور، با ایران ضدیت شدید دارند. متاسفانه در پروسه مذاکرات برجام، برابر گفته آقای جواد ظریف، وزیر امور خارجه کشور، استراتژی ایران منزوی کردن کنگره و معامله با قوه مجریه امریکا بود. حالا این استراتژی اشتباه موجب گرفتاری کشور شده است. در واقع این استراتژی بههمراه منزوی ساختن کشورهای منطقه در مذاکرات برجام باعث افزایش ایرانهراسی شده و به آن «سپاههراسی» را هم افزوده است. استراتژی «منزویسازی» در عمل یک استراتژی «دشمن سازی» شد و باعث افزایش دشمنی با ایران شد. یک ضربالمثل چینی میگوید «اگر بخواهی از من دشمن بسازی حتما میتوانی.». اتحاد نامیمون ضد ایران که در حال شکلگیری در منطقه است بخشی بهدلیل این دشمنی است که متاسفانه متعاقب برجام خطرناک شده است.
اینکه آقای ترامپ با برجام چه خواهد کرد هنوز روشن نیست. ایشان طی مبارزات انتخاباتی خود برجام را یک «معامله بد» توصیف کرد و در سخنرانی کنفرانس سالانه لابی اسرائیل در امریکا، آیپاک، قول داد که آنرا فسخ کند. بعدها کمی کوتاه آمد و تجدید مذاکره را بهجای پارهکردن سند مطرح نمود. و بالاخره بعد از انتخاب شدن، و متعاقب ملاقات با آقای اوباما، در باره برجام سکوت اختیار کرد. اینطور گفته میشود که اوباما واقعیتهای پشت پرده برجام را به ترامپ گفت و ایشان قانع شدند که باید برخورد پیچیدهتری با برجام بشود. در همین حال هم مخالفین سرسخت مذاکرات هسته ای، از جمله ناتانیاهوی اسرائیل، ترکی فیصل عربستان، و کیسینجر امریکا، هشدار داده اند که ترامپ برجام را با تحمیل شرایط جدیدی حفظ کند. حتی باب کرکر، رئیس کمیته روابط خارجی سنای امریکا هم که طی مذاکرات هستهای اوباما را دروغگو خوانده بود به این جمع منتقدان قدیمی پیوست و نقض مستقیم برجام را بهضرر منافع ملی امریکا اعلان کرد. واقعیت این است که این منتقدین در گذشته نقش پلیس بد را داشتند و میخواستند که موضع مذاکره اوباما و جان کری، که نقش پلیس خوب را بازی میکردند، تقویت بشود. امروز هم که ایران صنعت هستهای خودش را نمادی کرده است میخواهند که قرارداد را حفظ و از آن بهعنوان یک «تله» علیه ایران استفاده کنند. در واقع نقد ترامپیستها از برجام در جهت رد آن تنظیم نشده است بلکه هدف آن حفظ جو «بمبسازی» علیه ایران است.
مشخصا، آنها میخواهند که با حفظ جو قبل از برجام و پیچیدهتر و دقیقترکردن معیارها برای نظارت بر اجرای قرارداد اتمی وضعیتی ایجاد کنند که ایران وضعیت عادی پیدا نکند و همچنین قادر نباشد بدون نقض تصادفی برجام آنرا عملی کند. نقشه هم این است که ایران را بسوی نقض جزیی برجام بکشانند و بعد از این وضعیت برای فسخ برجام و یا تحریمهای جدید (و یا حتی برگرداندن تحریمهای برداشته شده) استفاده کنند – مکانیسمی که در برجام هم پیشبینی شده است. در همین حال هم مخالفین جمهوری اسلامی سعی خواهند کرد که موارد غیر مربوط به برجام (از جمله توسعه موشکهای بالیستیک ایران؛ دخالت جمهوری اسلامی در سوریه، عراق و یمن؛ حمایت از تروریسم یعنی حمایت از حزبالله و حماس فلسطین؛ و بالاخره نقض حقوق بشر) را نیز علیه ایران عمده کرده و از آنها برای تحریمها و تهدیدهای جدید علیه جمهوری اسلامی استفاده کنند. امیدواری این گروهها این است که با اعمال چنین برنامههایی دیر یا زود ایران از کوره در برود و برجام را صریحا نقض کند. در چنین وضعیتی، آنها یک آشوب بینالمللی علیه ایران راه خواهند انداخت و امنیت ملی کشور و ثبات نظام را بطور جدی به مخاطره میاندازند. هدف نهایی هم مجبور کردن جمهوری اسلامی به رها ساختن کامل غنیسازی در سرزمین ایران است. باید توجه داشت که این نیروهای مخالف، قبل از اینکه با برجام مشکل داشته باشند با نظام مذهبی و ایدئولوژی اسلامی آن مسئله دارند و آرزوی آنها براندازی این نظام است.
هم اکنون ایران این فشارها را احساس میکند و نمونهها هم تمدید قانون تحریم ایسا برای ۱۰ سال دیگر، تحریم روی تعدادی شخص و سازمان ایرانی، و یا قانون محدودیت ویزا ،که دومیش را ترامپ در ۲۵ ژانویه وضع کرد، هستند. تهدیدات اخیر دولت ترامپ که «ایران مواظب باشد» و «با آتش بازی نکند» و از این دست خزعبلات، متاسفانه هم اکنون باعث شده است که جمهوری اسلامی در باره آزمایشهای موشکی خود محتاط بشود و حتی پرتاپ ماهوارههای خود را هم متوقف کند . در همین حال هم ایران مجبور شده است که برای پیشگیری از افزایش این فشارها مذاکرات جدیدی را با گروه ۵+۱ شروع کند که هدف آنها وادارکردن ایران به عقبنشینی از برخی امتیازاتی است که در برجام به آن داده شد است. بیشتر اروپاییها پشت سر این مذاکرات هستند و دارند به ایران به دروغ میگویند که برای بستن دهان ترامپیستها و حفظ برجام، دادن امتیازات اندک دیگری لازم است. اخیرا گزارش شد که ایران پذیرفته است که بهجای ذخیره کردن ۳۰۰ کیلوگرم اورانیم غنی شده در سال تنها ۲۰۰ کیلوگرم ذخیره کند. آنها در ظاهر میخواهند که با این امتیازات جدید بهانه نقض برجام از سوی ایران را از امریکاییها بگیرد. واقعیت این است که اروپاییها بهدنبال منافع تجاری خود در ایران هستند و میترستند که امریکا برجام را مستقیم یا غیر مستقیم تخریب کند که در آنصورت کار تجارت آنها با ایران هم مختل خواهد شد. ایران باید بداند که این مذاکرات بیهوده هستند و جز درگیر کردن بیشتر آن در «تله برجام» کار دیگری نمیکنند. بهجای این نوع مذاکرات بیفایده، ایران باید هر مذاکرهای بر روی برجام و یا به بهانه آن را مستقیما با امریکا و با هدف جامعتری انجام دهد.
این درست است که ترامپ علاقهای به مداخله مستقیم نظامی در خاورمیانه ، بهخصوص ایران، ندارد و گفته مخالف سیاست «تغییر رژیم» است اما این امر را نمیشود هم نادیده گرفت که رئیسجمهور جدید امریکا در حرف و عمل ثبات چندانی نداشته است و اغلب بهشکل خیلی فرصتطلبانه و ناگهانی مواضع خودش را عوض کرده است. چون اطرافیان ترامپ در سیستم امنیتی، دفاعی و امورخارجی با ایران ضدیت خواهند داشت، این امکان حتما وجود دارد که ترامپ هم در جهت دخالت در امور ایران و منطقه تغییر فکر و رفتار بدهد وحتی بخواهد به موضع «بیثبات سازی» و «تغییر رژیم» سالها پیش برگردد. تلاش برای ایجاد جبهه ضد ایرانی در منطقه هم میتواند بخشی از این سیاست جدید باشد. با این وجود بزرگترین خطری که رابطه ایران و امریکا را تهدید میکند پیشآمدهای اتفاقی از نوعی هستند که گاها در خلیج فارس بین نظامیهای دو کشور پیش میاید. نحوه برخورد ترامپ با این اتفاقها با روش همه روسای جمهوری سابق متفاوت خواهد بود چون ترامپ عقبنشینی بلد نیست و همیشه میخواهد برنده باشد. متاسفانه اختیارات رئیسجمهور امریکا برای مقابله با چنین پیش آمدهایی هم نامحدود است. با این وجود میشود و باید این تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد و برای این منظور جمهوری اسلامی باید سیاست و رفتار بسیار دقیق وحساب شدهای را پیش بگیرد و «خانه ای در خور فیل» بنا کند. متاسفانه دولت آقای روحانی تمام هم و غم خودش را بر حفظ برجام گذاشته و به وضعیت خطرناکی که در حال شکلگیری است توجه ندارد. اعتقاد دارم که تا دیر نشده باید توجه ایران از برجام به کلیت رابطه برود و پیشنهاد ترامپ برای مذاکره بر سر برجام را بپذیرد و از آن بهعنوان فرصتی برای باز کردن باب گفتوگو استفاه کند چه در غیر اینصورت هم برجام و هم شانس آینده برای تشنجزدایی بیشتر از بین خواهد رفت.
مشکلات ایران
میگویند در روابط بینالملل درک واقعیت میشود. متاسفانه درکی که از وضعیت داخلی و خارجی کشور ما در دنیا وجود دارد مثبت نیست. و تاریخ هم نشان میدهد که وقتی ایران ناتوان فرض میشود چالش های آن دوچندان میگردد و امنیت آن هم بهخطر میافتد. سوای این درک، وضعیت اقتصاد سیاسی ایران در واقعیت وخیم است، و بیتوجهی دولتمردان آنرا حتی وخیمتر هم کرده است. مثلا در اقتصاد، با بحرانهایی نظیر کاهش بخش صنعت و ساختمان، افزایش فقر و فاصله طبقاتی (اشرافیتگری فاسد)، رشد بیکاری بالای جوانان و زنان، افزایش قیمت کالاهای اساسی، کاهش درآمد طبقات متوسط و پایین دست (در کنار «حقوق های نجومی»)، بدهی فزاینده دولت به بیمههای اجتماعی و بانکها، گسترش آسیبهای اجتماعی از نوع فساد و اعتیاد، و تنزل ارزش پول ملی روبرو هستیم. درحالیکه دولت ادعا میکند اقتصاد در حال رشد است (البته با احتساب فروش نفت خام)، و بیکاری و تورم کاهش پیدا کرده اند، تجربه روزانه مردم نشان از تداوم رکود اقتصادی در بخش تولید و افزایش بیکاری و قیمت کالاهای اساسی دارد. در کنار این بحران اقتصادی، ضعف مدیریت دولتی، سقوط ارزشهای اخلاقی، و تشدید ناهنجاریهای اجتماعی، مخصوصا اعتیاد در بین جوانان و فساد مالی در بین دولتمردان، باعث کاهش قدرت ملی و افزایش تمایلات گریز از مرکز قومی گردیده است. بالا تر از این مصایب ملی، تضعیف روزافزون بنیه دفاعی کشور است که با برجام شروع شد و ممکن است با افزایش فشار روی نیروهای نظامی کشور (عمدتا از طریق دامنزدن به «سپاه هراسی») و بحران در پیش روی موشکی به مرز خطرناکی برسد. در همین حال هم دولت ترامپ در حال شکلدادن یک اتحاد ضد ایرانی از عربستان، اسرائیل و ترکیه است؛ و کار بهجایی رسیده که حتی امارات متحده هم به ناتو برای بازداری ایران پیشنهاد همکاری داده است.
در بخش سیاسی نیز در غیاب ساز و کارهای قانونی و دمکراتیک، و تنگنظری نیروهای اسلامی حاکم، کشور درگیر دعواهای جناحی و تفرقه ملی شکنندهای شده است که در جریان انتخابات ریاستجمهوری پیش رو حتما وخیمتر هم خواهد شد. برای نمونه، در دیماه ۱۳۹۵ دعوای قدرت درون نظام از محدوده معمول اصولگرا- اصلاحطلب خارج شد و صحنه جدیدی شکل گرفت که در آن عدهای «جبهه مردمی انقلاب اسلامی» را تشکیل دادهاند. موسسین این گروه جدید مصمم هستند که نگذارند «اصلاحطلبان و معتدلین»، از جمله رییسجمهور حسن روحانی، که انقلابی محسوب نمیشوند، در انتخابات آینده برنده شوند. رهبران این جبهه معتقدند که به آرمانهای انقلاب اسلامی خیانت شده است و دولتمردان اسلامی عمدتا بدنبال انباشت ثروت شخصی رفتهاند و به منافع ملی بی توجه هستند. اما راه حل نیم بند آنها، بین گزینههای «بد» و «بدتر» هم کارساز نخواهد بود چون تمایل آنها بیشتر به تجدید تولید شعارهای انقلاب است تا ایجاد یک گزینه «بهتر» حکومتی که بتواند همسو با تمایلات جهانی، تهدیدات ترامپیسم و اهداف انقلاب برای کشور برنامهریزی و سیاستگذاری موثر بکند. متاسفانه نوسان بین گزینه های بد و بدتر کشور را برای درک راهبردی دنیای جدید و جایگاه ایران در آن ناتوان کرده و این نقیصه میتواند آینده کشور را به مخاطره بیندازد. ایران به گزینه بهتری نیاز دارد ولی بنظر میرسد که انتخابات پیش روی ریاست جمهوری کماکان رقابتی بین گزینه های بد و بدتر خواهد بود و در نتیجه نه تنها یک فرصت تاریخی دیگر از دست خواهد رفت بلکه وضعیت آسیبپذیر فعلی کشور هم میتواند به مراتب خطرناکتر بشود. متاسفانه با توجه به جمیع چالشهای بیرونی و درونی کشور، حفظ وضع موجود فقط در چهارچوب یک برنامه عمل برای تغییرات ساختاری ممکن میشود.
نمونه دیگر بیتوجهی رهبران اسلامی به عمق بحرانهای ایران، سیاستهای دولت آقای روحانی است که در چهارچوب فکر منسوخ «اقتصاد لیبرالی جدید» دهه ۱۹۸۰ و سیاست خارجی منسوختر همان دهه (که برجام تظاهر آن است) پیش رفته است. مشخصا، چارچوب فکری این سیاستها عبارت است از: اول، بیتوجهی به تولید داخلی، مخصوصا صنعت و کشاورزی؛ دوم، عدم حفاظت منطقی از تولیدات داخلی و افزایش بیرویه تجارت خارجی؛ سوم، تقدم دادن به کاهش تورم در مقابل ایجاد کار؛ چهارم، تقدم دادن به جذب سرمایه خارجی در مقابل تجهیز منابع داخلی؛ پنجم، وابستگی بیشتر به خام فروشی نفت، ششم، مماشات در روابط بین المللی بنام «دیپلماسی»، و هفتم، تضعیف قدرت ملی و دفاعی کشور. این درحالی است که با توجه به تمایلات جدید جهانی، دولت آقای روحانی میبایست برای اقتصاد و سیاست خارجی کشور در جهت توسعه با دوام، و نه فقط رشد براساس خامفروشی نفت، برنامهریزی میکرد. بیتوجهی به ملیگرایی سیاسی و اقتصادی جهانی، عدم استفاده بهینه از منابع قدرت و ثروت داخلی در جهت ساختن قدرت ملی و توسعه اقتصادی با دوام، و بیاعتقادی به گسترش عدالت و کاهش فقر و بیکاری از طریق ترویج صنایع کوچک و بزرگ، ایجاد کار مرغوب، و برنامههای رفاهی حتما باعث زیانهای جبرانناپذیری خواهد شد. در این راستا، ورود به اقتصاد جهانی و استفاد از منابع آن باید بر مبنای تجهیز و استفاده از منابع داخلی پیش برود. پیش شرط این حرکت توسعهای طرد فوری سیاست نیولیبرالیسم منسوخ شده است که در ایران امروز باعث فربهتر شدن بخش غیر تولیدی بانکی-تجاری، فساد شدید دولتمردان، و ترویج اشرافیگری شده است.
در همین حال هم رابطه ایران با امریکا و کشورهای قدرتمند منطقه، ازجمله اسرائیل، عربستان، مصر و ترکیه بطور خطرناکی بحرانی است و یک جبهه ضد ایرانی نیز در حال شکلگیری است. درگیری نظامی ایران در عراق و سوریه، و حمایت آن از «نیروهای مقاومت» (به تعبیر دشمنان جمهوری اسلامی «تروریست»” در منطقه از جمله در لبنان، فلسطین، یمن، و بحرین بحران بینالمللی ایران را تشدید میکنند. دشمنان ایران حتی ادعا دارند که بین جمهوری اسلامی و داعش تفاوت زیادی وجود ندارد. این بحران منطقهای بههمراه برنامه توسعه موشکی ایران و وضعیت غیرقابل قبول حقوق بشر به دشمنان جمهوری اسلامی در امریکا، کنگره آن کشور بالاخص، بهانه خواهد داد تا تحریمهای جدیدی علیه کشور وضع کنند (هم اکنون تعدادی بعد از برجام تصویب شدهاند). این در حالیست که کشور همچنان از تحریمهای بینالمللی موجود، مخصوصا از تحریمهای اولیه امریکا، صدمه میبیند و برجام نیز نتوانسته است جلوی تحریمهای جدید را سد کند و گشایش موثری در اقتصاد کشور ایجاد نماید. مثلا، یکسال بعد از اجراییشدن برجام، هنوز هم بانکهای بینالمللی با ایران کار نمیکنند و کشور نمیتواند پول نفتی را که میفروشد تماما و نقدا دریافت کند. متاسفانه هرچه «انقلاب اسلامی» در صحنه داخلی به بیراه رفته و صدمه دیده است، به همان اندازه رژیم اسلامی آن را با سیاست خارجی نامعقول خود پیوند زده است. در رابطه با شکست برجام هم حکومت تهران چنین تاکتیکی را پیش میبرد، یعنی سعی کرده است سرشکستگی خود در برجام را با قدرت نمایی کاذب در منطقه جبران کند که نتیجهاش ایجاد مثلث خطرناک امریکا-اسرائیل-عربستان شده است. ترکیه هم اخیرا به این «اتحاد» پیوسته است و شاید در آینده نزدیک روسیه هم تغییر جهت بدهد.
واقعیت این است که بحرانهای اقتصادی و سیاسی حادی که کشور را ذلیل کردهاند کمتر محصول تحریمها هستند (شاید در حد ۲۰ در صد) تا نتیجه سیاستها و مدیریت اقتصادی و بینالمللی ضعیف دولتهای ایران. سوای سیاستهای غلط و مدیریت ضعیفی که همه دولتهای گذشته از آن رنج بردهاند، دولت اشرافگرای آقای روحانی کمترین کنترل را روی بازیگران فاسد بازار و دولت اعمال کرده است. در کشوری که مردم آزادی سیاسی اندکی دارند و اکثریت بزرگی زیر خط فقر زندگی میکنند و حتی طبقات متوسط هم هر روز از نظر اقتصادی ناتوان تر میشوند، هم بازار بی مهابا «آزاد» بوده است و هم دولت، و برای هر دو هم درهای ایران بر دنیای تجارت غیر تولیدی بدون کمترین کنترل گشوده مانده است. متاسفانه بجای مدیریت قانونمند و منضبط، دولت «تدبیر و امید» برجامی، فروش هرچه بیشتر نفت خام و وارد کردن اجناس غیر سرمایهای واسطهای، کالاهای مصرفی لوکس و بنجل را از طرق مشروع و غیر مشروع (مثلا قاچاق وسیع کالا) افتخار خود کرده است. در نتیجه فساد رایجترین راه انباشت ثروت شده و باعث نابودی روزافزون اهداف اصلی انقلاب عظیم ۵۷ شده است که میخواست یک جامعه سالم، دولت مردمسالار، اقتصاد توسعهیافته عدالتگستر، و روابط خارجی مستقل ایجاد کند. در واقع همانطور که سیاستهای اقتصادی و سیاست خارجی دولت آقای روحانی برمیآید، نقشه و آرزو برگرداندن ایران به سیاستهای دوران قبل از انقلاب است. اما متاسفانه برنامهها و سیاستهای دولت یازدهم بهنحوی است که در پایان این مسیر، اگر بتواند تداوم پیدا کند، ایرانی بهمراتب ناعادلانهتر، فاسدتر، وابستهتر، و سرانجام نا امنتر از آن گذشته و مضمحل شده بروز خواهد کرد. اگر هدف برگشتن به آن گذشته است پس برای چه منظوری انقلاب شد؟
متاسفانه یکی از بدترین جنبههای برجام، سوای ضربه زدن به ملیگرایی و عزت ایرانی، معامله نامعقول روی قدرت دفاعی کشور و تضعیف نیروهای نظامی، مخصوصا سپاه انقلاب اسلامی است. درواقع برجام، که امریکاییها از طریق آن «بدون شلیک یک گلوله» صنعت هستهای کشور را جمع کردند، کمترین کمک را به رفع تحریمها علیه سپاه کرد و در مواردی هم (مثلا قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل) حتی کار این نیرو را مشکلتر ساخت. این درحالی است که در دنیای بسیار خطرناک جدید، یعنی در وضعیتی که غرب بهسرعت ملیگرا میشود و اقتصادهای بزرگ درگیر رقابتهای کشندهای خواهند بود، و همچنین با توجه به وضعیت شکننده داخلی و خارجی ایران، کشور حتما نیاز به یک نیروی دفاعی بسیار قدرتمند و به یک اقتصاد مقاوم و متکی بخود خواهد داشت که تنها در سایه یک برنامه توسعه ملی قابل حصول است. از این دیدگاه و از یک دید راهبردی، رشد اقتصادی به تنهایی نمیتواند پاسخگوی نیازهای کشور باشد حتی اگر این رشد پرشتاب هم بشود. تاریخ خود ایران نشان میدهد که رشد بدون پایه با دوام نمیماند و به بحرانهای ساختار شکن منتهی میشود. علیرغم این تجربه ، دولت آقای روحانی رشد اقتصادی به هر قیمتی (مثلا فروش نفت خام) را در اولویت قرار داده، برای آن آمار میسازد ، و وقوع آنرا نیز ملاک بهبود زندگی و امنیت مردم میداند. رشد اقتصادی باید در چهارچوب یک برنامه جامع توسعه اقتصادی مدیریت شود و در این راستا باید سیستمهای نظامی-دفاعی در کنار اتحاد نیروهای مردمی از طریق سازوکارهای سیاسی دمکراتیک و اقتصادی عدالتگستر تقویت گردند. قدرتسازی مردمی-نظامی از مبرمترین نیازهای ایران امروز است. متاسفانه دیده میشود که حتی منتقدین برجام هم از عدم توفیق آن در شکستن تحریمها یا جذب سرمایه خارجی صحبت میکنند در حالیکه آنها میبایست نگران تاثیرات منفی راهبردی آن، منجمله صدمه به قدرت ملی، ملیگرایی وعزت ملت باشند. ما ایرانی ها هرگز با دست خودمان و بدون اینکه در جنگی شکست خورده باشم صنعت خودمان را نابود نکرده بودیم.
چه باید کرد؟
دنیای ملیگرا و ترامپ و همدستان ضد ایرانی ایشان در کنگره و منطقه حتما برای ایران یک تهدید جدی هستند. تصادفا بیش از ترامپ، کنگره امریکا برای ایران یک تهدید است. این کنگره منزوی شده در مذاکرات برجام یک مار زخمی است که در نظر دارد تا میتواند به ایران نیش سمی بزند. در کاخ سفید اوباما، یکی بود که گاهی در مقابل کنگره مقاومت میکرد اما در کاخ سفید ترامپ از چنین مقاومتی خبری نخواهد بود و هرچه کنگره تصویب بکند بی چون و چرا قانون میشود. در همین حال هم این کنگره با متحدین ضد ایران امریکا در منطقه (بهویژه عربستان و اسرائیل) همخوانی نزدیک و جدی دارد و حتما هم بخشی از منویات آنها را اجرا خواهد کرد که وضع تحریمهای کشنده جدید بخشی از آنها خواهند بود. متاسفانه ایران درون دمکراتهای کنگره هم دوستان چندانی ندارد. ترامپ هم شخصا با تیم ایرانیای که با اوباما کار کرد ممکن است نخواهد کنار بیاید دقیقا بههمان معنی که اوباما نخواست با آقای احمدینژاد کنار بیاید. بدتر از اینها، ترامپ در سیاست خارجی خود بیشتر به نظامیان تکیه خواهد کرد و کمتر به دیپلماتها. و دیپلماسی ایشان هم از نوع نئوکلنیالیستی خواهد بود-یعنی ان چیزی که من آنرا “زیپلماسی” خواندهام که طی آن دهان طرف مقابل زیپ میشود ودیالوگ یکطرفه میشود-. در واقع کابینه ترامپ یک «کابینه جنگی» است. ایشان همچنین یک ملیگرای پوپولیست و نژاد پرست ضد اسلام است و با سیاستمداران نیولیبرال هم میانه خوبی ندارد. نزدیکی احتمالی ترامپ با پوتین هم میتواند دردسر دیگری برای ایران بشود. سوای تهدیدی که از سوی ترامپ ممکن است متوجه ایران باشد، دیگر قدرتهای سیاسی و اقتصادی دنیا نیز با ایرانی ضعیف معامله منصفانهای نخواهند کرد. همانطور که در پسا برجام دیده شده، اکثر انها به ایران بهعنوان یک بازار مصرف مینگرند و حتی وقتی هم که میخواهند سرمایهگذاری کنند بهدنبال خرید و کنترل صنایع و فعالیتهای اقتصادی موجود و سالم کشور هستند.
در چنین وضعیتی با تمایلات ملیگرایی جهانی و تهدیدات ترامپیسم، ایران باید چکار کند؟ منطقا ایران نیز باید سیاستهای داخلی و خارجی خود را بهسوی درونگرایی و وطنپرستی حاد سوق دهد. در همین حال هم ایران نباید از تهدیدات و تحریمهای امریکا بترسد و خود را در تقابل با ملیگرایی کشورهای طرف تجاری خود قرار دهد. واقعیت این است که ترس و تقابل دشمن امنیت و توسعهاند. متاسفانه طی مذاکرات هستهای، ایران در مقابل تحریمها و تهدیدها عقبنشینی ناموجه کرد. مقاومت ناموجه هم سازنده نیست و ایران باید حتما جلوی این تهدیدات را با مخلوطی از دیپلماسی هوشمندانه و نمایش قدرت ملی بگیرد و از آنها فرصت بسازد. درهمین حال هم، ایران باید «خانه ای در خور فیل» بنا کند. انتخابات ریاست جمهوری در پیش رو میتواند این فرصت را بوجود بیاورد. ستونهای چنین خانه ای حکمت، عزت و قدرت هستند که باید در ساختارهای سیاسی و اقتصادی ایران مخصوصا در حوزه امنیت، دفاع، سیاست خارجی، و توسعه اقتصادی نمود درخشان داشته باشد. مبنای مهمتر چنین خانهای جامعیت مشارکت سیاسی مردمی، یک اقتصاد قوی ملی و عدالتگستر، یک نظام دفاعی قدرتمند، و یک دیپلماسی وطنپرستانه است. با دولت ترامپ و ملیگرایان نژادپرست دنیای جدید نه باید مماشات کرد و نه دشمنی. تهدید متقابل و شعارگونه هم مضر خواهد بود. برای یک معامله یا مصالحه معقول با این نوع رهبران و کابینه جنگی ترامپ، ایران نیز باید یک «کابینه جنگی» تشکیل بدهد و دیپلماسی مقاومت و مسالمت را با هم پیش ببرد. اما این حرف را نباید اینطور تعبیر کرد که ایران باید خود را برای «جنگ» احتمالی با امریکا یا ناسازگاری با دنیا آماده کند. بین ایران و امریکا و یا هر کشور دیگری جنگی برنامهریزی شده و وسیع در کار نخواهد بود. کابینه جنگی ترامپ و اتحاد ضد ایرانی در منطقه هم برای جنگ کردن تشکیل نشده است. هدف انها پشتیبانی دادن به «دیپلماسی زور» و گرفتن امتیازات نابرابر است. صحبت از نمایش قدرت است و جسارت در عرضه خواستهها، و برای این منظور است که ایران نیز باید مثل امریکا و برای مذاکره موفق با آن (و دیگران) همقطاران ایرانی کابینه ترامپ را به میدان بیاورد.
در همین حال هم دولت ایران باید سیاست نیولیبرالیسم اقتصادی را کنار بگذارد و بجای چشم دوختن به بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول برای مشورت و به کشورهای خارجی برای «رشد» اقتصاد کشور، عاجلانه «توسعه» اقتصاد کشور را بر مبنای منابع داخلی دردستور کار قرار دهد و در این راستا با حمایت و حفاظت از صنایع کوچک و متوسط داخلی یک اقتصاد ملی با دوام بسازد. واقعیت این است که هم منابع ایران داخلی هستند و هم مشکلاتش و باید از خارج فقط تکمیلی استفاده شود. این تغییر در سیاستگذاری اقتصادی در راستای سیاستهای اقتصادی شرکای تجاری ایران و آقای ترامپ هم خواهد بود و شاید هم باعث نوعی همخوانی و همکاری اقتصادی سودمندتر بشود. ترامپ با نیولیبرالیسم اقتصادی و تجارت خارجی کاملا آزاد مشکل دارد و با هرکشوری که بخواهد چنین سیستمی را تبلیغ کند در تضاد قرار خواهد گرفت. در واقع هیچ یک از کشورهایی که توسعه یافتهاند و یا در حال توسعه هستند (نظیر ژاپن، چنین، کره جنوبی، هند، و روسیه) و امروز از عمدهترین طرفهای تجاری ایراناند، از طریق نئولیبرالیسم به این وضعیت نرسیدهاند. از طرف دیگر، با ترامپ و همقطاران ملیگرای او در دنیای جدید، نیومرکانتالیسم (تجارت کنترل شده) مبنی تجارت بینالمللی خواهد بود که با هدف «برد-باخت» و نه «برد-برد» عمل میکند. بهعلاوه، ساختن یک اقتصاد ملی یا مقاومتی جزء لاینفک امنیت ملی کشور است و در این راستا دولت ایران باید مدیریتها را هم تصحیح کند و با فساد مبارزه جدی نماید. درغیر اینصورت وضع معیشتی مردم، مخصوصا اقشار متوسط به پائین، بدتر خواهد شد و نتیجتا امنیت ملی ایران میتواند توسط آقای ترامپ ویا هر قدرت دیگری به مخاطره بیافتد. بهعبارت دیگر، دولت بعدی ایران، در دست هر رئیسجمهوری باشد، نباید سیاستهای جاری را ادامه دهد.
برخورد ایران با امنیت ملی خود باید ورای قدرتسازی سخت، رشد اقتصادی و مذاکره سازنده با امریکا باشد. قدرت نرم هم در دنیای امروز بههمان اندازه قدرت سخت برای امنیت ملی و انسانی حیاتی شده است. بخش عمدهای از تحریمها علیه ایران بدلیل و یا بهانه نقض حقوق بشر اعمال شدهاند و در اینده هم این امکان وجود دارد که دولت ترامپ از این ابزار بیشترین استفاده را ببرد. ایران باید این بهانه را از امریکا و متحدینش بگیرد. گشایشهای دمکراتیک در حوزههای سیاسی و اقتصادی باید گسترش یابند تا از این طریق مشارکت مردمی در امنیت ملی بالا برود، قدرت نرم بازدارنده وسیع ایجاد گردد و بهانه برای تحریم و دخالتهای خارجی کم شود. حتی اروپا هم که تمایل بیشتری به بازارهای مصرف ایران نشان میدهد و بهدنبال معاملات تجاری وسیع با ایران است خواهان بهبود وضعیت حقوق بشر و آزادیها در ایران است و گاه حتی تهدید هم میکند که تا پیشرفت قابل قبول دراین زمینه ها، روابط خودش را با جمهوری اسلامی محدود و مشروط نگه خواهد داشت. آنها و دیگران حتما تا بهبود وضعیت دمکراتیک در ایران از سرمایهگذاری وسیع و دراز مدت در کشور خودداری خواهند کرد. برای دولت امریکا هم وضعیت حقوق بشر پاشنه آشیل جمهوری اسلامی است.
اینجاست که مبارزاتی که برای انتخاب رئیسجمهوری در پیش است فرصت بزرگی ایجاد خواهد کرد. انتخابات آینده باید تا حد امکان منصفانه و آزاد برگزار گردد تا بهانه دست عاملان تحریم نیافتد و دولتی شکل بگیرد که قابلیت دفاع از کشور و توسعه بادوام آن را یکجا در خود داشته باشد. باید از وضعیت انتخاب بین بد و بدتر خارج شد و بهتر را بهمیدان آورد. دیگر فرصتی برای نمایش انتخاباتی نمانده است. باید اصل انتخابات جاری شود. اما اگر روال وعده بیعمل و حرف بیاقدام ادامه یابد، مشارکت مردمی حتما کاهش یافته و امنیت ملی درخطر میافتد. تجربه انتخابات ریاست جمهوری در امریکا باید برای ایران هم درس بزرگی داشته باشد و آن اینکه مردم دیگر «وضع موجود» را نمیخواهند و به آنهایی هم که دروغ میگویند و با زندگیشان بازی میکنند اعتماد نخواهند کرد.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…