زیتون-ناشران ایرانی خارج از کشور همزمان با برگزاری نمایشگاه بینالمللی کتاب در ایران، نمایشگاه «کتاب تهران – بدون سانسور» را در آمریکا و چند شهر اروپا برگزار کردهاند. وجه تمایز این نمایشگاه با آنچه در ایران برگزار میشود، جدای از همبستگی میان ناشران ایرانی خارج از کشور در اقدامی فرهنگی، ارایه کتاب بدون سانسور است و همچنین رویایی مخاطبان با نویسندههایی که به هر دلیل، نتوانستهاند در ایران بمانند و در تبعید یا مهاجرت، همچنان کلمات شان جاری است و قلم می زنند.
سانسور اما همان تیغ برندهای است که باعث شد بسیاری از نویسندگان و ناشران ترک وطن کنند و قدم به هجرت بگذارند. اگر به سانسور در حکومت جمهوری اسلامی نگاه شود، میتوان گفت که سانسور هم عمر این حکومت است؛ اگرچه دولتهای مختلفی آمدند و رفتند اما آنچه تغییر نکرد، اصل سانسور و حتی مجبور کردن نویسندهها و ناشران به خودسانسوری بوده است.
در این میان دولت یازدهم که روزهای پایانی خود را میگذراند، بارها ادعا کرده است که توانسته از میزان سانسور بکاهد و بر تعداد کتابهایی که منتشر میشوند، بیفزاید. با وجود این، تینوش نظم جو، نویسنده، مترجم و مدیر نشر «ناکجا» در پاریس معتقد است بیشتر شدن نشر کتاب در ایران به دلیل «خودسانسوری» و تن دادن به تیغ حذفی وزارت ارشاد اتفاق میافتد. در عین حال، به گفته این ناشر، در مقایسه سه دولت اخیر ایران، در دوره نخست ریاست احمدی نژاد بر دولت، کتابهای بسیاری به خاطر نابلدی مسوولان، از تیغ سانسور در امان ماند.
در این گفتوگو با نظم جو، در کنار بررسی سانسور در دولتهای مختلف، به کاهش کتابخوانی میان ایرانیان در داخل و خارج از کشور پرداختیم. همچنین از او درباره برگزاری این نمایشگاه و دستاوردهای دوره پیشین پرسیدیم. نظم جو که این نمایشگاهها را «جشن کتاب« می خواند، میگوید مهم ترین هدف برگزاری نمایشگاه ها این است که «بگوییم کتابهای بدون سانسور هم بخشی از ادبیات ما هستند، این ادبیات همچنان زنده است و در کتابهای سانسورشده خلاصه نمیشود و یک ایرانی یا یک فارسیزبان محکوم به خواندن صرفا کتابهای سانسورشده نیست.»
متن کامل این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
امسال دومین سالیست که برای برگزاری نمایشگاه کتاب خارج از ایران اقدام کردهاید، چه عاملی باعث شده است که این اقدام ادامه داشته باشد؟ آیا به اهدافی که برای خودتان ترسیم کرده بودید، رسیدید؟ این اهداف چه بود؟
وضعیت نشر در خارج از ایران بد و ناامیدکننده است اما وقتی در سال گذشته اقدام به برگزاری نمایشگاه کردیم، به نظرمان به عنوان حرکتی سمبلیک، ایده خوبی آمد؛ حتی اگر افراد زیادی مراجعه نکنند. به یاد دارم شب پیش از افتتاحیه نمایشگاه در لندن، یکی از ناشران پیشکسوت به من گفت اگر صد نفر هم بیایند، عالی است. در حالی که نزدیک به هزار نفر به نمایشگاه آمدند. واکنشها هم مثبت بود، خصوصا که خیلی شبیه نمایشگاه کتاب تهران شد و همان حس و حال را تداعی کرد.
من سالها، هم به عنوان مخاطب به نمایشگاه کتاب تهران رفتهام و هم به عنوان نویسنده و مترجم. در نمایشگاه کتاب تهران، همه قشر آدم حتی برای پیکنیک هم که شده، به نمایشگاه میآیند و از کنار غرفهها میگذرند، ساندویچی میخورند و با ناشر و نویسنده همکلام میشوند. به کاملترین معنا، یک جشن واقعی کتاب است، حتی بیشتر از نمایشگاه کتاب پاریس یا فرانکفورت که بیحس و مختص به نخبههاست.
در حالی که آدمهایی به نمایشگاه کتاب تهران میآیند که نه لزوما روشنفکر هستند و نه در گروه و تفکر خاصی جای میگیرند. همین رویارویی با مخاطب، بهترین حسی بود که میتوانست برای اهل قلم ایجاد شود. حتی به جرات میگویم که حضورم در نمایشگاه کتاب تهران چندین بار باعث شد که حس ناامیدی را از دست بدهم و پس از مواجهه با مخاطبان، امیدوار شوم.
به هر صورت، یکی از دلایل موفقیت برگزاری نمایشگاه کتاب در لندن، فقدان کتابفروشی در این شهر است. یعنی در لندن کتاب عرضه نمیشود و حتما یکی از دلایل آن این است که مردم به اندازه کافی کتاب نمیخوانند. برای همین افرادی در این شهر به این نمایشگاه میآیند که شاید در طول سال به کتابفروشی هم نروند، اما به جشن کتاب میآیند. همین هم اتفاق خوبی بود٬ آدمهای مختلف در غرفههای گوناگون با ناشران و نویسندهها همکلام میشدند.
آنهایی هم که کتابخوان نبودند پس از گفتوگو قبول میکردند که میتوانند برای این یکسال فلان کتاب را بخوانند. حالا شاید امسال بفهمیم که آیا واقعا آن کتابها را خواندند یا نه. این رویارویی با مخاطب نکته مهمی است؛ آنهم برای ناشر و نویسندههایی که برای انتشار یک کتاب مدتهای زیادی زحمت کشیدهاند، تخیل کردهاند و حالا میتوانند از همین روند برای مخاطبانشان صحبت کنند.
این اقدام در یکسال گذشته در میان ایرانیان خارج از کشور موثر بوده است؟ آیا به عنوان ناشر تغییر محسوسی در این یکسال حس کردید؟
نمیتوان گفت که برگزاری یک نمایشگاه چند روزه و برخورد با هزار نفر باعث ایجاد تغییر خاصی د ر نشر کتاب شده است. حتی من این انتظار را ندارم افرادی که با ما آشنا شدند و از ما کتاب خریدند، لزوما به ما برگردند. حتی اگر فردی کتابخوان نباشد و یک کتاب از ما خریده باشد و آن را هم نخوانده باشد؛ باز هم مهم نیست. در واقع آن فرد در گفتوگو با نویسنده و داستانی که ناشر برایش تعریف کرده، تنها تیتر کتاب جذباش کرده اما تخیلاش درباره آن کتاب به حرکت درآمده است.
یکی از مهمترین دلایل کتاب نخواندن مردم، سانسور است. به محض آنکه کتابی بدون سانسور منتشر میشود، علاقه ایرانیان داخل کشور برای داشتن و خواندن آن کتاب هم چندین برابر میشود
من این ادعا را ندارم که همه باید حتما کتاب بخوانند. کتاب محصولی است که انسان میتواند حتی اگر آن را نخواند، با آن تخیل کند. این رابطه عاشقانه بین کتاب و مردم و مخاطب برای من وجود دارد. هدف ما این نیست که مردم را کتابخوان کنیم. این هدفی بسیار بلندپروازانه است. یکی از اهداف همانطور که اشاره کردم، رویارویی با مخاطب است. یکی دیگر از مهمترین اهداف ما، نشان دادن این مهم است که اگر متاسفانه در نمایشگاه کتاب تهران، کتابهایی ارایه میشود که از تیغ سانسور و وزارت ارشاد گذشته است، اما یک ایرانی یا یک فارسیزبان محکوم به خواندن صرفا کتابهای سانسورشده نیست.
ما همزمان با آن نمایشگاه، جشن کتاب را با کتابهای سانسورنشده برگزار میکنیم. ما ناشران خارج از ایران سالها تلاش کردهایم تا بگوییم کتابهای بدون سانسور هم بخشی از ادبیات ما هستند، این ادبیات همچنان زنده است و در کتابهای سانسورشده خلاصه نمیشود. همین امروز یک ایرانی همچنان این امکان را دارد که کتاب بدون سانسور بخواند.
به سانسور اشاره کردید، عنوان نمایشگاه خارج از ایران را نمایشگاه «کتاب تهران – بدون سانسور» انتخاب کردهاید. در واقع به گفته شما آنچه این دو نمایشگاه همزمان را متمایز میکند، سانسور و عدم سانسور در آنها است. به نظر شما وضعیت سانسور در سالهای اخیر و دولت یازدهم چطور بود؟ آیا طبق ادعاهای دولت، سانسور کمتر شده بود؟
در اینکه در دولت یازدهم، حتی طبق آمار، تعداد بیشتری کتاب منتشر شد، شکی نیست. اما به باور من، این مساله به قیمت خودسانسوری بیشتر اتفاق افتاده است. یعنی کتابهای بیشتری منتشر میشود به این دلیل که مترجمها یا نویسندهها خودسانسوری را پذیرفتهاند. در حالیکه در دوره دوم دولت قبل، نویسندهها و مترجمها میدانستند که فلان کتاب دیگر منتشر نمیشود اما در شرایط فعلی کتابها با تن دادن به سانسور منتشر میشوند. در حالیکه خودسانسوری از سانسور خطرناکتر است؛ چون دولتها و حکومتها تغییر میکنند اما مردم میمانند و عادتهای بد که میتواند ضمن نهادینه شدن در جامعه، به فرهنگ عمومی تبدیل شود.
اما همیشه وقتی دولتی سختگیر و افراطی روی کار بوده است، به دلیل عدم ترس از سیستم نظارتی و استفاده از نیروهایی که از ادبیات شناخت درستی هم نداشتهاند، ما نویسندهها توانستیم کتابهای بیشتری منتشر کنیم که شاید حتی در دولت خاتمی امکانناپذیر بود.
مثلا در دولت خاتمی ماموران فهمیدهتر بودند و ادبیات را میشناختند، اگر حتی با محتوای یک کتاب هم مخالفتی نداشتند اما از تایید هراس داشتند٬ چون نه پشتشان به جایی گرم بود و نه قانونی در این زمینه وجود دارد.
در دوره نخست ریاست احمدینژاد بر دولت، عدهای سر کار آمده بودند که ادبیات را نمیشناختند و هیچی را تشخیص نمیدادند. به نظر من خیلی کتابها در ان زمان از زیر سانسور در رفت. در دور دوم اما با هوشمندی، استراتژی پایهگذاری شد که بدتر از سانسور دولتی عمل کرد. طبق این برنامه، سانسور در جای خود باقی است اما ناشران هم وظیفه دارند مطالب نویسنده یا مترجم را سانسور کنند وگرنه مجازات میشوند. ناشران هم از نگرانی مواجهه با پلمپ دولتی – همانطور که برای چندین انتشارات اتفاق افتاد – به سانسور تن میدهند. اینجا دیگر مامور سانسور، وزارت ارشاد نیست، بلکه خود ناشر است.
نشر و ناشران خارج از ایران را چطور ارزیابی میکنید؟ ناشران در نشر و فعالیتهای خود چقدر «خودسانسوری» دارند؟ ناشران در این سوی مرزها چه خط قرمزهایی برای خود دارند؟ به عنوان نمونه انتشارات ناکجا.
نکته جالبیست. باید بدانیم وقتی راجع به سانسور صحبت میکنیم، دقیقا از چه سخن میگوییم. به عنوان نمونه، در نمایشگاه سال پیش شاعری با من دعوا داشت که شما کتاب من را سانسور کردید چون انتشار آن را قبول نکردید. اسکار وایلد جمله خوبی دارد که میگوید یک آدم خودخواه آدمی است که هیچوقت به من فکر نمیکند. این فرد هم فکر میکرد هرکس کتاب او را منتشر نکند، سانسورگر است. متاسفانه این توهمات به خاطر فراگیری سانسور در نشر و فرهنگ باعث شده است که چهره سیستم انتشارات کریه شود. در حالکه ناشر حق انتخاب برای چاپ آثار دارد. حتی ممکن است رد کردن انتشار یک کتاب ربطی به کیفیت آن نداشته باشد ولی مخاطب میداند وقتی کتابی را انتخاب کرده است، یعنی قرار است انتخاب آن ناشر را بخواند. ما در ناکجا، به شکل تخصصی روی ادبیات کار میکنیم و هیچ مرز و خط قرمزی نداریم.
ما عادت کردهایم که همهچیزمان، حتی فرهنگ هم مجانی باشد. چراکه در ایران سیاست درست فرهنگی وجود ندارد تا نشان دهد فرهنگ هم مثل خوراک جسمی، خوراک ذهنی و ارزشمند است
کار ما آسانتر است چون در ادبیات همه چیز ممکن و مجاز شناخته میشود. یک ناشر خارج از کشور، کسی است که خودش را از ماندن در وطناش و رویارویی مستقیم با مخاطباناش محروم کرده است و دیگر توانایی عرضه کتابهایش را به ۸۰ میلیون نفر ندارد. در خارج از کشور هم با افرادی مواجه است که از وطن خود کنده شدهاند. چرا باید کتاب را با سانسور را منتشر کند؟ خب در ایران میماند و به تن دادن به سانسور ادامه میداد.
معمولا یکی از دلایل کاهش کتابخوانی در جامعه ایران را سانسور عنوان میکنند، آیا در خارج از کشور که سانسور برداشته شده و راههای دسترسی آسان به کتاب وجود دارد، میتوان گفت ایرانیان خارج از کشور با از بین رفتن این مانع، به سراغ کتاب میآیند؟ آیا اصولا چنین مقایسهای میتوان داشت؟
به نظرم قابل مقایسه نیست. چون صورت مساله در داخل و خارج از ایران متفاوت است. ایرانیهایی که از ایران خارج میشوند، خودآگاه یا ناخودآگاه اولین قدمشان جدا کردن پیوندها با ادبیات و کتابخوانی است.
به نظر من آسانترین تحلیل میتواند این باشد که آنها فکر میکنند برای یادگیری زبان، بهتر است که فارسی نخوانند. بماند که در اینترنت مقاله میخوانند و در شبکههای اجتماعی مینویسند اما فکر میکنند حالا باید کتابهای دیگر زبانها را بخوانند. هرچند به تجربه دیدهام که همان کتابهای زبانهای دیگر را هم نمیخوانند.
تجربه تلخیست؛ پیشتر فکر میکردم ایرانیانی که خارج شدهاند همان مخاطبانی هستند که نتوانستند محدودیتهای ایران را تحمل کنند و برای فرهنگسازی حتی خودشان، ترک وطن کردهاند. متاسفانه این سردرگمی مهاجرت و برای برخی تبعید، باعث شده است که به این زوایای فرهنگ بیتوجهی شود.
در حالیکه به عنوان ناشری که مدتهاست فعالیت میکند، همه امکانات را برای ایرانیان خارج از کشور ایجاد کردیم. برنامه ای با عنوان جیره تهیه کردیم که علاقه مندان میتوانند ضمن آبونه شدن، با تخفیف و بدون پرداخت هزینه پست در هر کجای جهان کتاب را دریافت کنند یا حتی آن را تعویض کنند اما متوجه شدیم کتابخوان کردن ایرانیان خارج از کشور بسیار سخت است.
به نظرم آمار مطالعه فردی، خارج از کشور خیلی از داخل کمتر است. میگویم صورت مساله متفاوت است چون معتقدم در ایران، یکی از مهمترین دلایل کتاب نخواندن مردم، سانسور است. به محض آنکه کتابی بدون سانسور منتشر میشود، علاقه ایرانیان داخل کشور برای داشتن و خواندن آن کتاب هم چندین برابر میشود. حتی میتوان این آمار را در نشر نوگام مشاهده کرد که کتابهای الکترونیک خود را رایگان در اختیار همهگان قرار میدهد. حتی از روستاهای دورافتاده هم افرادی هستند که این کتابهای الکترونیک را دانلود میکنند.
اما این شبکههای اجتماعی و جملههای کوتاه و تمام آنچه ما را در خود اسیر کرده است، این توهم را ایجاد کرده که مطالعه صورت میگیرد.
کتاب خواندن برای باسواد شدن نیست. کتاب خواندن فرصتی است برای خلوت کردن با دنیای درونی و گذر از جاده تخیل فردی دیگر برای رسیدن به تخیل خود و پرداختن به درونیات خود. این همان مسالهای است که شبکههای اجتماعی به ما نمیدهد. همان فرصتی که از دست میدهیم؛ فرصت تنهایی، سکوت و خلوت با خودمان برای گذشتن از دنیای تخیل.
یکی دیگر از گلایههای مخاطبان در خارج از کشور از وضعیت کتابهای فارسی، قیمت آنهاست. شما به عنوان ناشر در مقابل بالا بودن قیمت کتابها چه توضیحی دارید؟
البته بالا رفتن قیمت کتاب در ایران از این گلایهها کاسته است. سوال من این است که آیا درباره پفک هم همین گلایه وجود دارد؟ پفکهای ایرانی با همان قیمت داخل ایران و صرفا تغییر واحد پول به فروش میرسد و هیچکس گلایهای ندارد. متاسفانه ما عادت کردهایم که همهچیزمان، حتی فرهنگ هم مجانی باشد. چراکه در ایران سیاست درست فرهنگی وجود ندارد تا نشان دهد فرهنگ هم مثل خوراک جسمی، خوراک ذهنی و ارزشمند است.
اگرچه عدهای با عشق این هدف را دنبال میکنند و هدفشان مثل تولیدکننده یا فروشند پفک، لزوما پول درآوردن نیست اما دلیل نمیشود که متاسفانه کتاب هم کالا نباشد و افراد دستاندرکار با هنری که از خود به دیگران منتقل کردهاند، زندگی نکنند.
یکی از مهمترین دلایل برای قیمت کتابهای فارسی در خارج از ایران، کم خواندن است. اگر تقاضا برای کتاب بیشتر باشد و ناشران بتوانند تعداد بیشتری کتاب چاپ یا خارج کنند، قیمتها هم پایین میآید. یعنی اگر به جای آوردن ده کتاب از ایران، ۲۰۰ نسخه بیاوریم، مطمئنا قیمت کتاب به خاطر هزینه ارسال، کمتر خواهد شد.
4 پاسخ
انتشار کتاب “مکتب در فرایند تکامل” که بطور مستند به ظهور تشیع غالی و موضوع امام زمان میپردازد ، در دوره اول ریاست احمدی نژاد ناشی از نابلدی سانسورچی ها بود یا ضربه ای عمدی به کسب و کار شجره روحانیت ؟!
احتمالا کتاب را نخوانده اید و دکتر مدرسی را که خود زیارت جامعه را اعتقاد دارد و می خواند، نمی شناسید.
نقد های عالمانه ای بر یک کتاب عالمانه هم نوشته شده است. بازاری و گتره ای مباحث علمی و تحقیقی را هجو اغراض سیاسی نکنید.
گنه کرد در بلخ آهنگری ، به شوشتر زدند گردن مسگری.
دادن نشانی نقدهای عالمانه موجب سپاسگزاری است .
مردم دارند حرف هایشان را می زنند. سانسور و مانسور دیگه کهنه شد. فضای مجازی همه چیز را به هم ریخته. درد و مشکل مردم دیگر این حرفها نیست. این حرف ها و شعارها برای اپوزیسیون نمائی خوب است . الان در ایران یک مجله ی مهر نامه در می آید که در دنیا کم مانند است. نیز،اندیشه پویا و ده ها نشریه ی وزین دیگر.
اگر کسی حرف حساب داشته باشد می زند. البته هماطور که در متن فوق آمده، مشتری کم شده است، چون عرضه متنوع و متعدد شده است و وسائلی مثل تلگرام هم به میدان آمده.
دیدگاهها بستهاند.