در سالهای آغازین دهه ٩٠ کتابخانه مرکز اسناد فنی و تخصصی شهرداری تهران تعطیل و محل آن در باغ فردوس به کتابخانهای عمومی تغییر یافت. این کتابخانه در سال ٧۶ تاسیس شده بود و بیش از ١۵ سال، ابتدا با نام کتابخانه تخصصی معماری و شهرسازی و بعدتر تحت عنوان پیشگفته، فعالیت میکرد. کتابخانه مرکز کمنظیری از اسناد تخصصی معماری و شهرسازی به زبان فارسی و انگلیسی بود که وجودش برای دانشجویان، صاحبنظران، متخصصان و فعالان حرفهای حوزه معماری و شهرسازی، اعم از افراد و شرکتهای مشاور، غنیمتی منحصر به فرد بود. متاسفانه با تعطیلی کتابخانه هیچ مرکزی با آن درجه از اقبال و اعتبار جایگزینش نشد و اسناد کمنظیر و ذیقیمت کتابخانه به قفسههایی در زیر زمین مرکز اسناد فنی شهرداری در بهجتآباد تبعید شد.
هرچند ممکن است داستان شکلگیری و تعطیلی کتابخانه تخصصی معماری و شهرسازی در شهرداری داستانی تکراری از تصمیمات مدیریتی مقطعی و ناپایدار به نظر برسد، اما حکایت از معضلی عمیقتر در ساختار مدیریت و تصمیمگیری شهری میکند. معضلی که ناشی از نوعی تفکر عملگرای بیضابطه و افراطی است. این تفکر که اکنون قریب دو دهه از تسلط آن بر شهرداری تهران میگذرد شهر را بیش از عرصه عمل اجتماعی محلی برای عملیاتهای عمرانی مدیران شهری میداند. بازده این تفکر را میتوان بیش از هرچیز در طرحهای ترافیکی (نظیر پلها و تونلها و امثالهم) دید، زیرا در چنین تفکری اولویت اصلی در شهر با ماشین است نه انسان. اگر در بستر چنین تفکری تصادفا پلی هم برای انسان طراحی شود (نظیر پل طبیعت) انسانها برای رسیدن و ساعتی قدم زدن بر روی پل ناچارند سوار ماشین شوند، چندین بزرگراه را بالا پایین کنند، به زحمت جای پارکی بیابند و در پایان اگر فرصتی دست داد دقایقی هم بر پل پیادهروی کنند. این تفکر ماشینی رابطه چندانی هم با تامل و مطالعه ندارد، زیرا پاسخها همه از قبل داده شده و تنها نیاز به مدیرانی توانمند و عملگرا، به قول برخی رضاخانهایی است که چکمهها را بکشند و آستینها را بالا بزنند و در کنار کارگران مشغول کار شوند. این است که در این تفکر کتابخانه تخصصی و مراکز تحقیقاتی نه تنها جایگاهی ندارد، که تشریفاتی مزاحم و دستوپاگیر است و همان بهتر که نباشد. ماحصل چنین تفکری اما شهری است که معضلات آن روزافزون است و شیرازه امورش با هر حادثه مترقبه و غیرمترقبه و طبیعی و انسانساخت از هم میپاشد.
البته از منظر دانش معماری و شهرسازی مهمترین معضل این تفکر آن نیست که به کتاب و کتابخانه تعهدی ندارد، مهمترین مشکلش آن است که نیم قرنی یا بیشتر از تحولات روز دنیا عقب است. در واقع نظام معماری و شهرسازی جهان ٣٠-٢٠ سالی پس از آنکه رضاخان لباس نظام را از تن درآورد و رخت تبعید به تن کرد، تحولات اساسی و بنیادی را پشت سر نهاد. بنابراین آنها که هنوز دنبال تکرار الگوی رضاخانیاند، نیم قرنی از تحولات روز دنیا عقبند. دوره طرحهای بزرگ و مداخلات گسترده در نظام شهری مدتهاست به سر آمده و الگوی توسعه آمرانه جای خود را به توسعه پایدار در عرصههای شهری داده است. در این الگوی جدید فضای شهر حاصل توازن میان نیروهای مختلفی چون شرایط اقلیمی، شرایط جمعیتی، گروههای اجتماعی، تکنولوژی و سلامت و آسایش محیطی است. این الگو بیش از تعصب و تحکم به تامل و تدبر نیاز دارد و به همین جهت نیازمند احیای نهادهایی نظیر کتابخانههای تخصصی است که سمبل خرد و خردورزی در نظام شهریاند. این الگو بیش از سرمایههای مادی دل در گروی سرمایههای اجتماعی دارد. در الگوی توسعه پایدار که تحولات روز شهرسازی در دنیا را رقم میزند، مهمترین داراییهای شهر نه خانه و خیابان و بزرگراه و پروژههای عمرانی غولآسا که سرمایه اجتماعیای است که شهروندان با دانش و تعهد خود برای شهر به ارمغان میآورند؛ به این جهت سرمایهگذاریهای کلانشهری نیز باید در خدمت و تقویت این سرمایه اساسی به جریان بیفتد.
امروز ایجاد فضاهای عمومی و تقویت جوامع شهری که هویت محلی و احساس تعلق و مالکیت را در شهر افزایش دهد، مهمترین پروژههای توسعه شهری در کشورهای توسعه یافته جهان را شکل میدهد. چیزی که در دو دهه اخیر در تهران خلأ آن به خوبی هویداست و استثناهای معدودی هم اگر باشد چنان در چنبره نظام کلی ماشین محور و فنسالار توسعه شهری اسیر بوده که تاثیر آن ابدا ملموس نیست.
توسعه پایدار شهری زمین و هوای شهر را چون منبعی برای درآمد به رسمیت نمیشناسد. اگر قرار بر ارتزاق از این منابع باشد تنها گونههای گیاهی و جانوری شهر از چنین حقی برخوردارند و شهرداریها و سایر نهادهای شهری باید به منابع درآمدی غیر از فروشِ زمین و هوای شهر روی آورند. در این نظام توسعه شرایط اقلیمی و ویژگیهای زیست محیطی نه محدودیتِ توسعه شهری که یکی از منابع آن است؛ و هرگونه توسعهای باید هوشمندانه و در تطابق با این شرایط و ویژگیها رقم بخورد. متاسفانه توسعههای کنونی نه تنها با این معیارها همراه نیست که حتی در حد حفظ ظاهر نیز نمیکوشد؛ تا آنجا که از چنارهای مشهور تهران، که روزگاری برجستهترین نشانه منظر این شهر بودند، امروز کمتر نشانی به جا مانده است.
توسعه شهری پایدار انسان محور و مردم گراست. در این نظام توسعه حضور انسان به شهر شرافت میبخشد، به این جهت حداکثر امکانات برای افزایش حضور انسان در عرصههای شهری بسیج میشود. این حضور نه مقطعی و پراکنده که دایمی و پیوسته است. به این جهت است که طرحهای شهری مبتنی بر حرکت پیاده و دوچرخه در چنین نظام شهری اولویت دارد. در این نظام شهری تکنولوژی نیز وسیلهای در خدمت افزایش ارتباط و آسایش شهروندان است. به جای آنکه ابزارهای تکنولوژیک، در قالب ماشینهای سنگین، دایما در کار شکافتن و دوختن اندام شهر باشد؛ در قالب سرویسهای هوشمند و تکنولوژی دیجیتال در خدمت افزایش ارتباط شهروندان و تسهیل شرایط زندگی آنها در عرصههای مختلف از بوروکراتیک اداری تا ترافیک شهری است.
اولویت اصلی توسعه شهری پایدار ایجاد یک «شهر شاد» است. در این راستا سوال اصلی این نیست که شهر را چه کسی اداره میکند؟ سوال اصلی این است که شهر برای چه کسانی اداره میشود؟ به این جهت در این الگو بیش از کمیت پروژههای اجرا شده یا در دست اجرا کیفیت زندگی در شهر اهمیت دارد. در این دیدگاه مهمترین پروژه شهر زندگی روزمرهای است که در آن جریان دارد و اولویت اصلی ادارهکنندگان شهر باید ارتقای کیفیت این زندگی و تضمین جریان شاد و آزاد آن باشد.
ناگفته پیداست که تهران، به عنوان پایتخت ایران و بزرگترین کلانشهر آن، نسبتی با معیارهای توسعه پایدار ندارد. تصمیمات و اقدامات دو دهه اخیر در شهر تهران، اگر نگوییم در مسیری عکسِ مسیر پیشگفته در جریان بوده، فرسنگها با آن فاصله دارد. به نظر میرسد مدیریت شهری تهران، که تمام دو دهه اخیر در دست یک جناح خاص بوده، نتوانسته یا نخواسته از این فرصت بینظیر، یعنی ثبات مدیریتی که خصوصا در ایران کمتر دست میدهد، بهره کافی ببرد. زمان آن رسیده که این مدیریت با پذیرش تقصیر و ناکارآمدیاش جای خود را به مدیرانی تازه با فکری تازه دهد. تهران به مدیرانی نیاز دارد که به جای بستن کتابخانههای تخصصی به تقویت چنین نهادهایی اقدام کنند؛ به جای ایجاد پروژههای بزرگ و نجومی به برداشتن گامهای کوچک اما محکم و موثر در تعمیق کیفیت زندگی و تضمین شادی شهروندان تهرانی بیندیشند؛ و تفکرات اوایل قرن بیستمی خود را با واقعیت آغاز قرن بیست و یکم وفق دهند.
منبع: روزنامه اعتماد
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…