حیات و مرگ سیاسی قالیباف در گرو پیروزی در انتخابات دوازدهمین دوره ریاستجمهوری است. آنچه او را به این کارزار کشانده است، جدا از جاهطلبی سیاسیاش، ترس از درجا زدن در سیاست است. قالیباف فکر میکند وقت آن رسیدهاست که میوه قدرت را از شاخه بچیند و اگر این کار را امروز نکند شاید دیگر فرصت چنین کاری پیش نیاید، رویایی که در اولین مناظره انتخاباتیاش به کابوس تبدیل شد. چرخش رویکرد اصلاحطلبان و صراحت آنان، خاصه اسحاق جهانگیری که در مناظره اخیر خود را نماینده طیفِ اصلاحطلب خواند، قالیباف و تیمِ انتخاباتی او را شوکه کرد.
اصلاحطلبان سالیانی روحیه مدارا و تساهل را در پیش گرفته بودند و در مقابل، این اصولگرایان بودند که با حضور رادیکال و حرفهای نامتعارف نگاهها را به خود جلب میکردند، اما انتخابات ۸۴ و ۸۸ این معادله را برای همیشه برهم زدهاست. اینک اصلاحطلبان با دستِ پُر و بدون مصلحتاندیشی از دستفروشانی سخن میگویند که صورتشان با سیلی سرخ میشود، یا از مجوز برجهای چندینوچند طبقهای که بهتعبیر جهانگیری با مدیریتِ سازهای به کسانی واگذار شد که ثروت مردم را غارت کردهاند. اشتباه محاسباتی قالیباف تاکید او بر رانتخواری طیفِ برخوردار جامعه بود که بهزعم او از نگاه دولت روحانی جا مانده بودند حال آنکه او هنوز پاسخ درخوری برای رانتهای برملاشده شهرداری به مدیران شهری نداده است. بهتعبیر دیگر، قالیباف درست از جایی حمله کرد که نقطه ضعفِ خودش بود.
حیات و مرگ سیاسی قالیباف در گرو پیروزی در این انتخابات است و او تنها در صورتی به جانبداری از رئیسی کنار خواهد رفت که شانس رئیسی دوچندانِ او باشد و در این صورت نیز جایگاه معاونتاولی او در دولت تضمین شود. وگرنه قالیباف در کارزار انتخابات میماند و میجنگد. قالیباف در وضعیتی است که راه برگشتی ندارد، یا باید پیروز شود یا در معامله با رئیسی به خواستهاش برسد، معاملهای که چندان هم قطعی نیست. چه آنکه نخستین حضور نامزدهای انتخاباتی در مناظره جمعی نشان داد دستکم همصداییِ آشکاری میان رئیسی و قالیباف وجود ندارد. اما از راهِ رفته نمیتوان بازگشت و آدمهایی که تنها یک راه پیش رو دارند، آدمهای خطرناکی هستند، خاصه اگر محمدباقر قالیباف باشد که تمایل او به بالارفتن، حد یقفی ندارد و از هر دستاویزی برای رسیدن به هدفش استفاده خواهد کرد. شاید همین خصیصه او است که بزرگان اصولگرا را میترساند و نمیگذارد با او یکدل شوند.
با مقایسه سردستی قالیباف با علی لاریجانی میتوان تا حدی به کُنه وضعیت قالیباف پی برد. علی لاریجانی در سیاست گامبهگام قدم برمیدارد و جاهطلبی سیاسیاش را با طمأنینه مهار میکند، برعکسِ قالیباف که بدون پردهپوشی سودای ریاست دارد. خاستگاه سیاسی علی لاریجانی چنین فرصتی برایش فراهم میکند تا آهسته و مطمئن بهسمت ردههای بالای سیاست قدم بردارد، اما قالیباف چنین خاستگاهی ندارد و ناگزیر باید موفقیتش را در کنشپذیری و خطرپذیری سیاسی جستوجو کند.
تاریخ سیاسی ایران خاطره خوشی از چهرههای سیاسی همچون قالیباف ندارد. او روی دیگر احمدینژاد است و درست برعکسِ ابراهیم رئیسی، تلاش میکند این «اینهمانی» را پنهان کند؛ اما در همین مناظره اخیر رفتار و گفتارش بیش از هر زمان دیگر احمدینژاد را تداعی کرد.دادههای تاریخی خود سخن نمیگویند و باید تعبیر و تفسیر شوند، اما برخی رویدادها نقطه تلاقی تئوری و تاریخاند و نیازی به تفسیر ندارند، همچون انتخاباتی که دولت نهم و دهم را روی کار آورد، دورانی که مردم مصائب آن را با پوست و گوشت خود احساس کردند. از این منظر است که میتوان گفت انتخابات سال ۸۴ و ۸۸ تجربه مهمی برای مردم ایران بوده است. حتی میتوان پا را فراتر گذاشت و ادعا کرد که تجربه سیاسی جامعه ما در انتخابات ۸۴ و ۸۸، تاریخ انتخابات را به دو دوره قبل و بعد از خودش تقسیم کرده است. قالیباف و رئیسی میتوانستند رئیسجمهور این دو دوره باشند، دورهای که احمدینژاد، درست یا نادرست جایگاه آنان را در دست گرفت.
قالیباف میخواهد دوران بهسرآمده سیاسیاش را در پس کردارها و گفتارهای بهظاهر متفاوت پنهان کند، در حالیکه بهنظر میرسد رئیسی بیشتر بر آن است تا بدون تداعیِ احمدینژاد از توان جریانِ او استفاده کند و روحانی و قالیباف را بدون برانگیختن مردم کوچه و بازار شکست بدهد. همین رویکرد موجب شده تا سعید مرتضوی با دعوت یا بدون دعوت رهسپار مسجد حظیره یزد شود و در شهری که تحتتاثیر آموزههای آیتالله خاتمی است، از تفکرات رئیسی -که فاصله آشکاری با این آموزهها دارد- خواسته یا ناخواسته رونمایی کند. عملکرد مرتضوی یادآور این حکایت است که «شترسواری دولا دولا نمیشود!» بیشک حضورِ بهنگام یا ناهنگام مرتضوی در ریزش آرای رئیسی در شهرهای بزرگ تاثیر بسیار خواهد داشت. خودِ رئیسی نیز این مسئله را بهخوبی دریافته است که ستاد انتخاباتیاش بهسرعت بیانیهای را منتشر میکند تا حضور مرتضوی را بیبها و بیبهانه قلمداد کند. این کار از سوی نامزدی که هیچ اِبایی در همکاری با مردان احمدینژاد ندارد بسیار معنادار است. حضور مرتضوی را چه جدی بگیریم و چه نگیریم، معلوم میشود که رئیسی و قالیباف بیش از آنکه نامزدهای انتخاباتی بعد از ۸۸ باشند به دورههای قبل از آن تعلق دارند و هنوز در آن فضا تنفس میکنند. سالهایی که برای اصولگرایان این امکان بهوجود آمد تا خود را در ردههای بالای سیاست تثبیت کنند، فرصتی که با پیروزی احمدینژاد و حمایت همهجانبه اصولگرایان از او از دست رفت. چندان منطقی بهنظر نمیرسد که مردم به حامیان دولت نهم و دهم اقبالی نشان دهند، مگر اینکه اتفاق تازهای در سیاست بیفتد.
قاعدتا اصولگرایان باید چهار سال دیگر صبوری کنند تا اگر قرار است به عرصه سیاست بازگردند، خاطره مردم از تبعات مدیریت آنان در سالهای گذشته پاک شود. اگر مردم حافظه بلندمدت هم نداشته باشند، بهاتکای حافظه کوتاهمدت خود درمییابند که با روی کار آمدنِ نامزدهای اصولگرا، رئیسی و قالیباف، در بر همان پاشنه میچرخد. اینک مردم بیش از هر زمان دیگر باور دارند که مشکلات اجتماعی و مصائب اقتصادی خود را میتوانند از طریق فرمولهای سیاسی حل کنند و از اینروست که اینچنین با سیاست رودررو شدهاند.
منبع: روزنامه شرق
یک پاسخ
انتخابات صحنه جدال مرگ و زندگی نیست و، یک ابزار مدنی برای اظهار نظر اکثریت شهروندان شرکت کننده در انتخابات و نه همه مردم و نتیجه آن نشان دهنده نظریات اکثریت این شرکت کنندگان و مطالبات آنها در یک مقطع زمانی مشخص است و چنین دیدگاهی که سرنوشت و غایت همه چیز را در گرو نتیجه این ابزار قابل تکرار در دوره های بعد می داند، دیدگاهی تندروانه و افراطی بوده و مبتنی بر بررسی و تحلیل واقعگرایانه این وسیله سودمند نیست.
گرچه ممکن است شکست در هر انتخاباتی برای هر کاندیدایی امر ناخوشایندی باشد ولی بایستی بتدریج منطق این میدان را پذیرفت و تبلیغ کرد و به شکست خوردگان چنین مقاطع زودگذر نیز احترام گذاشت و اهمیت آن را در حد و اندازه واقعی و بدون مبالغه و اغراق بیان کرد.
نکته دیگر غیرمفید بودن ایجاد پدیده های نوستالژیک جدیدی چون انتخابات ۸۸ و اضافه کردن آن به فهرست موجود مثل کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، ۱۶ آذر ۳۲، بهمن ۵۷، دهه ۶۰، خرداد ۷۶ و تیرماه ۷۸ بدون بررسی و تحلیل واقعگرایانه و کنکاش در جوانب این وقایع و حتی نقاط مثبت و منفی احتمالی هریک و بسنده کردن به نقل رمانتیک خاطرات شیرین و یا تلخ هر یک از این مقاطع تاریخی است.
نکته دیگر اینکه کارنامه آقایان قالیباف را نمی توان یکسره منفی قلمداد کرد و شهروندان تهرانی و سایر هموطنانی که در دوره های گوناگون از تهران دیدن کرده اند متوجه شده و خواهند شد و ضمنأ همانطور که محدودیتهای پست ریاست جمهوری را نباید از نظر دور داشت در مورد تصدی شهرداری تهران که پست مهمی نیز در کشور محسوب می شود بهتر است چنین مواردی را از نظر دور نداشت. علاوه بر این بنظر میرسد آقای قالیباف ظرفیت و خصوصیات جذب به جبهه اعتدالیون و اصلاح طلبان را داشته باشد بویژه آنکه احتمال این هست که شورای آتی شهر تهران ترکیب سیاسی متفاوتی داشته باشد و تجربیات درازمدت ایشان در شهرداری تهران نیز به احتمال زیاد حاوی تجارب مفید و مثبت در مدیریت این کلان شهر است.
از طرفی دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد را نیز نمی توان بطور مطلق نماد و تجسم سوءمدیریت و فساد اداری و مالی دانست چرا که ریشه های چنین مشکلاتی در کشور دیرینه و درازمدت بوده و همچنبن به عوامل آشکار و پنهان بسیاری بستگی دارد.
بویژه در شرایط حاضر منطقه ای و جهانی و لزوم وجود حداکثر تفاهم و توافق ملی بر امر پیشرفت و توسعه و مدنیت در کشور، گسترده تر کردن جبهه نیروهای همراستا در عین وجود اختلاف نظرات و سلایق سیاسی غیر مهم و فرعی اهمیت بیشتری پیدا می کند.
امید است همزمان با حرکت در مسیر پیشرفت و توسعه پایدار و تحکیم و تثبیت فرهنگ مدنی متناسب با آن، ابزارهای سودمند و مثبت در این زمینه نظیر انتخابات و مباحث و گفتگوهای مدنی پیرامون آن اهمیت و جایگاه و وزن واقعی و مثبت خود را بدست آورند.
دیدگاهها بستهاند.