بالاخره این انتخابات نیز گذشت. البته به خیر و خوشی. بر مردمی که با آگاهی و مسئولیتپذیری تشخیص دادند که با توجه به تجارب تاریخی و شرایط خاص جهان و منطقه و میهن، از مسالمتجویانهترین ابزار حل منازعات اجتماعی و سیاسی برای مدیریت خرد و کلان کشور یعنی صندوق رأی استفاده کنند، تبریک و در عین حال سپاس و درود. دست مریزاد.
طبق تجربه زیستهام در طول عمر جمهوری اسلامی، جز انتخابات مجلس اول (که خود نامزد بودم و البته انتخاب شدم)، در دیگر انتخاباتهای مجلس و شوراها و ریاست جمهوری یا اصلا رأی ندادم و یا به انداختن یک رأی بسنده کردم ولی در سه انتخابات ریاست جمهوری فعالانه شرکت کرده و افزون بر رأی دادن به کاندیدای مورد نظرم در تشویق دیگران به رأی دادن نیز مشارکتی فعال داشتم: انتخابات ۷۶، ۸۸ و ۹۶. اما همان اندازه که انتخابات اول و سوم کامم را شیرین کرد دومی چنان شرنگی در کامم ریخت که هنوز تلخی و زهرآکینیاش را از یا نبردهام و فکر میکنم تا زمانی که جبران نشود (و حداقل تا وقتی که رهبران استوار و دلیرشان از حصر غیر قانونی رها نشوند) از یادم نخواهد رفت.
در این احوال (روز شنبه ۳۰ اردیبهشت ۹۶)، سخنی دارم با دو مقام عالی جمهوری اسلامی آقایان خامنهای و روحانی. سخنی که انگیزه تحریر این نوشتار است.
در سال ۷۶ پس از انتخابات شدن آقای خاتمی نامهای به ایشان نوشته و در آنجا با عطف به دوستی و آشنایی فیمابین و نیز با عنایت به حسن ظن ایشان به من، از باب خیرخواهی برای میهن و خود ایشان، نکاتی را یادآوری کردم و از جمله (البته اکنون نقل به مضمون) نوشتم به نظر میرسد بار دیگر شانس به جمهوری اسلامی روی آورده چرا که این حضور پر رنگ مردم و رأی بیست میلیونی به شما نشان داد که هنوز مردم به ناامیدی کامل نرسیده و هنوز اندک امیدی به تغییر اوضاع و انجام اصلاحات (هرچند در چهارچوب همین قانون اساسی و همین نظام) باقی است، حال بر شماست که از این فرصت تاریخی استفاده کنید و گامی به جلو بردارید و با اصلاحاتی کشور و نظام را از این بن بست تاریخی برهانید. سپس برای تحقق آن تذکر دادم روشن است که در چهارچوب مناسبات موجود شما به عنوان رئیس جمهور منتخب مردم بدون همراهی و همکاری رهبر نظام نمیتوانید در امور مهمه و تغییرات اساسی کامیاب باشید. در ادامه افزودم اما نکته اساسی این است که به حکم تجربه و منطق امور لازم است که دو کار را همزمان به پیش ببرید. از یک سو بر خواستههای مردمی و قانونیتان در چهارچوب همان دو اصل اعلام شده، یعنی قانونگرایی و تقویت جامعه مدنی استوار بمانید و در سوی دیگر با رهبر نظام همفکری و رایزنی داشته باشید ولی توصیه میکنم هرگز اختلافات داخلی و پشت پرده را به کوچه و خیابان نکشانید چرا که در عمل نه تنها کاری از پیش نمیرود بلکه در نهایت این شما هستید که در مصاف نهایی و رویارویی شکست خواهید خورد. در این مورد به تجربه جدال شکستخورده رئیسجمهور اول و رهبری و دیگر نهادهای نظام سیاسی اشاره و استناد کردم.
حال دقیقا بیست سال از آن زمان گذشته است. آنچه در این سالها بر نظام و مردم و «ما» گذشته است روشن است و نیازی به بازگویی آنها نیست. در عین حال به اجمال میتوان گفت جنبش اصلاحاتی بیستساله کامیابیهایی داشته و البته ناکامیابی نیز کم نبوده است ولی هرچه بوده اکنون انبانی از تجربه بیست ساله داریم که اگر درست از آن استفاده کنیم هم برای نظام حاکم مفید است و هم برای مردم و کشورمان در وضعیت نامطلوب جهانی و به ویژه در وضعیت آشفته و نامطمئن خاورمیانه. اکنون نیز همان مدعیات بیست سال قبل را تکرار میکنم. چرا که این مدعا منطق اصلاحطلبی و اصلاحگری است و من اصلاحطلبم.
در طول هشت سال ریاست جمهوری خاتمی متأسفانه آیتالله خامنهای (به هر دلیل) نه تنها از آن فرصت مثبت تاریخی استفاده نکرد بلکه از طرق مختلف (خود و یا از طریق عوامل وابسته به بیت رهبری) هم مانع استواری برای موفقیت اقدامات و ایده های ملی و مفید رئیس جمهور و دولت خاتمی شد و هم تلاش فراوانی کرد تا همان اقدامات محدود دولت اصلاحات نیز خنثی و بیاثر شود. از مهمترین اقدامات آقای خامنهای به قدرت رساندن شخصی چون محمود احمدینژاد بود. رفتار و افکار احمدی نژاد (حداقل در دولت نهم) نشان میداد که او مأموریت داشت تا پروژه اصلاحات دوم خردادی را خنثی کند و اصلاحطلبان وفادار به نظام را از عرصه رقابتهای درون حکومتی برای همیشه براند. اما دیدیم که چه شد و احمدینژاد نه تنها گلی به جمال نظام نزد بلکه با ظرفیت تمام موجب بیاعتباری کل نظام و از جمله رهبر نظام و سبب شوربختی ملتی شد و گفتن ندارد که پیامدهای ویرانگر آن به این زودیها جبران نخواهد شد.
در پی آن آقای حسن روحانی به ریاستجمهوری برگزیده شده و دولت یازدهم تشکیل شد. روحانی هرچند اصلاحطلب به معنای سیاسی و متعارف آن نبود و چنین داعیهای نیز نداشت ولی از آنجا که برآمده از حمایت قاطع «سید اصلاحات» و رأی «سبد اصلاحات» (از هر دو نوع دوم خردادی و جنبش سبز هشتاد و هشتی) بود دولتی اعتدالی/ اصلاحی تشکیل شد. خوشبختانه این دولت و بیشتر رئیس آن توانست نه تنها در حد توان آثار مخرب دولت پیشین را جبران کند بلکه گامهایی مثبتی بردارد که مهمترین و ماندگارترین آن در سیاست خارجی به فرجام رساندن برجام بود.
به رغم گفتارها و رفتارهای مثبت و مصلحانه روحانی و دولتش در این چهار سال، باز متأسفانه رهبر نظام و عوامل و نهادهای وابسته و تحت امر نشان دادند که بر همان سلوک پیشین سیر میکنند و برای ناکامی دولت روحانی و بیاعتبار کردنش از هیچ اقدامی فروگذار نکرده و نمیکنند. آخرین پروژه ورود ابراهیم رئیسی با آن کارنامه سیاهش برای رقابت با روحانی و حذف او از طریق صندوق رأی بود.
حال این همه را گفتم تا بگویم آقایان: خامنهای و روحانی! با انتخابات ۲۹ اردیبهشت ۹۶ و این حجم عظیم و خیره کننده مشارکت مردم و برگزیدن دوباره روحانی با این رأی کمنظیر و واقعا شگفتانگیز و غیر منتظره، یک بار دیگر شانس به مجموعه نظام جمهوری اسلامی و نهادهای تصمیم ساز آن با رهبری شما دو تن روی آورده است و دیگر با شمایان است که این موهبت را قدر بشناسید و کاری بکنید «ای که دستت می رسد کاری بکن». این فرصتها تضمینی و همیشگی نیست و تحمل و امید مردم نیز در نهایت سقفی دارد. خدمت جناب آقای خامنهای عرض میکنم که اگر در این بیست سال کشور و نظام در مجموعه در امان بود و حداقل فروپاشی رخ نداد معلول عوامل مختلفی بود و از جمله آن که در این سالیان پر رنج جناح اصلاحطلب و طیف گسترده جنبش سبز کم و بیش فعال بود و در توازن قوای حکومتی و مدنی نقش مهمی داشت و هنوز خیرخواهانی چون محمد خاتمی از هدایت معنوی و سیاسیشان شانه خالی نکردهاند و به ویژه در این چهار سال دولت یازدهم مدیریت اجرایی کشور را در دست داشت.
با این همه، این نیز دانسته است که اگر برخی همکاریها و بهویژه همکاری در ماجرای مذاکرات هستهای رهبر نظام با دولت روحانی نبود همین اندازه موفقیت نیز حاصل نمیشد و این نشان میدهد که همکاری دو مقام عالی نظام در سیاستهای داخلی و به ویژه در سیاست خارجی شرط موفقیت است. بگذریم که آقای خامنهای (به هر دلیل) پس از برجام در اشکال مختلف تلاش کرده و میکند که مانع برخی آثار مثبت و مفید آن در روابط خارجی و داخلی بشود.
متأسفانه ما اکنون به دوران قاجار بازگشتهایم! در آن دوران اگر دولتمردانی مصلح پیدا میشدند (قائم مقام ها و میرزا تقی خان و سپهسالار و امین الدوله) ناگزیر میبایست اول «اعلیحضرت» را مجاب میکردند تا با حمایت و تأیید صاحب قدرت بلامنازع نظام و در عین حال غیر پاسخگو کاری بکنند و اقدامی مثبت انجام بدهند. چه بخواهیم و چه نخواهیم وضعیت کنونی ما این است و عملا بیش از یک قرن جنبش قانونگرایی مشروطه را حذف کرده ایم!
آقایان خامنهای و روحانی!
این رأی مردم (جز اندکی در اقلیت) نه رأی به نظام بود و نه به ولایت فقیه و نه حتی به شخص «حسن روحانی سرخه ای»! و این را شما به خوبی میدانید! لابد شما هم مانند من کلیپهای تصویری شمار قابل توجهی از بزرگان علم و دانشگاه و هنر و سیاست میهنمان را که (برخی از آنها برای اولین بار در عمر جمهوری اسلامی) با مردم سخن گفتند و از مردم خواستند که وارد عرصه انتخابات شوند و به حسن روحانی دهند ملاحظه کردهاید. در این سخن گفتن ها یک امر مشترک آشکارا به چشم می خورد و آن این بود که تمام این بزرگان با خشم فروخورده و با رنجی آشکار و در عین حال مسئولانه از مردم میخواستند در انتخابات شرکت کنند و به کاندیدایی رأی دهند که مطلوب جناح راست و سرکوبگر حاکمیت نیست و بخشی از مطالبات دریغ شده مردمی و ملی را نمایندگی میکند این همه رنج و یأس برآمد سیاستهای آزادیستیزانه و سرکوبگرانه مجموعه حاکمیت در این حدود چهار دهه است. البته در این میان کسانی چون خاتمی و روحانی به عنوان رئیس دولت اگر خواستهاند برای کاهش این رنجهای مستمر بر اهل اندیشه و فرهنگ و قلم قدمی بردارند، با اقدامات جناح مقابل خنثی شده و گاه بر افزایش خشم و خشونت افزوده است.
جناب روحانی!
شما به هر دلیل در مناظره ها و سخنرانیهای انتخاباتی وعدههای شیرین بسیار دادهاید و اکنون (از شنبه ۳۰ اردیبهشت ۹۶) به بعد وقت عمل است. البته فکر میکنم بسیاری چون من از پیش میدانیم که هیچ رئیسجمهور و یا هیچ دولتی قادر نیست به تمام وعدههای خود عمل کند و در «جمهوری اسلامی ایران» نیز با ساختار حقوقی و حقیقی آن نیز انتظار چندانی نداریم ولی بدانید که اولا، شما در برابر این انبوه رأیدهندگان به خودت مسئولیت اخلاقی دارید و ثانیا، حداقل انتظار این است به شکل قانعکنندهای نشان دهید که برای تحقق وعدههایتان کوشیدهاید و دست کم به موکلان تان بگویید موانع کارتان چه بوده است.
به موضوع اصلی سخنم باز گردم. جناب روحانی! با دعوا و جدال لفظی شما و رهبر نظام در منابر و محافل عمومی مشکلی حل نخواهد شد. برای موفقیت شما چهار پیشنهاد دارم. اول این که با جدیت و شفافیت تمام وعدههایتان را پی بگیرید و با خودتان و مردم صاق باشید. دوم این که در صورت نیاز از مردم و حامیانتان از طرق مختلف یاری بخواهید و از این پشتوانه رأی مردمی به خوبی استفاده کنید. سوم، در صورت نیاز با رهبری مشورت کنید و کمک بخواهید. چهارم، با رهبری با زبان کارشناسی و با ارائه واقعیتهای عینی و ملموس و قابل اثبات سخن بگویید نه با زبان و بیان ایدئولوژیک و فلسفی و جدلی و آن هم در کوچه و خیابان. او هم در نهایت نمیتواند به جنگ واقعیتها برود. منطق امور و نیز تجربه نشان میدهد رهبری که مدعی است «حفظ نظام اوجب واجبات است» و او نیز مانند رهبر اول جمهوری اسلامی نشان داده است در صورت احساس خطر جدی برای بقای نظام اهل انعطاف است و «نرمش قهرمانانه» را فراموش نمیکند، این آمادگی را قاعدتا دارد در صورت مواجهه با واقعیت های بیرحم و خطرناک منعطف شود و برای بقای نظام و خودشان هم که شده گامی فراپیش نهد و کاری بکند.
بدین ترتیب جناب روحانی! مردم اکنون حرف خود را با بیانی شفاف گفته و مسئولیت خود را به انجام رساندهاند، اکنون بر شماست که این بار امانت را در حد توان و در حد انتظار به فرجام برسانید. این گوی و این میدان! اما ما مطالبات و مضمون رأی مان را بیامان به یادتان خواهیم آورد و صد البته برای موفقیت شما هرچه در توان داریم دریغ نخواهیم کرد. حق یارت!
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…