میرزا آقا خان نوری، صدر اعظم ناصرالدین شاه که پس از قتل امیرکبیر به صدارت رسید از شاه صاحبقران قول گرفته بود که اگر بر او خشم گرفت به عزلش کفایت کند و جانش محفوظ بماند.
دوراندیشی آقاخان نوری به کار آمد و عاقبت وقتی از صدارت عزل شد و ناصرالدین شاه اموالش را مصادره کرد ، جان به در بُرد و زنده ماند.
این حکایت خون آلودِ شاه و وزیر در تاریخ ایران، چنان ریشه دار بود که حتی با تغییر سلسله و تغییر رژیم ماندگار مانده است. عاقبت فروغی در دستگاه رضاخانی و سرنوشت مصدق و امینی و حتی هویدا که یکی حصر و یکی تبعید و دیگری فدایی شاه شد، فی الجمله نشان میداد که صندلی شخص دوم مملکت همیشه لق است.
صندلی لقِ ریاست جمهوری
رییسجمهور در نظام جمهوری اسلامی، شخص دوم نظام است و این برخلاف تمامی نظامهای ریاستی و نیمهریاستی است که رییسجمهور قدرت اول و رییس کشور است.
حسن حبیبی و همراهانش که پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی را مینوشتند، ریاستجمهوری را بر فراز قوای کشور قرار دادند و این رییسجمهور منتخب، فرماندهی کل قوا را داشت و حق انحلال پارلمان، البته به شرط همهپرسی بر کف او بود.
چنین رییسجمهور مقتدری که عجالتا روحانی نمیتوانست باشد -گویا در ابتدای انقلاب بر خودِ امام و روحانیان فرض بود که توان کار اجرایی و مملکتداری از این طایفه بر نمی آید- در مجلس خبرگان قانون اساسی شیر بی یال و اِشکم شد.
با این بهانه که ممکن است رییسجمهور میل به دیکتاتوری کند، نخستوزیر انتخابی مجلس بر رییسجمهور تحمیل شد و از بالا نیز کرسی ولایتفقیه را بر سرش گذاشتند.
اشتباه محاسباتی بنیصدر نیز از فهم بد موقعیت قانونی و تاریخیاش برمیخاست. نه آن رای دوازده میلیونی، مستقل از کاریزمای خمینی بود و نه مجلسِ سرشار از روحانیت و نخستوزیر تحمیلیاش رجایی، امکان تحرکی به او میداد. با این حال و روز، ریاستجمهوری زائدهای بر ولایتفقیه بود که نقش پیشکاری و پیشخوانی دکانِ ولایت را داشت.
پس از سال سیاه ۶۰ و محو تمامی رقبای قدرت و یکهتازی روحانیان و چنبره زدن آنان بر هر سه قوه، باز هم ذاتِ ریاستجمهوری نا آرام ماند. سید علی خامنهای رییسجمهور، نه قدرتی داشت تا نخستوزیرش میر حسین موسوی را تغییر دهد چه اینکه خمینی به نخستوزیر علاقمند بود و نه میتوانست در کار جنگ مداخلهای کند چون به فرمان امام، هاشمی رفسنجانی فرمانده کل قوا بود و تنها میماند خطابه نماز جمعه و یکی دو سفر خارجی و لقب رییسجمهور.
با این حال زیر پوست این خلعتِ بی ثمر ریاستجمهوری ، بخت خواب آلودهی قدرت، غَلط میزد. هاشمی رفسنجانی در آن جلسه خبرگان که خامنهای را به عنوان رهبر پیشنهاد کرد، جز اینکه حدیثی از خمینی خواند که نظرش به علی خامنهای بوده ، این نکته را هم در نظر می داشت که مشروعیت قدرت برای یک حجت الاسلام در قبال مراجع قم ، تنها با جعل حدیث حاصل نمیشود و خامنهای این حسن را داشت که مشروعیت قدرتش از دوبار ریاست جمهوری و رای مردم هم می آمد و این یعنی جمع زدنِ فره ایزدی با آرای مردم . تدبیری که آن روز افاقه کرد اما چنین نماند.
دو پادشاه در یک اقلیم
حکومت دوگانه در ایران یک دلیل بیش ندارد و آن هم صندوق رای است. بنابر نظریه ولایتفقیه ، ولیفقیه انتخابی نیست، کشفی است که علما میکنند و از میان روحانیان یکی را به عنوان ولیفقیه بر میگزینند. ولایتفقیه در روایت خمینی، مشروعیت مستقیمش را از دین میگیرد و ولیفقیه تمام اختیارات پیامبر و امام را در حوزه حکومتی داراست.
در نظریه ولایتفقیهِ خمینی، جایی برای صندوق رای تعبیه نشده بود -مجلس خبرگان با صورت تماما روحانی ،پادزهری است که رای را بیاثر می کند- و قرار بود تا ولیفقیه همچون پدری آسمانی، ناظر بر محصولِ صندوق رای و رییسجمهور باشد و با ید مبسوطهاش که از آستین شورای نگهبان بیرون میزد، مجلس را بپاید، نظارتی که تا نهایتِ دخالت هم پیش میرفت.
تا خمینی زنده بود و آن خیمه فرهمندی برپا، محبوبیت و مشروعیت رییسجمهور سرریزی بود از عشق مردم به امام. بنیصدر و رجایی و خامنهای به این سبب رییسجمهور شدند که ملت احساس میکردند نظر امام به ایشان نزدیک است اما با درگذشت خمینی، مشروعیت و مقبولیت رهبر و رییسجمهور یک کاسه شد.
در ۲۷ سال گذشته ذوبشدگان در ولایت به هیچ ضرب و زوری نتوانستند از خامنهای ، خمینی دیگری بسازند. حنایِ فره ایزدی و چهره نورانی و سیم اتصال با امام غایب، رنگی ندارد و میماند مشروعیت و محبوبیتی که از رای و خواست مردم برآید.
از آخرین باری که خامنهای تن به رای مردم داده، بیش از ربع قرنی میگذرد. محبوبیت سید علی خامنهای که از صندوق رای میآمد، حالا هفت کفن پوسانده است و چنگزدن بیت رهبری به تفاسیر ماورایی و صفوفِ اتوبوسی و دستسازِ نماز عید فطر و جمعه ، هر چند در بوق و کرنا اما در دلها اثری نداشته است.
رهبر جمهوری اسلامی در کارزار محبوبیت همواره از روسای جمهورمنتخب، شکست خورده است. هاشمی رفسنجانی مردِ میدان انتخابات بود و بیهراس در تیررس رای مردم میایستاد و هم میباخت و هم میبرد و همین سنجشها و آزمون و خطا، پیرانهسر، محبوبش کرد.
سید محمد خاتمی که وزیر گمنام ارشاد بود، از همین صندوق رای اوج گرفت و محبوبیتی درخشان یافت آنچنان که میتواند با یک کلمه احوال انتخابات را دگرگون کند.
حتی احمدینژاد که سرمایه عمرش تقلب است این توهم را دارد که با همان نشستن غصبی بر صندلی ریاستجمهوری، هالهای از محبوبیت بر سرش بچرخد. مشایی هم فهمیده که اگر جادویی هست در ذکر مردممردم است و نه رهبر رهبر.
نظام جمهوری اسلامی، رفتهرفته از قالب ماورایی که در ابتدا داشت و صورت امام در قرص ماه میدید، دور و دورتر میشود و به زمین واقعیت مینشیند.
رییسجمهور نمیتواند قدیس باشد، بیرحمانه نقد میشود، ممکن است حصر شود و بیتصویر. در تقسیم کاری تاریخی ، انقلابیبودن و شعار دادن و حرف بیراهزدن همه به رهبری سپرده شده و از رییسجمهور انتظار میرود تا گونهای سخن نگوید که ایران تحریم شود و یا اینکه وعدههای بیحساب و کتاب ندهد، چرا که معلوم نیست چهار سال بعد بر سر کار باشد و آنچه میماند عملکرد است و حتی اگر مثل احمدینژاد مجازاتی بر آن همه غارت نباشد، لعنت مردم و مطرود شدن و بیآبرویی هست.
در نهایت شگفتی، این صندلی لرزان رییسجمهور با آن دموکراسی ابتر جمهوری اسلامی ، توانسته است نوعی از عقلانیت را ترویج کند و لرزهای بر کرسی ولایت هم بیندازد.
آخرین نبرد
حالا پس از آمدن و رفتن چهار رییسجمهور در دوران مادامالعمری رهبر جمهوری اسلامی، باید اعلام کرد که نهاد رهبری بازنده نبرد هموارهاش با نهاد ریاست جمهوری است.
سید علی خامنهای عاقبت نتوانست ریاستجمهوری را در رهبری ادغام و هضم کند. حکومت دوگانه تداوم یافت و محبوبیت مردمی رییسجمهور میان کسانی توزیع شد که با رهبری زاویهای معنادار داشتند و از همه بدتر اینکه در جان تازهای که هر رییسجمهور با تجدید رای مردم مییابد، این نهاد فرتوت ولایت است که مثل مردابی میماند و پیر میشود و بیجایگزین و جانشین میماند.
مرگ آیتالله خامنه ای دور نیست و آمدن رییسی دست یازیدن یکی از نامزدهای رهبری به صندوق رای است، بلکه بحران مشروعیت رهبر بعدی، مداوا شود. اگر که رییسی ناکام ماند، امتداد روحانی میتواند ، نهاد ولایتفقیه را بیش از این بیاعتبار کند.
8 پاسخ
نیروهای مسلح ایران تحت فرمان رییس جمهوری که ۴ سال بیاید و برود نخواهند بود ، جمهوری اسلامی همانطور که از نامش پیداست یک جمهوری متفاوت و یونیک در نظام های سیاسی جهان است از روز تولدش کودکی سرکش و خشن بود در زمانی که جهان به دو قسمت بین شرق و غرب تقسیم شده بود نظامی متولد شد که با سر دادن مرگ بر هر دو و فقط جمهوری اسلامی خود را به جهانیان معرفی کرد سفارت آمریکا را اشغال کرد و کارکنان آن را با چشمان بسته به دوربین های جهانیان به نمایش گذاشت شکست عملیات طبس قدرت این پسر بچه را افزایش داد تشکیل سپاه در کنار ارتش خود مهندسی شده بود و معمارش ناشناخته ، هشت سال جنگ با صدام و پول عربستان گاز خردل آلمانی ها میراژ فرانسوی و تانک های روسی جلوی این بچه سرتق را نگرفت به صورتی رشد کرد که امروز بدون حضور ایران در منطقه هیچ تصمیمی نمیتوان گرفت هسته ایی را با شش ابر قدرت تا حدودی به کرسی نشاند با جنگ ۳۳ روزه حزب الله قدرت خود را باز به نمایش گذاشت ، عراق را تقریبا به صورت رایگان با مقایسه با هزینه های لشگرکشی آمریکا از انها تحویل گرفت اسلام را به عنوان یک مکتب سیاسی و نه فقط صرفا یک دین به جهان و منطقه معرفی کرد با توجه به تحریم ها از واردات خودرو های لوکس آنهم به دو نیم برابر قیمت های جهانی وارد خیابان های شهرهای بزرگ کشور کرد همه اقشار جامعه به تفریگاهای اروپایی ها و آمریکایی ها ورود پیدا کردند ترکیه ، تایلند دوبی و ….. یکی دو سالی نهمین تولید کننده خودرو در جهان شد در محصولی استراتژیک همانند گندم تقریبا خود کفا شد ،فرانسه را از ورشکستگی نجات داد و در عین حال موشک های بالستیک خود را با دقت بالا هرز گاهی به رخ این و آن کشید نیرو های مخصوص آمریکایی را در خلیج فارس زانو زده و دست ها بر روی سر به مطبوعات جهان نمایش داد . در وسط آشوب های منطقه فرار داد ولی حتی یک انفجار در کشور تداشتیم و از امنیتی نسبی برخوردار هستیم در عین حال ساختار قدرت در ایران بسیار پیچیده است همه این مطالب گفته شد که بگویم این واحد ها در حوزه علمیه نمیتوانسته که پاس شود .ولی یک کار مهم دیگر را هم کرد و آن کاری بود که روسای جمهور آمریکا با مذاکرات فروان نتوانستند انجام دهند صلح اعراب با اسراییل و اتحاد آنها !!!
حذف ولایت فقیه از قانون اساسی و باز گرداندن سپاه به پادگانها و کوتاه کردن دستشان از اقتصاد کشور. نظارت کامل دولت بر تمام نهاد های زیر نظر رهبری باید در دراز مدت هدف نیروهای مدنی باشد. این نظام ولایت پوسیده شده و در چهار دهه نشان داده کار امدی لازم را برای اداره کشور نداره
جناب رهبر که ید طولائی در تند روی و رادیکالیسم دارند، بدانندکه این وضع فعلی دست پخت خود ماست!
وقتی جماعتی جوان نپخته از دیوار سفارت بالا می روند و جوانان انقلابی گول اهل شعار و تند روی را می خورند و دولت بازرگان زمین می خورد و دو سال بعد مسعود رجوی وامانده، مثل بقیه ی چریک ها و تروریست های قدرت طلب و دیکتاتور، دست به ترور و وحشت می زند، سالها استبداد را آبیاری کرده اند. خشک کردن ریشه و تنه و ساقه ی استبداد، با روش مفید و ماندنی گام به گام، سالها طول می کشد!
جوانهای سابق پیر شدند! ولی دودش هنوز به چشم ملت می رود!
جوانی در سیاست، حسن نیست، عیب است، شعار دهی و رادیکالیسم ما را دچار سیکلهای بیمار، همچون گذشته، مثل مشروطه و یا دوران مصدق کرده و می کند…..
از تاریخ درس بگیریم و طرح های دراز مدت ، اما مفید و کارگشا را پیگیری کنیم. قدم به قدم!
تشیع حاکم بند نافش به بحار النوار مجلسی بند است و هر صلاحی هم بر اساس آن میتواند صورت بندد ، این اصلاح چیزی خواهد بود در حد اختلاف رساله عملیه مراجع عظام تقلید !
کلیشه ای و بی ربط زدن هم حدی دارد. خامنه ای یکی از باسوادترین، روشنفکرترین، با ذوق ادبی ترین آخوند های زمانش و از رفقای شفیعی کدکنی و شریعتی بوده است.
البته وضع الانش خوب نیست، ولی وضع شما هم خوب نیست! من هم شاید!
سلام
مهم این است که به لزوم تجدید نظر در زیرساخت فکری تشیع در حکومت برسیم.حالا یا با جبر فشار مشکلات اجتماعی و جهانی باشد یا با بررسی دقیق تر موضوع در مرجع اصیل دین یعنی قرآن در یک روال آزادانه تضارب افکار و روش صحیح خواندن قرآن…
اگر ساختار اصلی مذهب سنتی حاکم اصلاح نشود جابجایی افراد و محبوبیت یا منفوریت آنها اثر تعیین کننده ای نخواهد داشت…
مهم این است که تشیع بداند اولی الامر فرد معصومی نبوده و نیست…
اولی الامر باید تابع رسالات الله باشند همچنانکه بقیه افراد…هرگاه اختلافی پیش آمد باید با رسالات الله و به مدد شورا حل و فصل شود و کسی معصوم نیست…
میتوان با شورا و میثاق اجتماعی برای جلوگیری از تنازع به انتخابات دوره ای برای برگزیدن اولی الامر عمل نمود و این مخالفتی با قرآن ندارد…
والسلام
اولی الامر در قران، ۱۲ امام معصومند و لاغیر، به دلیل نص تفسیری منقول از پیامبر اکرم ص! و نیز اطلاق آیه شریفه در لزوم اطاعت آنان، و نیز آمدنش در کنار امر به اطاعت خدا و سول
سلام
اطاعت از “الله” و “الرسول” و “اولی الامر” با یک “اطیعوا” ذکر نشده است…
آیه با “فا” در کلمه “فان” ادامه دارد و نمی توانیم اطاعت از سه مرجع را علی الاطلاق فرض کنیم و در خواندن آیه متوقف شویم…
اگر با حرف “و” مواجه بودیم میتوانستیم مولفه اول آیه را نتیجه بگیریم آنهم با حفظ درجات اطاعت…
با حرف “فا” ادامه داشتن یعنی هنوز آیه ادامه دارد و اطاعات از مراجع ذکر شده شرایطی دارد…
با دو “اطیعوا” آمدن نشان از تفاوت این دو اطاعت دارد…در حقیقت با اشاره انتهای آیه معلوم میشود اولین “اطیعوا” با دومین “اطیعوا” تاویل میشود…توصیح داده میشود…
دوبار آمدن “الرسول” نشان از معیار بودن همواره “رسالات الله” دارد…رسالات الله با نزول تدریجی …”الرسول” حامل “رسالات الله” در زمان های طی شونده…
والسلام
دیدگاهها بستهاند.