خانمها و آقایان؛
مفتخرم در زمانی که برخی صحبت از کشیدن دیوار بین مردم میکنند در دانشگاهی صحبت میکنم که با تدریس بیش از یکصد زبان و فرهنگ سعی در نزدیکی بین مردم میکند .
همه ما دیوار برلین را به خاطر داریم، دیواری که برای جدایی بین مردم کشیده شد و به خاطر میآوریم که با چه خشونت و دقتی در حفاظت آن می کوشیدند. اما همین دیوار در عرض یک روز و حتی کمتر از ۲۴ ساعت به دست مردم فرو ریخت. این سرنوشت هر دیواری است که بین مردم کشیده شود.
من از دیوار سنگی یا نرده آهنین نمی ترسم زیرا از بین بردن آنها کار دشواری نیست، هراس من از دیواری است که بین قلبها کشیده می شود.
دیواری که «ما» و «آنها» را از هم جدا می کند. نتیجه این دیوار، بیگانه ستیزی، نژادپرستی، اسلام هراسی و هموفوبیا است. نباید اجازه دهیم در قلبهایمان دیواری ساخته شده که باعث شود هر کس که مثل ما نیست و مانند ما فکر نمیکند و به روش ما زندگی نمی کند پشت این دیوار باقی بماند. نباید اجازه دهیم دنیا را به دو بخش مجزا تقسیم کنند: دنیای ما و دنیای آنها.
برخی از سیاستمداران با سوء استفاده از احساس عدم امنیتی که خود در ایجاد آن نیز سهیم بوده اند به بیگانهستیزی دامن میزنند و بین قلوب شهروندان دیواری می سازند که فرو ریختن آن کاری بس دشوار و زمان بر است. البته برخی از شهروندان هم در ایجاد این نفرت سهیم هستند، چگونه می توان کشتار مردم بیگناه توسط یک تروریست را در نیس و یا فاجعه مجله شارلی ابدو را فراموش کرد. قلب هر انسانی از چنین فجایعی به درد می آید.
اما سوال اصلی آن است که آیا هر مسلمانی تروریست است؟ و آیا همه تروریستها از خارج از اروپا میآیند و یا در مدارس اروپایی تربیت شده و تحصیل کرده اند؟
وقتی به آمار نگاه میکنیم در می یابیم که اکثر ترورها توسط نسل دوم یا سوم مهاجرین صورت گرفته یعنی کسانی که متولد اروپا هستند و در مدارس شما تحصیل کرده اند دست به خشونت زده اند. علت آن نیز کاملا مشخص است. فاصله طبقاتی و تحقیری که برخی از شهروندان را می آزارد از یک سو، و وعده های تو خالی و فریبنده ای که بنیادگرایان اسلامی به جوانان می دهند از سوی دیگر باعث می شود تعدادی از جوانان با فراموشی عقل دست به خشونت و ترور زنند و فجایعی به بار آورند که ننگ بشریت است.
اما نکته مهم آن است که در برخی از رسانههای غربی فقط صحبت از بنیادگرایی اسلامی می شود و بطور غیر مستقیم این مطلب القا می شود که فقط مسلمان هستند که می توانند این چنین خشن عمل کنند. من بسیار کم در رسانه ها راجع به کشتار مردم مسلمانان روهین گای و آتش زدن منازل آنها توسط بوداییان میانمار خوانده ام، به ندرت از کشتار مردم مسلمان چچن توسط دولت روسیه و بنیادگرایان مسیحی صحبت می شود، خیلی کم از کشتار مردم مسلمان آیغور توسط دولت چین سخن گفته می شود. تعدادی از رسانه ها چشم بر بنیاد گرائی و خشونت برخی از یهودیان و خشونت های آن ها بستهاند و یا سعی در توجیه آن دارند. بنابراین با اطلاع رسانی درست که من نام آن را اطلاع رسانی عادلانه می نامم متوجه می شویم که بنیادگرایی متاسفانه در هر دین و آیینی ممکن است وجود داشته باشد.
اما در مورد اسلام، برای مقابله با بنیادگرایانی که با سوء استفاده از نام اسلام ترورها و خشونت های موجود را توجیه می کنند. مسلمانان مدرن که خوشبختانه تعداد آنها روبه افزون است معتقدند اولا دین باید از حکومت جدا شود تا سیاستمداران از عقاید مذهبی مردم نتوانند سوء استفاده کنند و در ثانی در کشورهایی که هنوز سکولار نشدهاند مانند ایران و عربستان سعودی و… و همچنین در جوامع سنتی اسلامی باید به مردم آموخته شود که قوانین شریعت به طور کلی به دو دسته تقسیم می شوند: یک دسته قوانینی که در ارتباط فرد با خداوند است مانند نماز و روزه که این دسته از قوانین غیر قابل تغییر هستند و تا زمانی که فردی خود را مسلمان می داند مکلف به رعایت آنهاست. اما هیچ کس، از جمله حکومتهای اسلامی حق نظارت و بازخواست در مورد اجرای این قوانین را ندارد. مانند کلیسا رفتن مسیحیان در کشورهای غربی که هیچ دولتی حق باز خواست شهروندی را به علت عدم شرکت در مراسم کلیسا ندارد.
دسته دوم قوانین شریعت، قوانینی هستند که روابط افراد را در اجتماع تنظیم می کنند، مانند قوانین کیفری و انواع مجازات ها، قوانین مربوط به خانواده و غیره. این دسته از قوانین بر حسب مقتضیات زمان و مکان قابل تغییر هستند ولی باید روح کلی قانون حفظ شود . به عنوان مثال زنای زن یا مردی که همسر دارد در نظر اسلام عملی است ناپسند – این روح کلی قانون است- اما این که مجازات چنین فردی چه باید باشد، می توان با عرف زمان و مکان در قانون شریعت تغیراتی داد. یعنی در ۱۵ قرن قبل مجازات چنین زنی در عرف جامعه سنگسار بود و این چنین زنی را سنگسار می کردند، چنان که در دین یهود هم این مساله وجود دارد یعنی در آن دوران یک فعل ناپسند را بدین گونه کیفر می کردند و با توجه به این که «عدالت» اساسا یک مفهوم پویاست و هر زمان مصداق آن تغییر می کند بنا براین در قرن ۲۱ می تواند «عدالت» این باشد که در صورت اثبات این امر در دادگاه ، شوهر حق دارد که زنش را طلاق داده و مهریه ای را که هنگام ازدواج توافق شده بود که در صورت طلاق به زن داده شود، دیگر به او تعلق نگیرد و بدین شیوه یعنی با محرومیت از دریافت مهریه زنی که به شوهرش خیانت کرده است مجازات می شود؛ هم چنین اگر مردی که همسر دارد مرتکب زنا شود، بعد از اثبات این امر در دادگاه زنش می تواند طلاق بگیرد و شوهر علاوه بر مهریه باید مبلغی به عنوان جبران خسارت روحی به زن بپردازد.
بدین شیوه روح کلی شریعت که نهی از زناست باقی میماند ولی مجازات تابع عرف زمان می گردد و با چنین استدلالی مسلمانان مدرن اعتقاد دارند که می توان بین احکام شریعت و ضوابط حقوق بشر سازگاری برقرار کرد.
مثالهای فراوانی می توان زد و به همین دلیل است که بسیاری از احکام شریعت با تحولی که بر مبنای مقتضیات جامعه صورت گرفته از بین رفته است مانند برده داری و این تحول باید بر مبنای ضوابط حقوق بشر در تمامی احکام صورت پذیرد.
مسلمانان مدرن انتظار دارند که در کشور های غربی- رسانه ها و جوامع مدنی و دانشگاه ها در اشاعه این طرز تفکر آنان را کمک کنند و صدای آنها را به گوش مردم جهان برسانند. باید به افکار مدرن اسلامی بها داد ، کتب و مقالات روشنفکران اسلامی را ترجمه و منتشر ساخت و از همه مهمتر حکومت هائی که ادعا میکنند به حقوق بشر احترام می گذراند نباید از حکومت های بنیاد گرای اسلامی تا زمانی که تغییر روش نداده اند ، حمایت کنند.
ما فراموش نمی کنیم که تعدادی از کشورهای بنیادگرای اسلامی خاورمیانه که به شدت حقوق بشر را پایمال می کنند از دوستان صمیمی غرب هستند و به بهانه نسبیت فرهنگی هنگام امضای قرار دادهای تجاری و فروش تسلیحات نظامی، چشم بر نقض حقوق بشر می بندند .
دوستان گرامی؛
علم روانشناسی به ما می گوید وقتی در مورد چیزی، دانشی نداریم از آن می ترسیم و وقتی ترسیدیم آرامش خود را از دست می دهیم و هنگامی که آرامش خود را از دست دادیم از فرد یا چیزی که باعث آن بوده متنفر می شویم. بنا براین تا مردم جهان نسبت به دین و تمدن یکدیگر شناخت نداشته باشند نمی توان شاهد صلحی پایدار بود و در این امر مهم، دانشگاه ها و مراکز مطالعاتی باید پیش قراول باشند و من به سهم خود از برگزارکنندگان این جلسه که امکان بحث و گفتگو در مورد دین اسلام را فراهم کرده اند سپاسگزاری می کنم.
و سخن دیگر آن که امروزه در خاورمیانه شاهد هستیم برای مبارزه با داعش ائتلافی از چهل کشور برای از بین بردن آنها تشکیل شده و روزی چند مرتبه مواضع این گروه را بمباران میکنند. اما نکته ای که نباید فراموش کرد آن است که داعش فقط یک گروه تروریستی نیست بلکه یک ایدئولوژی و در حقیقت یک طرز تفکر است و ایدئولوژی هرگز با اسلحه از بین نمی رود. آمریکا در سال ۲۰۰۱ برای از بین بردن طالبان به افغانستان حمله کرد و سالها در آن کشور ماند و به کشتار افرادی که مظنون به همکاری با طالبان بودند ادامه داد اما آیا طالبان از بین رفت؟ بن لادن کشته شد اما افراد دیگری به جانشینی او انتخاب شدند و گروه داعش را نیز میتوان به نوعی منشعب از طالبان دانست. پس بمباران و کشتار مردم نظامی و غیر نظامی دردی را دوا نمی کند، مهم این است که بتوانیم زمینه مساعد برای رشد و تکثیر چنین افکاری را از بین ببریم.
زمینه مساعد برای روش افکار داعشی اول جهل است و بعد عدم عدالت اجتماعی؛ باید با این دو عامل مبارزه کرد تا افکار داعشی نتواند رشد یافته و پیروان جدیدی جذب کند. دولتهای غربی باید بودجهای را که برای جنگیدن با داعش در نظر گرفته اند صرف مبارزه با بیسوادی و ساختن مدرسه کنند. بجای ریختن بمب بر سر مردم باید با وسایل آموزشی و کتاب آنها را بمباران کنید. شاهد بودید که تروریستها چگونه از مدرسه هراس دارند تا حدی که ملاله یوسف زای را به خاطر تحصیل ترور میکنند و بوکو حرام اولین هدف مبارزاتی خود را تعطیل مدارس غربی اعلام کرده است. زیرا از نظر آنان علم فقط فراگیری مقررات اسلامی است آن هم به شیوه ای که آنان تفسیر و درک میکنند. پس روش مبارزه با داعش را باید تغییر داد تا بتوان به نتیجه رسید و الّا دنیا شاهد اغتشاش و هرج و مرجی روز افزون خواهد بود.
و سخن آخر آن که، امیدوارم حرفهای من مورد توجه جوانان مسلمان کشورهای اروپایی هم قرار گیرد و آنان توجه داشته باشند که بنیادگرایی چگونه باعث می شود که عقل را فراموش کرده و دست به اعمالی زنیم که تحت هیچ عنوان قابل توجیه نیست و با روح اسلام نیز انطباق ندارد. خشونت مسری است، هر عمل خشنی واکنش خشنتری به دنبال خواهد داشت. نباید در راهی قدم بگذاریم که نه فقط ما را به بهشت رهنمون نمیشود بلکه عاقبت به دوزخ خواهیم رفت- دوزخی که با دستان خود آن را بنا کردهایم.
می توانیم و باید با صلح و دوستی در کنار یکدیگر زندگی کنیم و این چیزی است که اسلام واقعی به ما میگوید. جوانان مسلمان نباید فراموش کنند که کلمه «سلام» در عربی به معنای صلح است و حضرت محمد به پیروان خود گفت که به جای صبح به خیر و یا عصر به خیر به یکدیگر بگویید «سلام علیک» یعنی آرزوی صلح برای تو می کنم. پس چگونه است که عده ای اندک به بهانه اسلام می خواهند اسلحه دست شما داده و شما را به کشتن هم نوعان خود تشویق کنند.
فرزندان عزیزم! وقتی به کسی برخوردید که تصور میکنید شما را دوست ندارد، یا دشمن شماست، به جای اخم کردن و روی برگرداندن فقط به شیوه مسلمانان بگویید «سلام علیک» یعنی با تو اختلافی ندارم، طرفدار صلح هستم و مسلمان هستم. همواره به خاطر داشته باشید یک مسلمان واقعی صلح را انتخاب می کند نه جنگ و خشونت را.
دوستی را بپراکنیم بسان باد
تخم همکاری را بارور سازیم مانند زمین
خشمگین و سوزان باشیم بر جهل و تعصب هم چون آتش
با یکدیگر مهربان باشیم، مهربان
*متن سخنرانی مکتوب در موسسه ملی زبانها و تمدنهای شرقی در پاریس؛بیستم آوریل ۲۰۱۷
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…