مصوبهی مورخ ۱۹ آبان ۱۳۶۴ مجلس خبرگان رهبری دربارهی شناسائی مصداق رهبر آینده: «مادهی واحده. حضرت آیتالله منتظری دامت برکاته در حال حاضر مصداق منحصربهفرد قسمت اول از اصل ۱۰۷ قانون اساسی است و مورد پذیرش اکثریت قاطع مردم برای رهبری آینده میباشد، و مجلس خبرگان این انتخاب را صائب میداند.» مجلس خبرگان در چه شرائطی و با چه تحلیل حقوقی به فکر تعیین رهبری آینده افتاد؟ و با چه موازین و سابقهای به آقای منتظری رسید؟ آقای منتظری در دورانهای متفاوت نهضت و نظام چه نقشی ایفا کرده بود؟ بهاجمال میتوان گفت که آقای منتظری این نقشها را در دوران نهضت داشته است: اولا بههمراه آقای مطهری مؤسس درس خارج اصول و فقه آقای خمینی در سال ۱۳۲۳ که در آن زمان متوغل درفلسفه و عرفان بود، ثانیا نخستین و متنفذترین مروج آقای خمینی بهعنوان مرجع جایزالتقلید و لایقترین فرد برای زعامت در سال ۱۳۴۹، ثالثا وکیل تامالاختیار و مطلق آقای خمینی در امور وجوه شرعیه در ایران، رابعا شاخص ترین مبارز داخل کشور به لحاظ مقام فقهی و سوابق زندان و تبعید، خامسامنتفذترین حامی اصلاح تفکر مذهبی در حوزهی علمیهی قم.
این نوشتار قسمتی از کتاب در دست انتشار نویسنده است: «استیضاح خبرگان و رهبران دینی جمهوری اسلامی (۷۰-۱۳۶۲)» تحلیل انتقادی اولین دورهی مجلس خبرگان رهبری، صد روز آخر حیات بنیانگذار جمهوری اسلامی، و دو سال نخست زمامداری جانشین وی است. موضوع بخش اول این کتاب بررسی فعالیتهای نخستین دورهی مجلس خبرگان رهبری است. این بخش شامل چند فصل است. موضوع فصل چهارم* بحث و بررسی مصوبات مجلس خبرگان رهبری در ارتباط با اصل ۱۰۷ و ۱۰۹ از سنخ تعیین مصداق یعنی تعیین رهبر آیندهی نظام جمهوری اسلامی توسط مجلس خبرگان میباشد. این فصل چهار باب دارد. عنوان باب اول «شخصیت دوم نهضت (از آغاز تا پیروزی)» است.** این باب چهار مبحث داشت: مبحث چهارم و آخر*** معرف اصلی مرجعیت آقای خمینی شش مطلب داشت. مطلب اول یعنی نهضت ضداستبدادی در یک نگاه و مطلب دوم با عنوان مرجعیت شیعه پس از آقای حکیم عرضه شد. در این مجال چهار مطلب پایانی این مبحث ارائهمیشود. این مطالب عبارتند از: قضیهی شهید جاوید، تبعید و زندان، فعالیتهای علمی و از آزادی از زندان تا پیروزی نهضت. قضیهی شهید جاوید یکی از مهم ترین وقایع دوران نهضت است. آقایان منتظری و خمینی آراء متفاوتی در این قضیه داشتهاند. این آراء ریشهی دو تفکر مختلف در دوران نظام بوده است.
نویسنده پیشاپیش از نقد آراء خود استقبال میکند.****
مطلب سوم. قضیهی شهید جاوید
کتاب شهید جاوید از زمان انتشار یکی از قضایای بحثبرانگیز مرتبط با نهضت و شخص آقای منتظری بوده است. در این مطلب طی سه بحث بهشرح زیر این قضیه بهاختصار بررسی میشود:
– صالحی و شهید جاوید
– منتظری، مشکینی، خمینی و شهید جاوید
– مراجع قم، ساواک و شهید جاوید
بحث اول. صالحی و شهید جاوید
نعمتالله صالحی نجفآبادی (۱۳۸۵ ـ ۱۳۰۲) از فضلای حوزهی علمیهی قم، نویسنده و منتقد تاریخی، در خارج فقه و اصول شاگرد آقایان بروجردی، خمینی و محقق داماد، در فلسفه شاگرد آقای طباطبایی، و از نیمهی دههی بیست مدرس ادبیات و سطح و سپس رسائل، مکاسب، کفایه و منظومه بود. (۱) او پس از انقلاب درس خارج ولایت فقیه، جهاد، و منابع مالی دولت اسلامی (انفال، خمس، و …) تدریس کرد. (۲) وی بهاتهام امضای بیانیهی مرجعیت آقای خمینی (۳) در مرداد ۱۳۵۲ دستگیر و بهمدت سه سال بهشهرهای ابهر، تویسرکان و مهاباد تبعید شد. (۴) از اواخر دههی سی نگارش مقالاتی در حوزهی تاریخ تشیع در نشریاتی از قبیل مکتب تشیع، ماهنامهی مکتب اسلام و سالنامه مکتب جعفری را آغاز کرد. (۵) غیر از این مقالات وی قبل از شهید جاوید یک کتاب دیگر منتشر کرده بود: جمال انسانیت یا تفسیر سوره یوسف، در سال ۱۳۴۳. از وی پس از انقلاب بیش از ده جلد کتاب تحقیقی منتشر شده است. (۶) به گواهی این آثار صالحی نجفآبادی یکی از نویسندگان صاحب سبک در حوزهی تاریخ صدر اسلام، تاریخ تشیع و علمالحدیث شناخته میشود. روش او در بازخوانی انتقادی متون دست اول محققانه است، و از نفی خرافات مشهور نهراسیده است.
مشهورترین اثر صالحی شهید جاوید اوست، با زیرعنوان یک تحقیق عمیق در موضوع قیام شهید جاوید حسین بنعلی (ع). این کتاب یکی از کتب تأثیرگذار قبل از انقلاب، و یکی از مهمترین کتب تحقیقی دربارهی قیام امام حسین (ع) تا امروز است. (۷) «از مجموع بررسیهایی که در این کتاب شده این نتیجه به دست میآید که حرکت سیدالشهدا (ع) علاوه بر جنبه الهی و آسمانی که دارد از نظر سنتهای عقل و قوانین اجتماعی نیز حرکتی عاقلانه و ضروری و غیر قابل اجتناب بوده و اگر از جنبه امامت آن حضرت هم صرف نظر شود، نهضت وی از دیدگاه یک سیاستمدار ورزیده و بافراست نیز خردمندانهترین و واقعبینانهترین نهضت بهشمار میرود. و نیز اصول کلی این جنبش مثل قواعد ریاضی برای همیشه تازه و زنده و قابل پیروی است.» (۸)
«کتاب شهید جاوید در زمانی نوشته شد که روی منبرها و در کتابها همه میگفتند و می نوشتند که امام حسین (ع) حرکت کرد تا خود و یارانش کشته شوند و زن و فرزندش به اسارت بروند. شهید جاوید هماهنگ با دو عالم بزرگ شیعه یعنی سیدمرتضی علمالهدی و شیخ طوسی که قریب هزار سال پیش میزیستند با آنچه میگفتند و مینوشتند مخالفت کرد و ندا داد که امام حسین (ع) در مرحلهی دوم قیام خود میخواست با تشکیل حکومت اسلامی در کوفه، اسلام را از اسارت حکومت یزید نجات دهد و این تصمیم را در وقتی گرفت که شرائط برای تشکیل حکومت اسلامی مساعد بود. با انتشار شهید جاوید در اواخر سال ۱۳۴۹ گروهی از آن استقبال کردند و گروهی به مخالفت برخاستند، و این گروه عمده اعتراضشان این بود که میگفتند: لازمهی گفتهی شهید جاوید این است که امام از پایان این سفر بیخبر باشد و این با عقیدهی آنان که میگفتند: علم امام غیرمتناهی است سازگار نبود، از اینرو چیزهایی در رد شهید جاوید نوشتند.» (۹) کتاب شامل پنج بخش است: علل قیام، ماهیّت قیام، مراحل قیام، هدف قیام، و نتایج و آثار قیام.
تنها در سال ۱۳۵۰ نُه کتاب در نقد شهید جاوید منتشر شد. (۱۰) مهمترین کتابی که در نقد آن نوشته شده شهید آگاه آقای لطفالله صافی گلپایگانی است. (۱۱) صالحی پس از بازگشت از تبعید سه ساله در سال ۱۳۵۵به منتقدانش پاسخ داد. «عصای موسی یا درمان بیماری غلوّ»، که پاسخ وی به نقدهای آقایان سیدابوالحسن رفیعی قزوینی، سیدمحمدحسین طباطبائی، میرابوالفضل زاهدی قمی، محمد فاضل [لنکرانی] و شهابالدین اشراقی، سید احمد زنجانی فهری، سیدمحمدمهدی مرتضوی، رضا استادی، و لطفالله صافی گلپایگانی است. (۱۲) نویسنده حتی با اسم مستعار عبدالله مظلوم نتوانست کتابش را در آن زمان منتشر کند. (۱۳) این کتاب سالها بعد از پیروزی انقلاب منتشر میشود. کمتر از دو سال بعد از انتشار عصای موسی، رضا استادی در کتاب «سرگذشت شهید جاوید» گزارشی توصیفی از نقدها را از منظر خود همراه با متن نقد سابقش منتشر کرد. (۱۴)
صالحی در کتاب دیگرش «توطئه شاه بر ضد امام خمینی، یا نیرنگهای سیاسی ساواک علیه حوزههای علمیه» در سال ۱۳۶۲با تحلیل انتقادی اسناد ساواک بُعد سیاسی امنیتی مخالفتها با کتاب خود را تشریح کرده است. (۱۵) بالاخره در کتابی که بعد از وفات مولف منتشر شده زوایای دیگری از مسائل مرتبط با شهید جاوید آشکار شد: «زندگی من و شهید جاوید: خاطرات آیتالله حاج شیخ نعمتالله صالحی نجفآبادی». (۱۶)
بحث دوم. آقایان منتظری، مشکینی، خمینی و شهید جاوید
در این بحث طی سه قسمت مواضع سه چهرهی شاخص نهضت دربارهی شهید جاوید بررسی میشود. شهید جاوید از چاپ اول با تقریظ آقایان منتظری و مشکینی منتشر شد. مواضع رهبر نهضت و استادِ نویسنده و دو تقریظنویس کتاب نیز در این زمینه حائز اهمیت است.
صالحی قبل از انتشار شهید جاوید نسخههایی از کتاب را برای احتیاط برای برخی علما و سه تن از مراجع میفرستد تا دربارهی آن اظهار نظر کنند و آراء تکمیلی خود و نواقص احتمالی آن را با او درمیان بگذارند. از جمله برای آقایان میرزا عبدالله مجتهدى تبریزى، مجدالدین محلاتی، مرتضی مطهری، سیدمحمد بهشتی، حسینعلی منتظری، علی مشکینی، سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی، سیدشهابالدین مرعشی نجفی و سیدکاظم شریعتمداری. آقایان مراجع فرصت مطالعهی آنرا پیدا نکردند. شش عالِم دیگر کتاب را ستودند. آقای بهاءالدین محلاتی مرجع تقلید مقیم شیراز نیز از طریق فرزندش خبر میدهد که کتاب را خوانده و پسندیده است. تنها مطهری است که علاوه بر نفیس خواندن کتاب به نویسنده میگوبد موارد تأملى هم دارد، اما منتظر انتشار آن هستیم. (۱۷)
الف. آقای منتظری و شهید جاوید
به روایت آقای منتظری: «کتاب شهید جاوید کتابى بود تحلیلى راجع به زندگى و شهادت امامحسین (ع) که حجتالاسلام والمسلمین آقاى شیخ نعمتالله صالحى نجفآبادى آن را نوشته بود، پیش از انتشار یک نسخه از آن را من مطالعه کردم، از آن کتاب به عنوان یک کار تحقیقى در این زمینه خوشم آمد، آقاى مشکینى هم مطالعه کرده بود، بالاخره ایشان از ما خواست که چند کلمه تقریظ بر آن بنویسیم، اول آقاى مشکینى چیزى بر آن نوشته بود، من هم چند سطرى نوشتم، البته جمعى از علما و دانشمندان دیگر نیز جداگانه از کتاب تعریف و تمجید کرده بودند.» (۱۸)
آقای منتظری هشت ماه قبل از نگارش تقریظ، به درخواست صالحی نظرش را دربارهی شهید جاوید طی نامهای به استاد خود آقای خمینی اطلاع میدهد و از ایشان میخواهد نظرشان را در مورد کتاب در صورت صلاحدید به وی اطلاع دهند: «به عرض میرساند جناب مستطاب حجتالاسلام آقاى شیخ نعمتالله صالحى نجفآبادى در طول چند سال کتابى راجع به قیام حضرت ابىعبدالله الحسین (ع) تألیف نموده و به سبک جدید و بیسابقه نهضت آن حضرت را تجزیه و تحلیل کردهاند و من آن را بهدقت خواندهام. کتاب را ایشان با استناد بهمتون اصلى تاریخ نگاشتهاند و به نظر من موضوع قیام امام (ع) خوب تجزیه و تحلیل شده و این کتاب جوابگوى بسیارى از مشکلات و اعتراضات خواهد بود و ایشان مایل بودند حضرتعالى کتاب را مطالعه فرمائید لذا کتاب را میفرستند تا با فرصت کافى در اوقات فراغت ملاحظه فرمائید و پس از فراغت از مطالعه بهوسیله شخص امینى برگردانید و چنانچه نظرى داشته باشید اجمالاً نظرتان را به من مرقوم فرمائید.» (۱۹) اما صالحی با تاخیر یک سال و نیمه کتاب چاپشده را به نجف فرستاده است، که علی القاعده زودتر از اواخر ۱۳۴۹نبوده است. (۲۰)
آقای منتظری در تقریظ خود بر شهید جاوید چنین نوشته است: «کتابی که در موضوع قیام حضرت سیدالشهداء (ع) بهقلم جناب مستطاب حجت الاسلام آقای آقا شیخ نعمتالله صالحی نجفآبادی دامت افاضاته نگاشته شده یکی از باارزشترین تألیفات عصر حاضر است، من آنرا با دقت خواندم و چنین یافتم که علاوه بر اطلاعات عمیق تاریخی، فوائد مهمهی زیر را در بر دارد:
۱. اعتراضاتی که بر قیام امام (ع) شده بهبهترین وجه پاسخ داده شده است.
۲. اشتباهات بعضی مستشرقین که در افکار غربزدگان اثر گذاشته روشن و مبین گشته است.
۳. قیام آن حضرت بهطرز بیسابقه ای با موازین عقلی و اجتماعی تطبیق شده بهطوری که بسیاری از اشکالاتی که در ذهن مردم هست خودبخود حل میشود.
۴. مولف در این بررسی دقیق تاریخی، روش کاملا جدیدی را انتخاب کرده و با استفاده از اسلوب علمی خالص و تتبع وسیع راه تجزیه و تحلیل صحیح را در اینگونه مسائل نشان داده است.» (۲۱)
آقای منتظری بعد از این که کتاب شهید جاوید را با دقت خوانده، روش تحقیق، اسلوب علمی، تتبع، تجزیه و تحلیل نویسنده را صحیح دانسته و از تطبیق قیام امام حسین (ع) با موازین عقلی و اجتماعی در کتاب دفاع کرده و در نهایت شهید جاوید را یکی از باارزشترین تألیفات عصر حاضر معرفی کرده است. به عبارت دیگر استاد معروف معقول و منقول حوزهی علمیهی قم از اعتبار تحقیق علمی کتاب شهید جاوید تمام قد دفاع کرده است.
بلافاصله پس از انتشار کتاب تحریکات شروع میشود و نویسنده و تقریظنویسان بهشدت تحت فشار قرار میگیرند تا عقبنشینی کرده، بهنادرست بودن کتاب اقرار کنند. آقای منتظری بهیکی از جلسات پرتشنج با شیخ حسین لنکرانی اشاره میکند: «بنا شد برویم منزل آقاى مشکینى، من به اتفاق مرحوم آقاى ربانىشیرازى رفتیم آنجا و بر سر مساله کتاب شهیدجاوید و اختلافات بحث شد، آقاى لنکرانى از موضع بالا شروع کرد به صحبتکردن که شما باید بردارید یک چیزى بنویسید و تکذیب کنید باید از آقاى صالحى تبرى کنید، و شروع کرد بایدباید گفتن و تهدیدکردن؛ آقاى ربانىشیرازى افتاد به جان او که این چه حرفهایى است که مىزنى، مساله مسالهی امام حسین (ع) نیست! مساله کتاب شهیدجاوید نیست! اینها بازیهایى است که ساواک راه انداخته، هدف ساواک ایجاد دو دستگى و اختلاف است، اینها مىخواهند نیروهاى مبارز را به این بهانه بکوبند. بالاخره ما دو سه ساعتى با او جر و بحث کردیم و او با عصبانیت بلند شد رفت و شروع کرد علیه ما کارشکنى و جوسازىکردن، تا آنجا که نقل کردند گفته بود چون اینها با امام حسین (ع) مخالف هستند و مُبدِع در دین مىباشند مىتوانید به آنها تهمت بزنید، و این طرف و آن طرف در دهانها انداخته بود که روایت داریم کسانى که مُبدِع در دین هستند مىتوانید ـ یعنى از نظر شرعى مجاز هستید ـ به آنها تهمت بزنید و آبرویشان را ببرید که در بین مردم موقعیت نداشته باشند! او با این شیوه شروع کرد جو را مسموم کردن و نسبتهاى دروغ و بىاساس به افراد دادن. (۲۲)
آقای منتظری در نامۀ سرگشادهی مورخ ۱۱ مهر ۱۳۵۲ از تبعیدگاه طبس به مراجع، علما و مردم ایران بر لزوم حفظ وحدت و هوشیاری در مقابل سوءاستفادۀ رژیم از ماجرای کتاب شهید جاوید تاکید کرد، (۲۳) بیآنکه اسمی از آن به میان آورد: «هر روز شایعه سازان خارجی و داخلی مساله تازهای را طرح و مطالب دروغی را بر سر زبانها میاندازند و اتهاماتی را نسبت به افرادی وارد مینمایند، و سپس در داخل حوزه ها کار منازعه و مشاجره و لعن و طرد گاهی به زد و خورد منجر میشود؛ چنانچه اخیرا در قم و تهران و مشهد و اصفهان و برخی نقاط دیگر اتهام سنیگری و وهابیگری نسبت به عدهای از علما و فضلای بی گناه بر سر زبانها افتاده و کار به جائی رسیده است که حتی دایههای مهربانتر از مادر هم گاهی به اسم دفاع از ولایت و تشیع حرفهائی میزنند و کارهائی انجام میدهند!» ایشان در انتهای نامه تذکر میدهد: «اگر کسی گفت: “ما شیعهی امامیه با اینکه با اهل سنت راجع به مساله امامت و خلافت اختلاف نظر داریم ولی در شرائط فعلی که مسلمین گرفتار کفار و یهود میباشند لازم است همه مسلمین از شیعه و سنی با هم در مبارزه علیه کفار متحد شوند” ما حق نداریم گویندهی این جمله را به سنیگری متهم کنیم.» (۲۴) این اعلامیه باعث خشم رژیم میشود، و آقای منتظری بهخاطر آن در مشهد بازجویی میگردد. یکی از کسانی که در پخش این اعلامیه نقش داشته سیدعلی خامنهای بوده است (۲۵) خامنهای به دلیل پخش این اعلامیه تحت تعقیب قرار میگیرد. (۲۶)
در سال ۱۳۵۶ بهآقای منتظری در زندان اوین خبر میدهند که ملاقات دارید. عبدالرضا حجازی در حضور ازغندی بازجوی ساواک و با اجازهی وی نامهای از آقای خمینی علیه وهابیت را به آقای منتظری میدهد. «گویا هدف آنها این بود که این نامه توسط من در زندان پخش بشود. بالاخره بوی فتنه و تفرقه از آن میآمد. من هم جریان را بههیچ کس نگفتم. نامه را گذاشتم زیر تشک و آنرا بههیچ کس بروز ندادم و تعجب کردم که آیتالله خمینی چطور در این شرائط این نامه را نوشتهاند.» (۲۷) ایشان ادامه داده: «در آن زمان مسألهی شهید جاوید و مباحث پیرامون آن مطرح بود و ما و دوستانمان تقریبا متهم بودیم بهطرفداری از وهابیت و اینگونه مسائل. من الآن تفصیل نامهی امام [خمینی] یادم نیست، منتهی در آن شرائط بهنظر من چیز خوبی نبود، آقای [شهاب الدین] اشراقی (داماد امام) هم زیر آن چیزهایی حاشیه زده بود.» (۲۸) مراد از این نامه پاسخ آقای خمینی به استفتای مرداد ۱۳۵۶ است (۲۹) که متن و توضیح آن در قسمت سوم همین بحث میآید.
آقای منتظری شاخصترین مدافع صالحی و شهید جاوید است که تا آخر علیرغم فشار فزاینده بر ایشان، در دفاع خود از کتاب و مؤلف ثابتقدم باقی میماند. (۳۰) این قسمت را با پیام آقای منتظری در رثای نویسندهی شهید جاوید به پایان میبرم: «با کمال تأسف، خبر ناگوار درگذشت عالم خبیر و دانشمند محقق و متتبّع مرحوم مغفور آیتالله آقاى حاج شیخ نعمتالله صالحى نجفآبادى طاب ثراه را دریافت نموده و بسیار متأثر شدم. روحانى خدمتگزارى که عمر شریف و پربار خویش را در راه روشنگرى و ارشاد و ترویج دین اسلام و مذهب اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و تحقیق در مسائل گوناگون و تجزیه و تحلیل موضوعات مختلف اسلامى و تألیف کتابهاى ارزشمند پربها در این زمینهها سپرى نمود، و متأسفانه دراین رابطه نه تنها از او قدردانى نشد که با برخوردهاى تند وغیر منطقى نیز مواجه گشت و این سنت همیشهی تاریخ است که ارزش انسانهاى وزین در حیاتشان شناخته نمیشود و مجهول میماند. از دسترفتن اینگونه استوانههاى علمى ثلمهاى است براى عالم اسلام و روحانیت شیعه.» (۳۱)
ب. آقای مشکینی و شهید جاوید
آقای علی مشکینی نیز در تقریظ خود بر شهید جاوید نوشت: «کتاب حاضر که دربارهی قیام حسین بن علی (ع) بهقلم داشمند معظم حجتالاسلام آقای حاج شیخ نعمت الله صالحی نجفآبادی نوشته شده بدون مبالغه در نوع خود بینظیر است، اینجانب آن را یکبار با دقت خواندم و لذت بردم و استفاده کردم. از امتیازات این کتاب تتبع وسیع و تحقیق و ابتکار و بررسی مسائل تاریخی بر اساس تجزیه و تحلیل دقیق علمی با اسلوبی کاملا تازه و بیسابقه و عقلپسند میباشد، و این اثر ارزنده مبدء یک تحول اصلاحی ثمربخشی در مسائل مربوط به نهضت بزرگ حضرت سیدالشهداء (روحی فدا) خواهد بود، و اشکالات و عقدههایی را که مخصوصا طبقهی روشنفکر و تحصیل کرده در اطراف قیام امام حسین (ع) در دل دارند و گاهی بر زبان میآورند حل خواهد کرد.» (۳۲)
آقای مشکینی هم همانند آقای منتظری در دفاعی تمام قد از نویسنده و کتاب تصریح میکند که بعد از مطالعهی دقیق کتاب شهید جاوید آنرا در نوع خود بینظیر یافته است. وی از تتبع وسیع، و تجزیه تحلیل دقیق علمی، کتاب صالحی را مبدء تحول اصلاحی در تحقیقات راجع به امام حسین (ع) دانسته است. اما فشارها بهحدی رسید که آقای مشکینی را مجبور به نوشتن توضیحنامه کرد.
توضیح اینکه «هجمهی بیسابقهای در حوزهی علمیه از طرف بیوت یکی از مراجع [آقای گلپایگانی] و سپس بعضی از وعاظ و روضهخوانهای قم در بالای منابر آغاز شد و تحریک احساسات مردم تا آنجا پیش رفت که احتمال زد و خورد و حمله به آیتالله منتظری و آیتالله مشکینی در گزارشهای ساواک امری امکان پذیر تلقی شد. برای جلوگیری از طغیان این حادثه از طرف عقلای قوم و افراد دلسوز و خدوم چون آیتالله حاج سیدمهدی روحانی و آیتالله شیخ علی احمدی میانجی که رفقای آیتالله مشکینی بودند اقداماتی بهعمل آمد.» (۳۳) آقای احمدی میانجی اینگونه قضیه را روایت کرده است: «در بیرون جو طوری ساخته بودند که من و آقای [سیدمهدی] روحانی، آقای مشکینی را وادار کردیم، تا توضیحی در مورد کتاب بدهد و تقریظ خود را پس بگیرد. بعد ایشان چیزی نوشت.» (۳۴)
متن پرسش: «آیا همهی مطالب و جزئیات کتاب “شهید جاوید” که بر آن تقریظ نوشتهاید مورد تصدیق و اعتقاد شماست؟ جمعی از محصلین» پاسخ آقای مشکینی: «تقریظ نوشتن بر یک کتاب معمولا راجع بهانتخاب موضوع بحث و روانی قلم و سبک جمعآوری و تنظیم مطالب است و ابدا مستلزم تصدیق تمام مطالب طرح شده نیست، بلکه برای غالب نویسندگانِ تقریظ میسر نمیشود به همهی مدارک و مأخذ مربوطه مراجعه کنند، مثلا اگر عالمی بگوید تاریخ مروج الذهب مسعودی کتاب خوبی است، پر واضح است که این جمله به معنی تصدیق همهی موضوعات آن کتاب نمیباشد و منافاتی ندارد که در بعضی از مطالب و مندرجاتش با او اختلاف نظر داشته باشد.
و در موضوع کتاب مورد سؤال اگرچه نظریهی اینجانب در بعضی از مطالب و موضوعات با روش کتاب توافق نداشت، چنان که پس از انتشار آن بر طبق بررسی و تحقیق عدهای از اساتید حوزهی علمیهی قم و رفقاء محترم دامت افاضاتهم به دست آمده که اشتباهاتی در آن موجود است، ولی از آنجا که در خود کتاب تصریح شده بود که ابحاث و مسائل آن به عنوان اظهار نظر و بیان فرضیه در اطراف نهضت مقدس حضرت حسین (ع) است، ما تصور کردیم در آینده نزدیک افرادی از دانشمندان و نویسندگان در اطراف این موضوع تحقیق و تفحص نموده مطالب مورد نظر را کاملا بررسی و اشکالات متصوره را در این باره خواهند نوشت، و مطمئنیم بهخواست خداوند عنقریب این تصور ما جامهی عمل می پوشد و همهی اشکالات برطرف میشود. جزی الله بالخیر اقلاما تجری علی الصحائف لرفع الشبهه عن الدین وحل العقد عن امور المسلمین انشاءالله.» (۳۵)
توضیحنامهی آقای مشکینی هیچیک از دعاوی وی را در تقریظ پس نگرفته، و اعتراف به اشتباه (۳۶) نکرده است. پرسش طرح شده مبتنی بر یک پیش فرض نادرست است: «تقریظ بر کتابی معنایش تصدیق تمام جزئیات آن کتاب است.» مشکینی تحت فشار بهطور کلی اقرار کرده که اولا «در بعضی از مطالب و موضوعات با روش کتاب توافق نداشته»، ثانیا «بر طبق بررسی و تحقیق عدهای از اساتید و رفقاء بهدست آمده که اشتباهاتی در کتاب موجود است.» اما وی نه در آن زمان نه تا آخر عمر مشخص نمیکند که در کدام مطلب و موضوع با صالحی توافق نداشته و مشخصا چه خطایی در کتاب رخ داده است! او رفع مشکل را به کتب تحقیقی دانشمندان و نویسندگان در این مورد احاله میکند.
ظاهرا فشارها به حدی شدید بوده که وی نتوانسته مقاومت کند، و مجبور شده «چیزی» بنویسد. برای گروه فشار، روضهخوانان و اهل منبر هم همین «چیز» کافی بود. بعد از انتشار وسیع توضیحنامهی آقای مشکینی ایشان از صحنهی مجادلات بعدی قضیهی شهید جاوید حذف میشود، و فشارها بر آقایان منتظری و صالحی متمرکز میشود. اما تقریظ آقای مشکینی در چاپهای بعدی کتاب باقی میماند (۳۷) و ایشان نیز اعتراضی به بقای تقریظ نکرده است. این نیز قرینهی دیگری بر صدور تحت فشار توضیحنامه است. از تاریخ نگارش یا توزیع توضیحنامه اطلاعی ندارم. احتمالا باید نیمهی دوم سال ۱۳۵۰ باشد.
ج. آقای خمینی و شهید جاوید
آقای خمینی هرگز درباره محتوای کتاب شهید جاوید اظهار نظر نکرده است. وی به نامهی مورخ ۴ شهریور ۱۳۴۸ آقای منتظری پاسخ نداد. یک نسخه از کتاب منتشرشده از سوی مؤلف در سال ۱۳۴۹ برای ایشان ارسال شده است. نویسندهی کتاب صالحی نجفآبادی و دو تقریظنویس آن در زمرهی دوازده نفر فضلای حوزهی علمیهی قم بودند که جایزالتقلید بودن آقای خمینی را در خرداد ۱۳۴۹ اعلام کردند. شاخصترین شاگرد آقای خمینی یعنی آقای منتظری مهمترین مدافع این کتاب بود. از آن سو آقای محمد فاضل لنکرانی یکی دیگر از همان دوازده نفر بود که بههمراه شهابالدین اشراقی (داماد و از وکلای مالی آقای خمینی) در سال ۱۳۵۰ کتابی در رد شهید جاوید منتشر کردند. آقای خمینی در مورد محتوای شهید جاوید موضعی دوگانه داشته است. بهدلیل مذاق عرفانیاش در مورد علم امام نمیتوانسته با نویسندهی شهید جاوید موافق باشد. ((۳۸ اما در مورد اینکه هدف امام حسین (ع) اقامهی حکومت اسلامی بوده کاملا با صالحی همدل بوده است. او نیز همانند نویسندهی شهید جاوید در تبیین نظریهی ولایت فقیه خود در بهمن ۱۳۴۸ در نجف تبیین نسبتا مشابهی از نهضت کربلا ارائه کرده است:
«از جمله اینگونه روایات [دال بهولایت فقیه و حکومت اسلامی] روایت تحفالعقول است تحت عنوان «مجاری الامور والاحکام علی ایدی العلماء» (۳۹) این روایت از دو قسمت تشکیل یافته: قسمت اول روایتی است از حضرت سیدالشهداء (ع) که از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) نقل فرموده، درباره امر بهمعروف و نهی از منکر. و قسمت دوم نطق حضرت سیدالشهداء (ع) است دربارهی ولایت فقیه و وظایفی که فقها در مورد مبارزه با ظلمه و دستگاه دولتی جائر به منظور تشکیل حکومت اسلامی و اجرای احکام دارند. این نطق مشهور را در منی ایراد و در آن علت جهاد داخلی خود را بر ضد دولت جائر اموی تشریح فرموده است. از این روایت دو مطلب مهم به دست میآید: یکی ولایت فقیه و دیگری اینکه فقها باید با جهاد خود و با امر به معروف و نهی از منکر حکام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بیدار گردانند تا نهضت عمومی مسلمانان بیدار حکومت جائر را سرنگون و حکومت اسلامی را برقرار سازد.» (۴۰)
آقای خمینی ضمن استفادهی کامل از نکتهی دوم در برنامهی مبارزاتیاش دسیسههای ساواک در ایجاد تفرقه در حوزههای علمیه بر محور موافقت و مخالفت با شهید جاوید را مدّ نظر قرار میدهد و کوشش میکند این توطئه را نقش برآب کند. وی در نامهی خصوصی به فرزندش احمد در قم ظاهرا حوالی سال ۱۳۵۲نوشته است: «شما در اختلافات بین طلاب و اهل منبر راجع به کتاب [شهید جاوید] و هر چیز دیگر وارد نشوید؛ انشاءاللّه تعالی خداوند اصلاح میفرماید.» (۴۱)
اما متن کامل اعلامیهای که عبدالرضا حجازی در ملاقات با آقای منتظری در زندان اوین در حضور ازغندی بازجوی ساواک به آقای منتظری داد به شرح زیر است:
«محضر مبارک حضرت آیتاللّه العظمی آقای خمینی ـ مدّ ظلّهالعالی. محترماً بهعرض میرساند بهطوری که خاطر مبارک مستحضر است، اخیراً حملات ناروایی بهدین مقدس اسلام مخصوصاً به طریقۀ حقهی مذهب تشیع که روح اسلام است، از ناحیۀ کمونیستها و پیروان مکتب مارکس و منحرفین از مقام ولایت امیرالمؤمنین و اولاد معصومین بزرگوار (ع) و نسبت به احکام دین مقدس اسلام، و توهین به مقام شامخ روحانیت از نواحی مختلف میگردد و متأسفانه عدهای از اینان خود را وابسته به حضرتعالی معرفی نموده و جزء هواداران آن جناب میدانند. متمنی است نظر مبارک خود را در بارهی این موضوعات و اینگونه افراد با کمال صراحت مرقوم فرموده تا رفع هر گونه ابهام و سوءتفاهمی بشود.
بسمه تعالی
اینجانب کراراً نظر خود را در این نحو موضوعات گفته و نوشتهام. بعید به نظر نمیآید که دستجاتی که در ایران اشتغال به فعالیتهای ضد اسلامی و ضد مذهبی دارند، با اختلاف اسم و روش، گروههای سیاسی باشند که با دست اجانب برای تضعیف اسلام و مذهب مقدس تشیع و مقام عظیم روحانیت به وجود آمده باشند، برای انصراف ملت از مصالح روز. این جمعیتها در یک امر مشترک هستند و آن خیانت به کشور اسلامی و کوبیدن پاسداران آن [است،] و چون دشمنان اسلام و غارتگران ملل ضعیف، مصالح خود را با نفوذ روحانیت ـ که یگانه حافظ قرآن کریم و احکام نجاتبخش اسلام است ـ در خطر میبینند ناچار برای حفظ مصالح استعماری خود دست بهایجاد احزاب انحرافی وابسته و گروههای به ظاهر مُنْتَحِل به اسلام و در حقیقت مخالف با آن زدهاند.
اسلام و مذهب مقدس جعفری سدّی است در مقابل اجانب و عمال دستنشاندۀ آنها ـ چه راستی و چه چپی ـ و روحانیت که حافظ آن است سدّی است که با وجود آن، اجانب نمیتوانند بهنحوی که دلخواه آنهاست، با کشورهای اسلامی و خصوصْ با کشور ایران رفتار کنند، لهذا قرنهاست که با نیرنگهای مختلف برای شکستن این سد نقشه میکشند: گاهی از راه مسلط کردن عمّال خبیث خود بر کشورهای اسلامی، و گاهی از راه ایجاد مذاهب باطله و ترویج بابیت و بهاییت و وهابیت، و گاهی از طریق احزاب انحرافی. امروز که مکتب بیاساس مارکس با شکست مواجه است و بیپایگی آن برملا شده است، عمال اجانب که خود بر ضد مکتب آن هستند در ایران از آن ترویج میکنند. برای شکستن وحدت اسلامی و کوبیدن قرآن کریم و روحانیت در ایران که مهد تربیت اهل بیت عصمت و طهارت است و با زنده بودن این مکتب بزرگ هرگز اجانب غارتگر به آرزوی غیرانسانی خود نمیرسند، ناگزیر هستند مذهب مقدس تشیع و روحانیت را که پاسداران آن هستند به هر وسیله تضعیف کنند و بکوبند. اُکْذوبه یانتساب بعضی از این منحرفین بهاینجانب نیز از همین قماش است.
من صریحاً اعلام میکنم که از این دستجات خائن، چه کمونیست و چه مارکسیست و چه منحرفین از مذهب تشیع و از مکتب مقدس اهل بیت عصمت ـ علیهم الصلوه و السلام ـ به هر اسمی و رسمی باشد متنفر و بیزارم و آنها را خائن به مملکت و اسلام و مذهب میدانم.
و بدخواهان و مغرضین بدانند با این دروغها و حیلهها نمیتوانند بین روحانیون خلاف ایجاد کنند. کسانی که به روحانیون منتسَب هستند و از اسلام و مذهب دفاع میکنند، لازم است از این دستجات مفسدهجو تبرّی کنند و از مقام شامخ روحانیت دفاع کنند و از تفرق و اختلاف احتراز کنند، و با هوشیاری نیرنگهای اجانب را خنثی کنند. از روحانیون عظیمالشأن تقاضا دارم که با طبقات جوان به چشم عطوفت و پدری نظر کنند؛ و بر طبقات جوان است که در حفظ روحانیت و روحانیون معظم کوشا باشند.
و اخیراً لازم است تذکر دهم که نویسندگان و متفکران محترم از تأویل و تفسیر قرآن کریم و احکام اسلام با آرای خود ـ جداً ـ خودداری کنند. و از جمیع طبقات ـ ایّدهماللّه تعالی ـ تقاضا دارم که با حفظ وحدت کلمه، راه را بر دشمنان اسلام که دشمن بشریت هستند ببندند، و از خداوند تعالی ـ جلّت عَظَمته ـ خواستارم که قطع ریشۀ اجانب و عمال خبیث آنان را از ممالک اسلامی و از کشور اهل بیت بفرماید؛ انّه ولیّ الأمر. سلام من بر روحانیون عظیمالشأن و بر طبقات مؤمنین ـ ایّدهماللّه تعالی. شهر شعبان ۱۳۹۷ [۱ مرداد ۱۳۵۶]، روحاللّه الموسوی الخمینی» (۴۲)
این پرسش از جانب چه کسانی از آقای خمینی پرسیده شد و در پاسخ ایشان مشخصا چه جریانها یا افرادی مدّ نظر بودند؟ آنچه مورد بحث ماست: آیا این پرسش و پاسخ علیه شهید جاوید بوده یا علیه آن بهکارگرفته شده است؟ متن پرسش سازگار با جناح سنتی پیروان آقای خمینی است. پاسخ ایشان نیز در همان راستاست. واضح است که منتقدین سنتی شهید جاوید از این پاسخ آقای خمینی در جهت فشار جدیدی بر آقایان منتظری و صالحی سوء استفاده کردند. عدم استقبال آقای منتظری از این اعلامیه در زندان بهویژه با توجه به آورنده و موضع ساواک موجه و قابل فهم بوده است. اما بهنظر نمیرسد در پاسخ آقای خمینی تقریظ نویسان یا نویسندهی شهید جاوید در نوک تیز حمله باشند، یا اصلا مدافعان معقول شهید جاوید در نظر ایشان بوده باشد، چرا که اوج قضیهی شهید جاوید متعلق به اواخر سال ۱۳۴۹ و اوایل سال ۱۳۵۰ است و هفت سال بعد از انتشار آن نمیتواند مسئلهی روز باشد. (۴۳) مسئلهی روز تابستان ۱۳۵۶ در میان مذهبیها دو امر بود یکی قضیهی اسلام منهای روحانیت علی شریعتی و دیگری تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران.
مهمترین شاهد، نامهی مفصل آقای مرتضی مطهری به آقای خمینی در انتقاد شدید از چهار جریان مذهبی آن زمان است. (۴۴) به شهادت قرائن موجود در آن تاریخ نگارش نامه مهر ۱۳۵۶ است. (۴۵) در انتهای نامه عبارتی دربارهی این پرسش و پاسخ آمده است: «این روزها سؤال و جوابی ار حضرتعالی مورخه شعبان ۹۷ [۱ مرداد ۱۳۵۶] منتشر شد که اثر بسیار مطلوبی از نظر انحرافات منتحلین داشت، و عجب این است که شایع کردهاند این سؤال و جواب بهوسیله فلانی تهیه شده است. به آنها گفتم: شما با این اتهام، به آقا اهانت میکنید، گویی ایشان از خود رأی ندارند و تابع رأی مثل منی هستند.» (۴۶) حداقل میتوان گفت پرسش و پاسخ مذکور به موضع آقای مطهری در آن زمان بسیار نزدیکبوده است. آقای مطهری در نامهی خود از این چهار جریان انتقاد کرده است: اول، نفوذ افکار مارکسیستی تا برخی محافل مذهبی؛ دوم،جریان مجاهدین خلق؛ سوم، جریان کوبیدن روحانیت از اساس و برداشتن آن از میان بهجای اصلاح آن؛ چهارم، مسئلهی شریعتیها. بدنهی اصلی نامه نقد شدید علی شریعتی است، و قضیهی شهید جاوید هیچ محلی از إعراب در نامهی آقای مطهری ندارد. آقای مطهری در سال ۱۳۴۸ شهید جاوید را قبل از انتشار خوانده و بر نیمی از آن یادداشت شخصی کوتاه انتقادی نوشته اما قضیهی شهید جاوید جزء مسائل اصلی آن دوره که از آن اعلام خطر کند نبوده است. (۴۷)
شاهد دوم گزارش رضا استادی از موضع آقای خمینی در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ است. با این که وی این اعلامیه در کتاب «سرگذشت شهید جاوید» خود نقل کرده، اما اولا دو سخنرانی آقای خمینی در محرم ۱۳۹۹ (آذر ۱۳۵۷) در نقد اسلام منهای آخوند شریعتی را آورده، سپس نوشته است: «برخی بر این عقیدهاند که سؤال زیر و پاسخ امام خمینی ره علاوه بر گروهها به گفتهی افرادی مانند دکتر شریعتی هم نظر دارد. (۴۸) بههر حال اگرچه در اینکه این پرسش از سوی طیف مخالفین شهید جاوید از آقای خمینی صورت گرفته و همان طیف از آن برای تضعیف مدافعین شهید جاوید سوء استفادهی فراون کردند، اما متن پاسخ هیچ دلالتی به قضیهی شهید جاوید ندارد.
آقای خمینی طی هشت ماه از آبان ۱۳۵۷ تا تیر ۱۳۵۸ در پنج سخنرانی با اسم از کتاب شهید جاوید یاد کرده و کوشیده سوء استفادهی ساواک از تفرقه حول مخالفت و موافقت با آن کتاب پرده بردارد. اولین سخنرانی در پاریس ایراد شده و چهار سخنرانی دیگر در تهران در سال ۱۳۵۸. ایشان در سخنرانی نخست گفته است: قبل از ماههای رمضان و محرم که زمان اجتماع مردم در مساجد است جریانسازیهایی صورت می گیرد: «قبل از اینکه این دو موسم بیاید یک چیزی توی کار میآورند. ما دیدیم که دو سال، سه سال ـ حالا هم تتمهاش هست ـ کتاب شهید جاوید؛ چه بساطی درست کردند برای کتاب شهید جاوید! با هم اختلافات؛ اهل منبر و اهل محراب و اهل بازار و اهل کذا. یکی از آن طرف کشید و یکی از آن طرف کشید؛ و یک ماه مبارک، یک ماه محرّم، و سایر ایام خودشان را صرف کردند و قوا را هدر بردند، و «اعلیحضرت» با کمال آرامش اموال این ملت را خورد و سلطۀ خودش را تحکیم کرد بر آنها! آقایان هم، همه متحفِّظند [بهخاطر سپردهاند] که کجای کتاب شهید جاوید چی چی نوشته، کجایش چی چی نوشته، مقصودش این است، مقصودش آن است! دعوا کردند سر این مطلب و اختلافات؛ و منبرهایی که باید صرف این بشود که این سدی که سد برای اسلام، برای پیشرفت اسلام، برای پیشرفت مملکت است بشکنند، این سد محمدرضا شاهی را بشکنند، همۀ قوا صرف کتاب شهید جاوید شد و اختلافات سر کتاب شهید جاوید! هدر دادند قوای خودشان را چند سال. الآن هم دنبالهاش هست.
بعد از آن دوباره یک چیز دیگری را آوردند. مرحوم [ابوالحسن] «شمسآبادی» ـ خدا رحمتش کند ـ رفتند مثلاً یا کشتندش یا کشته شد. یک بساطی هم آنطور بود. یک سال هم مردم را معطل این کردند که آن آقای شمسآبادی را کی کشته، کی نکشته. دعوا سر یک همچو مسئلهای کردند؛ و این بینقشه نیست. شما خیال نکنید که همین طوری واقع شده، یک کسی را کشته و یک کسی هم چه کرده. خیر، این یک نقشهای است که روی این نقشه حساب شده. آن وقتی که شما میخواهید اجتماع با هم پیدا کنید و آنها میترسند که مبادا در این اجتماعات چه بشود، یک همچو مطلبی را پیش میآورند.
یک قدری کهنه میشود یک چیز دیگر پیش میآورند. «علی شریعتی»؛ چقدر قوای ما را، قوای اسلامی را تحلیل بردند و همه را به هم متوجه کردند و همۀ قدرتها را کوبیدند برای اختلاف بین این اهل منبر. داد و قال و اهل محراب چه و دانشگاهی چه و دانشکدهای چه. الآن هم این اختلافات هست. همین اختلافات اسباب این شده که دشمنهای اصیل شما با دل راحت بخوابند و بگویند الحمدللّه خودشان به جان خودشان افتادهاند و دارند توی سر خودشان میزنند!» (۴۹)
در این پنج سخنرانی ایشان مکررا سه قضیه را بهعنوان عوامل تفرقه بین روحانیون و مذهبیها ذکر میکند که توسط ساواک و رژیم مورد سوء استفادهی جدی واقع شده است: اول قضیهی شهید جاوید، دوم قضیهی قتل مرحوم ابوالحسن شمسآبادی که به نظر ایشان در آن زمان شاید توسط ساواک کشته شده باشد، سوم قضیهی دکتر شریعتی. به نظر ایشان مسئلهی کتاب شهید جاوید یک مسئلهی جزئی، یک مسئلهی فرعی که هیچ اصلا چیزی نبود و با بحثهای له و علیه آن وقتی که با صرف مبارزه علیه رژیم میشد، هدر رفت. مسئلهی اصلی آقای خمینی به عنوان رهبری نهضت مبارزه با رژیم شاه بود و پرداختن به هر مسئلهی دیگر ولو اصلاح فکر دینی که بهطور طبیعی موافق و مخالف داشته، امر فرعی و بهدلیل سوء استفادهی رژیم حتی انحرافی محسوب میشده است.
آقای خمینی و اکثر روحانیون هم فکرش هیچ سنخیتی با افکار علی شریعتی نداشتند و آن را انحراف از اسلام تلقی میکردند. آقای مطهری در این زمینه کاملا با استادش همفکر بود. (۵۰) اما آقای خمینی در نقد محتوای شهید جاوید تا آخر وارد نشد. برعکس آقای منتظری علاوه بر مبارزه با رژیم شاه همزمان در اندیشهی اصلاح تفکر مذهبی هم بود، وی دفاع از شهید جاوید را هم در راستای مبارزهی سیاسی با رژیم شاه می دانست، هم گامی در اصلاح تفکر مذهبی. در این زمینه با استاد و همبحثش همعقیده نبود. آقای منتظری آن حساسیت شدید آقای مطهری هم نسبت به شریعتی ابراز نکرده است. (۵۱)
بحث سوم. مراجع تقلید، ساواک و شهید جاوید
در این بحث ابتدا به موضع مراجع تقلید خصوصا مراجع قم و سپس سوء استفادهی ساوک از قضیهی شهید جاوید به اختصار اشاره میشود.
الف. مراجع تقلید و شهید جاوید
«اخیراً [دههی اول اردیبهشت ۱۳۵۰] منبریهاى قم به سرپرستى [سیدحسن] آلطه طومارى با چندین امضاء تهیه کرده و در مورد کتاب شهید جاوید نظریهی حاج سید ابوالحسن قزوینی را خواستار شدهاند که ایشان نیز مبادرت به جواب نموده است این سؤال و جواب به صورت اعلامیهاى در آمده که در طهران و قم منتشر شده است.» (۵۲) پاسخ آقای رفیعی قزوینی این است: «حقیر کتاب مزبور را مطالعه نمودم. در دو مورد مسامحه شده است: اول در ضمن بیانات نوشته است که در واقعه کربلا اموری پشت پرده بود که بعدا ظاهر شد و از این جهت نظر امام (ع) که تاسیس حکومت در عراق بوده تبدیل به نظر صلح با مخالف شد. و این درست نیست نقلا و عقلا …. اما از طریق نقل … مطلب بقدری اشتهار در بین شیعه داشته و دارد که اظهار نظر بر خلاف آن از منکرات در نزد آنان خواهد بود…. دوم فرق بین اراده تشریعیه و تکوینیه کاملا نداده و نگذارده… مجملا کتاب مزبور مطابقت کامله با مسلک تشیع ندارد. (۵۳)
شیخ محمدتقی نجفی بروجردی صاحب کتاب نهایهالافکار (تقریرات دروس اصول آقا ضیاء عراقی) نیز در پاسخ به پرسش اهل منبر شهید جاوید و نویسندهاش را ضالّ و مضلّ اعلام میکند. (۵۴)
بالاخره بلندپایهترین مرجع دینی که علیه شهید جاوید اظهار نظر کرد آقای گلپایگانی بود. وی در پاسخ به پرسش اهل منبر دربارهی ترویج کتاب نوشت: «حکم ترویج باطل معلوم است و محتاج سؤال نیست. خداوند متعال مؤمنین را از شرور فتن آخرالزمان حفظ فرماید و توفیق عمل به وظایف دینی به همه عنایت کند.» در پاسخ به پرسش همان افراد دربارهی مطالعهی کتاب چنین حکم کرد: «حکم کتب ضلال معلوم است. این کتاب را مطالعه نکنید.» (۵۵)
آقای نجفی مرعشی بدون اینکه اسمی از کتاب ببرد در پاسخ به پرسش مشابه نوشت: «از اصول مسلمه و عقاید حقه امامیه ثبوت علم ائمهی اطهار است به ماکان ومایکون وماهو کائن … پس با فرضیه یا استناد به کلمات طبری متعصب و ابنسعد صاحب طبقات و زبیر بن بکار [صاحب کتب جمهره] که هر سه مرمیّ بهنصب [عناد با اهلبیت (ع)] میباشند نمیشود مطالب واقعیه و معتقدات مبرهنه را از بین برد. و هرکس و هر نویسنده که اعتذار به فرض یا اتکاء به چنین اشخاص فوق الذکر نماید از طریق صواب دور است، و کتاب او بر خلاف اصول اعتقادیه اهل تشیع میباشد و برادران دینی بهاین گونه نوشتهها مراجعه نفرمایند.» (۵۶)
دیگر مراجع به پرسش روضهخوانان پاسخ ندادند. در این قضیه آقای گلپایگانی تندترین مواضع را علیه شهید جاوید گرفت و کتاب را از جمله کتب ضلال معرفی کرد که مطالعه و ترویج آن جایز نیست. اهل منبر نیز به اتکای این حکم تا آنجا که میتوانستند بهکتاب و نویسنده و تقریظ نویسان آن تاختند. جمعی از طلاب به اعتراض به هتاکیهای اهل منبر به آقایان صالحی و منتظری و مشکینی برای تظلم بهبیت آقای گلپایگانی میروند، که بهجایی نمیرسد. (۵۷)
آقای سیدعلی خامنهای سی سال بعد یعنی حوالی سال ۱۳۸۱ اینگونه دربارهی شهید جاوید اظهار نظر کرده است: «گرایش قوی و اصیلی نیز در میان مبارزین در آن روز وجود داشت که عبارت بود از تلاش برای فرونشاندن فتنه و وادار کردن طرفین دعوا بهخویشتنداری و سکوت. از این گرایش نامی برده نشده است. بهعنوان نمونه من و آقای هاشمی [رفسنجانی] که هر دو با کتاب و مؤلفش میانهای نداشتیم، تلاشهای مشترکی می کردیم. از جمله سفرمان به قم و ملاقات من با مرحوم حاج آقا مرتضی حائری [یزدی] برای جلوگیری از نامهای که شنیدیم قرار است ایشان بنویسند و ملاقات مشترکمان با [سیدحسن] آلطاها که از منبری های قم بود، و از سویی دیگر بحث ما با پیمان که در آن آقای هاشمی خیلی تند شد. ….» (۵۸)
آیا آقای خامنهای در زمان اظهار نظر فوق از انتشار این مطلب آقا مرتضی حائری مطلع بوده است؟ «در السنه معروف است که حضرتعالی تأییدی از کتاب شهید جاوید نموده یا اینکه حضرتعالی اعتراضی بهاین کتاب ندارید. مستدعی از آن حضور مبارک که نظریهی خودتان را مرقوم بفرمائید. باسمه تعالی شأنه. حقیر تأییدی از کتاب فوق نکردهام و قبل از طبع که چند ورق آن را خواندم مشتمل بر اشتباهاتی بود و بعد از طبع نیز عدهای زیاد از اهل دیانت و فضل اباطیلی نقل نمودند. بنابراین آنچه معروف است دروغ میباشد. نعوذ به تعالی فی کل حال وهو المستعان. مرتضی الحائری» (۵۹) وی شهید جاوید را مشتمل بر اشتباهات و اباطیل معرفی کرده است. آیا قرار بوده ایشان مطلبی تندتر از این منتشر کند؟
مراد از طرفین دعوا چیست؟ یک طرف مخالفان سنتی و طرف دیگر نویسنده و تقریظنویسان بودند. خامنهای از گروه سومی میگوید که در قضیه بیطرف بودند و تنها بهمبارزهی سیاسی می اندیشیدند و از اصلاح مذهبی که صالحی و علمای مدافعش آغاز کرده بودند دفاع نمیکردند، با منتقدان سنتی هم همدل نبودند. در حقیقت وی همان منویات آقای خمینی را پیش میبرده است: اصالت مبارزهی سیاسی و تقدم آن بر هر چیز دیگر.
در مقابل صالحی نجفآبادی بهدعوت آقای سیدمحمود طالقانى دههی آخر ماه صفر (از ۲۷ فروردین ۱۳۵۰) را در مسجد هدایت تهران سخنرانی کرده است. (۶۰) این دعوت در اوج تعرض اهل منبر به شهید جاوید و نویسندهاش بسیار پرمعنی بوده، طالقانی در حقیقت در این قضیه روش منتظری را دنبال کرده، دفاع از شهید جاوید. سیدابوالفضل موسوی زنجانی از علمای تهران نیز در نامهای که در ابتدای چاپ دوم بهبعد شهید جاوید درج شده از نویسنده تقدیر کرده: «آن را بهمنظور و هدف از تألیف وافی و کافی دیدم. انصافا در ادای مقصود بههدایت دلیل و برهان راه میانه را طی نمودهاید.» (۶۱) واضح است که مدافعان شهید جاوید در اقلیت بودند. حسن یوسفی اشکوری که در آن سالها در حوزهی علمیهی قم تحصیل میکرده است شخصا شاهد چندین صحنه از نارواداری طلاب و روحانیون نسبت به نویسندهی شهید جاوید و تقریظنویسان آن بوده است. (۶۱ب)
ب. ساواک و شهید جاوید
از حوالی آبان ۱۳۴۹ فشارهای دوجانبه ازسوی ساواک و مخالفان مبارزه با رژیم شاه بر آقایان منتظری، مشکینی و صالحی نجفآبادی به بهانۀ انتشار کتاب شهید جاوید تشدید شد. (۶۲)
رژیم شاه بخصوص ساواک از اختلاف بین مدافعان غالبا انقلابی و مخالفان علی الاغلب سنتی شهید جاوید استقبال کرد، از یکسو برای انتشار و توزیع کتاب تسهیلات ایجاد کرد، از سوی دیگر با همراهی با مخالفان سنتی با مراجعهبه علما تقاضا میکردند که نظرشان را دربارهی محتوای کتاب مرقوم فرمایند، سپس ردیهها را تکثیر و توزیع میکردند و روضهخوانان و اهل منبر را به موضعگیری و تکفیر نویسنده و تقریظنویسان کتاب تشویق میکردند.
دغدغهی ساواک در این زمینهی مسلما علم امام (ع) نبود! یکی کوبیدن روحانیون مبارز بهبهانهی مخالفت با علم امام و انکار ضروریات تشیع و در نتیجه بهحاشیهکشانیدن طرفداران آقای خمینی در حوزههای علمیه بود. دیگری تخطئهی نظریهی خطرناک حکومت اسلامی به عنوان هدف اصلی قیام امام حسین (ع) بود. این نظریه بهراحتی میتوانست به نظریهی اصلی نهضت ضداستبدادی در آن زمان تبدیل شود. بنابراین طبیعی بود که بههر دو دلیل بهرهبرداری از قضیهی شهید جاوید در صدر فعالیتهای ساواک قرار گیرد. ذیلا بهسه نمونه از سوء استفادهی ساواک از این قضیه اشاره میشود:
«تبلیغات حاد در رد کتاب شهید جاوید به وسیلهی وعاظ به صورتى در آمده که احتمال اصطکاک و بیم زد و خورد بین طرفداران [آقای] خمینى به حمایت از صالحى نویسندهی کتاب و [آقایان] مشکینى و منتظرى تقریظنویسان و جناح مخالف کتاب میرود، که از محصول این اختلافات میتوان نسبت به تضعیف بیشتر [آقای] گلپایگانى که بیش از دیگران موجبات جنجال را فراهم مینماید، اقدام نمود.» (۶۳)
«مسئله اختلافات و ناراحتى کاملاً بین روحانیون مشهود است و بایستى از این موضوع کاملاً نهایت بهره بردارى بشود چون افکار اکثر روحانیون نسبت به نویسنده کتاب و تقریطنویسان که از طرفداران [آقای] خمینى میباشند کاملاً مشوب شده، براى ارعاب اطرافیان [آقای] خمینى بطور دائم از جمله [آقایان] منتظرى، مشکینى و صالحى پیشنهاد مینماید که بهعنوان مبلغین مذهبى یا هیئت ذاکرین اعلامیهاى تحت عنوان “اگر حسینعلى منتظرى، على مشکینى و صالحى نجفآبادى در عرض چند روز خود را بهحضور یکى از مراجع قم نرسانند و اظهار ندامت ننمایند، ما به وظیفه دینى و شرعى خود عمل خواهیم کرد” وسیلهی ساواک تهیه و توزیع گردد که با این عمل سه نفر مذکور از وحشت تا حل قضیه ناچار به ترک منطقه خواهند شد؛ در غیر این صورت عواملى وجود خواهند داشت که بهآنان در این زمینه اهانت و احیاناً مورد ضرب قرار گیرند که به هر حال نفع قضیه عاید ساواک خواهد شد، که در آینده با نشر مطالبى دستگاههاى مورد نظر بالاخص [آقای] گلپایگانى را تضعیف کرد.» (۶۴)
«یکى از بازجویان ساواک در بازجویى از آقاى دکتر فضلالله صلواتى از مبارزین اصفهان میگوید: “ما فقط ماموریت داریم این کتاب را پیش علما ببریم و بگوییم که با نوشتهشدن این کتابها اصل دین، اصل تشیع از بین مىرود، حسین(ع) را از دست مردم مىگیرند، دستمالمان را از جیبمان درمىآوریم و اشکهاى دروغیمان را پاک مىکنیم، و یا بعضى از افراد ظاهرالصلاح را وادار مىکنیم که نزد علما و منبریها بروند و آنها را تحریک کنند تا به جاى حمایت از خمینى و طرفدارانش، به شهیدجاوید و نویسنده و مقدمهنویسهایش توهین کنند، و الحمدلله هم موفق بودهایم!”» (۶۵)
به روایت آقای منتظری: «ساواک هم مرتب این قضایا را تعزیهگردانى مىکرد، چون ما سهنفر [منتظری، مشکینی و صالحی] از جمله کسانى بودیم که مرجعیت آیتالله خمینى را امضا کرده بودیم، آنها دستشان که به آیتالله خمینى نمىرسید چون آن وقت ایشان در نجف بودند، به گمان خودشان بهانهی خوبى را گیر آورده بودند. ساواک یک جزوهی چهلپنجاه صفحهاى از نظرات افراد مختلف علیه شهید جاوید درست کرده بود و مرتب این طرف و آن طرف پخش مىکرد.» (۶۶)
مطلب چهارم. تبعید و زندان
آقای منتظری از خرداد ۱۳۴۹ تا بهمن ۱۳۵۷ چهار بار دیگر تبعید و یکبار دیگر بازداشت میشود، بازداشتی که با پیروزی نهضت نیمه تمام میماند. در این مطلب طی دو بحث به شرح مختصر علل این تبعیدها و زندان و امور مهم این دوران میپردازم:
بحث اول. تبعیدها
آقای منتظری در این هشت سال و نیم، دو سال و نه ماه را در چهار شهر نجفآباد، طبس، خلخال و سقز در تبعید گذرانید. (۶۷) اهم وقایع این دوران عبارتند از:
الف. سومین تبعید: خرداد تا بهمن ۱۳۴۹، نجف آباد، ۹ ماه. قضیه از این قرار بود که آقایان منتظری و ربانی شیرازی در اوایل خرداد ۱۳۴۹ اعلامیهی بی امضائی از طرف حوزهی علمیهی قم علیه سرمایهگذاری آمریکائیها در ایران تنظیم و در ۵۰۰ نسخه توزیع میکنند. سیدمحمدرضا سعیدی خراسانی امام جماعت یکی از مساجد تهران به دیدار نویسندگان اعلامیه میرود و میگوید: این اعلامیهی شما خیلى چیز خوبى بود اما حیف که امضا نداشت، اعتبار اعلامیه به امضاى آن است، خوب بود زیر آن را امضا مىکردید. قرار میشود برود چند نفر دیگر را راضی کند تا اعلامیه با امضای حداقل ده نفر (از جمله دو نویسندهی اولیه) منتشر شود. گویا کسی امضا نکرده بود. بالاخره خود ایشان رفته بود و یک چیز کوتاهى در هفت هشت سطر در این ارتباط نوشته بود و خودش به تنهایى امضا کرده بود و با پست براى جاهاى مختلف فرستاده بود، یک نسخه از آن هم برای منتظری و ربانی میرسد. سعیدی بلافاصله بازداشت شده در زندان بهشهادت میرسد. (۶۸)
قبل از درز خبر شهادت آقای سعیدی حوالی ۱۹ خرداد، شبانه آقایان منتظری و ربانی شیرازی دستگیر و به زندان قزلقلعهی تهران اعزام میشوند. دستگیری این دو نفر برای پیشگیری از شورش حوزه بعد از پخش حبر شهادت سعیدی بوده است. در غیاب این دو ساواک جنازهی شهید سعیدی را در وادی السلام قم بدون حضور خانواده دفن میکند، و بعد از دفن، قبر را به پسرش نشان میدهند. طلبهها مطلع میشوند. مجلس ترحیمی در مدرسهی فیضیه برگزار میشود. آقا مرتضی حائری در مجلس شرکت میکند. سیداحمد کلانتر سخنرانی میکند. بعد از مجلس ترحیم طلاب دستهجمعی به طرف وادىالسلام حرکت مىکنند. سید کلانتر بازداشت شده به قزلقلعهی تهران منتقل میشود. کلانتر تا منتظری را میبیند از دور فریاد میزند: سعیدى کشته شد! مرحوم سعیدى براى حفظ استقلال کشور و مبارزه با سرمایهگذارى آمریکا در ایران به شهادت رسید. (۶۹)
در تاریخ ۲۱ خرداد ۱۳۴۹ که آقای منتظری روزهای نخست بازداشت موقت خود را در قزل قلعه میگذرانید دستور دستگیری وی و ربانی و تبعید دیگر امضاکنندگان بیانیهی دوازده امضائی از سوی ساواک صادر شد. (۷۰) دلیل حساسیت ساواک نسبت به این دو نفر بیانیهی دو نفره و کارگردانی ایشان در تلگراف ۴۷ نفره بود. (۷۱) آقای منتظری در همان روز به نجفآباد تبعید شد. (۷۲) از دیگر امضاکنندگان بیانیهی ۱۲ نفره آقایان خزعلی و صلواتی نیز به زابل تبعید شدند. (۷۳)
آقای منتظری در نجفآباد برنامهی تبعید دورهی قبل خود را از سر گرفت. نماز جمعهی وی به کانون مبارزه تبدیل شد. در آبان ماه ۴۹ مادر ایشان بهرحمت خدا رفت. آقای خمینی به ایشان تسلیت گفت. (۷۴) در ذیحجهی آن سال (آذر یا دی ۱۳۴۹) ایشان به حج مشرف میشود. این تنها سفر وی به خانهی خداست. (۷۵)
در ۱۹ دی ۱۳۴۹ آقای خمینی در اجازهنامهای اختصاصی ایشان را بهعنوان «وکیل تامهی خود در وجوه شرعیه» معرفی میکند: «جناب مستطاب عمادالعلماء الاعلام وحجتالاسلام آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری ـ دامت افاضاته ـ وکیل اینجانب میباشند در اخذ وجوه شرعیه از قبیل سهم مبارک امام (ع) و سهم سادات عظام و مجهولالمالک و غیرها. کسانی که میخواهند وجوه شرعیۀ خود را به اینجانب برسانند، به وسیلۀ ایشان بفرستند. اخذ ایشان و قبض رسید ایشان به منزلۀ اخذ و قبض رسید اینجانب است. و نیز وکیل هستند در دستگردان نمودن وجوه شرعیه و امهال به قدری که صلاح دانستند و اخذ.» (۷۶) این قویترین وکالتنامهی وجوه شرعی است که ایشان برای وکلای خود صادر کرده است.
بالاخره در ۲۶ مهر ۱۳۴۹ ساواک در تماس با فلسفی واعظ خبر میدهد که تبعید ایشان به پایان رسیده است. (۷۷)
آقای منتظری از آبان ۱۳۴۹ تا مرداد ۱۳۵۲ فعالیتهای علمی خود را دوباره در حوزهی علمیهی قم از سر میگیرد، هرچند کانون مبارزه در نجفآباد را با سرزدنهای مرتب خود گرم نگاه میدارد. نماز جمعههای این دوران نجفآباد از هر حیث در ایران آن زمان بیسابقه است. (۷۸) در این ایام فرزندش محمد منتظرى در خردادماه ۱۳۵۰ طى یک تعقیب و گریز از چنگ مأموران ساواک متوارى و پس از مدتى زندگى مخفیانه از مرز شرقى ایران و پاکستان بهکمک همرزمانش از کشور خارج میشود. وی بیش از ۷ سال تا دی ۱۳۵۷ بهفعالیت در کشورهای افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، لبنان و فرانسه مشغول بود.
آقای منتظری برای جلوگیری از اعدام رهبران و بنیانگذاران اولیۀ سازمان مجاهدین خلق ایران در نامهی مورخ ۱۱ فروردین ۱۳۵۱ به آقای خمینی خبر میدهد که «بعضی از مراجع و جمعی از علماء بلاد اقداماتی برای تخلص آنان کردهاند»، «بجا و لازم است از طرف حضرتعالی نیز در تایید و تقویت و حفظ دماء آنان چیزی منتشر شود.» (۷۹) اشارهی وی به ملاقات سیدموسی صدر بهنمایندگی از آقایان خوانساری، شریعتمداری، گلپایگانی و مرعشی نجفی برای لغو حکم اعدام محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان بود. (۸۰) آقای خمینی اقدامی در این زمینه نکرد. شاه نیز شفاعت مراجع قم و تهران را نپذیرفت، و سه مجاهد خلق را در تاریخ ۴ خرداد ۱۳۵۱ در میدان چیتگر تهران اعدام کرد.
آقای منتظرى در سال ۱۳۵۱ در ابتدای کتاب “اسلامشناسی” نوشتهی دکتر علی شریعتى چنین نوشت و امضاء کرد: «این کتاب متعلق به اینجانب است و در شرائط فعلى بهعنوان امانت بهمنظور استفادهی عموم بهکتابخانه الحجتیه الحجه [نجفآباد] سپرده میشود.» (۸۱) اعلامیهی جدیدی علیه آقای منتظری با استناد به «مطالب ضاله و علیه مذهب شیعه» کتاب یادشده تنظیم و در نجفآباد توزیع شد. (۸۲)
ب. چهارمین تبعید: شهریور ۱۳۵۲تا مرداد ۱۳۵۳، طبس، یک سال. در اواخر تابستان ۱۳۵۲ به دنبال مجموعهای از فعالیتها از جمله کتاب شهید جاوید (۸۳) رژیم شاه تصمیم به تبعید ۲۶ نفر از مدرسین و طلاب فعال حوزهی علمیهی قم از طرفداران آقای خمینی به اتهام ایجاد تشنج و تحریک مردم به شورش و بلوا به مدت سه سال در نقاط مختلف کشور گرفت. (۸۴) هشت نفر از امضاکنندگان بیانیهی دوازده امضائی مرجعیت آقای خمینی جزء تبعیدیها بودند. در صدر آنها آقای منتظری و اقامت اجباری سه ساله در طبس بود. (۸۵) ایشان از این تاریخ تا پیروزی نهضت متصلا در تبعید و زندان است.
آقای منتظری به روش خاص خود مبارزه را در تبعیدگاه طبس پی میگیرد. ایشان غیر از اقامهی نماز جمعه با اقامهی نماز صبح بهجماعت در ماه رمضان در مسجد جامع و تفسیر قرآن ارتباط صمیمانهتری با مردم محلی برقرار میکند. (۸۶) آقای منتظری زمانی که زمزمهی صلح اعراب با اسرائیل پس از جنگ شش روزه را میشنود به تلگرافخانهی تبعیدگاه طبس میرود و طی تلگرافی به انورسادات رئیس جمهور جدید مصر در مهر ۱۳۵۲ وی را به مقاومت و ادامهی مبارزه تشویق میکند. (۸۷)
فقیه مبارز از تبعیدگاه کویری طبس نامهی مهم مورخ ۱۱ مهر ۱۳۵۲ خود خطاب به مراجع و علما را مینویسد و آنها را به هشیاری و وحدت فرامیخواند. (۸۸) جزئیات آن در مطلب سوم (بحث شهید جاوید) گذشت. یکی از کسانی که چند بار در طبس به دیدار ایشان رفت و در توزیع این نامه مورد تعقیب قرار گرفت آقای سیدعلی خامنهای بود. (۸۹) بعد از توزیع گستردهی این نامهی مؤثر ایشان برای سه روز در ساواک مشهد بازجویی میشود. (۹۰) در طبس برای نخستین بار به وی اجازهی گرفتن وکیل داده میشود. او نیز دکتر احمد صدر حاجسیدجوادی را انتخاب می کند. سه دفاعیهی اعتراضیه از سوی عالم تبعیدی ارسال میشود، از جمله در تاریخ ۱۰ دی ۱۳۵۲. (۹۱) محدودیت و فشار بر ایشان در این شهر دورافتادهی کویری افزایش یافت. آقای مرتضی مطهری به دیدار همبحثش شتافت. (۹۲) رئیس شهربانی را تغییر دادند و نماز جمعه و اقامهی جماعت و برگزاری جلسات تفسیر در مسجد و درس در مدرسهی علمیه را ممنوع کردند. (۹۳) نفوذ گستردهی مردمی و ادامهی مبارزات مؤثر آقای منتظری باعث شده در انتهای ثلث اول تبعید، تبعیدگاه را تغییر دهد. (۹۴)
ج. پنجمین تبعید: مرداد تا آذر ۱۳۵۳، خلخال، ۵ ماه. آقای منتظری را بدون خبر قبلی و ناگهانی بدون اینکه اجازه دهند سعید فرزند خردسالش را همراه ببرد، از گرمای طبس به سرمای خلخال منتقل میکنند. (۹۵) وی شکوائیهی دیگری به وزیر دادگستری مینوسید. (۹۶) با اینکه مردم منطقه ترکزبان بودند اما روابط حسنهای با عالم تبعیدی پیدا کردند. نماز عید ایشان در خلخال را ساواک برهم زد. (۹۷) آقایان مطهری، موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی از جمله بازدیدکنندگان ایشان بودند. با آقای علیاصغر مروارید که وی هم در آن زمان در خلخال تبعید بود یک مباحثه گذاشته بود و تدوین کتاب خمس را در دستور کار خود داشت. (۹۸) ایشان همچنان محور اصلی کمک مالی به خانوادهی زندانیان و تبعیدیهای سیاسی و مبارزین بود. (۹۹) بار دیگر حضور مؤثر آقای منتظری مخل امنیت شهر تشخیص داده شد و اقامت اجباری در منطقهی دشوارتری برای ایشان تجویز شد. (۱۰۰)
د. ششمین و آخرین تبعید: آذر ۱۳۵۳تا تیر ۱۳۵۴، سقز، ۷ ماه. اهالی شهر سقز در کردستان از اهل سنت هستند. علیرغم این تفاوت مذهبی و فرهنگی آقای منتظری با روحانیون و مردم منطقه رابطهی حسنهای برقرار کرده، فعالیتهای دینی، علمی و سیاسی خود را آغاز می کند. (۱۰۱) وی در بدو ورود بار دیگر شکوائیه ای برای وزیر دادگستری میفرستد. (۱۰۲) زمستان بسیار سرد سقز توأم با یخبندان دشواریهای تبعید را مضاعف کرد. همبحث وفادار، آقای مرتضی مطهری بار دیگر در سقز به دیدار وی میرود. (۱۰۳) به دنبال کثرت افرادی که به دیدار عالمان تبعیدی میرفتند ساواک تنها بستگان درجهی یک نسبی و سببی را مجاز به ملاقات کرد. (۱۰۴) محوریت ایشان در امور مالی نهضت در این مقطع علیرغم تداوم تبعید ادامه دارد. (۱۰۵) فعالیتهای چند جانبه و نفوذ فراوان آقای منتظری ساواک را به این نتیجه رسانید که تبعید چارهی کار نیست. او باید دوباره زندانی شود، زندان درازمدت. آقای منتظری مجموعا شش بار در پنج شهر بهمدت ۴۵ ماه از ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۴ در تبعید بوده است.
بحث دوم. زندان
آقای منتظری در سالهای ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶ بدون محاکمه سیزده ماه در زندان قزل قلعه محبوس بود. بعد از محاکمه در دادگاه نظامی به یک سال و نیم حبس با احتساب حبسهای گذشته محکوم میشود. وی از آبان ۴۷ تا اردیبهشت ۱۳۴۸ یعنی هفت ماه دیگر را در زندان قزل قلعه محبوس بوده است. اما نوبت چهارم حبس از جنس دیگری است.
چهارمین بازداشت: تیر ۱۳۵۴. مأموران ساواک شبانه به خانهی آقای منتظری در تبعدگاه سقز هجوم میبرند و پس از تفتیش و ضبط دستنوشتهها، به زندان سنندج منتقل کرده فردای همانروز ایشان به زندان کمیتهی مشترک ضدخرابکاری در تهران و سپس زندان اوین منتقل میشود. در چند شب نخست در زندان کمیته با محمدعلی رجائی همبند بود. (۱۰۶) بهنطر خود ایشان: عمده اتهام من مخالفت با رژیم و نظام شاهنشاهى بود، اما از افراد مختلف علیه من از جمله درباره مبارزهی مسلحانه البته خلاف واقع چیزهایى گرفته بودند، … البته مسائلى هم گفته بودند که فلانى به خانوادهی زندانیها کمک مىکند و علیه نظام افراد را تشویق و تحریک مىکند. (۱۰۷)
الف. شکنجه. شش ماه حبس در سلول انفرادی، ممنوع الملاقات همراه با شکنجههای جسمی و روحی: از زبان خود ایشان: «برای بازجویی [مرا] بردند به اوین، در آنجا دستبند قپانی به دست من زدند؛ دستها را از پشت سر به جوری میبندند که انسان به ستوه بیاید، بعد هم شروع کردند به شلاق زدن، آقای شکری هم آنجا بازجویی میداد، سعیدی بازجو شلاق را به او داد و گفت: “به پاهای این شیخ شلاق بزن !”، ایشان گفت: “نه من دلم نمیآید ایشان استاد من است”، گفت: “پدر فلان بزن”. با این کار میخواست هر دوی ما را بشکند. آقای شکری یواش شلاق را به پای من زد، سعیدی بازجو دید ایشان نمیزند خودش شلاق را گرفت و بنا کرد محکم زدن؛ مرا به پشت خوابانده بودند و پاهایم را بالا گرفته بودند و با شلاق بهکف پایم میزدند مثل چوب و فلک های سابق، ولی با کابل و شلاق سیمی میزدند. از جمله کارهایی که میکردند -بعد ما فهمیدیم مثل اینکه نوار است – از اطاق پهلویی صدای داد و فریاد میآمد، میگفت: آخ، کشتید! کشتیدم، میگم، میگم، نزنید میگم؛ و به این شکل محیط رعب و دلهره ایجاد میکردند. به طور کلی فحاشی خیلی میکردند، حرفهای رکیک خیلی میزدند، میخواستند با این حرفها اعصاب ما را خرد کنند.» (۱۰۸)
«سعیدی بازجو در زندان اوین برای بار آخر مرا بازجویی میکرد، .… آدم خیلی چاقی بود و دستهای بزرگی داشت، خیلی هم بددهن بود، این شخص وقتی داشت مرا بازجویی میکرد چندتا سیلی محکم توی گوش من زد، اولین سیلی را که زد یک صدای عجیبی در گوشم ایجاد شد، گفتم: آخ گوشم پاره شد! و او کلمه زشت و رکیکی را به کار برد، و همین سیلی سبب شد که پرده گوش چپم پاره شد و برای معالجه مدتی مرا بردند بیمارستان ۵۰۱ ارتش و تا مدتها گرفتارش بودم، مرتب چرک میکرد و باید معالجه میکردم. چند وقت پیش که آزمایش کردند فقط شصت هفتاد درصد شنوایی داشت، الان هم شنوایی گوش چپم کمتر از گوش راستم است. تشنجهای من مربوط به اعصاب بود، وقتی سرما میخوردم یا مسائل ناراحت کننده پیش میآمد تشدید میشد، بهخصوص در زندان شدت میگرفت که برای همین قضیه هم مرا بردند بیمارستان ارتش.» (۱۰۹)
سلول انفرادی شش ماه بهطول انجامید. در سه ماه اول هیچ چیز به من نمیدادند، از ماه چهارم صفحهی آگهی روزنامهها به من داده شد. در ماه رمضان بهدرخواست من قرآن دراختیارم گذاشته شد. «مثل اینکه دنیا را به من داده باشند.» این شش ماه نسبتا سخت گذشت. (۱۱۰) ازغندی بازجوی ساواک به ایشان گفته بود: علت اینکه ترا از حوزه دور نگه میداریم و از این طرف بهآنطرف میفرستیم این است که یک خمینی دیگر بهوجود نیاید. (۱۱۱)
ب. حکم دادگاه. از کیفرخواست و جلسهی دادگاه نظامی و مفاد حکم سندی در دست نیست. «در دادگاه نظامى مرا به اتهام مخالفت با رژیم مشروطه! به ده سال زندان که حداکثر مجازات این اتهام است محکوم کردند. اما دلایل چهارگانه دادگاه براى محکوم شناختن من جالب توجه بود: ۱- متهم بر حسب اقرار خود در پرونده نوشته است که فروش مشروبات الکلى و کشف حجاب بر خلاف ضروریات اسلام است! ۲- دو یا سه مرتبه به رادیو بغداد گوش داده است! ۳- به خانواده علماى زندانى کمک مالى کرده است! ۴- طرفدار حکومت اسلامى است!» (۱۱۲)
ایشان در دادگاه از راه نصیحت و ارشاد وارد میشود. وی روحانیت را مانع معضلات اجتماعى در جامعه میداند و قانون اساسى مشروطه که تکیهگاه دادگاه و کیفرخواست نویسان است را به رخ کشیده معنى مشروطه را حق آزادى اظهار نظر و بیان مردم اعلام، و شاه را در آن شرایط سلطان میداند نه حاکم. … در این دادگاه آقای منتظرى از استقلال کشور و حضور تحقیرآمیز مستشاران نظامى آمریکایى سخن گفت. (۱۱۳) همزمان آقای طالقانی به ده سال زندان محکوم شد. (۱۱۴)
ج. بند عمومی زندان اوین. آقای منتظری بعد از شش ماه انفرادی و دادگاه نظامی تشریفاتی در دی ۱۳۵۴ به قسمت بهداری بند یک زندان اوین منتقل میشود، به اتاق آقای طالقانی. بعدا آقایان هاشمی رفسنجانی، لاهوتی، مهدوی کنی، انواری و ربانی شیرازی را میآوردند. (۱۱۵) به تدریج افراد دیگری نیز اضافه شدند. آقای منتظری علاوه بر تدریس و مباحثه، در زندان نماز جماعت، نماز جمعه و نماز عید فطر اقامه میکند. (۱۱۶) بعد از حدود شش هفته مسئولین زندان از برگزاری نماز جمعه ممانعت کردند. (۱۱۷)
بعد از تغییر ایدئولوژی برخی اعضای سازمان مجاهدین خلق و همبند بودن مبارزان مسلمان و مارکسیست مسئلهی نجاست و طهارت در زندانها مطرح شد. هفت نفر از علمای بند یک زندان اوین یعنی آقایان منتظری، طالقانی، ربانی شیرازی، مهدوی کنی، انواری، هاشمی رفسنجانی و لاهوتی تصمیم میگیرند برای تاکید بر هویت دینی در امور مرتبط با طهارت و نجاست از کمونیستها و مشابهین ایشان اجتناب کنند. مجاهدین خلق این تصمیم دینی را مسخره کرده متدینین را بایکوت کردند و با کمونیستها همسفره بودند. این تصمیم برای جلوگیری از سوء استفادهی رژیم مکتوب نشد. (۱۱۸)
آقای منتظرى در پاسخ به درخواست مأمور ساواک که میخواست از تضاد مسلمانان و مارکسیستها برای منافع رژیم استفاده کند بهاو میگوید: “من اگر آزاد باشم در مسجد نجفآباد یا هر جاى دیگر منبر میروم، هم مارکسیستها و کمونیزم و هم شما را محکوم میکنم. اما این جا اگر حرف بزنم سخنگوى شما میشوم و حاضر نیستم سخنگوى شما بشوم”، (۱۱۹)
بعد از وفات آقا سیدمصطفی، آقای خمینی وصیتنامهی جدیدی تنظیم میکند، و فرزندش سیداحمد خمینی را در امور شخصیه، و آقایان حبیباللّه اراکی، رضوانی خمینی، سیدعباس خاتم یزدی و سیدجعفر کریمی را در امور وجوه شرعیه در نجف، و آقایان سیدمرتضی پسندیده [برادر بزرگتر]، شیخ مرتضی حائری [پدر همسر آقای سیدمصطفی خمینی]، سیدمحمد باقر سلطانی [پدر همسر آقای سیداحمد خمینی] و شیخ حسینعلی منتظری را در امر وجوهی که در قم یا سایر بلاد ایران نزد وکلای ایشان است و به حساب ایشان اخذ شده است، وصی قرار میدهد. (۱۲۰) تاریخ وصیتنامهی وجوه شرعیهی ایران ۱۶ دی ۱۳۵۶ است.
وصیتنامه امور وجوه شرعیهی ایران از دو حیث قابل اعتناست: یکی اینکه از چهار وصی سه نفر از اقربای نسبی و سببی هستند و تنها آقای منتظری از غیرخویشاوندان انتخاب شده است. در حقیقت سه نفر نخست از باب احترام و وصی اخیر وصی و وکیل تامالاختیار است. دیگر اینکه آقای منتظری در زمان صدور این وصیتنامه سومین سال از ده سال حبس خود را در زندان اوین میگذراند. با توجه به اوج گرفتن نهضت، آقای خمینی پیشبینی آزادی قریبالوقوع زندانیان سیاسی را داشته است. در مجموع این وصیتنامه و وکالتنامهی سال ۱۳۴۹ نهایت اعتماد آقای خمینی را به شاگردش آقای منتظری میرساند.
با بالاگرفتن مبارزات مردم در پائیز ۱۳۵۷روزی تیمسار مقدم به ملاقات آقای منتظری میاید و خبر از آزادی وی و آقای طالقانی میدهد. روز هشتم آبان بعد از سه سال و نیم زندان «مرا خیلی محترمانه سوار ماشین کردند و آوردند قم تحویل دادند و رفتند.» (۱۲۱)
به شهادت اعلامیههای داخل و خارج از کشور و گزارشهای ساواک و مشاهدات عینی نگارنده در سال ۱۳۵۷ آقایان طالقانی و منتظری از بالاترین محبوبیت عمومی برخوردار بودند. (۱۲۲) بهعنوان نمونه تنها به یک مورد مستند اشاره میشود. در قطعنامهی سیزده بندی مجلس چهلم آقا سیدمصطفی خمینی در مسجد اعظم قم بهدعوت مدرسین حوزهی علمیهی قم که بیش از دههزار نفر در آن شرکت کرده بودند و توسط محمدجواد حجتی کرمانی خوانده شد، بند اول بازگشت سریع مرجع عالیقدر و مجاهد حضرت آیتالله العظمى آقاى خمینى و بند دوم – آزادى زندانیان سیاسى خاصه حضرت آیتالله طالقانى و حضرت آیتالله منتظری است. (۱۲۳)
مطلب پنجم. فعالیتهای علمی
آقای منتظری در این مقطع یعنی از خرداد ۱۳۴۹ تا بهمن ۱۳۵۷ کمتر از سه سال آزاد بوده و بقیه را در تبعید و زندان گذرانیده است. به بیان دقیقتر ایشان در این مقطع سه سال و نیم در زندان و دو سال و نُه ماه در چهار شهر در تبعید بوده، و تنها از اسفند ۱۳۴۹ تا مرداد ۱۳۵۲ متصلا آزاد و در حوزهی علمیهی قم بوده است. اگر دوران تبعید هفت ماهه در زادگاه را هم به این دوران اضافه کنیم ایشان حدود سه سال در شرائط مستقر برای تدریس بوده است.
بههر حال ایشان تدریس خارج خمس را که در سال ۱۳۴۸ در قم شروع کرده بود و به دلیل تبعید سال ۱۳۴۹ قطع شده بود ادامه میدهد. در تبعیدگاه خلخال با علیاصغر مروارید مباحثهی فقهی ظاهرا با موضوع خمس را دنبال میکند. نگارش کتاب خمس را در تبعیدگاه طبس و خلخال ادامه داده در تبعیدگاه سقز در بهار ۱۳۵۴ بهپایان میبرد. در زندان اوین در زمستان ۱۳۵۴ نیز کتاب خمس موضوع درس خارج ایشان بوده است. این کتاب در سال ۱۳۶۳ در قم منتشر میشود. (۱۲۴)
دومین بحث خارج ایشان خارج طهارت است، در زندان اوین از بهار ۱۳۵۵ تا مهر ۱۳۵۷. محور بحث، طهارت حاج آقا رضا همدانی بوده است. جواهر را با مرحوم ربانی شیرازی مباحثه میکرده، و بر طهارت عروه حاشیه میزده است. (۱۲۵) این تعلیقات در ضمن «تعلیقات علی العروه الوثقی» در سال ۱۳۷۳ در قم منتشر شد. (۱۲۶)
سومین بحث ایشان نفس اسفار در زندان اوین از بهار ۱۳۵۵ تا نیمهی سال ۱۳۵۷ بوده است. از جمله شرکتکنندگان این درس آقایان طالقانی و هاشمی رفسنجانی بوده اند. در این مقطع بحث حرکت اسفار را با آقایان عبدالرحیم ربانی شیرازی و محمدعلی گرامی مباحثه میکرده است. (۱۲۷)
چهارمین کار ایشان نگارش کتاب «از آغاز تا انجام (در گفتگوی دو دانشجو)» است که سالها بعد منتشر شده است. سطوری از مقدمهی آن بهشرح زیر است: «این داستان مناظرهگونه را که در این کتاب ثبت شده، من در سال ۱۳۵۶ در زندان اوین در کنار برنامههای روزانهی خود نوشتم و پس از آزادشدن از زندان در آبان ماه ۱۳۵۷ آنرا با تغییرات و اضافاتی و همین طور منتخباتی از نهجالبلاغه در یک دفتر تنظیم نمودم؛ مرحوم محمد آن دفتر را با کتابهای دیگری برای استفاده خود و دوستانش بهتهران برد، بالاخره دفتر و کتابهای من از دست رفت و آخرالامر خود مرحوم محمد نیز از دست ما رفت، خدایش رحمت کند، تا این که در دی ماه ۱۳۷۶ در حالی که در قم در خانهی خود از طرف دادگاه ویژه روحانیت محصور بودم، دوباره مسودهی قلم خوردهی زندان اوین را پاکنویس کردم و در فرصتهای بعد بهتدریج قسمتهای مختلفی را نیز به آن اضافه نمودم. هدف از این نوشته بیان اصول پنجگانه اسلامی به زبان علمی و در عین حال ساده بود. بالاخره اصل این داستان یادگار زندان اوین در زمان شاه است که برای دوستان به یادگار میگذارم.» این کتاب در سال ۱۳۸۲ در قم منتشر شده است. (۱۲۸)
مطلب ششم. از آزادی از زندان تا پیروزی نهضت
آقای منتظری پس از آزادی از زندان در پیام مورخ ۱۰ ابان ۱۳۵۷ در پیامی خطاب بهمردم از محبتهای آنان تشکر کرده بر ادامهی مبارزه تاکید میکند، (۱۲۹) استقبال مردم تهران از آقای طالقانی و استقبال مردم قم از آقای منتظری باشکوه و کمسابقه بود. نزدیک به یکصد هزار نفر از مردم قم به استقبال از آقای منتظری شتافتند. (۱۳۰) آقای خمینی از پاریس استقبال مردم را این گونه تحلیل کرد: «تظاهرات تهران برای آقای طالقانی و تظاهرات قم برای آقای منتظری تظاهراتی بود که مردم علیه شاه کردند و از آنان به عنوان مخالفین شاه تجلیل کردند. در ایران از هر نغمۀ ضد شاهی تجلیل به عمل میآید.» (۱۳۱) دکتر کریم سنجابى، محمود مانیان و حسین مهدیان نخستین شخصیتهایی بودند که آزادی آقای منتظری را تبریک گفتند. (۱۳۲) آقای سیدعبدالله شیرازی در پیامی از مشهد آزادی آقای منتظری ابراز مسرت کرد. (۱۳۳) مراجع قم در ملاقات حضوری آزادی وی را تبریک گفتند.
آقای خمینی در پیام مورخ ۱۱ آبان ۱۳۵۷ آزادی شاگرد طراز اول خود را اینگونه تبریک گفت: «حضرت حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری دامت برکاته، هیچ از دستگاه جبار جنایتکار تعجب نیست که مثل جنابعالی، شخصیت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سالها از آزادی ـ ابتداییترین حقوق بشر ـ محروم و با شکنجه های قرون وسطایی با او و سایر علمای مذهب و رجال آزادیخواه رفتار کند. خیانتکاران به کشور و ملت از سایۀ مثل شما رجال عدالتخواه میترسند. باید رجال دین و سیاست دربند باشند تا برای اجانب و بستگان آنان هرچه بیشتر راه چپاول بیتالمال و ذخایر کشور باز باشد….» (۱۳۴)
آقای منتظری در پاسخ به پیام تبریک آقای خمینی نوشت: «همصدا با ملت مسلمان و مستضعف ایران دعوت حق حضرتعالی و سایر علمای اعلام اعلی الله کلمتهم را مجددا لبیک گفته، و در ادامه انقلاب اسلامی ایران تا پیروزی نهایی و برقراری یک نظام صددرصد اسلامی متکی به آرای عمومی از هیچ کوششی دریغ نخواهم نمود. در خاتمه بقای عمر و دوام رهبری آن زعیم عالیقدر را همواره از خداوند بزرگ مسئلت دارم.» (۱۳۵) وی در مصاحبه با تلویزیون ایبیسی آمریکا گفت: در حال حاضر رفع هرگونه استبداد و فشار بر ملت و بازیافتن آزادى و شخصیت براى ملت مورد نیاز ما است. (۱۳۶)
آقای منتظری اواخر آذر ۱۳۵۷ برای دیدار با آقای خمینی روانهی پاریس شد، و پس از مذاکره با ایشان در تاریخ ۶ دی از طریق سوریه و عراق و زیارت کاظمین، کربلا، نجف، سامرا و دیگر اماکن متبرکه، از مرز خسروى در غرب کشور و قصر شیرین وارد ایران شد، و در مسیر مورد استقبال مردم قرار گرفت. (۱۳۷) پس از آن آقای منتظرى در اوائل بهمن ماه ۱۳۵۷ طى سفرى به اصفهان و نجفآباد با مردم دیدار کرد و مورد استقبال کمسابقه ای قرار گرفت. از آن زمان تا پیروزی انقلاب در مناسبتهای مختلف پیامهای مختلفی صادر میکند. (۱۳۸) در پیام به مناسبت پایان اعتصاب تذکر میدهد: «حفظ و ابقاء آزادی و عدالت تحصیل شده نیز بسته به مقدار رشد و فداکاری شما است.» (۱۳۹) در آن زمان ایشان عضو شورای انقلاب نبوده است. (۱۴۰) در قضیهی تحصن روحانیون در مسجد دانشگاه تهران ایشان نقش مهمی داشت. (۱۴۱) در فرودگاه مهرآباد جزء استقبالکنندگان از آقای خمینی بود. (۱۴۲) اما بعد از استقرار ایشان به قم بازمیگردد تا به درس و بحث و حوزه بپردازد. (۱۴۳)
طى گزارش خیلى محرمانهى ساواک مورخ ۱۳ دی ۱۳۵۷بحث جانشینی آقای خمینی مطرح شده است: “طى یک سال گذشته بین طرفداران آقای خمینى این بحث مطرح است که چه کسى جانشین اوست و افرادى مطرح میشوند که پس از آزادى آقایان طالقانى و منتظرى چون آقای خمینى خطاب به این دو نامه نوشته است بحث بر روى این دو نفر بیشتر است و از مسافرت اخیر آقای منتظری به پاریس چنین به دست میآید که او شخص منحصر به فرد و جانشین آقای خمینى است به ویژه آن که پس از آزادى درصدد پرداخت شهریه است و با کمک گرفتن از آقای خمینى و پس از مراجعت از فرانسه قصد دارد به پرداخت شهریه اقدام کند که زمینه مساعدى براى گسترش فعالیتهاى خود با پیروى از راه امام خمینى است و او بهتر میتواند نظریات آقای خمینى را عملى سازد و…” (۱۴۴)
سه تن از مسشرقین فرانسوی، انگلیسى و ایتالیایى در مصاحبهاى با آقای منتظرى پرسشهایى را پیرامون حکومت اسلامى و نظرگاههاى اسلام در امور سیاسى و اجتماعى مطرح میکنند. در این مصاحبه اولا ایشان به انتخاب رهبر از بین مجتهدان عادل و آگاه و شجاع تاکید میکند، ثانیا شورای فتوایی در ذهن داشته که اجتهاد متناسب با شرائط متحول زمانی مکانی ارائه کند. (۱۴۵)
جمعبندی باب اول
پرسشهای اصلی فصل چهارم «قائممقام رهبری نایب حق منتظری» این بود: مجلس خبرگان در چه شرائطی و با چه تحلیل حقوقی به فکر تعیین رهبری آینده افتاد؟ و با چه موازین و سابقهای به آقای حسینعلی منتظری نجفآبادی رسید؟ پرسش اصلی باب اول فصل چهارم «شخصیت دوم نهضت (از آغاز تا پیروزی)» این بود: نزدیکترین فرد به لحاظ علمی و عملی به شخصیت اول نهضت یعنی آقای خمینی تا بهمن ۱۳۵۷ چه کسی بوده است؟ این باب پاسخ تحلیلی به این پرسش در چهار مرحله بود: مرحله اول ۱۳۰۱ تا ۱۳۴۰ درگذشت آقای بروجردی، مرحلهی دوم ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ تبعید آقای خمینی، مرحلهی سوم ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۹ درگذشت آقای حکیم، و مرحلهی چهارم از ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ پیروزی نهضت.
الف. آقای بروجردی در سال ۱۳۲۳ به کوشش برخی فضلای قم و بیش از همه آقای خمینی به قم آمد و پایهگذار مکتب جدید فقهی در حوزهی قم شد. ایشان از ۱۳۲۵ تا ۱۳۴۰ مرجع اعلای تشیع بوده و شمول مرجعیت او از آن زمان تا امروز بیسابقه است. آقای منتظری شاخصترین شاگرد آقای بروجردی بود که برای نخستین بار تقریرات اصول و فقه آقای بروجردی را به ترتیب در سالهای ۱۳۳۴ و ۱۳۳۷ منتشر کرد. آقای خمینی که تا ۱۳۲۳ در تدریس و تالیف متوغل در عرفان و فلسفه بود، در این سال به تقاضای دو نفر از شاگردان دروس اخلاق، منظومه و اسفارش بهنام های حسینعلی منتظری نجفآبادی و مرتضی مطهری فریمانی درس خصوصی خارج اصول (جلد دوم کفایه) را شروع میکند که هفت سال بهطول می انجامد، و در آخر دوره هشت شاگرد داشته است. آقای خمینی در سال ۱۳۲۸ تدریس فلسفه و عرفان را بهکلی ترک و از ۱۳۳۰ تدریس خصوصی خارج فقه زکات را نیز آغاز میکند، که باز منتظری و مطهری از جمله شاگردان این درس پنج شش نفره یودهاند که بیش از دو ماه بهطول نمیانجامد.
این دو درس خصوصی که به همت منتظری و مطهری شکل گرفت، پایهی هجرت آقای خمینی از فلسفه و عرفان به اصول فقه و سپس فقه شد. آقای خمینی در این پنج سال (۲۸-۱۳۲۴) برنامهای دراز مدت در ذهن خود طراحی کرده و بهتدریج آن را به مرحلهی اجرا گذاشته است. منتظری و مطهری دانسته یا ندانسته نقش مهمی در این تغییر مشی ایفا کردهاند. آنها جرقه را به خرمن زدند، اما بعد از ۱۳۳۰ دیگر درسی با آقای خمینی نداشتند. آقای خمینی در سال ۱۳۳۰ تدریس خارج اصول خود را از اول کفایه از سر گرفت. دورهی سوم خارج اصول ایشان از مهر ۱۳۳۷ آغاز شد و با بیش از یکصد و پنجاه نفر شاگرد به دلیل تبعید ایشان به ترکیه ناتمام ماند. آقای خمینی در دههی سی تدریس خارج فقه را نیز با کتاب طهارت و سپس مکاسب محرمه پی گرفت. درس اصول ایشان در زمرهی پنج درس اول و درس فقه ایشان در زمرهی ده درس اول حوزهی علمیهی قم بود.
آقای منتظری تا بهار ۱۳۴۰ علاوه بر حضور در درس آقای بروجردی خود مدرس سطح عالی فقه (مکاسب) و اصول (رسائل و کفایه) و فلسفه (منظومه، اشارات، اسفار) در حوزهی علمیهی قم است. هر سه درس او از پررونقترین و شاخصترین دروس مرحلهی سطح قم بوده است. وی یکی از اعضای هیأت پنج نفرهی ممتحنهی مرحلهی عالی درس خارج از سوی آقای بروجردی بود. درس فلسفهی او نیز بعد از درس آقای طباطبائی مهمترین درس فلسفهی حوزهی قم محسوب میشد.
ب. آقای بروجردی مرجع اعلای شیعه در تاریخ ۱۰ فروردین ۱۳۴۰ دار فانی را وداع کرد. در نجف آقای حکیم مرجع نخست بود و آقایان خویی و شاهرودی پس از ایشان مطرح بودند. در میان مراجع قم آقای شریعتمداری مقلد بیشتری داشت و سپس آقای گلپایگانی مطرح بود. آقای خمینی در آن زمان مقلدی نداشت، و در میان مردم ناشناخته بود و یقینا مرجع تقلید نبود. کسب مرجعیت به لحاظ مقام اثبات و اقبال به آقای خمینی در حوزهی تقلید با موضعگیریهای جسورانه و انتقادهای تند ایشان از رژیم شاهنشاهی در چند جریان پیدرپی حاصل شد. بههر حال در سال ۱۳۴۳ در زمان تبعید به ترکیه حتی بعد از این مبارزات شجاعانه، آقای خمینی اگرچه شاخصترین روحانی معترض رژیم شاه و مشهورترین مجتهد سیاسی شیعه شناخته میشد، اما به دشواری در زمرهی یکی از ده چهرهی نخست مرجعیت تقلید شیعه به حساب میآمد. اما بههر حال مرجعیت ایشان در آن حوالی آغاز شده بود. آقایان شریعتمداری، میلانی، مرعشی نجفی و محمدتقی آملی در آن شرائط اضطراری که جان آقای خمینی در خطر اعدام بود به مرجعیت او شهادت دادند و منتظری نیز در این امر مؤثر بود. با تبعید آقای خمینی در آبان ۱۳۴۳ بار اصلی مبارزه در داخل کشور چه به لحاظ علمی و چه به لحاظ عملی و مبارزاتی بر دوش آقای منتظری قرار میگیرد. در امور مالی مبارزه شبکهی عراق زیر نظر آقا سیدمصطفی خمینی و شبکهی ایران آن زیر نظر آقای منتظری کار میکرد. آقای منتظری در تابستان سال ۱۳۴۴ زمانی که هنوز آقای خمینی در بورسای ترکیه در تبعید بود، مخفیانه برای جلب حمایت آقای سیدمحسن حکیم – که مرجع اول تشیع در آن زمان است – از آقای خمینی سفری به نجف میکند، تا شبهات القاءشده دربارۀ آقای خمینی را از ذهن ایشان رفع کند. در اسفند ۱۳۴۵ برای تبادل نظر در برخی مسائل حیاتی با آقای خمینی مخفیانه با لنج ازطریق آبادان به نجف سفر میکند که هنگام بازگشت بازداشت میشود.
آقای منتظری از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۷ چهار بار زندانی و شش بار تبعید میشود. زندان نخست اول فروردین ۱۳۴۵ به مدت یک سال است و بار آخر ۱۳۵۴ محکوم به ده سال حبس. او در مسجد سلیمان، سه بار در نجفآباد، طبس، خلخال و سقز به مدت سه سال و هفت ماه در تبعید بوده است. وی دو بار در دادگاه نظامی محاکمه شده است. ایشان بیش از پنج سال را در پشت میلههای زندان گذرانیده است. در زندان اول و چهارم ماهها در سلول انفردی بوده و شکنجه شده است، آثار شکنجه تا آخر عمر او را رنج میداده است. تضییقات، زندانها و تبعیدهای متعدد به گونهای طراحی شد که از استقرار علمی او جلوگیری کند. ایشان در فواصل زندان و تبعید دروس خارج فقه صوم و خمس و نیز خارج اصول از ابتدای قطع تا اواسط برائت را تدریس کرده است.
پ. آقای سیدمحسن حکیم مرجع اعلای شیعه در سن ۸۱ سالگی در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۴۹ در نجف دار فانی را وداع گفت. مقلدان آقای حکیم اکثرا از آقای خویی تقلید کردند. بههرحال بعد از درگذشت آقای شاهرودی، آقای خویی مرجع اول نجف بلکه تشیع بود. در قم کماکان به ترتیب آقایان شریعتمداری و گلپایگانی مراجع اول و دوم قم بودند. آقایان خوانساری و میلانی هم در تهران و خراسان متنفذ بودند. مرجعیت آقای خمینی در آن دوران در چه ردهای بود؟ در خرداد سال ۱۳۴۹ چهارده نفر از مجتهدین و مدرسین صاحب نام نجف «اعلمیت» آقای خویی را اعلام میکنند. شاه به آقایان خوانساری و شریعتمداری تلگراف تسلیت میفرستد و پاسخ میگیرد. چهل و هفت نفر از شاگردان آقای خمینی در قم در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۴۹ درگذشت آقای حکیم را به استاد خود آقای خمینی تسلیت میگویند.
سه روز بعد از وفات آقای حکیم، آقایان منتظری و ربانی شیرازی (از شاگردان مبارز آقای گلپایگانی) در اعلامیهی مشترکی آقای خمینی را «لایقترین و صالحترین فرد برای تصدی مرجعیت تقلید و زعامت مسلمانان» معرفی میکنند. سه چهار روز بعد آقایان منتظری و ربانی شیرازی موفق میشوند ده نفر دیگر از فضلای حوزهی علمیهی قم را با خود همراه کرده در پاسخ به پرسش مشترکی بهطور مجزا آقای خمینی را بهعنوان «مرجع جایزالتقلید» به مؤمنین معرفی کنند. امضاکنندگان این بیانیهی دوازده نفره عبارت بودند از: حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی، علی مشکینی، نعمتالله صالحی نجفآبادی، محمد فاضل لنکرانی، حسین نوری همدانی، ابراهیم امینی، یحیی انصاری شیرازی، ابوالقاسم خزعلی، احمد جنتی، محمد شاهآبادی و غلامرضا صلواتی. آقای خمینی در آن زمان احتمالا یکی از هفت مرجع اول شیعیان محسوب میشد. اما بسیاری از شیعیان از آقایان خوئی، شاهرودی، شریعتمداری، گلپایگانی، میلانی، و خوانساری تقلید میکردند، و فضل حوزوی هیچیک از آنها هم کمتر از آقای خمینی نبود. آنچه آقای خمینی را از مراجع تقلید دیگر متمایز میکرد مبارزات شجاعانهی سیاسی ایشان بود نه برتری علمی. هیچیک از علمای قم در متن معرفینامههای مکتوب خود از عبارت فنی «أعلم» برای آقای خمینی که شرط لازم مرجعیت تقلید در این مدرسه بوده استفاده نکردهاند. بهعبارت دیگر هیچیک از شاگردان و مروجان آقای خمینی در آن زمان ایشان را اعلم نمیدانستند تا بر طبق موازین فقهی ایشان را شرعا به مردم معرفی کنند، اما ترویج مرجعیت ایشان را صلاح و مصلحت میدانستند. آنها بهدنبال معرفی رهبر و زعیم دینی بهمردم بودند که البته واجد شرائط عمومی تقلید هم بوده باشد.
در معیارهای رایج فقهی از جمله در تحریرالوسیله آقای خمینی ملاکی غیر از اعلمیت فقهی و ورع برای جواز تقلید ذکر نشده است. به زبان دیگر مصلحت اسلام و مسلمین و حساسیت شرائط زمان در زمرهی موازین فقهی مرجعیت تقلید نبوده است. ضرورت مبارزهی سیاسی و مصلحت مسلمین ایران دغدغهی اصلی فضلای قم بوده باشد و التفاتی به لوازم فقهی و شرعی تصمیم سترگ سیاسی خود نداشتهاند. اولویت مبارزهی سیاسی حتی در معرفی مرجعیت تقلید در میان پیروان آقای خمینی در دوران نهضت امری غیرقابل انکار است. به کارگیری فقه مصلحتمحور ناآگاهانه از همین زمان آغاز شده است. البته در آن زمان دوران جنینیاش را طی میکرد و زمان درازی برای آشکارشدن لوازم نظری و عملیاش لازم بود. در این زمینه بهتفصیل سخن خواهم گفت.
دو تن از مراجع هفتگانه یعنی آقای سیدمحمود حسینی شاهرودی در سال ۱۳۵۳ در نجف و آقای سیدمحمدهادی میلانی در سال ۱۳۵۴ در مشهد دارفانی را وداع گفتند. آقای خمینی در زمان ورود به پاریس در مهر ۱۳۵۷ یکی از پنج مرجع تقلید اول شیعه بود. دیگر مراجع مطرح آن زمان عبارت بودند از آقایان خوئی، شریعتمداری، گلپایگانی، و خوانساری. بهنظر میرسد در آن زمان تعداد مقلدان آقای خمینی با تعداد مقلدان آقایان گلپایگانی قابل مقایسه بود. هرچند مرجع اعلای شیعه در آن دوران آقای خوئی بود، و در ایران آقایان خوئی و شریعتمداری مقلدان بیشتری داشتند.
بعد از خلع آقای سیدکاظم شریعتمداری از مرجعیت در ۱ اردیبهشت ۱۳۶۱ توسط جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم و جامعهی روحانیت مبارز تهران (دو تشکل روحانی نزدیک بهآقای خمینی) از یک سو و سختگیری در گزینشها که تقلید از مراجع مبغوض حکومت امتیاز منفی برای متقاضیان کار یا تحصیلات عالیه محسوب میشد موج جدیدی از تقویت مرجعیت آقای خمینی رهبر جمهوری اسلامی در خرداد ۱۳۶۱ آغاز شد.
بار دیگر آقای منتظری نخستین فقیهی است که در زمینهی مرجعیت آقای خمینی اظهار نظر کتبی کرده است. وی در شهادتنامهی جدید خود مرجعیت آقای خمینی را متعین اعلام کرده است. دیگر مبلغان مرجعیت آقای خمینی در دور جدید آقایان مشکینی، جوادی آملی، فاضل لنکرانی، مهدوی کنی و ابوالحسن شیرازی بودهاند. در دههی اول جمهوری اسلامی دوازده مرجع تقلید مطرح بودهاند. بعد از حذف آقای شریعتمداری سه مرجع اصلی تشیع تا خرداد ۱۳۶۸ به ترتیب عبارت بودند از آقایان خوئی، خمینی و گلپایگانی. آقای خوئی تا زمان وفات، مرجع اول تشیع محسوب میشد، خارج از ایران با فاصلهی زیاد و در داخل ایران شانهبهشانهی آقای خمینی.
ت. آقای نعمتالله صالحی نجفآبادی در سال ۱۳۴۹ کتابی به نام شهید جاوید با تقریظ آقایان منتظری و مشکینی منتشر کرد. این کتاب متفاوت چندین سال محور مجادلات کلامی و سیاسی در میان روحانیون و مبارزان بود. دو نکتهی جدید کتاب صالحی نگاهی معقول به علم ائمه و برنامهی اقامهی حکومت در قیام امام حسین بود. قاطبهی اهل منبر و روضهخوانان به مخالفت شدید با کتاب و نویسنده و تقریظنویسانش برخاستند. برخی مراجع تقلید به خصوص آقای گلپایگانی شهید جاوید را از کتب ضاله اعلام کرده خواندنش را حرام دانستند. ساواک هم در دامن زدن به آتش تفرقه بسیار فعال بود و اکثر ردیهها با کارگردانی پشت پردهی ساواک تحصیل شده است. مخالفان شهید جاوید منحصر به طیف سنتی نبود، در میان طرفداران آقای خمینی برخی از قبیل آقایان محمدفاضل لنکرانی و داماد وی شهابالدین اشراقی نیز بر شهید جاوید ردیه نوشتند.
آقای خمینی در قضیهی شهید جاوید سکوت پیشه کرد. برای او مسئلهی اصلی مبارزهی سیاسی با شاه بود و هر امر دیگر حتی اصلاح فکر مذهبی امری ثانوی بود. اگرچه آقای مشکینی زیر بار سنگین فشار مجبور شد برخلاف میلش توضیحنامه بنویسد، آقای منتظری و صالحی تا آخر از محتوا و پیام کتاب دفاع کردند. برخورد روحانیت شیعه با کتاب متفاوت شهید جاوید یکی از اسناد عدم سعهی صدر و نارواداری روحانیون شیعه است. نامهی سرگشادهی مورخ مهر ۱۳۵۲ آقای منتظری از تبعیدگاه طبس و پاسخنامهی مورخ مرداد ۱۳۵۶ آقای خمینی از تبعیدگاه نجف دربارهی مباحث فکری نشان از دو تفکر متفاوت میدهد، که آثار خود را در سالهای بعد نشان داد. آقای خامنهای به دلیل پخش نامهی سرگشادهی آقای منتظری تحت تعقیب قرار گرفته است.
ث. اگرچه آقای منتظری برای رهایی بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق از اعدام در فروردین سال ۱۳۵۱ از آقای خمینی استمداد میکند و پاسخ نمیگیرد، و نیز خانوادهی مجاهدان زندانی همانند دیگر خانوادههای زندانیان سیاسی از کمکهای مادی وی برخوردار بودهاند، اما بعد از تغییر ایدئولوژی برخی از اعضای این سازمان در سال ۱۳۵۴ آقایان طالقانی و منتظری و پنج نفر دیگر از روحانیون همبند در اوین اعلام میکنند برای تاکید بر هویت اسلامی در امور مرتبط با طهارت و نجاست از کمونیستها و مشابهین ایشان اجتناب میکنند.
سه ماه بعد از درگذشت آقا مصطفی خمینی، در دی ماه ۱۳۵۶ آقای خمینی وصیتنامه های خود را نسبت به امور شخصیه، و وجوهات شرعیه در عراق و ایران تجدید میکند. از چهار وصی ایران سه نفر از اقربای نسبی و سببی آقای خمینی هستند و تنها آقای منتظری از غیرخویشاوندان انتخاب شده است. در حقیقت سه نفر نخست از باب احترام و وصی اخیر وصی و وکیل تامالاختیار است. در آن زمان آقای منتظری سومین سال حبس ده سالهی خود را در اوین میگذراند. قبل از آن در دی ۱۳۴۹ آقای خمینی قویترین وکالتنامهی وجوه شرعی را برای ایشان صادر کرده بود: اخذ ایشان و قبض رسید ایشان به منزلۀ اخذ و قبض رسید اینجانب است.
بهدنبال بالاگرفتن نهضت، آقایان منتظری و طالقانی در آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شدند. استقبال مردم تهران از آقای طالقانی و استقبال مردم قم از آقای منتظری باشکوه و کمسابقه بود. نزدیک به یکصد هزار نفر از مردم قم به استقبال از آقای منتظری شتافتند. طالقانی و منتظری محبوبترین شخصیتهای نهضت پس از آقای خمینی بودند. آقای منتظری اواخر آذر ۱۳۵۷ برای دیدار با آقای خمینی روانهی پاریس شد. در آخرین اظهار نظر بینالمللی اولا ایشان به انتخاب رهبر از بین مجتهدان عادل و آگاه و شجاع تاکید میکند، ثانیا شورای فتوایی در ذهن داشته که اجتهاد متناسب با شرائط متحول زمانی مکانی ارائه کند.
با توجه به مستندات فوق آقای منتظری شخصیت دوم نهضت (از آغاز تا پیروزی) بوده است، هم به لحاظ علمی و دینی هم به لحاظ عملی و مبارزاتی. آقای منتظری نقش اول در تحقق مرجعیت آقای خمینی داشته و بازوی اصلی زعامت سیاسی وی در داخل کشور بوده است.
پایان باب اول
۴ بهمن ۱۳۹۴
یادداشتها:
* عناوین سه فصل نخست عبارت بود از: «نورافشانی بر تاریکخانهی روحالقوانین»، «نظارت در نطفه خفه شدهی خبرگان بر رهبری» و «اعلام خطر رخنهی بزرگ در نظام سه سال قبل از وقوع».
** عناوین سه باب دیگر عبارتند از: شخصیت دوم نظام (از بهمن ۵۷ تا تیر ۶۴)، مصوبات مجلس خبرگان در مورد رهبری آینده (تیر – آبان ۱۳۶۴)، و قائممقام رهبری (از آبان ۶۴ تا فروردین ۶۸).
*** عناوین سه مبحث قبل: «تأسیس درس خارج آقای خمینی»، «مجاهدتهای سیاسی و زمزمهی مرجعیت»، با عنوان «هجرت از عرفان و حکمت به فقه و اصول»، و «مبارز اول داخل کشور». دو مطلب قبلی مبحث چهارم با عنوان زیر منتشر شده است: «معرف مرجعیت آقای خمینی».
**** حسن فرشتیان این نوشتار را بهطور کامل و با دقت قبل از انتشار مطالعه کرده و تذکرات ارزندهای داده است. حسن یوسفی اشکوری قضیهی شهید جاوید را قبل از انتشار خوانده و نکات مفیدی با نگارنده درمیان گذاشته است. از هر دو سپاسگزارم.
(۱) سرگذشت مولف در ابتدای کتاب عصای موسی، انتشارات امید فردا، تهران، ۱۳۸۰، ص۱۲-۱۱. برخی شاگردان وی: محمدرضا مهدوی کنی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد محمدی گیلانی، عباس محفوظی، حسن صانعی، حسن لاهوتی اشکوری، مهدی ربانی املشی و موسوی یزدی. (پیشین، ص۱۱)
(۲) پیشین، ص۱۲.
(۳) صالحی یکی از دوازده مدرس حوزهی علمیهی قم بود که در سال ۱۳۴۹ از مرجعیت آقای خمینی کتبا دفاع کرد: «صلاحیت مرجعیت عامه حضرت آیتاللهالعظمى آقاى خمینى مدظلهالعالى از قضایایى است که قیاساتها معها و کالنار على المنار والشمس فى رابعه النهار. تأیید و ترویج و تقویت معظمله وظیفه شرعى هر فرد مسلمان علاقهمند به اسلام و مصالح مسلمین است.» (۱۳۴۹/۳/۱۶) سیر مبارزات امام خمینى در آئینه اسناد، ج ۱۱، ص۳۸۰؛ و روحانی زیارتی، نهضت امام خمینی، ج۱، ص۸۱.
(۴) سرگذشت مولف، عصای موسی، ص۱۳-۱۲.
(۵) سیزده مقاله از سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۵به ترتیب تاریخ انتشار: رابطه حقوق و اخلاق، علی (ع) در بستر شهادت، علی (ع) مردی که دنیا او را نشناخت، فاطمه بانوی نمونه، عید غدیر یا ولایت عهدی علی (ع)، یک امتیاز روشن قرآن، بانوی مهربان در کنار پدر، مقایسه تواریخ قرآن با کتب عهدین، یک نیروی مرموز، گوشهای از سیاست خارجی اسلام، چرا علی (ع) زمامداری را قبول کرد؟، آیا علی (ع) قاتل خود را بیدار کرد؟، آیا اسلام دین خون و شمشیر است؟ این مقالات در سال ۱۳۶۴ در کتاب «مجموعه مقالات» منتشر شده است.
(۶) کتابهای صالحی بعد از شهید جاوید بهترتیب زمان نگارش:
– عصای موسی یا درمان بیماری غلوّ، نگارش ۱۳۵۵، انتشار ۱۳۸۰.
– نامهی سرگشاده درباره کنفرانس طائف و مسئلهی جنگ بههاشمیرفسنجانی، نگارش اسفند ۱۳۵۹، انتشار ۱۳۷۸.
– توطئهی شاه بر ضدامام خمینی، یا نیرنگهای سیاسی ساواک علیه حوزههای علمیه، ۱۳۶۲.
– ولایت فقیه حکومت صالحان، ۱۳۶۳.
– نگاهی دیگر: تحلیل نامهی ۱۳۶۸/۱/۶ امام خمینی به فقیه عالیقدر، نگارش ۱۳۶۸.
– پژوهشی جدید در مبحث فقهی، ۱۳۷۸.
– نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهّری، ۱۳۷۹.
– حدیثهای خیالی در تفسیر مجمع البیان، به همراه چهار مقاله تفسیری، ۱۳۸۲.
– جهاد در اسلام، ۱۳۸۲.
– غلوّ: درآمدی بر افکار و عقاید غالیان در دین، ۱۳۸۴.
– قضاوت زن در فقه اسلامی، همراه با چند مقاله دیگر، ۱۳۸۴.
این سه کتاب هم بعد از وفات ایشان منتشر شده است:
– زندگی من و شهید جاوید: خاطرات، به اهتمام مجتبی لطفی، کویر، تهران، ۱۳۹۰.
– تاثیر روایات در تفسیر و فهم قرآن؛ به کوشش محمدعلی کوشا، صحیفهی خرد، قم، ۱۳۹۱.
– ترجمهی قرآن کریم، کویر، تهران، ۱۳۹۴.
این دو کتاب هم بعد از وفات دربارهی ایشان منتشر شده است:
– یادنامه حضرت آیتالله حاج شیخ نعمتالله صالحینجفآبادی، تدوین ستاد همایش نعمت صالح. صحیفهی خرد، قم، ۱۳۸۶.
– شوکران اندیشه: خاطرات و اندیشههایی از آیتالله صالحینجفآبادی، بهاهتمام مجتبی لطفی، کویر، تهران، ۱۳۹۴
(۷) برای اهمیت شهید جاوید به این دو منبع بنگرید:
Hamid Enayat, Modern Islamic Political Thought, MacMillan Press Ltd, 1982; Foreword by: Roy Mottahedeh, I.B.Tauris &Co Ltd, 2005, pp.18-51.
ترجمه فارسی: اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، نوشته حمید عنایت، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۲. ترجمهی دیگر: تفکر نوین سیاسی اسلام، ترجمه ابوطالب صارمی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۲. بنگرید به فصل اول.
Evan Siegel, The Politics of Shahid-e Jawid; in The Twelver Shi’i in Modern Time, Religious Culture and Political History, edited by Rainer Brunner & Werner Ende, Brill, Leiden, 2001, pp. 150-177.
(۸) صالحی نجفآبادی، شهید جاوید، مقدمه، ص ۱۴.
(۹) صالحی نجفآبادی، عصای موسی یا درمان بیماری غلوّ، مقدمهی مؤلف، ص۱۵.
(۱۰) مشخصات نُه کتاب منتشر شده در نقد شهید جاوید در سال ۱۳۵۰:
– سید احمد فهری، سیری در سرّ شهادت سالار شهیدان حسین بن علی (ع)، تهران، ۱۳۵۰، ۴۰۲ ص.
– شهابالدین اشراقی و محمد فاضل لنکرانی، پاسداران وحی، ۱۳۵۰، ۴۵۶ ص.
– محمدعلی انصاری، دفاع از حسین شهید: رد بر کتاب شهید جاوید، ۱۳۵۰، ۶۳۰ صفحه.
– علی پناه اشتهاردی، کتاب هفت ساله چرا صدا درآورد؟ ۱۳۵۰، ۴۴۰ صفحه.
– عبدالصاحب محمدمهدی مرتضوی لنگرودی، یک تحقیق عمیقتر در موضوع قیام حسین بن علی(ع)، جواب او از کتاب او یا پاسخ به شبهات کتاب شهید جاوید، ۱۳۵۰، ۲۸۸ ص.
– محمدحسین اشعری، حسین کریمی، سیدحسن آلطه؛ یک بررسی مختصر پیرامون قیام مقدس شهید جاوید حسین بن علی (ع)، ۱۳۵۰، ۱۲۳ ص.
– علی کاظمی، راه سوم یا نظری درباره شهید جاوید حسین بن علی، قم، [۱۳۵۰]، ۱۲۸ صفحه.
– میرزاابوالفضل زاهدی قمی، مقصد الحسین، ۱۳۵۰، ۵۶ صفحه.
– رضا استادی، بررسی قسمتی از کتاب شهید جاوید، ۱۳۵۰، ۱۰۷ ص.
(۱۱) لطفالله صافی گلپایگانی، حسین (ع) شهید آگاه و رهبر نجات بخش اسلام، ۱۳۵۲، ۴۹۸ص. در سال ۱۳۵۱ نیز این نقد منتشر شده: محمدتقی صدیقین اصفهانی، حسین و پذیرش دعوت،۱۳۵۱، ۱۰۲ ص.
(۱۲) این دو نقد بهصورت اعلامیه و جزوه در آن زمان توزیع شده است: نقد آیتالله رفیعی قزوینی، دو صفحه؛ نقد علامه طباطبائی. هر دو در کتاب سرگذشت شهید جاوید استادی منتشر شده است.
(۱۳) ساواک شاه نویسندهی اصلی کتاب را کشف کرد و فرمهای چاپشدهی کتاب را با قدرت اسلحه از چاپخانه بردند. (صالحی نجفآبادی، عصای موسی یا درمان بیماری غلوّ، مقدمهی مؤلف، ص۱۶-۱۵)
(۱۴) کتاب استادی توسط انتشارات قدس قم در سال ۱۳۸۲ در ۶۰۲ صفحه منتشر شده است.
(۱۵) عنوان دیگر کتاب: توطئه شاه بر ضد امام خمینی در رابطه با قتل حجتالاسلام شمسآبادی و جنجال مربوط به شهید جاوید، تهران، رسا، ۱۳۶۲.
(۱۶) به اهتمام مجتبی لطفی، تهران، کویر، ۱۳۹۰.
(۱۷) صالحی حداقل دو نوبت در این زمینه سخن گفته است: «من وقتى کتاب شهید جاوید را تألیف کردم، به نظرم رسید قبل از چاپ چند نفر از صاحبنظران از علماء بخوانند. هر چند من در شهید جاوید نظرات سیدمرتضى و شیخ طوسى را منعکس کرده بودم، اما چون آنها فراموش شده بود، این کتاب تازه بود و گفتم براى احتیاط بدهم چند نفر از علما بخوانند و نظر بدهند، شاید براى تکمیل کتاب یا احیاناً رفع نواقصى که در آن هست کمک کنند. [۱] اول فرستادم براى مرحوم حاج میرزا عبدالله مجتهدى تبریزى که ایشان در ایران معروف بود که تاریخدان مثل ایشان نداریم و بالاخص تاریخ اسلام. آن را خواند و نامهاى به من نوشت و تقدیر کرد. [۲] یک نسخه براى مرحوم مجدالدین محلاتى در شیراز فرستادم و ایشان آن را به پدرش آیتالله بهاءالدین محلاتى داده بود و خوانده بود و نامه نوشت که کتاب بسیار عالى است و پدرم آن را پسندید. [۳] یک نسخه به شهید [مرتضی] مطهرى دادم، ایشان کتاب را بسیار ستود و آن را نفیس خواند و فقط ایشان بود که به من گفت موارد تأملى هم دارد، اما منتظر انتشار آن هستیم. [۴] یک نسخه به شهید [سیدمحمد] بهشتى دادم. آن را خواند و از من بسیار تمجید کرد. [۵] یک نسخه به آقاى منتظرى و [۶] یک نسخه به آقاى مشکینى دادم، هر دو آن را تحسین کردند؛ این دو نفر تفریظى بر کتاب نوشتند که در ابتداى آن چاپ شده است. [۷] یک نسخه به آقاى [سیدمحمدرضا موسوی] گلپایگانى دادم، چند دفعه از ایشان سؤال کردم، گفت: وقت ندارم و خواندنش را قبول نکرد. [۸] یک نسخهاش را براى آقاى [سید شهابالدین] نجفى مرعشى بردم. او حاضر نبود بخواند. میگفت فرصتم کم است. هیچ کدام از مراجع قم نخواندند. قبل از چاپ نخواندند، بعد از چاپ هم نخواندند. [۹] به یک نفر از مراجع دیگر [آقای سید کاظم شریعتمداری] دادم، کتاب را پس داد و گفت ۴۰ صفحهاش را بیشتر نتوانستم بخوانم. وقتم کم است.» (یادنامه آیتالله صالحى نجفآبادی، صحیفهی خرد، ۱۳۸۶، ص ۱۰۷-۱۰۶ به نقل از خاطرات مرحوم صالحى نجفآبادی)
نقل فوق با روایت سیدهادی خسروشاهی از صالحی نجفآبادی کاملا سازگار است. در روایت اخیر بهنام آقای شریعتمداری تصریح شده است. علاوه بر آن در مورد شش نفر از فضلا متذکر شده: «اغلب آنان بهطور مکتوب و یا در دیدارهای حضوری آنرا تایید کردند و فقط آقای مطهری گفتند من در مواردی با نظریهی منقول شما موافق نیستم، ولی منتظرم کتاب منتشر شود تا نقد و بررسی کاملی بهعمل آورم.» در روایت خسروشاهی به اسم آقای بهاءالدین محلاتی اشارهای نشده است. در مورد مراجع ثلاثهی قم گفته: «دو بزرگوار نخستین اصلا کتاب را نپذیرفتند و گفتند وقت و فرصت کافی برای مطالعه آن ندارند. آقای شریعتمداری هم گفتند که من فقط توانستم ۴۰-۳۰ صفحهی آن را بخوانم و فرصت کافی لازم برای مطالعهی کامل آن و اظهار نظر پیدا نکردهام و لذا کتاب را پس دادند، ولی متاسفانه این بزرگواران حتی پس از چاپ کتب و شروع اعتراضات طراحی شده در حوزه حاضر نشدند که کتاب را بخوانند و نظراتشان را بگویند تا من اقدام و اصلاح کنم.» تقریظ ابتدا بساکن آقایان منتظری و مشکینی هم در روایت خسروشاهی نیامده است. (خاطرات مستند سیدهادی خسروشاهی دربارهی آیتالله علی مشکینی، حدیث روزگار شماره ۱۱، انتشارات کلبهی شروق، قم، ۱۳۹۲، ص۹۲-۹۱)
(۱۸) منتظری، خاطرات، ج۱ ص۳۰۳-۳۰۲. تاریخ تقریظ آقای منتظری ۱۵ صفر ۱۳۹۰ (۲ اردیبهشت ۱۳۴۹) و تاریخ تقریظ آقای مشکینی ۴ ربیع الثانی ۱۳۹۰ (۱۹ خرداد ۱۳۴۹) است. در اینجا دو احتمال است: یکی اینکه تقریظ منتشرشدهی آقای مشکینی در کتاب، نگارش ثانیهی ایشان باشد، دیگر اینکه آقای منتظری در ذکر تاریخ این بخش خاطرهی خود خطا کرده باشند. در این تحقیق ملاک تاریخ مکتوب دو تقریظ است. جمعی از علما و دانشمندان که قبل از انتشار جداگانه از کتاب تعریف و تمجید کرده بودند عبارت بودند از آقایان بهاءالدین محلاتی، میرزا عبدالله مجتهدى تبریزى، مجدالدین محلاتی، و سیدمحمد بهشتی.
(۱۹) متن نامهی مورخ ۱۲ جمادی الثانی ۱۳۸۹ [۴ شهریور ۱۳۴۸]: ستیز با ستم، ج۱، ص۶۱۳.
(۲۰) «یک نسخه از چاپ شدهاش را براى امام در نجف فرستادم.» (پیشین، به نقل از یادنامهی آیتالله صالحى نجفآبادی، صحیفهی خرد، ۱۳۸۶، ص۱۰۸ به نقل از خاطرات مرحوم صالحى) اینکه دلیل این تاخیر طولانی چه بوده، بر من مشخص نیست.
(۲۱) تقریظ مورخ ۱۵ صفر ۱۳۹۰ (۲ اردیبهشت ۱۳۴۹) آقای منتظری بر کتاب شهید جاوید صالحی مندرج در ابتدای آن از نخستین چاپ در ۱۳۴۹.
(۲۲) منتظری، خاطرات، ج۱، ص۳۰۶-۳۰۵. نیز بنگرید به ستیز با ستم ص۶۳۰-۶۲۹ به نقل از شیخ حسین لنکرانى به روایت اسناد ساواک، ص۳۳۵.
(۲۳) پیشین، خاطرات، ج۱، ص۳۰۰.
(۲۴) پیشین، ص۸۳۶-۸۳۴، پیوست ۲۴.
(۲۵) خامنهای: «یادم هست نامهی خوبی ایشان [منتظری] نوشته بودند خطاب به علمای بلاد که آن را فرستادند مشهد. من مقدار زیادی از آن را دادم بین افراد تقسیم کردند.» مصاحبهی مورخ ۱ اردیبهشت ۱۳۶۳، مصطفی ایزدی، فقیه عالیقدر، ج۲ ص۳۶۵.
(۲۶) سند ساواک مبنی بر دستور بازداشت سیدعلی خامنهای به دلیل توزیع اعلامیهی آقای منتظری، پیشین، ج۱، ص۱۶۲.
(۲۷) منتظری، خاطرات، ج۱، ص۳۸۴.
(۲۸) پیشین، ص۳۸۳.
(۲۹) صحیفهی امام، جلد سوم، مورخ شعبان ۱۳۹۹ (۱ مرداد ۱۳۵۶) با عنوان ابراز تنفر از خائنین و منحرفین.
(۳۰) «کار را به جایى رساندند که آقاى مشکینى تحت فشار یک چیزى تقریبا به عنوان توبهنامه نوشت ولى من چیزى ننوشتم، با اینکه اینها دنبال بودند که از من هم یک چیزى بگیرند.» (منتظری، خاطرات، ج۱، ص۳۰۳)؛ «بههر حال آقای مشکینی مطالبی را نوشت. ظاهرا آقای منتظری چیزی ننوشت و ایشان [منتظری] تقریظ خود را پس نگرفت.» (احمدی میانجی، خاطرات، ص۲۴۳)؛ «روحانیون در مورد کتاب شهید جاوید نظر آیتالله گلپایگانى را استفسار نمودهاند که آقاى گلپایگانى اظهار داشته است من با شیخ حسینعلى منتظرى تماس گرفتهام و موضوع تقریط نویسى ایشان را با او در میان گذارده ام ولى آقاى منتظرى در اظهار نظر خود پابرجا مانده و هیچ حاضر نشده است که از عقایدش صرفنظر نماید.» (سند مورخ ۲ اردیبهشت ۱۳۵۰ ساواک، آیتلله العظمى گلپایگانى به روایت اسناد ساواک، ج۲، ص۲۶، به نقل از لطفی، ستیز با ستم ج۱، ص۶۲۴)؛ «آقای منتظری بعد از اعتراض مخالفان و حتی برابر اعتراض آقای گلپایگانی هم سخت از تقریظ خود دفاع کرد». ( آیتالله گلپایگانی بهروایت اسناد ساواک، ج۳، ص۲۶، به نقل جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران ص۱۰۷۹)
(۳۱) مورخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵، کتاب دیدگاهها: پیامها و دیدگاههای منتشرهی فقیه عالیقدر، ج۳، ص۸۶-۸۵.
(۳۲) تقریظ دوم کتاب شهید جاوید مورخ ۴ ربیع الثانی ۱۳۹۰ (۱۹ خرداد ۱۳۴۹) مندرج در ابتدای شهید جاوید، از نخستین چاپ آن در سال ۱۳۴۹.
(۳۳) خاطرات مستند سیدهادی خسروشاهی دربارهی آیتالله علی مشکینی، حدیث روزگار شماره ۱۱، انتشارات کلبهی شروق، قم، ۱۳۹۲، ص۸۵-۸۴.
(۳۴) علی احمدی میانجی، خاطرات، ص۲۲۲. «حضرت آیت الله روحانی در مورد آن تقریظ [مشکینی] گفت که این تقریظ کار آدمهای ناشی است. یک شخص پخته اینگونه تقریظ نمینویسد. ایشان میگفت لازمهی این کتاب این است که امام حسین (ع) علم امامت نداشته و از اوضاع سیاسی بیاطلاع بوده است….. تعبیر من این بود که اولا جریان امام حسین (ع) از زبان رسول اکرم (ص) آنقدر تکرار شده بود که نه تنها امام حسین (ع) بلکه عبدالله بن عمر هم از پایان کار با خبر بودند. تمام اشخاصی که به حدیث وارد بودند میدانستند که امام حسین (ع) کشته خواهد شد، حتی این جریان را ام سلمه، عایشه و زنهای رسول خدا (ص) هم نقل کردند. مرحوم علامه امینی که کتاب سیرتنا و سنتنا را در چگونگی عزاداریهای حسینی نوشته است در پاسخ به این سؤال که چرا سینه میزنید و عزاداری میکنید؟ نوشته است: رسول خدا عزاداری میکرد، ما هم عزاداری نموده و از او تبعیت میکنیم. حضرت امیر (ع) از روز تولد امام حسین (ع) از عاقبت او باخبر بود. حتی حضرت امیرالمؤمنین (ع) در راه صفین یک شب در کربلا اتراق کردند. آنجا گریه کرده و جریانات را در خواب دیده بود. حضرت زینب (س) نیز زمانی که پدر در بستر مرگ آرمیده بود، از ایشان [امام علی] میپرسد: بابا! ام ایمن میگوید [که] ما یک مصیبت دیگری در کربلا و کوفه داریم. حضرت [علی] فرمود: بله، خبر همین است. ثانیا امام حسین (ع) را فردی جاهل و بیاطلاع فرض کردهاند. خلاصهی کتاب این است که امام حسین (ع) کاری انجام داده که باعث ضرر رساندن به اسلام شده است، چون جاهل و معذور بود، یا اینکه امام حسین (ع) با سخنانی که در راه کربلا فرموده برای اشخاص روشن بود که ایشان چه میخواهند بکنند. حتی امام (ع) فرمود: تقدیر این است که اگر من در سوراخ حیوانات هم بروم مرا خواهند کشت. بنی امیه در مکه مأمورانی گماشته تا مرا ترور کنند. امام از آنجا بیرون آمد و خطاب به شخصی فرمود: ان بنیامیه اخذ مالی و صبرت و شتم … [یعنی] مالم را خوردند، صبر کردم، به من دشنام دادند، صبر کردم، حالا میخواهند خونم راحلال کنند. منتها خواست تا در جایی کشته شود که اثری برای اسلام داشته باشد. بحث در مورد اینکه حضرت قیام کرده، بیعت نکرده و امثال این بحثها مباحثی طولانی است که در این مقال نمیگنجد. تنها این کتاب نیست، ایشان حدیث کسا را هم نوشته است. ریشهی آن کتاب هم غلط بود. زندگینامهی امام حسین (ع) را که مطالعه میکنم، بهنظر من آنگونه که گفته شد نبوده است. قضیه را شیعه و سنی از قول رسول خدا (ص) نقل کردند. جریان روشن بوده است، امام حسین (ع) خود صریحا فرمود: لایفی علیّ الرأی [یعنی] برای من مخفی نیست. حتی در آن کتاب گفته شده بود که امام حسین (ع) بچههای خود را به میدان جنگ میبرده، علت آنرا از سؤال کردند، بنده گفتم فردی که میخواهد بهمیدان جنگ برود زن و بچه نمیبرد. این روشن بود که مباحث کتاب غلط است. این کتاب خیلی اوج گرفت و ساواک هم آن را خیلی دامن میزد. مثلا آقایی میرفت گریه میکرد، میگفت ببینید امام حسین چی شده، این آقا چه کار کرده، و مدام تحریک میکرد. توجیه آقای مشکینی برای تقریظ زدن بهاین کتاب این بود که ایشان فرمودند من کتاب را خواندم، خوش قلم بود، ولی از نظر اینکه نسبت به امامت مناسب نیست گفتم یکسری از مباحث را بر آن تقریظ بزنم که مباحثی بسیار کهنه و از زمان سیدمرتضی بود. هرکس قدری اطلاعات علمی تاریخی داشت با آن آقا [صالحی] مخالف بود. سبک فکری ایشان سبک خاصی بود.» (احمدی میانجی، خاطرات، ص۲۴۵-۲۴۲) این روایت طولانی را نقل کردم تا دیدگاه کسانی که آقای مشکینی را وادار به نوشتن توضیحنامه کردند مشخص شود. صالحی هم در خود کتاب شهید جاوید و هم در عصای موسی به این اشکالات مفصلا پاسخ داده است.
(۳۵) رضا استادی، سرگذشت شهید جاوید، ص۱۸۲-۱۸۱. در ابتدای آن نوشته: «این اعلامیه از آیتالله مشکینی که پیشتر تقریظی بر کتاب شهید جاوید نگاشته و در اول آن درج شده بود منتشر شد.» در انتهای آن نیز این پاروقی آمده است: «روشن است که با این اعلامیه، چاپ آن تقریظ در چاپهای بعدی کتاب شهید جاوید توجیهی ندارد.» برخلاف نظر استادی چاپ آن تقریظ در چاپهای بعدی توجیه دارد، و آن این است که این توضیحنامه تحت فشار نوشته شده و نظر اصلی آقای مشکینی همان تقریظ است نه این توضیحنامه!
نیز بنگرید به: خاطرات مستند سیدهادی خسروشاهی دربارهی آیتالله علی مشکینی، حدیث روزگار شماره ۱۱، انتشارات کلبهی شروق، قم، ۱۳۹۲، ص۸۶-۸۵؛ لطفی، ستیز با ستم، ۶۲۱: نظر بعدی آیت الله مشکینی دربارهی شهید جاوید، ص۶۲۱؛ رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران ص۱۰۸۰ به نقل از «کتاب یاران امام بهروایت اسناد ساواک، آیتالله مشکینی، ص۱۸۹».
(۳۶) خسروشاهی، پیشین، ص۸۳: «این برخورد و یا واکنش آیت الله مشکینی را عقب نشینی نمیخوانم، بلکه پذیرش حقیقت و اعتراف به اشتباه است که باز نشان از تقوی و قبول انتقاد از طرف ایشان میباشد.»
(۳۷) به عنوان نمونه چاپ هفدهم، تهران، امید فردا، ۱۳۸۲. تاریخ وفات آقای مشکینی مرداد ۱۳۸۶ است. در سند ساواک ادعا شده: «آقاى مشکینی حاضر شده است نظریه خود را در چاپ دوم این کتاب تغییر دهد.» (سند ساواک، آیتالله العظمى گلپایگانى به روایت اسناد ساواک، ج۲، ص۲۶، به نقل لطفی، ج۱ ص۶۴۲). اما رضا استادی اقرار کرده که تقریظ در چاپهای بعدی کتاب شهید جاوید حذف نشده است. (سرگذشت شهید جاوید، ص۱۸۲ پاورقی)
(۳۸) بنگرید به بحث «ولایت تکوینی ائمه» در کتاب حکومت اسلامی یا ولایت فقیه آقای خمینی ص۶۲-۶۱ که به نطر ایشان از اصول مذهب امامیه است. ایشان در آثار عرفانی خود به تفصیل در این زمینه بحث کرده است.
(۳۹) حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی حلبی (از علمای قرن ۴)، تحفالعقول فیما جاء من الحکم والمواعظ عن آلالرسول، ص۲۷۱.
(۴۰) خمینی، حکومت اسلامی یا ولایت فقیه، ص۱۱۵-۱۱۴.
(۴۱) خمینی، صحیفهی امام، جلد سوم، نامه به احمد خمینی، بند ه.
(۴۲) پیشین، جلد سوم، با عنوان ابراز تنفر از خائنین و منحرفین.
(۴۳) برخی تندرویهای طلاب انقلابی در اسفند ۱۳۴۹ تا اردیبهشت ۱۳۵۰: «برخى از انقلابیون جوان و تندرو به عنوان دفاع از “شهید جاوید”، آیتالله منتظرى و آیتالله مشکینى در حوزه به مخالفان تاختند و حتى به بیت آیتالله گلپایگانى تعرض کردند.» (ستیز با ستم، ص۶۰۵ به بعد) «درست زمانی که عدهای از طلاب انقلابی و جوان بهسراغ آیت الله گلپایگانی رفته و از بابت حمله بهآقای مشکینی سخت ناراحت بودند، ساواک در صدد بود به اسم محصلین حوزهی علمیهی قم علیه آیتالله گلپایگانی و به هدف تضعیف او بیانیه صادر و منتشر کند.» (جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران ص۱۰۸۴ به نقل از آیتالله گلپایگانی بهروایت اسناد ساواک، ج۳، ص۲۲-۲۱) برخی وقایع متعلق به حوالی اردیبهشت ۱۳۵۰ است. تاریخ اسناد ساواک در کتاب لطفی (فصل دهم بحث شهید جاوید) به نقل از آیتالله گلپایگانی بهروایت اسناد ساواک یا شیخ حسین لنکرانی بهروایت اسناد ساواک غالبا اسفند ۱۳۴۹ و بهار ۱۳۵۰ خصوصا اردیبهشت ۱۳۴۹ است.
(۴۴) سیری در زندگانی استاد مطهری، انتشارات صدرا، تهران، چاپ هجدهم، ۱۳۹۳، ص۲۲۸-۲۱۹.
(۴۵) نامه بعد از برگزاری چهلم دکتر علی شریعتی، بعد از ماه رمضان و قبل از درگذشت آقاسید مصطفی خمینی نوشته شده است. تاریخ درگذشت علی شریعتی ۲۹ خرداد ۱۳۵۶، چهلم وی ۶ مرداد ۱۳۵۶، عیدفطر آن سال ۲۴ شهریور و تاریخ درگذشت سیدمصطفی خمینی ۱ آبان ۱۳۵۶ است.
(۴۶) سیری در زندگانی استاد مطهری، پیشین، ص۲۲۸.
(۴۷) این حواشی در سال ۱۳۶۵ در انتهای جلد سوم کتاب حماسه حسینی، بخش دهم، ص۳۸۳ تا ۴۲۰ منتشر شده است. (ناشر: انتشارات صدرا، با کسب اجازه از شورای نظارت بر نشر آثار استاد شهید) حواشی بسیار کوتاه و در حد یادداشت شخصی است و برای انتشار عمومی نوشته نشده است. آقای نعمتالله صالحی نجفآبادی در سال ۱۳۷۹ کتاب «نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهّری» را منتشر کرد.
(۴۸) استادی، سرگذشت شهید جاوید، ص۲۹۳.
(۴۹) صحیفه امام، جلد چهارم، سخنرانی برای دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج، مورخ ۹ آبان ۱۳۵۷، ضرورت حفظ وحدت و اجتناب از اختلاف.
در سخنرانی دوم: قضیهی اول قضیهی شهید جاوید، ما سر یک مسئلۀ جزئی به جان هم میافتادیم. اهل منبر دو طایفه میشدند: یک طایفه از آنور، یک طایفه اینور! قضیهی دوم، مسئلۀ مرحوم «شمسآبادی»، ای بسا که شمسآبادی ـ حالا شاید هم خودشان یک همچو کاری میکردند که این غائله درست بشود! حالا خودشان هم نکرده باشند کس دیگری کرده باشد اما آنها غائله را درست میکردند و دو دسته راه میانداختند، یک دسته از آنور و یک دسته از آنور. و قوای ما و نیروی ما که باید صرف بشود در مصالح اسلام، سر این قضیه هدر میدادند. قضیهی سوم، قضیۀ «دکتر شریعتی» تبلیغات بر له او و علیه او. (صحیفهی امام، جلد هفتم، سخنرانی مورخ ۲۹ فروردین ۱۳۵۸ خطاب به فرماندهان و مسئولان کمیتههای چهاردهگانۀ انقلاب اسلامی تهران، ضرورت ابقای کمیتهها و تصفیۀ آنها)
سخنرانی سوم: میگفتند «شهید جاوید»! تقریباً تمام ماه رمضان را یک دستهای اشکال میکردند، یک دستهای رفع اشکال میکردند؛ یک دستهای فحش میدادند و یک دستهای به این طرف فحش میدادند. آنها هم کنار نشسته بودند به ریش ما میخندیدند که اینطور ما اینها را ملعبه کردیم! تمام ماه رمضان [را] در تمام ایران سر یک کتابی، که مسئلهای فرعی بود و هیچ اصلاً چیزی نبود، ضایع میکردند وقت ما را…. مسئلۀ مرحوم «شمسآبادی» را پیش میآوردند. من احتمال میدهم ـ بعضیهای دیگر هم احتمال میدهند ـ که اصل کشتار از خودشان بود. برای اینکه آشوب درست کنند. یک مدت زیادی هم آقایان اهل منبر و پایین و بالا و اینها وقتشان صرف این میشد و از آن مطلب اساسی که داشتند اینها، ذهنشان منصرف میشد…. مسئلۀ «دکتر شریعتی» را پیش میآوردند. از آن طرف دامن بزن به اینکه این مثلاً چطور است! اهل منبر هم ـ بیتوجه به مطلب که عمق قضیه چیست ـ منبر میرفتند و حرف میزدند. از آن طرف جوانهای داغ هم ـ بیتوجه به واقعیت مطلب ـ از این ور میافتادند. این دو گروه را مقابل هم قرار میدادند برای اینکه ذهنشان را از خودشان منصرف کنند. (صحیفهی امام، جلد هفتم، سخنرانی مورخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ خطاب به دانشجویان دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران، ریشۀ انقلاب ایران، مسئولیت سنگین دانشگاه و حوزه، شگردهای ساواک)
سخنرانی چهارم: «حالایی که باید قدرتها با هم جمع بشود و این مقدرات مملکت را درست بکنند و اسلامی کنند حکومت را، سر یک شخصی [علی شریعتی] دعوا میکنند آیا این مسلمان است یا نه! مسلمان است به من چه؛ مسلمان نیست به تو چه! چرا همه قدرتها را به باد فنا میدهید برای اینکه زید مسلمان است یا غیر مسلمان؟ قضیۀ مرحوم شمسآبادی شما خیال کردید که یک چیز عادی بود. این هم جزء همانها بود که با طریقهای مختلف اینها میآمدند و درست میکردند. یک وقت «شهید جاوید» را پیش میآوردند، دِ از این ور، دِ از آن ور! یک ماه محرم و صفر و بیشتر، منبرها همه خرج این میشد که شهید جاوید چه! از این طرف یک دستهای تأیید؛ از آن طرف یک دستهای تکذیب. یک خورده که این سست میشد، یک چیز دیگر درست میکردند. مرحوم شمسآبادی هم از آن امور بود که شاید هم خودشان این کار را کردند ـ من نمیدانم ـ که یک کسی را بکشند صدا درآورند، یک دسته از آن طرف و یک دسته از این طرف، و بساط درست کنند یک قدری که این کمتر میشد آن وقت یک کس دیگر را به میدان میآوردند: این کتابهایش چطور است! آن میگفت کافر است آن میگفت مسلمان است، آن میگفت که مسلمانی است تالیِ مثلاً انبیا! آن میگفت کافری است از ابوجهل بدتر! اما نقشه توی کار است! آنهایی که اینها را درست میکنند نه به اسلام عقیده دارند و نه به روحانیت عقیده دارند و نه به هیچ چیز. آنها مادیت در نظرشان هست، و مسلمانها را به جان هم بریزند تا آنها چپاول کنند. (صحیفهی امام، جلد هشتم، سخنرانی مورخ [تیر یا خرداد ۱۳۵۸]، خطاب نابینایان مدرسۀ ابابصیر اصفهان، نفوذ سیصد ساله غربیها در ایران)
سخنرانی پنجم: «در همان رژیم سابق شما اگر توجه کنید به این قضایایی که پیش آمده، ببینید اینها چه وقت پیش آمده. یک قصه یک وقت میبینید درست شد: «شهید جاوید» آقا، این منبری، آن منبری، آن منبری، آن محراب، آن محراب، آن محراب، در سطح کشور، همۀ حرفها شهید جاوید بود! «شهید جاوید» چی بود که اینقدر داد بکنید؟ برای چی؟ نزدیک محرّم میشد، میدیدند که اگر این قوهها با هم باشد و یک وقت نکند که توجه بکنند به گرفتاریهای خودشان، توجه بکنند به آنکه گرفتارشان کرده، «شهید جاوید» را پیش میآوردند ما هم غفلت از مسائل روز و از مسائل سیاسی، همه به جان هم میافتادیم. همین قم تمام وقتش را صرف کرد سر «شهید جاوید» تا تمام شد بعد که تمام شد، حالا یک وقت دیگر نزدیک دارد میشود، آقای شمسآبادی را پیش کشیدند! شاید هم خودشان کشتند تا پیش بیاورند. بعد این هم یک خردهای کم شد، شریعتی را پیش کشیدند، هِی دامن بزن! از این ور تکفیر؛ از آن ور تمجید. هر دو طایفه غافل از اینکه کی دارد کلاه سرشان میگذارد! هر دو طایفه غافل. هر دو برای خدا، یعنی محرابی و منبری، و عرض میکنم، چیزی که اشکال میکرد میگفت که برای خدا دارد دین خدا از دست میرود! آن جوان چه و چه میگفت: نه باز هم او برای خدا، این ما را آشنا کرد به اسلام. هر دو کلاه سرتان رفته و آنها نتیجه بردند و الآن فکر این هستند. همین که این صدا را بلند کنند، تکلیف منبری و محرابی این است که یک کلمه راجع به این مسائل حالا صحبت نکنند. الآن روز این مطلب نیست. (صحیفهی امام، جلد هشتم، سخنرانی مورخ ۱۷ تیر ۱۳۵۸ خطاب به وعّاظ تهران و محمدتقی فلسفی، تکالیف روحانیون و اهل محراب و منبر)
(۵۰) به عنوان نمونهی دیگر بنگرید به نامهی مشترک مرتضی مطهری و مهدی بازرگان در نقد شریعتی مورخ ۲۳ آذر ۱۳۵۶در کتاب سیری در زندگانی استاد مطهری، پیشین، ص۲۱۸-۲۱۶.
(۵۱) آقای منتظری کتاب اسلامشناسی علی شریعتی را خوانده و بعد از مطالعه در سال ۱۳۵۱ با نوشتن یادداشتی در ابتدای آن به کتابخانهی حجتیهی نجفآباد امانت داده تا مورد مطالعهی عموم قرار گیرد. شرح آن در بحث اول از مطلب چهارم خواهد آمد.
(۵۲) گزارش ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۰ساواک، آیتالله العظمى گلپایگانى به روایت اسناد ساواک، ص۱۷. در ذیل آن: «نظریه سهشنبه: مفاد گزارش صحیح است. بدستور [آقای] گلپایگانى آل طه مأمور مبارزه تبلیغاتى علیه کتاب شهید جاوید و نویسنده و تفریظ نویسان آن شده و در این زمینه تا توانسته تاخت و تاز کرده که احتمالاً منجر به زد و خورد و بلوا [خواهد] شد.» (ستیز با ستم، ص۶۳۴)
(۵۳) استادی، سرگذشت شهید جاوید، ص۱۸۴-۱۸۳.
(۵۴) «پس از مطالعه دقیق آنچه می توان گفت اینکه مؤلف آن شیخ …. است. و کتاب هم مضر بهعالم تشیع و مضل و مشتمل بر نسبت های ناراوئی است به ساحت اقدس امام شهید صلوات الله و سلامه علیه.» پیشین، ص۱۸۹.
(۵۵) پیشین، ص۱۹۰. تاریخ حکم دوم ۲۰ ربیعالثانی ۱۳۹۱ [۲۴ خرداد ۱۳۵۰] است.
(۵۶) پیشین، ص۱۹۲. مورخ ۲۷ ربیعالثانی ۱۳۹۱ [۳۱ خرداد ۱۳۵۰].
(۵۷) تاریخ این تظلم ۱۴ اردیبهشت ۱۳۵۰ است. برای گزارش ساواک از آن بنگرید به زندگینامه آیتالله العظمى گلپایگانى به روایت اسناد، ص۴۰۷ (ستیز با ستم، ص۶۳۶). برای آشنائی با دیدگاه برخی مخالفین شهید جاوید درقم بنگرید به جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم از آغاز تا اکنون، جلد اول: فعالیتها ۱۳۵۷-۱۳۴۱، مواضع مدرسین در قبال جریانهای انحرافی:۱. کتاب شهید جاوید، ص۳۰۵-۲۹۸.
(۵۸) جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی ایران: از روی کارآمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی (۱۳۵۷-۱۳۲۰)، تهران، علم، ۱۳۹۰، پاورقی ص۱۰۸۴. جعفریان این کتاب را در سال ۱۳۸۰ منتشر کرده، آقای خامنهای بر چاپ سوم (ظاهرا ۱۳۸۱) و جلالالدین فارسی بر چاپ پنجم آن حاشیه زدهاند. (مقدمهی کتاب ص۱۶) نویسنده حواشی این دو نفر در چاپ های بعدی نقل کرده است. در مورد اقدامات معتدل آقایان مرتضی حائری و شریعتمداری در مورد شهید جاوید از جمله بنگرید به گزارش ساواک در لطفی، ستیز با ستم، ج۲ ص۸۰۲.
(۵۹) استادی، سرگذشت شهید جاوید، ص۱۹۱.
(۶۰) گزارش مورخ ۸ اردیبهشت ۱۳۵۰ساواک، شیخ حسین لنکرانى به روایت اسناد ساواک، ص۳۳۷. (ستیز با ستم، ص۶۳۲)
(۶۱) شهید جاوید، ص۵-۳. علاوه بر آن محمد شریعت اصفهانی از کراچی پاکستان، محمدتقی جعفری، علامه از بم کرمان، و احمد آرام نیز در بهار ۱۳۵۱ نامههای تقدیرآمیزی برای مؤلف نوشتند که در ابتدای کتاب درج شده است (همان ص۱۳-۶)
(۶۱ب) حسن یوسفی اشکوری خاطرات خود از قضیهی شهید جاوید را در اختیار نگارنده قرار داده است، با تشکر از وی:
«[۱] عصر یک روز (احتمالا در بهار ۱۳۵۰) در مدرسه فیضیه گفته شد که عده ای میخواهند به منزل آیتالله گلپایگانی بروند تا در بارهی کتاب شهید جاوید با ایشان صحبت کنند. لحظاتی بعد دیدم که عدهای بهصورت متشکل در حال خروج از فیضیه بهسوی بیت آقای گلپایگانیاند. من هم همراه شدم. در بیرون از فیضیه یعنی در میدان آستانه متوجه شدم که آقای سیدمحمد موسوی خوئینیها نیز پیشایش جمع حرکت میکند. او را به خوبی می شناختم. جمعیت در اوایل خیابان چهارمردان قم به منزل آقای گلپایگانی وارد شد. احتمالا صد نفری می شد. نمی دانم از قبل قراری برای این دیدار گذاشته شده بود یا نه. در حیات منزل جمع شده بودیم. در آنجا آقای موسوی خوئینیها بهعنوان سخنگوی جمع اعلام کرد می خواهیم با آقا صحبت کنیم. لحظاتی بعد پنجره مشرف بهحیاط گشوده شد و کسی آمد و اعلام کرد آقا حالشان خوب نیست و نمیتواند صحبت کند. اما جمع و از جمله آقای موسوی اصرار کردند و گفتند تا با آقا حرف نزنیم از اینجا نمیرویم. پس از طی لحظاتی نسبتا طولانی آقای مهدی گلپایگانی (فرزند دوم آقای گلپایگانی) دم پنجره آمد و با هیجان اعلام کرد آقا نمیتوانند با شما صحبت کنند. وقتی او با اصرار جمع مواجه شد، گفت هر چه میخواهید بهمن بگویید و من به آقا منتقل خواهم گفت. بعد از آن که موسوی پاسخ رد داد، او به تندی تأکید کرد که منزل را ترک کنند. اما جمعیت همچنان اصرار کرد و ایستاد. شاید ساعتی گذشت و بالاخره آقای گلپایگانی وارد اتاق شد و در گوشهای نشست. همه از آمدن ایشان خوشحال شدند. آقای موسوی به پنجره نزدیک شد و آغاز سخن کرد. هنوز چند کلمه ای گفته نشده بود که مهدی گلپایگانی، که کنار پدر ایستاده بود، یک باره با سر و صدا و هیجان زیر بغل پدر را گرفت تا او را از اتاق به بیرون هدایت کند. او با فریاد می گفت حال آقا بد شده و نمیتواند بنشیند و گوش کند، بروید! این در حالی بود که پیر مرد آرام نشسته بود و اثری از حالت غیر عادی در او دیده نمی شد. بدین ترتیب برنامه به هم خورد و جمعیت نیز پس از لحظاتی محل را ترک کرد.
[۲] در ایام کشمکش در مورد کتاب شهید جاوید، عصری در مدرسه فیضیه بودم. حوالی غروب بود. طبق معمول صحن فیضیه پر بود از طلبه. یکباره در سمت جنوبی فیضیه بههم ریخت و به نظر رسید که حادثه ای رخ داده است. با شتاب خود را بهآن نقطه رساندم. همه آشفته بودند. از ماجرا پرسیدم. یکی از آشنایان گفت میخواهند آقای صالحی نجف آبادی را کتک بزنند. وحشت کردم چرا که در آن شلوغی اگر چنین حادثه ای اتفاق می افتاد، خطرناک مینمود. پرسیدم آقای صالحی کجاست؟ یکی اشاره کرد که در حجرهی فلانی است (اسم صاحب حجره را الان به یاد نمیآورم). آرزو میکردم آقای صالحی از اتاق خارج نشود. اما چند دقیقه بعد ایشان از اتاق خارج شد و بهطرف درب خروجی فیضیه حرکت کرد. از همان لحظات اول دیدم ایشان در حلقه عدهای از دوستان و نزدیکان است. من هم بهزحمت خودم را به نزدیک ترین حلقه رساندم تا در حد خود از ایشان محافظت کنم. آقای صالحی از دالان نبستا طولانی فیضیه گذشت و از مدرسه خارج شد. حادثهای رخ نداد. من هم همراه عده ای آقای صالحی را تا آن سوی پل آهنچی (حوالی منزل ایشان در کوچه آبشار) همراهی کردم. البته هرگز ندانستم که اصل خبر شایعه بود و یا برنامهای بوده ولی به دلایلی به اجرا در نیامد.
[۳] یک بار هنگام غروب و در واوج شلوغی فیضیه، یکباره دیدم که در جلو کتابخانه فیضیه شلوغ شد و جمعیت بههم ریخت. روزهایی بود که همه جا از سخن موافق و مخالف در باره شهید جاودید و دو تقریظ نویس آن (آقایان منتظری و مشکینی) بود. به طرف محل شلوغی رفتم. پس از لحظاتی متوجه شدم که چند نفر با هم درگیر شده و به جان هم افتادهاند. هیچ نفهمیدم این افراد چه کسانی بودند (در واقع آنان را نشناختم) ولی در اوج این درگیری و خشونت شیخ قدرت علیخانی (از طلاب قزوینی که می شناختمش) رفت روی یک بلندی و با فریاد رعدآسایی خطاب به حاضران گفت: لامروتها! هرچه میخواهید بگید، بگوئید! اما به منتظری و مشکینی کاری نداشته باشید . . .مطالب دیگر هم گفت که الان به یاد ندارم.
[۴] از سال ۵۶ بعد با گلپایگان آشنا شدم و چند دهه در یکی از مساجد فرعی شهر منبر رفتم. مسجد جامع شهر در اختیار مقلدان آیتالله گلپایگانی بود که امامت آن با یک روحانی به نام محمدی بود (پدر محمدی گلپایگانی رئیس دفتر کنونی آقای خامنهای). میزبانان من شماری از جوانان و عموما فرهنگیان شهر بودند که پیرو و مدافع آیتالله خمینی بودند و آقای محمد توکل (از فرهنگیان خوش نام و با سابقه) سمت بزرگی این گروه را داشت. گروه مسجد جامع به سختی با گروه فرهنگیان و دانشجویان پیرو آیتالله خمینی مخالف بودند و در جدال دایمی با آنان. در گلپایگان دهه پنجاه بین این دو طایفه سه موضوع محور اختلاف و تنش بود: آیتالله خمینی و مبارزه انقلابی با رژیم سلطنتی، دکتر شریعتی و شهید جاودید و به تبع آن صالحی نجف آبادی و منتظری و مشکینی. ارتباط این مقدمه با داستان شهید جاوید و آقای مشکینی این است که در همان دهه مدتی مشکینی در تبعیدگاه گلپایگان بود. به روایت دوستان، امام جماعت مسجد جامع و پبروان وفادار آیتالله گلپایگانی نسبت به آقای مشکینی بسیار سخت میگرفتند و او را بسیار آزار دادند. روحانیون و منبری های شهر، بیوقفه علیه مشکینی و منتظری و نویسنده شهید جاوید سخن میگفتند و مؤمنان را بر ضد این افراد و به طور خاص مشکینی، که جلو چشم آنان بود و در دسترس، تحریک می کردند. بازماندگان آن نسل میتوانند روایت دقیق و دست اولی از آن برخوردها ارائه دهند.»
(۶۲) بنگرید به کتاب دیگر نعمتالله صالحی نجفآبادی: توطئه شاه بر ضدامام خمینی در رابطه با قتل حجتالاسلام شمسآبادی و جنجال مربوط به شهید جاوید، خدمات فرهنگی رسا، تهران، ۱۳۶۳، ۲۰۷ صفحه، عنوان دیگر کتاب توطئه شاه بر ضدامام خمینی، یا نیرنگهای سیاسی ساواک علیه حوزههای علمیه. کتاب در سال ۱۳۷۸ توسط انتشارات امید فردا در تهران جدید چاپ شده است. و نیز بنگرید به خاطرات آیتالله منتظری، ص۳۰۶-۳۰۲. بعد از انتشار توضیحنامهی آقای مشکینی در سال ۱۳۵۰ فشارها بر آقایان منتظری و صالحی متمرکز شد.
(۶۳) زندگینامهی آیتالله العظمى گلپایگانى به روایت اسناد، ص۴۰۳. (ستیز با ستم، ص۶۲۵)
(۶۴) آیتالله العظمى گلپایگانى به روایت اسناد ساواک، ج۲، ص۹. (ستیز با ستم، ص۶۲۷-۶۲۶)
(۶۵) منتظری، خاطرات، ج۱، ص۳۰۵.
(۶۶) پیشین، ج۱، ص۳۰۵-۳۰۴. مفاد این جزوه به تفصیل در سال ۱۳۸۲ در کتاب سرگذشت شهید جاوید نوشتهی رضا استادی بازنشر شده است.
(۶۷) تبعیدگاه اول مسجد سلیمان در پائیز ۱۳۴۶ و تبعیدگاه دوم نجفآباد از بهمن ۱۳۴۶ تا آبان ۱۳۴۷.
(۶۸) منتظری، خاطرات، ج۱، ص۳۷۰ـ۳۶۷؛ نهضت امام خمینی، ج۲، ص ۵۳۸ـ۵۳۴.
(۶۹) پیشین، ج۱، ص۳۷۱-۳۷۰.
(۷۰) یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۱۶، ص۲۰۵. (ستیز با ستم، ج۱ ص۵۴۱)
(۷۱) یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۱۶، ص۲۰۷-۲۰۰. (جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم از آغاز تا اکنون، ج۱، ص۲۶۴)
(۷۲) سیر مبارزات امام خمینى در آئینهی اسناد، ج۱۱، ص۳۸۴. (ستیز با ستم، ج۱ ص۵۴۳)
(۷۳) پس از مدتی از تعقیب بیشتر افراد صرفنظر شد. با توجه به فعالیتهای آقای ربانی شیرازی ایشان در تاریخ ۱۰ مهر ۱۳۴۹ دستگیر شد و پس از چند روز به وساطت یکی از مراجع [آقای خوانساری] آزاد میشود. (جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم از آغاز تا اکنون، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۴)
(۷۴) «به عرض میرساند، اخیراً مسموع شد که والدۀ محترمه به رحمت ایزدی پیوستهاند. از خداوند تعالی غفران ایشان و صبر و اجر بازماندگان را خواستار است. از جنابعالی امید دعای خیر برای حُسن عاقبت دارم.» (۱۶ مهر ۱۳۴۹، صحیفهی امام، جلد دوم)
(۷۵) ایزدی، فقیه عالیقدر، ج۱، ص۱۰۰-۹۴.
(۷۶) صحیفهی امام، جلد دوم، حکم مورخ ۱۱ ذیالقعده ۱۳۹۰؛ منتظری، خاطرات، ج۱، ص۸۲۰، پیوست ش۱۸. عبارت انتهایی وکالتنامه: «و اوصیه ـ ایّدهاللّه تعالی ـ بما اوصی به السلف الصالح من ملازمه التقوی والتجنب عن الهوی و التمسک بعروهالاحتیاط فیالدین والدنیا؛ وأرجو من جنابه الدعاء والنصیحه. والسلام علیه وعلی عباداللّه الصالحین ورحمهاللّه وبرکاته.»
(۷۷) هاشمى رفسنجانی، دوران مبارزه، ج۲، ص۱۰۲۱. (ستیز با ستم، ج۱ ص۵۸۹)
(۷۸) متن کامل چند خطبههای نماز جمعهی ایشان در سالهای ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲: ایزدی، فقیه عالیقدر، ج۱، ص۱۲۷-۱۱۳.
(۸۰) منتظری، خاطرات، ص۸۴۵، پیوست۳۰.
(۸۱) شریعتى به روایت اسناد ساواک، ج۲، ص۱۵۰. (ستیز با ستم، ج۱، ص۷۵۷)
(۸۲) پیشین، ج۲، ص۱۴۹. (ستیز با ستم، ج۱، ص۷۵۶)
(۸۳) یاران امام به روایت اسناد ساواک، روایت پایداری، ص۲۷۳-۲۴۶. دیگر عوامل: فعالیت سازمان مجاهدین خلق ایران و سخنرانیهای دکتر علی شریعتی در حسینیهی ارشاد. (جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم از آغاز تا اکنون، ج۱، ص۲۶۷)
(۸۴) سیر مبارزات امام خمینى در آئینهی اسناد، ج۱۱، ص۴۳۹؛ و یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب۱۶، ص۳۲۴، و کتاب۲۱ ص۲۵۹. (ستیز با ستم، ج۲، ص۷۸۲-۷۷۸ و ۸۳۵) حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی، نعمتالله صالحی نجفآبادی، علی مشکینی، محمد فاضل لنکرانی، احمد جنتی، ابوالقاسم خزعلی، یحیی انصاری شیرازی، احمد آذری قمی، صادق خلخالی، مهدی ربانی املشی، محمدعلی گرامی، عباس محفوظی، محمد مؤمن، محمد یزدی، محمدصادق کرباسچی، فتحالله امید نجفآبادی، حسن صانعی، محمد واعظ عبائی، محمد جعفری گیلانی، محسن عندلیب، عبدالمجید معادیخواه، عبدالحمید مولانا، علی اصغر احمدی، احمد منتظری (فرزند علیاصغر) و احمد واعظی سبزواری. با توجه به نقل و انتقال برخی تبعیدشدگان، آقای منتظری از نظر سختی مکان تبعید و تغییر مکان با بیشترین تضییقات مواجه بوده است.
(۸۵) ایزدی، فقیه عالیقدر، ج۱ ص۱۵۲-۱۴۹؛ منتظری، خاطرات، ص۳۰۰-۲۹۷.
(۸۶) منتظری، خاطرات، ج۱ ص۲۹۹-۲۹۸؛ ایزدی، فقیه عالیقدر، ج۱ ص۱۵۷-۱۵۵.
(۸۷) متن عربی تلگراف: «حضرت السید الرئیس انورالسادات، القاهره، مصر. فلا تهنوا وتدعوا الی السلم، وانتم الاعلون والله معکم ولن یترکم اعمالکم – القرآن الکریم سوره محمد(ص). والسلام علی الذین جاهدوا فی سبیل الله ورحمه الله و برکاته.» ایشان توضیح داده: البته آن وقت انور سادات جزو افسران انقلابی مصر محسوب میشد و جانشین جمال عبدالناصر بود و به مواضع سازش با اسرائیل و ماجرای کمپ دیوید کشیده نشده بود. (منتظری، خاطرات، ص۳۰۷)
(۸۸) پیشین، ج۲ ص۸۳۷ و اسناد انقلاب اسلامی، ج۲، ص۱۹۳.
(۸۹) سیدعلی خامنهای در مصاحبهی ۱ اردیبهشت ۱۳۶۳: در زمان تبعید در طبس من دو سه مرتبه خدمت ایشان رسیدم. یک بار اهل و عیال را برداشتیم رفتیم دیدن ایشان. یک بار هم با دوستان رفتیم. … نظرات فقهی خیلی انقلابی و جدیدی ابراز می کردند. در زمان برگشت دائما روی نظرات ایشان صحبت و بحث میکردیم. نامهی خوبی نوشته بودند خطاب به علمای بلاد که آنرا فرستادند مشهد. من مقدار زیادی از آن را دادم بین افراد تقسیم کردند. بعضی از ارتباطاتی که با ایشان داشتیم برای دستگاه آن روز هم معلوم شده بود. (ایزدی، فقیهعالیقدر، ج۲ ص۲۶۴)
(۹۰) منتظری، خاطرات، ج۱، ص۳۰۲-۳۰۱.
(۹۱) پیشین، ج۲، ص۸۲۸.
(۹۲) پیشین، ج۱، ص۳۱۶.
(۹۳) ایزدی، فقیه عالیقدر، ج۱ ص۱۶۸-۱۶۵.
(۹۴) پیشین، ج۱ ص۱۶۴ و ۱۶۶: به گزارش رسمی ساواک آمار دیدارکنندگان با ایشان در برخی روزها بیش از ۴۰۰ نفر از شهرهای مختلف میرسید. بعد از بازگشت از بازجویی مشهد مردم طبس چند گوسفند برای سلامتی ایشان قربانی کردند.
(۹۵) منتظری، خاطرات، ص۳۰۹-۳۰۸.
(۹۶) مورخ ۲۵ مرداد ۱۳۵۳، پیشین، ص۳۱۳-۳۱۲؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج۲، ص۱۹۷.
(۹۷) منتظری، خاطرات، ج۱،ص ۳۱۵.
(۹۸) پیشین،ص۳۱۶.
(۹۹) ایزدی، فقیه عالی قدر ج۱ ص۱۵۱؛ منتظری، خاطرات، ج۱، ص۳۴۴-۳۴۳.
(۱۰۰) سند کمیسیون امنیت اجتماعی شهر قم، ایزدی، فقیه عالی قدر ج۱ ص۱۷۸.
(۱۰۱) منتظری، خاطرات، ج۱ ص۳۱۸-۳۲۱ و ۳۲۴.
(۱۰۲) مورخ ۲۱ آذر ۱۳۵۳، پیشین، ج۱ ص۳۲۲.
(۱۰۳) “آقاى مطهرى به دیدن من آمدند. ایشان هم در طبس و هم درخلخال به دیدن من آمدند.” منتظری، خاطرات، ج۱ ص۳۱۶. استاد شهید به روایت اسناد، ص ۲۶۱ (ستیز باستم،ج۲ ص۸۸۹).
(۱۰۴) سند ساواک: ایزدی، فقیه عالی قدر ج۱ ص۱۸۳. نویسنده که خود شخصا قبل از این ممنوعیت به سقز رفته گزارش ارزشمندی از فعالیتهای فقیه عالیقدر در تبعیدگاه سقز داده است. (ص۱۸۲-۱۸۰)
(۱۰۵) سیر مبارزات امام خمینى در آئینه اسناد، ج۱۰، ص۲۷۱. (ستیز با ستم، ج۲ ص۸۸۱)
(۱۰۶) منتظری، خاطرات، ج۱، ص۳۲۷-۳۲۵ و ۳۷۲-۳۷۱.
(۱۰۷) پیشین، ج۱ ص۳۷۰.
(۱۰۸) پیشین، ج۱ ص۳۷۴.
(۱۰۹) پیشین، ج۱، ص۳۷۷-۳۷۶ و ۳۹۱.
(۱۱۰) پیشین، ج۱، ص۳۷۷.
(۱۱۱) ایزدی، فقیهعالیقدر، ج۱ ص۱۸۴. مهدی کروبی در مصاحبهی مورخ مهر ۱۳۶۳: یادم میآید [تیمسار] مقدم بهقول معروف عقل ساواک به یکی از شخصیتهای بزرگی از روحانیت گفته بود: «ما نمیگذاریم منتظری در قم باشد و خمینی دوم بوجود بیاید.»(ایزدی، فقیهعالیقدر، ج۲،ص۴۲۴)
(۱۱۲) مصاحبهی ۱۳ آبان ۱۳۵۷ با روزنامهی کیهان پس از آزادی. سند حکم محکومیت ده ساله: ایزدی، فقیهعالیقدر، ج۱، ص۱۸۸. منتظری، خاطرات، ج۱ ص۴۰۰.
(۱۱۳) ستیز با ستم، ج۱، ص۹۰۸.
(۱۱۴) دیگر احکام صادره در آن زمان: هاشمی رفسنجانی به ۳ سال، لاهوتی به ۵ سال، سیدهادی هاشمی به ۱۲ سال و خانم اعظم طالقانی به حبس ابد محکوم شدند.
(۱۱۵) منتظری، خاطرات، ج۱، ص۳۷۸.
(۱۱۶) پیشین، ص۳۸۲.
(۱۱۷) پیشین، ص۳۸۴.
(۱۱۸) پیشین، ص۳۸۸-۳۸۷. گزارش ساواک از این فتوا: یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب۱۶، ص۳۵۲ (ستیز با ستم، ج۱، ص۹۴۰)
(۱۱۹) منتظری، خاطرات، ج۱، ص۳۹۱.
(۱۲۰) صحیفهی امام، جلد سوم، وصیتنامهی مورخ ۱۸ آذر ۱۳۵۶ در مورد وجوه شرعیهی نجف، وصیتنامهی مورخ ۱۶ دی ۱۳۵۶ در امور شخصیه و وجوه شرعیهی ایران (بهطور مجزا)
(۱۲۱) پیشین، ص۳۹۹.
(۱۲۲) برای آشنائی با اعلامیههای داخل و خارج از کشور و گزارشهای ساواک بنگرید به لطفی، ستیز با ستم، ج۲، اسناد فصل چهارده ص۱۱۰۴-۹۰۵ و جلد چهارم اسناد انقلاب اسلامی. گزارش متفاوت تیمسار مقدم رئیس ساواک در مورد آقایان طالقانی و منتظری: یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب۲۹، ص۶۰۹ و ۶۱۱ (ستیز با ستم، ص۱۱۲۸-۱۱۲۷ و ۱۱۳۱)
(۱۲۳) تلفنگرام ساواک به دفتر ویژه و دفتر نخست وزیری، یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۳۶، ص۲۱۳ و ۲۲۱؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج۴، ص۳۸۰. (لطفی، ستیز با ستم، ج۲، ص۱۰۱۳-۱۰۱۲، ۱۰۱۹-۱۰۱۷ و ۱۰۲۲-۱۰۲۱)
(۱۲۴) منتظری، خاطرات، ص۳۸۱. [در زندان اوین] ابتدا کتاب و نوشتهای در اختیار نداشتیم، بعد دوتا درس خارج بدون کتاب شروع کردیم، یکی درس فقه بود که من مباحث خمس را شروع کردم و چون قبلا روی آن کار کرده بودم و مباحث آن را نوشته بودم، آیات و روایات و مبانی آن در ذهنم بود، آقای طالقانی هم تفسیر شروع کردند. البته از همان اول آقای طالقانی در مباحث خمس هم شرکت میکردند. کتاب الخمس، انتشارات جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم، ۳۹۹ صفحه. چاپ مصحح: قم، ارغوان دانش، ۱۳۸۶، ۶۲۳ صفحه.
(۱۲۵) منتظری، خاطرات، ص۳۸۱.
(۱۲۶) التعلیقه علی العروه الوثقی، محمدکاظم یزدی،بهقلم حسینعلی منتظری، تهران: نشر تفکر، ۱۳۷۳. شامل مباحث اجتهاد و تقلید، طهارت، صلوه، صوم، اعتکاف، زکاه و خمس. ۱۱۷۹ صفحه، دو جلد.
(۱۲۷) منتظری، خاطرات، ج۱، ص۳۸۱. دیگر شاگردان درس نفس اسفار: محمود مروی سماورچی، محمدباقر فرزانه، حسین غزالی، محسن دعاگو و بعضی افراد دیگر. (پیشین)
(۱۲۸) از آغاز تا انجام (در گفتگوی دو دانشجو)، تهران، سرایی، ۱۳۸۲، ۳۲۷ صفحه. منتظری، خاطرات، ص۴۰۴-۴۰۳.
(۱۲۹) منتظری، خاطرات، ص۸۴۸-۸۴۷، پیوست ۳۴.
(۱۳۰) «حضرت آیتالله العظمى منتظری که مدت زیادى در بازداشت بسر میبردند، شبانه و در ساعات ممنوعه عبور و مرور توسط مأموران به منزلشان منتقل شدند. امّا روز پس از آزادى (امروز) عدهاى نزدیک به یکصد هزار نفر پس از یک راهپیمایى طولانى براى بازدید و عیادت ایشان به منزلشان در خیابان چهارمردان مراجعه ولى چون جمعیت زیاد بود و کوچههاى اطراف ازدحام بود بنا به تقاضاى مردم حضرت آیتالله به خیابان چهارمردان رفته و در میان جمعیت از مردم به خاطر مبارزاتشان تشکر کرده و سخنانى ایراد کرد.» (روزنامهی رستاخیز، ۹ آبان ۱۳۵۷، نقل از روزشمار انقلاب اسلامی، آبان ۵۷، ص۲۱۲). «احتمالا این برنامهی ساواک بود که به یک شکلى مرا بیاورند که با مردم برخورد نکنم.» (منتظری، خاطرات، ص۴۰۷) «شهر قم دیروز شاهد عظیمترین راهپیمایى تاریخ خود بود که با شرکت بیش از دویست هزارتن از مردم قم و تهران برگزار شد. مردم قم از ساعت ۸ صبح به تدریج در میدان مدخل شهر که از سوى آنان به میدان امام خمینى نامگذارى شده است گرد آمدند و منتظر ورود گروههایى شدند که قرار بود براى دیدار حضرت آیتالله منتظرى وارد قم شوند. به محض ورود گروههاى تهرانی، اهالى قم با گل و اسپند از آنان استقبال کردند.» (کیهان، ۱۳ آبان ۱۳۵۷)
(۱۳۱) صحیفهی امام، جلد چهارم، ص۲۶۴-۲۶۳، مصاحبهی مورخ ۱۱ آبان ۱۳۵۷با رادیوتلویزون لوکزامبورگ: هدفْ برقراری جمهوری اسلامی است.
(۱۳۲) «علامه مجاهد حضرت آیتالله منتظرى مدظله العالی، آزادى جنابعالى از زندان را که در شرایط سختى دوران آن را گذرانده و با این عمل درس شهامت و استقامت و پایدارى در راه دین را به جامعه روحانیت آموختید، موجب مسرت عمومى مسلمین بالاخص حوزههاى علمیه ایران و نجف و مجاهدین ملى گردید. صحت و سلامتى جنابعالى را در راه پیشبرد اهداف عالیه اسلام از خداوند متعال خواستاریم.» کیهان، ۹ آبان ۱۳۵۷. سنجابی دبیر کل جبههی ملی و مانیان و مهدیان از سران بازار تهران بودند.
(۱۳۳) اسناد انقلاب اسلامی، ج۱، ۵۹۳. پیام مورخ ۱۰ آبان ۱۳۵۷: آزادى حضرت عالى از زندان پس از سالها تحمل رنج در راه دفاع از حریم مقدس اسلام و آزادى و عدالت، بسیار موجب مسرت گردید.
(۱۳۴) صحیفهی امام، جلد چهارم، ص۲۶۱؛ منتظری، خاطرات، ص۴۰۹ پیوست ۳۲.
(۱۳۵) منتظری، خاطرات، ص۴۱۴-۴۱۲، نامهی مورخ ۲۱ آبان ۱۳۵۷. اسناد انقلاب اسلامی، ج۲، ص۴۳۹.
(۱۳۶) مصاحبه مورخ ۱۹ آبان ۱۳۵۷با خبرنگار تلویزیون اىبیسی (ABC) آمریکا، منتظری، خاطرات، ج۲، ص۸۵۶ ـ ۸۵۴.
(۱۳۷) من که از زندان آزاد شدم خواهی نخواهی افرادی که طرفدار امام و انقلاب بودند منزل من محور کارهای آنان شده بود و همه طبقات از تهران و سراسر کشور به منزل من میآمدند و دستور از من میخواستند، پول به من میدادند، پول از من میگرفتند، در حقیقت من به عنوان نماینده امام خمینی در ایران بودم و اصولا در تمام مدتی که امام در ترکیه و نجف تبعید بودند من جیب خودم را جیب ایشان میدانستم، و اگر یک فرد روحانی یا غیر روحانی یا یک تشکیلاتی از دست آیت الله خمینی و انقلاب احساس ناراحتی میکردند من خودم را میرساندم و در حد توان استمالت خاطر میکردم، به او کمک میکردم و سعی میکردم به هر شکلی شده ناراحتی او را برطرف کنم، در حقیقت هر چه پول به دست من میرسید سعی میکردم در جهت انقلاب و در جهت اهداف آیت الله خمینی مصرف شود، در مصاحبه ها هم به عنوان سخنگوی امام از من سؤال میکردند و من جواب میدادم، آیت الله خمینی هم از این مساله راضی بودند؛ و چون امام در پاریس بودند من برای ملاقات با ایشان و هماهنگی بعضی مسائل لازم بود که به دیدن ایشان بروم. (منتظری، خاطرات، ج۱، ص۴۱۶) رئیس ساواک قبل از عزیمت ایشان در منزل آقای مطهری این سه پیغام را برای آقای خمینی میدهد: «شما تولید نفت را خودتان زیر نظر بگیرید و به اندازه مصرف داخلی تولید کنید؛ دوم مواظب باشید کمونیستها در کار شما رخنه نکنند؛ سوم با این پولهایی که از وجوهات به دست شما میرسد موسسات مذهبی، دینی و اقتصادی درست کنید.» (پیشین ص۴۱۷) در این دیدار ابراهیم امینی، همسر و دختر کوچک آقای منتظری هم برای دیدار محمد که هفت سال از خانواده دور بود با ایشان بودند. (ص۴۱۸) «محور صحبتها کلیه مسائل گذشته و مسائل آن وقت کشور بود، جریانات گذشته را برای امام تعریف کردم، جریانات زندان و مجاهدین و رجوی را برای امام گفتم، صحبتهای مقدم را برای امام نقل کردم، ولی عمده مساله آن زمان راجع به تشکیل دولت بود که امام اصرار داشتند هر چه زودتر دولت انقلاب تشکیل بشود، ایشان عنایت داشتند که آقای مهندس بازرگان نخست وزیر بشوند و برخی افراد را هم به عنوان هیات دولت مشخص کرده بودند، فقط در وزیر خارجه مانده بودند که نظرشان این بود که آقای دکتر کریم سنجابی این مسئولیت را قبول کند، و ایشان (آقای سنجابی) قبول نکرده بود، امام به من گفتند شما هر چه زودتر به تهران بروید و آقای سنجابی را راضی کنید که این مسئولیت را قبول کنند، لابد در آن شرایط ایشان را متعین میدانسته اند، به همین جهت چون امام این مسئولیت را به من داده بودند بسرعت از آنجا حرکت کردیم.» (پیشین، ص۴۲۱) در آن جا آقای خامنه ای را به عنوان یکی از اعضای شورای انقلاب به آقای خمینی معرفی میکند. (ص۴۲۶) پیام تشکر از مردم شهرهای: قصر شیرین ـ سرپل ذهاب ـ اسلام آباد ـ کرمانشاه ـ کنگاور ـ مریانج ـ همدان و ساوه (ص۸۷۵)
(۱۳۸) از جمله در ۲۴ آذر ۱۳۵۷ درباره تظاهرات تاسوعا و عاشورا (پیشین، ص۸۶۴-۸۶۳)، و ۶ بهمن ۱۳۵۷ درباره پیوستن ارتش ایران به صفوف ملت و مطلعنمودن آنان از جنایات رژیم شاه، (پیشین، ص۸۷۸-۸۷۶)
(۱۳۹) منتظری، خاطرات، ص۸۶۹-۸۶۸ پیوست ۴۶، پیام مورخ ۲۷ بهمن ۱۳۵۷.
(۱۴۰) البته در آن وقت بنا نبود در شورای انقلاب باشم چون من بنا داشتم در قم باشم. (پیشین، ص۴۲۷) آقای مطهری به ریاست شورای انقلاب منصوب میشود.
(۱۴۱) پیشین، ص۴۳۱-۴۳۰.
(۱۴۲) پیشین، ص۴۳۵. ما به هنگام آمدن امام به ایران به فرودگاه هم رفتیم اما من خیلی خوشم نمیآمد که خودم را جلو بیندازم و در هواپیما بروم اما مرحوم آقای مطهری با آقای صباغیان تا داخل هواپیما رفتند، من به آقای پسندیده (برادر بزرگ امام) گفتم شما هم بروید، و خودمان ایستادیم پایین و بعدا با امام دیدن کردیم.
(۱۴۳) پیشین، ص۴۳۶.
(۱۴۴) سند ساواک، منتظری، خاطرات، ج۲ ص۹۲۰.
(۱۴۵) س: انقلاب موجود ایران آیا تنها جنبه مذهبى دارد یا اینکه یک انقلاب سیاسى میباشد و هدفش سرنگونى رژیم موجود و روى کار آمدن یک حکومت اسلامى است؟
آیتالله منتظری: اصولاً در اسلام جنبههاى مذهبى از سیاسى و مسایل اجتماعى جدا نیست و اسلام در عین توجه به مسائل معنوى و اخلاق کاملاً به مسائل اقتصادى و سیاسى توجه کرده است. از این رو مسأله حکومت و اراده مردم از مسایل مهم آن است. قرآن کریم حق حاکمیت را در مرحلهی نخست مختص خداوند و سپس انبیاء و فرستادگانش دانسته است و بعد به ائمه اطهار علیهم السلام محول شده و در زمان کنونى با مراعات ضوابط چهارگانه ذیل از بین مردم باید رهبران حکومتها انتخاب شوند: ۱ـ اجتهاد یعنى تخصص و شناخت مسائل اسلامى . ۲ـ عدالت در عمل و اجراى دستورات اسلامى . ۳ـ آگاهى کامل به مسایل و سیاستهاى روز. ۴ـ شجاعت موضع گیرى قاطع در برابر دشمنان اسلام. بنابراین هدف جمهورى اسلامى ایران تبدیل رژیم موجود که اساساً مخالف اسلام است به یک رژیمى صددرصد اسلامى و بر اساس ضوابط و قرآن و سنت پیامبر و ائمه اطهار(ع) و منطبق با شرایط پیشرفته عصر خود باشد.
س: در اتوبوس از کسى شنیدم میگفت ما میخواهیم این شاه را ببریم و یک شاه دیگرى که آیتالله خمینى باشد روى کار بیاوریم. ممکن است در این باره توضیح بفرمائید؟
آیتالله منتظری: مسأله این نیست که آیتالله خمینى بخواهند شاه شوند بلکه بر این اساس است که شاهى که در رأس قرار دارد از درون پوسیده شده و پس از سالها ظلم و جنایت و زندانى کردن و کشتن علما و دانشمندان و رجال سیاسى و غیره دیگر هیچ پایگاه مردمى برایش نمانده و در هیچ جاى دنیا حکومتى که پایگاه مردمى ندارد پذیرفته نیست. علما و مراجع حاضر سخن آیتالله خمینى که پیشنهاد سرنگونى رژیم موجود، و روى کار آمدن جمهورى اسلامى را کردهاند؛ میپسندند و در چنین رژیمى معظم له شاه نمیشوند بلکه با مشورت با سایر علماى دین نظارت دقیق بر ادارهی کشور و انتخابات آزاد مردان صالح و متدین و تشکیل مجالس شورا و قواى قضایى و اجرایى خواهندکرد. و اصولاً “شوراى فتوایی” که احیاناً مطرح میشود را باید عملى کند یکى به دست آوردن اجتهاد و قوانین اسلامى با رعایت شرایط مختلف و متحول زمانى و مکانى و دیگرى اجراى دقیق آنها در پرتو قدرت حکومت اسلامى عملى خواهد شد. بنابراین با روى کار آمدن چنین حکومتى هرگز نیازى به شاه و آن تشریفات افسانهاى دربار نخواهد بود و با موازین اسلام نیز سازگار است. (روزنامهی کیهان ۱۸ دی ۱۳۵۷، ستیز با ستم، ج۲، ص۱۲۶۶-۱۲۶۴)
منبع : وب سایت رسمی محسن کدیور