حداقل از بیست سال قبل (پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ و آغاز ریاستجمهوری محمد خاتمی و آغاز دوران تازهای در حیات سیاسی و اجتماعی ایران معاصر) در هر انتخاباتی، اعم از مجلس و ریاست جمهوری و شوراها، مردم ایران به طور کلی به سه گروه متمایز تقسیم میشوند.
گروهی معتقدند که باید در هر انتخاباتی به هر قیمت و بدون هیچ قید و شرطی شرکت کرد و رأی داد که البته دلایل و انگیزههای این گروه برای شرکت در انتخابات بسیار متنوع و متفاوت و در مواردی نیز متضاد است. مثلا کسانی در این گروهند که به دلایلی رأی سفید در صندوق میاندازند.
گروه دوم درست در نقطه مقابل گروه اول قرار گرفته و براین عقیده است که نباید در هیچ انتخاباتی حضور داشت. اعضا این گروه در عمل نیز در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنند و رأی نمیدهند.مرغ این گروه نیز یک پا دارد و حرف مرد نیز یک کلمه است! دلایل این گروه نیز بسیار متنوع و گاه متضاد است. این گروه یا رسما (عمدتا در خارج از کشور) با انتشار بیانیه و یا مقاله اعلام تحریم میکنند و دیگران را نیز به عدم شرکت فرا میخوانند و یا شمار بیشتری (بیشتر در داخل کشور) از کنار برگزاری انتخابات بیتفاوت میگذرند و حداکثر به نقد و اعتراض محدود خانوادگی و محافل دوستانه بسنده میکنند.
در این میان گروه سومی نیز هستند که بسته به موقعیت و شرایط تصمیم میگیرند و از این رو در انتخاباتی شرکت میکنند و رأی میدهند و در انتخاباتی دیگر نه. مرغ این گروه صد البته دو پا دارد و حرف مرد نیز بیش از یک کلمه است.
واقعیت این است که گروه اول و دوم همواره از منطق استوار و خللناپذیری پیروی میکنند و می توان گفت تقریبا هیچ عامل و تحلیلی نمیتواند آنها را از عزم جزمشان بازدارد ولی گروه سوم همواره بین شرکت و عدم شرکت در نوسان است و از قضا عملا همین دسته سوماند که به نحو مثبت سرنوشت انتخاباتها را تعیین میکنند و از این منظر شرکت و رأی دادن این گروه انتخابات را معنادارتر و به گمانم قابل دفاعتر میکند.
بر آنم که از مدعای مفیدتر بودن انتخاب جاری ریاستجمهوری و شوراها دفاع کنم. البته مخاطبان من مرددها و احیانا تحریمیها هستند و گرنه دو گروه اول و دوم تصمیم خود را گرفته و استدلالهای من قاعدتا تأثیری بر آنها ندارد.
سه پیش فرض برای اثبات مدعا
یکم. تفاوت و تمایز دو جناح
فکر نمیکنم هیچ فرد آگاه و اهل اندیشه و تحلیلی (با هر گرایشی اعم از ایرانی و غیر ایرانی) انکار کند که پس از خرداد ۷۶ کوه یخ ستبر ساختار حقیقی جمهوری اسلامی به دو قطعه بزرگ و یا دو جناح متفاوت و آشکارا متمایز تقسیم شده است؛ دو جناحی که در این سالها با عناوینی چون اصلاحطلب و اخیرا اصلاحطلب/ اعتدالی در یکسو و محافظهکار و اخیرا اصولگرا در سوی دیگر شناخته شدهاند. اکنون بیست سال از این شکاف بزرگ سیاسی و اجتماعی گذشته و عملکرد هر جناح روشن و قابل بررسی و ارزیابی است و فکر نمیکنم که دیگر دعوای قدیمی جنگ زرگری جناحها و یا یکی بودن دو جریان (که البته هر یک از تنوع خلاق درونی نیز برخورداراند) و یا طرح شعارهای ساده انگارانهای چون «سگ زرد برادر شغال است»، موجه بنماید و در بازار اهل اندیشه و تحلیل خریداری قابل توجهی داشته باشد.
دوم. «مفیدتر» بودن آموزهها و عملکردهای جناح اصلاحطلب/اعتدالی
پیشفرض دوم این است که در مجموع افکار و آموزهها و عملکردها و سیاستهای جناح اصلاحطلب/اعتدالی مترقیتر و قابل قبولتر و در نهایت بیشتر به سود مردم و کشور و تاریخ و فرهنگ ایرانی و مصالح ملی است و اگر مصالح دینی را هم لحاظ کنیم (که بیگمان برای مؤمنان مهم است)، باز عملکردهای این جریان به مصالح دین و مذهب و حتی ارباب مذهب نزدیکتر است تا جریان مقابل که مدعی «اسلام ناب» است و ولایتمدار و ذوب در ولایت. این مدعا با معیارهای مشخص و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی قابل ردگیری و ارزیابی است.
گفتن ندارد که اکنون در مقام نقد و بررسی کنشگران این جناح و میزان توفیقشان در طول بیست سال و به ویژه در چهار سال اخیر نیستم؛ دعوی این است که در مقام مقایسه افکار و اعمال جناح اصلاحی به منافع ملی و مصالح مردم در تمام ابعاد نزدیکتر است.
سوم. رأی خاکستری به سود اصلاح گرایان
مفروض سوم این است که رأی خاکستری و یا مرددها، اگر نگوییم به طور مطلق، میتوان گفت با نسبیت نزدیک به مطلق به سود جناح اصلاحی/اعتدالی کنونی است. یعنی اگر این آرای انبوه وارد میدان شده و پای صندوق آرا حاضر شود، عموما به نمایندگان جریان اصلاحی رأی خواهد داد. زیرا میدانیم افراد این گروه بزرگ (که گاه به حدود یک سوم کل رأی دهندگان میرسد) عموما یا با اساس جمهوری اسلامی (به هر دلیل) مخالفاند و یا غالبا به عملکرد حاکمان و حتی اصلاحطلبان در طول این سالیان دراز اعتراض دارند و البته یا به نحو سازگاری با هر دو میانهای ندارند. اگر چنین باشد، که هست، گفتن ندارد که اگر قرار بر شکستن سکوت و نقض تحریم باشد، این نوع مخالفان و یا منتقدان به جناحی و چهرههایی رأی میدهند که به مصالح ملی و منافع شخصی و طبقاتی خودشان نزدیکتر است. دلیلی ندارد که حتی یک نفر از این گروه به اصولگرایان رأی بدهد.
در عمل نیز همواره چنین بوده است. به طور خاص میتوان به انتخابات ریاستجمهوری ۷۶، ۸۸ و ۹۲ اشاره کرد. در انتخابات ریاستجمهوری ۸۴ با اینکه مجموع آرای اصلاحطلبان بیشتر بود ولی به دلایل مختلف (از جمله مهندسی چند لایه انتخابات به دست نظامیان و نیز حضور چهره نه چندان محبوب هاشمی رفسنجانی در رقابت با احمدینژاد در مرحله دوم) نتیجه انتخابات به زیان منافع ملی و در واقع به زیان همه (حتی همان اصولگرایان سرخوش از باده پیروزی) تمام شد. انتخابات دوم شوراها به دلیل قهر مردم (از جمله همین گروه مرددهای معترض) یکسره به سود محافظهکاران تمام شد و به زیان مردم. در انتخابات مجلس دهم، باز میبینیم با حضور نیرومند همین گروه بزرگ خاکستری پیروزی نسبی نصیب مردم و کشور شد و سیمای درخشان رأی تهران (که اجازه نداد حتی یک اصولگرای افراطی و حتی میانهرو به مجلس راه یابد) از پیامدهای موفق چنین حضور پر رنگی است.
چرا حضور در انتخابات قابل دفاع است؟
اکنون با «این سه پیشفرض» میتوان نتیجه گرفت که به عنوان یک قاعده در مجموع حضور در هر انتخاباتی و رأیدادن به کاندیداهای جناح اصلاحطلب (به ویژه با رنگ سبز) به صرفهتر و برای حفظ و حراست از منافع فردی و جمعی و ملی ایرانیان مفیدتر است. برای مدلل کردن این مدعا میتوانم به تفصیل بحث کنم که فعلا نیازی بدان نیست و از این رو از آن در میگذرم.
بگذارید صادقانه بگویم. من خودم از همین گروه مرددها هستم که بسته به موقعیت ها تصمیم میگیرم ولی همواره معتقد بوده و هستم که اگر حداقل شرایط برای حضور در انتخابات فراهم باشد، نباید قهر کرد و پشت به صندوق ایستاد و غیر مسئولانه شعار تحریم داد و گفت «دیگی که برای من نجوشد بگذار سر سگ در آن بجوشد»! چنین مینماید که از سال ۹۲ به بعد (آنهم به برکت جنبش مردمی سبز و پایداریهای موسوی و کروبی و رهنورد و زندانیان دلیر این جنبش و مظلومیت خون نداها و سهرابها و . . .) حاکمیت (که دوست ندارد اعتراضات ۸۸ تکرار شود) از دست بردن در صندوق مردم بیم دارد و از این رو میتوان بهطور نسبی به سلامت صندوق اعتماد کرد. در این صورت حضور پر رنگ و یا ضعیف تکتک ایرانیان در پای صندوق رأی مهم است و اثرگذار است و میتواند حداقل تا چهار سال آینده در نیک و بد تمام امور اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مردم اثر بگذارد. آیا کسی در این مدعا تردید دارد؟ آیا مثلا بین روحانی و رقبای شناختهشدهاش یعنی رئیسی و قالیباف فرقی (ولو اندک) نیست؟ آیا این فرق در سرنوشت من و شما در چهار سال آینده بیتأثیر است؟ آیا تصور اینکه شنبه ۳۰ اردیبهشت ۹۶ رئیسی و یا قالیباف بر کرسی ریاستجمهوری تکیه زده باشد و پیامدهای داخلی و خارجی آن، چنان دشوار است که عده ای از هموطنان (بهویژه در خارج از کشور) همچنان حرفهای نخنمای گذشته را تکرار میکنند که «هیچ فرقی نمیکند»؟ آیا میخواهیم اشتباه شورای دوم و انتخابات ۸۴ را تکرار کنیم؟ آیا تجربه ویرانگر و ایران بر باد ده هشت سال ریاستجمهوری محمود احمدینژاد برای نسل ما (و حتی نسلهای بعد) کفایت نمیکند؟ به مصداق ضربالمثل قدیمیمان از یک سوراخ مار چند بار باید گزیده شویم؟
به پرسش مقدر مخاطبان عزیز پاسخ دهم که هیچ یک از دلایل تحریمیها و مرددها مبنی بر عدم دموکراتیکبودن انتخابات ایران و هزار و یک دلیل دیگر در نقد و رد اساس انتخابات مرسوم در جمهوری اسلامی (که من خود با غالب آنها موافقم) حداقل تا اطلاع ثانوی دلیل موجهی برای بیتفاوتی و تحریم و عدم شرکت در پای صندوق رأی نیست. اگر تحریمی مؤثر سازماندهی شود؛ تحریمی که آثار عملیاش بیش از شرکت در انتخابات باشد، صد البته میتوان موافق بود.
در پایان، با چشمپوشی از اینکه حسن روحانی کیست و در این چهار سال چه کرده و در چهار سال آینده چه میتواند بکند، میگویم حداقل یک دلیل برای شرکت در انتخابات جاری و رأی به حسن روحانی کفایت میکند و آن اینکه برای مردم و به ویژه روشنفکران و آزادیخواهان و حامیان روش و منش اصلاحطلبی، برای تسریع در جهت گذار از استبداد و حکومت فردی خودکامه به دموکراسی و حکومت ملی و مردمی، لازم است صدایی در ساختار قدرت و حاکمیت مستقر وجود داشته باشد؛ صدایی که به طور نسبی و در حد مفید صدای بیصدایان باشد. در دوران خاتمی اصطلاح «گفتاردرمانی» باب شده بود و من در همان زمان میگفتم در شرایط بسته و انسداد سیاسی «گفتاردرمانی» نیز خود مفید است و در واقع نوعی کنش اجتماعی و سیاسی کم و بیش مؤثر است. به ویژه وقتی که کسی در قد و قامت رئیسجمهور (که به هر دلیل منتخب مردم است) صدای بخشی بزرگ از آحاد جامعه را بازتاب می دهد. اکنون حسن روحانی (به گواهی کارنامه چهار ساله و گفتارهای اخیرش) میتواند در محدودهای (در حد مطلوب و نه البته ایدهآل) برای چهار سال دیگر بازتاب دهنده این صدا باشد. در فضای کنونی ایران، که تقریبا مجالی برای دگراندیشان غیر حکومتی باقی نمانده است، چنین صدایی میتواند به تحرکات بیشتر اجتماعی و مدنی و سیاسی فرهنگی کمک کند و در چنین فضایی میتوان امیدوار بود و گامهای مؤثرتری برداشت.
8 پاسخ
مسألهٔ من رأی دادن نیست، بلکه کوبیدن مُهر تأیید بر کارنامه و ذهن و ضمیر حاکمان ستمگر است. مشروعیت دهنده به فاشیسم ولایی با هر درجه از فرهیختگی، مجبور است در برابر وجدان جمعی خودش را توجیه کند، چون میداند که دارد از اردوگاه تبهکاران حمایت میکند. چون میداند که همنوایی آگاهانهٔ او با دستاربرسران زورگو دل بسیاری را به درد میآورد. که آورده است. رذلی زنده بهتر از امپراتوری مرده است؟ به چه بهایی؟
شما دارید شرافت و حیثیت خودتان را در زرادخانهای مملو از خون و فساد و ارتجاع مذهبی تعریف میکنید و خودتان این را بهتر از هر کسی میدانید! آیندگان به تفسیر اخلاق در این دوره و ترجمهٔ کلمهٔ -غیرانسانی- خواهند پرداخت. اجازه بدهید بیهیچ خشمی بگویم، این انتخابات تمام خواهد شد و یکی از دو بال تبهکار به پاستور خواهد رفت. ولی دیدن حجم وسیعی از تناقض در نزد دوستان سابقاً گرامی بسیار مشمئزکننده و دردناک است. این صدای غُل غُل دورویی و ریا، این تن دادنهای تئاتری، سخت آزاردهنده است در سرتاسر لحظههای من.
بسیاری از ما که انتخابات را تحریم میکنیم از توافق هستهای حمایت کردیم. چون کاروان صلح جهانی در حرکت بود و باید حمایت میکردیم. امّا امروز، مسئله از لونی دیگر است. صدای سیلیخوردگان و ستمدیدگان همواره به گوش میرسد که از میان صفحات تاریخ به ما نزدیک میشوند. من هنوز صدای ضجّهٔ انسانهای بیگناه که در زیر چرخ دندههای استبداد مذهبی جان دادند را میشنوم. فراموشی آنها و مشروعیت بخشی به آمران و عاملان تباهی، تأیید جوهر و صفت عملکرد آنهاست. بوی شراب میزند، خربزه در دهان مکن!
آمدن (بخوانید آوردن) احمدی نژاد به نظر من تا اندازه زیادی از غفلت ، فرصت سوزی و خطاهای خاتمی و برخی مجلسیان زمان او و در نتیجه دلسردی و کنار کشیدن مردم از انتخابات بود، اثر خامنه ای و دارو دسته اش بجای خود.
اگر آقای خاتمی از مردم بر نمی گشت, برتری و اولویت را به نظام مقدس نمیداد، و رفتار و گفتاری خلاف آنچه که انتظارش را ایحاد کرده بود از او سر نمیزد شاید گرفتارهای بعدی پیش نمی آمد. سخنرانی بسیار بد در کرمانشاه همان مختصر امید را هم از میان برود.
به نظر من روحانی هم «مالی نیست» و عقب خواهد نشست, ولی در این کارزار نباید گذاشت همه چیز به دست خامنه ای و دارو دسته اش بیفتد. وضع بسیار بدترو راه آزادی دشوارتر و پرخسارت تر خواهد شد.
جالبه که اکثر اصلاح طلبان عزیز برآمدن احمدی نژاد و شکست در انتخابات مجلس و شورا رو صرفا بدلیل رای ندادن بخشی از مردم میدونن.آقای اشکوری طبق گفته شما قشر مردد و تحریمی هیچگاه به اصولگرایان اقبال نداشته و در سال ۸۴ مجموع آرای اصلاح طلبان بیشتر بوده آیا قدرت طلبی و تکروی و عدم اتحاد اصلاح طلبان باعث شکست نبوده؟آیا حضور میلیونی مردم و انتخاب خاتمی و مجلسی یکدست ازطرف اصلاح طلبان پاس داشته شد؟آیا اصلاح طلبا هیچگاه به وعده هاشون عمل کردند؟تو عالم سیاست کسی که کاری نمیکنه با کسی که شعار و وعده میده و از عهده اش برنمیاد تفاوتی داره؟مخلص کلام اینکه بجای اینکه مردم گرفتار و سرخورده رو دایم سرزنش کنید کمی هم دوستان اصلاح طلب رو نقد و سرزنش کنید چون مردم به کارنامه و عملکرد نگاه میکنن و مث شما و دوستان اصلاح طلبتون دید وسیع سیاسی ندارند
از این مطلب دو برداشت محتمل است
یا شما کلا از توشتن این مطلب قصد پر کردن اوقات فراغتتان را داشتید .
یا هنوز درک درستی از مفهوم تباهی سیاسی ندارید.
و شاید هم خود شما درک درستی از ایران و جهان ندارید. در ضمن، در اوقات فراغت هم بهتر است بیشتر مطالعه کنید!
و سلام بر درایت!
آقای اشکوری متاسفانه از دریچه ای بسیار تنگ به افق مصالح یک ملت می نگرند. امروز چه یک نفر رای بدهد چه ۸۰ میلیون، نظام دروغ و دغل کار خود را خواهد کرد. پرنسیب ایجاب می کند که اگر با فساد، دروغ، ظلم، دیکتاتوری و بسیاری از ضد ارزشهای دیگر مشکل داریم، پای این نوع انتخابات نرویم. سخت است کرگدن نشدن در داستان یونسکو ولی یک انسان و یک ملت رشید باید بتواند فرق بین جیره روزانه یک اسیر و مصالح هزاران نسل آتی یک ملت کهن را تشخیص بدهد. همان دیدگاهی که برای دروغگویی و ظلم و جنایت تبصره شرعی می تراشد، برای رای دادن به دیو و یا دد هم دلیل و برهان می تراشد. وقتی بین سیاه وسفید یک میلیون طیف رنگی دیگر دیدید، مطمئن باشید پاسپورت ایرانی در جیب دارید!
ویژگی و رویکرد علمی ایشان جا افتاد که می افزایم.
بنظر من آقای اشکوری از آدمهای کمیاب روزگار ما است. از مجلس بزرگداشت زنده یاد احمد مصدق در مسجد ارک تهران ایشان را میشناسم. تا امروز رفتار و سخنان ایشان را خردمندانه، اخلاقی، از سر مردمخواهی و حقیقت دوستی و در جایی که نیاز باشد دلاورانه یافته ام. خدایش نگهدارد.
دیدگاهها بستهاند.