روحانی بیش از هر کسی مدیون دشمنانش است؛ دشمنانی که با حملات خود چهرهای متفاوت از او ساختند. از این رهگذر محبوبیتی عاید روحانی شد که انتظارش را نداشت، همانگونه که در سال ۹۲ او را بر کرسی ریاستجمهوری نشاندند. اگر روحانی بخواهد با شیوه سقراطی با مخالفانش عادلانه برخورد کند باید چیزی را به آنان بدهد که مستحق آنند.
«سقراط: آیا ما باید آنچه که به دشمنانمان مدیونیم را [نیز، بهمانند دوستانمان] به آنها بازگردانیم؟
پولمارخوس: دقیقا چنین است، درست آنچه را که به آنها مدیونیم؛ و من فرض را بر این قرار میدهم که یک دشمن، درست همان چیزی را به دشمنش مدیون است که درخور و سزاوار اوست: یعنی آسیبرساندن.
سقراط: بسیار خوب، بنابراین صناعتی که عدالت خوانده میشود چه چیزی را به چه چیزهایی باز میرساند؟
پولمارخوس: سقراط! اگر پاسخ ما میبایست با آنچه از آن آغاز کردیم سازگار باشد، پس باید بگویم [عدالت] صناعتی است که به دوستان منفعت و به دشمنان آسیب میرساند».
آیا در چهار سال گذشته روحانی با مخالفانش چنین عادلانه رفتار کرده است؟ آنچه مسلم است رئیسجمهور پس از پیروزی رفتاری مسیحایی در پیش نگرفت. او با بیاعتنایی به مخالفان و گاه در تنگنا قراردادن آنان به منظور جلوگیری از اقدامات انحصاری که در دست آنان بود، توانست با مخالفانش آنگونه رفتار کند که باید میکرد. آنچه امروز قالیباف را خشمگین ساخته و موجب شده بیش از هرکس دیگری تمام توشوتوان خود را به کار گیرد تا جای روحانی بنشیند و در صورت موفقنشدن دیگری را جای او بنشاند، از همین نوع عدالتی نشئت گرفته است که روحانی درباره مخالفانش به کار گرفت. روحانی را مخالفان دگرگون کردند تا ناگزیر به روش و منش خودش که تدبیر و اعتدال بود، پشت پا بزند و وارد گود سیاست شود. گودی که در سالهای دوره اول از ورود به آن برای زورآزمایی پرهیز داشت. او راه سکوت و مهار را پیش گرفته و با این تئوری نشان داد سکوت و مهار بهترین شیوه برای برخورد با مخالفان است. اما شیوه سکوت و مهار چنان مخالفانش را به خشم آورد که دیگر پنهانکاری را تاب نیاورند و آشکار به هر بهانهای با صراحت و خشم به او حمله کردند. رسانههای اصولگرا گاه از حد مجاز مواجهههای سیاسی فراتر رفته و با الفاظ و تصاویری که بیانگر خشم آنان بود به مقابله با روحانی پرداختند و چنان تخریبش کردند که اگر این کار از سوی هر روزنامه دیگری در دولت نهم و دهم رخ میداد، بیتردید با آن برخوردی جدی میشد. رسانههای اصولگرا اگرچه چندان رغبتی به آزادی ندارند اما بهراحتی از فضای آزاد متکی بر نهادهای قدرت بهرهبرداری میکنند. آنان سالهاست که تلقی متفاوتی از آزادی دارند، آزادی، خیابانی یکطرفه است در اختیار آنان. روحانی برخلافِ مخالفانش تمایل به سوگیری نداشت و تلاش میکرد در میانه میدان بایستد و همه چیز را چنان سروسامان دهد که موجب تخاصمی جدی میان دوستان و مخالفان نشود. اما مخالفان روحانی که با آموزههای دیگری آشنا بودند، او را وادار کردند به این سیاست تن بدهد که هر سیاستمداری یک دوست حقیقی و یک دشمن حقیقی دارد و زمانی فرا میرسد که بدون درنگ و تردید باید حمایتش را از کسی علیه کسی دیگر آشکار کند. مخالفان ناچارش کردند تا بپذیرد این مسیر در سیاست، همواره سودمندتر از بیطرف باقیماندن است. اینگونه بود که جهانگیری پا به میدان گذاشت تا سدی برای حملات قالیبافِ خشمگین باشد. اسحاق جهانگیری اصلاحطلب با حضور در ردههای پایین و میانی قدرت خوب میدانست مخالفان برای نیل به هدفشان دست به هر کاری خواهند زد و برای رسیدن به مقصد هر آنچه را در برابرشان باشد، لگدکوب خواهند کرد.
شاید حسن روحانی در مواجهه با مخالفانش بهاندازه کافی واقعبین نبود، او تصور میکرد مخالفانش در مقابله با او حدی از حرمت و حریم برای او قائل خواهند شد. روحانی هرچه به پایان دوره اول نزدیکتر میشد، درک میکرد که چیزی بهنام مصلحتاندیشی در برابر کسانی که منافعشان را از دست دادهاند، معنا ندارد و تنها چیزی که میتواند آنان را به روحانی گره بزند، اشتراک منافع برابر و عینی است ولاغیر. خواستهای که روحانی تلاش کرد به آن تن ندهد و اگر صحنه سیاست داخلی ایران امروز صحنه سیاستمداران خشمگین است، ازهمینرو است.
قالیباف یکی از خشنترین این سیاستمداران است که با کسی شوخی ندارد. او در مناظرهها بیمحابا به روحانی و دولتش میتازد و حتی زمانی که تلاش میکند در ظاهر آرامشش را حفظ کند، موفق نمیشود. در پس خندههای او موجی از خشم و نفرت فروخفته است، خشمی که دلایل بسیاری برای بروز آن وجود دارد. رئیسی این خشم را کمتر از قالیباف علنی کرده است. او کلمات و جملههایش را در لفافی مؤدبانه میپیچد و بر زبان میآورد. جملاتی که بیش از آنکه نشان از تواضع داشته باشد، بیانگر خشمی پنهان است که هر دم میتواند سر باز کند و چون سِیلی از کلمات خشمگین بر سر رقیبان ببارد. مناظرههای این دوره بیش از آنکه مدل گفتوگو و مواجهه سیاسی باشد، برخورد خشمآگین دیدگاهها و ایدئولوژیهای مستور در نقاب کلمات است. ازاینروست که مخالفان بیش از آنکه به استدلال و منطق پناه ببرند، به تخریب و تهدید روی آوردهاند. مشکل آنان بیش از آنکه مربوط به روحانی و دولتش باشد، به خودشان و جایگاه سخنشان بازمیگردد. قالیباف و رئیسی تلاش میکنند از تودههای مستضعف و فرودست جامعه دفاع و حمایت کنند و صدای خاموشان باشند. اگر این کار به هزارویک دلیل از جانب احمدینژاد باورپذیر بود، به هزارویک دلیل برای قالیباف و رئیسی دور از دسترس است و بعید بهنظر میرسد توده فرودست جامعه دلسوزی و جانبداری آنان را باور کند. آنچه قالیباف و رئیسی را به خشم میآورد همین است که این تودهها گوششان از وعدهها پر است و دیگر به دشواری کسی را بهعنوان حامی خود باور خواهند کرد. خاصه آنکه این حامیان، مدیریت نهادهای قدرتمندی را در اختیار داشته باشند که ارقام موجود و گردش مالیشان هیچ سنخیتی با زندگی فقیرانه آنان ندارد. این شعار قالیباف مصداق نقض خود او است: به عمل کار برآید… اشاره بِجای روحانی به بانکهای منتسب به قالیباف و رئیسی در مناظره اخیر نشان از رویکردِ تازه روحانی به مخالفانش است، از این منظر او شیوه سقراطی را در پیش گرفته و چیزی را برای مخالفانش تدارک دیده است که مستحق آنند.
2 پاسخ
البته شعور همه ی قشر ضعیف و پابرهنه یکی نیست،به نظر من ، درکل شعور هیچ ربطی به دارا و ندار بودن و سواد و مدرک تحصیلی ندارد،چنانچه یک نفر با داشتن چندین مدرک دکترا و فوق متخصص در یک رشته علمی و طبی میتوان فوق العاده بیشعور باشد و فردی تاجر مسلک و ثروتمند نیز فوق العاده بیشعور و احمق تشریف داشته باشد، قدرت آنالیز کردن مغز – البته به نظر و تجربه من – هیچ ربطی به ثروت و مدارک تحصیلی ندارد.
آقای قالیبـاف نسبت به انتخابات ۸۴ بجای پیشرفت عقب گرد زیادی داشتــه چون بیاد می آورم درآن دوره وقتی مجری تلویزیون یک سـوآل همگانی را وقتی از ایشـان پرسیــد بسیــار روشنفکرانه به آن جواب داده بود…!
سـوآل این بود: با آمریکا چه میکنی؟ وایشـان درپاسخ گفتــه بود: دوره جنگ ودشمنی را پشت سر گذاشته ایـم، دوران مماشات و تنـش زدایی را هم پشت سرگذاشته ایم وامروز تنش زدایی هم جوابگو نیست، بایـد به تعامــل و تحامل روی بیـآوریــم…!
همان قالیبــاف امروز تمام قــد شــده است پوپولیست و همواره باشعــارهای پوچ وتوخالی که خودش هــم به یقیــن میدانــد امکان پذیر نیست روی آورده…!
متاسفانه سران اصولگرا هم خاموش اند ونظاره گر…! غافل ازاینکه این شعارها میتوانــد برای خود نظام و کشــور خطرناک باشــد،
زیرا این شعارهای پوپولیستی را فقط وفقط ممکن است قشـــر ضعیف و پابرهنــه های کشــور به آن توجــه کننــد،.
دیدگاهها بستهاند.