دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟!
(تأملی در باب اخلاق و منطق انتخاباتی این روزهای اصلاحطلبان)
ابتدا قرار بود این متن پیش از انتخابات منتشر شود؛ اما از آنجا که ممکن بود انتشار این مطلب پیش از روز رأیگیری شائبهای برای اتحاد اصلاحطلبان ایجاد کند، به بعد از انتخابات موکول شد. اکنون دیگر، بهخصوص با قطعی شدن پیروزی روحانی، فرصت مناسبی است که اصلاحطلبان با دقت و صبر، نگاهی به عقب بیاندازند و با رویکردی انتقادی عملکرد تبلیغاتی خود را مورد موشکافی قرار دهند.
۱.جنبش اصلاحات در خردادماه ۷۶ به رهبری سید محمد خاتمی در حالی شکل گرفت که اخلاقمداری، متانت و ادب در گفتار و کردار از یکسو و سخن از آزادی، توسعه سیاسی و ایجاد جامعه مدنی در قالب قانون اساسی از سوی دیگر، از مهمترین خصوصیات سید محمد خاتمی و متعاقبا جنبش اصلاحات بود. همچنین ویژگیهای دیگری که میتوان برای این جنبش و رهبر معنوی آن برشمرد(که شرح و بسط آن در این مجال نمی گنجد)، از جمله نحوه تعامل منطقی و در درون آن طرح ایده «گفتو گو» است.(پیشفرض)
۲. درست بعد از اتمام دوره دوم ریاستجمهوری سید محمد خاتمی، محمود احمدینژاد با شعارهایی عوامفریبانه و پوپولیستی به عنوان رئیسجمهور و نماینده طبقه ضعیف جامعه انتخاب شد. در مقابل، اخلاقستیزی، وقاحت در گفتار ، توانایی بالا در بازی با کلمات، سفسطهکردن، عوامفریبی و سرانجام طرح اتهامات بیاساس به هنگام بحث و مجادله از مهمترین خصوصیات ایشان بود.(پیشفرض)
۳. از اوایل اردیبهشتماه، تبلیغات انتخاباتی کاندیداهای دورۀ جدید ریاست جمهوری، به نحوی شکل گرفت که شاهد رویکرد جدید اصلاحطلبان به انتخابات بودیم؛ چه در نحوه رفتار و گفتار آنها در مناظرهها، میتینگهای انتخاباتی و تبلیغات کاربران شبکههای اجتماعی و چه در بهکارگیری روشها و تاکتیکهای انتخاباتی برای دستیابی به پیروزی به هر قیمت! در این یادداشت میخواهم با ذکر برخی نمونهها به این تغییرات از دو منظر اخلاقی و منطقی بپردازم.
۴.خصوصیت اخلاقی حسن روحانی در قالب رویکردی تهاجمی، درست در مقابل خصوصیت اخلاقی سید محمد خاتمی در قالب رویکردی متین و موقر، بود. او به عنوان فرد اول این روزهای جریان اصلاحطلب، یک سیاستمدار تمام عیار است؛ درست در معنای عامیانه این واژه، یعنی کسی که به خوبی با اصول و خم و چم سیاستورزی برای بقا و پیروزی- آن هم به هر قیمتی- آشناست.
از سوی دیگر، حسن روحانی در میتینگها و مناظرههای انتخاباتی خود، همواره در حال طرح اتهام بود؛ چه علیه دولت قبل و شخصِ محمود احمدینژاد، چه علیه سپاهیان و نظامیان و شخصِ محمد باقر قالیباف و چه در برابر قوه قضائیه و سید ابراهیم رئیسی؛ این رویکرد تهاجمی توسط وی در این دوره، بارها و بارها، تکرار شد؛ چه در سه مناظره پخش شده از صدا و سیما و چه در میتینگهای انتخاباتیاش در شهرهای مختلف. این در حالی است که محمود احمدی نژاد نیز درست چنین رویکردی داشت؛ حمله به رقبا و توسل به احساسات مردم به منظور قانع کردن و فریفتن آنها برای مشروع و موجه جلوه دادن خود! البته ناگفته نماند که محمد باقر قالیباف نیز دقیقا پا جای محمود احمدینژاد در انتخابات ۸۸ گذاشته بود؛ او نیز با طرح اتهام فساد مالی و اصطلاح ۴ درصدیها علیه روحانی و جهانگیری، قصدش اغوا کردن مردم برای رایدادن به خود بود که البته در این یادداشت قرار نیست به او و جبهه حامیاش یعنی اصولگرایان پرداخته شود.
در چنین موقعیتهایی، مهمترین مغالطهای که معمولا این افراد برای پیروزی مرتکب میشوند، مغالطه طردِ شقوق دیگر است؛ در مغالطه طرد شقوق دیگر، شخص میکوشد با طرح اتهام علیه شقوق دیگر که رقبای او هستند، آنها را از دایره مشروعیت خارج کند و از این طریق بدون ارائه دلیل، خود را موجه و مُحق جلوه دهد. با یک نگاه اجمالی، این نکته به روشنی قابل برداشت است که در میان این شش کاندیدا، سید مصطفی هاشمیطبا در این زمینه از مشروعیت بیشتری برخوردار بود و بسیار کمتر از سایرین از طرح اتهام، پروندهسازی و یا به عبارت دیگر از ادبیات وقیح و تهاجمی مصطلح شده «بگم، بگم» احمدینژادی استفاده میکرد.
نکته مذکور یکی از مهمترین پرسشهای نگارنده در این روزها را طرح میکند، پرسشی به شدت تاسف برانگیز و برآشوبنده: چرا توده عمومی اصلاحطلبان و یا به عبارت دیگر اکثر طرفداران این روزهای حسن روحانی، متوجه این شباهت احتمالی او با محمود احمدی نژاد و محمدباقر قالیباف نبودند؟! (منظور از شباهت همانطور که بیان شد روحیۀ تهاجمی، اتهامزنی و استفاده از مغالطه طرد شقوق دیگر است) در حالی که اگر بخواهیم در چنین موقعیتی قضاوت کنیم که کدام اتهام صحیح است(از منظر ارزش صدق)، اتهامهای هر طرف علیه دیگری غیر قابل اثبات است؛ از منظری اخلاقی، رویکرد هر دو طرف غیر اخلاقی است و از منظری منطقی، هر دو طرف مرتکب مغالطه طرد شقوق دیگر و توسل به احساسات از نوع عوام فریبانه شدهاند.
تنها پاسخی که نگارنده میتواند متصور شود که چرا طرفداران حسن روحانی متوجه حمل چنین صفتی بر وی در قیاس با احمدی نژاد و قالیباف نمیشوند، دو چیز است: مورد اول، مهارت روحانی در نحوۀ بیانِ اتهام است؛ و دوم، حمایت افراد ذی نفوذ، محبوب و اخلاقی همچون سید محمد خاتمی از اوست.
۵. سید محمد خاتمی در مقام رهبر جنبش اصلاحات دارای شخصیتی کاریزماتیک بود. یکی از مهمترین خصوصیات او برای محبوبیت و نفوذ کلامش در مردم، رویکرد فضیلت محور او در حوزۀ اخلاق بود. او فردی بود که معیار تشخیص امر اخلاقی از امر غیر اخلاقی را با فضیلت میسنجید. خاطرات همهی ما از او و متن سخنرانیهای او همواره شاهد روشنی بر این ادعاست؛ او با این که در پایان دوره ریاستجمهوری خود، وزارت کشور را در دست داشت، دیدگاه فضیلتمحور او در حوزۀ اخلاق به او این اجازه را نداد که بر اساس سیاست عمل کند و اصول اخلاقی را زیر پا بگذارد. به همین دلیل، به راحتی و بر اساس قانون، دولت را، بدون استفاده از سیاستبازی وتاکتیکهای انتخاباتی بسیار متعارف در حال و هوای انتخاباتی این روزهای کشورمان، در اختیار محمود احمدینژاد و اصولگرایان قرار داد. به طور خلاصه، او در ابتدا یک انسان فرهیخته و اخلاقی به نظر میرسید و سپس یک رئیسجمهور سیاستمدار! ( و چه بسا رمز ماندگاری و تاثیرگذاری او همین است)
هنگامی که میخواهیم به مقایسۀ رویکرد اخلاقی حسن روحانی با سید محمد خاتمی و یا به عبارت دیگر به مقایسۀ دیدگاه اخلاقی اصلاحطلبان از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۸ با دیدگاه اخلاقی آنها از ۱۳۹۲ تا به امروز بپردازیم، متوجه تفاوتی عمیق و معنادار خواهیم شد. نگرش اخلاقی فضیلتمحور که نماد آن سید محمد خاتمی بود به نگرش اخلاقی منفعتمحور که نماد آن حسن روحانی است، تبدیل شده است. در این روزها، اکثریت اصلاحطلبان چه در مقام کاربران شبکههای مجازی همچون تلگرام و اینستاگرام، چه در مقام مسئولین ستادهای انتخاباتی و نهایتا چه خود حسن روحانی، نگاهی منفعتطلبانه در حوزۀ اخلاق دارند. یعنی معیار تشخیص امر اخلاقی از امر غیر اخلاقی، میزان منفعتی است که از آن امر بدست میآید. برای مثال طرح اتهام بدون اساس و بدون اثبات درست و اخلاقی است چون منجر به پیروزی در انتخابات میشود. استفاده از مغالطه، درست و اخلاقی به نظر میآید چون حریف نیز از چنین روشی استفاده میکند و کسی پیروز میشود که در آن موقعیت بهتر بتواند چنین کاری را انجام دهد. این در حالی است که در رویکرد اخلاقی فضیلتمحور، اتهامزنی بدون اثبات در ملأ عام یک امر غیر اخلاقی و قبیح است.
۶. مقایسۀ اصلاحطلبان امروز و دیروز در حوزۀ منطق نیز چیزی به جز شرمساری و شرمندگی به کارنامهها نمیافزاید. در این زمینه در تبلیغات فضای مجازی، سخنرانیها و مناظرهها از مغالطههای گوناگونی استفاده شد که در این یادداشت فرصتی برای شرح و ارائۀ آنها نیست. در این مجال، علاوه بر مغالطۀ طرد شقوق دیگر که در بند شمارۀ ۴ شرح داده شد، به ذکر دو مثال که در برگیرندۀ مغالطۀ پرکاربرد عوامفریبی است به عنوان نمونه بسنده خواهم کرد:
حسن روحانی در مناظرههای انتخاباتی خود، ولو به تلویح و کنایه، به حضور سید ابراهیم رئیسی در کمیته اعدام سال ۶۷ اشاره میکند. مسلما چنین ادعایی، ادعای صحیحی است و خود ابراهیم رئیسی هم چنین ادعایی را رد نمیکند. اما مسئله اصلی این است که حسن روحانی با طرح چنین اتهامی برای ابراهیم رئیسی، در حال عوامفریبی است؛ چرا که او به عنوان فردی که حضور ابراهیم رئیسی در این کمیته را اشتباه میداند و از این طریق میخواهد با غیراخلاقی نشان دادن فعلِ ابراهیم رئیسی در گذشته، از میزان آرای صندوق او بکاهد و بر صندوق خود بیافزاید، از مصطفی پورمحمدی به عنوان وزیر دادگستری و نماد عدالت در کابینه خود استفاده میکند؛ فردی که او نیز در کمیتۀ اعدام سال ۶۷ حضور داشته است!! چنین رویکردی یک رویکرد عوامفریبانه است؛ رویکردی غیر اخلاقی و منفعتطلبانه که صرفا بر روی جمعآوری آرا و پیروزی در انتخابات متمرکز است.
مثال دیگر، وقتی است که او محمد باقر قالیباف را با هجمهای از اتهامهای سرکوبگرایانۀ دانشجویان در گذشته مواجه میکند و اتفاقا چه خوب از عهدۀ این وظیفه بر میآید. اما هنگامی که به گذشتۀ خود او مینگریم، هنگامی که دبیر وقت شورای امنیت ملی بوده است در میان دو خطبه نماز جمعه ۲۳ تیرماه سال ۷۸، با فتنهگر خواندن کسانی که در اتفاقات بعد از ۱۸ تیر ۷۸ حضور داشتند، از اصطلاح سرکوب توسط بسیجیان قهرمان استفاده میکند. گذشتۀ ایشان نیز خالی از اقدامات امنیتی و سرکوبگرایانه نیست به نحوی که وی بخواهد با نسبت دادن اقداماتی از این دست به رقیبانش، صرفا آنها را واجد چنین وصفی بداند.
در این یادداشت، نگارنده صرفا قصد داشت تلنگری به اصلاحطلبان در حوزۀ اخلاق و منطق بزند و این پرسش بسیار مهم را مطرح کند که اصلاحطلبانی که همواره اصولگرایان تندرو و متحجر را به استفاده از رویکردهای غیر اخلاقی و غیرمنطقی منتسب میکردند، آیا امروز خود نیز گرفتار چنین رویکردی نشدهاند؟! مگر قرار نبود جنبش اصلاحات جز راه و منشی باشد برای رسیدن به جامعهای مدنی؟ جامعهای که دارای خصوصیاتی چون اخلاق، منطق و گفت و گو بر اساس این دو مفهوم است؟ آیا از این طریق میخواهیم به جامعهای مدنی ( اخلاقی) که در برگیرنده چنین خصوصیاتی است دست یابیم؟
( نام نویسندهی این یادداشت نزد زیتون محفوظ است)
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…