گفتگو با سعید پیوندی؛

هدف سند ۲۰۳۰ ایجاد نوعی همگرایی در دنیا است

گفتگو با سعید پیوندی؛

زیتون- ریبوار کوهستانی: سال ۲۰۱۵، در نشست مجمع عمومی سازمان ملل، رهبران کشورهای عضو متعهد شدند تا اهداف دستور کار جهانی توسعه‌ی پایدار ۲۰۳۰ را از ابتدای سال ۲۰۱۶ در سیاست‌گذاری کلان ملی خود اجرایی کنند. این سند دارای ۱۷ هدف اصلی و ۱۶۹ هدف ویژه است. در این سند که دولت‌ها برای اجرای آن هیچ تعهد حقوقی ندارند و لذا معاهده محسوب نمی‌شود به وجوه مختلف توسعه پایدار همچون محیط زیست، اشتغال و توسعه مهارت‌ها، تغییرات اقلیمی، بهداشت و آموزش پرداخته شده است.

یونسکو اجرای هدف چهارم این سند را به عهده دارد که به آن سند آموزش ۲۰۳۰ یونسکو گفته می‌شود و بر امر آموزش و یادگیری مادام‌العمر با کیفیت، برابر و فراگیر برای همه تمرکز کرده است. برابر با مصوبه سی و هشتمین کنفرانس عمومی یونسکو، وظیفه این سازمان٬ هدایت، هماهنگی، نظارت، گزارش‌دهی و ارتقای ظرفیت کارشناسی دولت‌ها برای عملیاتی کردن این دستور کار و تحقق اهداف آن است.
برابر با هدف چهارم، همه ۱۹۲ کشور عضو سازمان ملل تا سال ۲۰۳۰، باید برای مردمان خود فارغ از جنسیت، قومیت، سن، باورهای دینی و یا هرگونه تبعیضی، امکانات مساوی و با کیفیت بالا و مادام العمر برای تحصیل فراهم کنند.
ایران در سال ۱۳۹۵ از سند ملی توسعه آموزشی خود با عنوان «به سوی آموزش و یادگیری مادام العمر با کیفیت، برابر و فراگیر: سند ملی آموزش۲۰۳۰ جمهوری اسلامی ایران» رونمایی کرد. سرفصل‌های این سند ۳۰۰ صفحه‌ای، مشابه ۱۰ هدف تعیین شده سازمان ملل در سند ۲۰۳۰ است.
از روزهای آغازین تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری اخیر، و پس از انتقاد علنی رهبر ایران از تصویب این سند در هیات دولت ایران، موجی از انتقادات و حملات نهادها، جریان‌ها و رسانه‌های موسوم به اصولگرا علیه این سند به راه افتاد. منتقدان اجرای این سند را مغایر با «ارزش‌های اسلامی و ملی» ایران دانسته و آن را به «هجمه تبلیغاتی دشمن علیه ارزش‌های اسلامی و غیرت دینی» ایرانیان تعبیر کردند. گفته شد که این سند آموزش و پرورش را ملزم به آموزش همجنس‌گرایی به دانش‌آموزان می‌کند و بی‌عفتی را در میان کودکان ترویج می‌کند.
در مقابل، فخرالدین دانش آشتیانی، وزیر آموزش و پرورش ایران در پاسخ به انتقادات گفته است که اجرای سند ۲۰۳۰ یونسکو در قالب سند تحول آموزش ایران است و چیزی خارج از این سند تحول اجرا نمی‌شود و در سند تحول آموزش و پرورش هم مواردی که از نظر شرعی و عرفی در سند ۲۰۳۰ دارای اشکال است نیامده است.
در گفتگو با دکتر سعید پیوندی، استاد دانشگاه لورن در فرانسه، از او پرسیدیم با توجه به محتوای سند ۲۰۳۰، به نظر ایشان، این نقدها بازتاب نگرانی‌های واقعی بخشی از جریان‌های سیاسی اصولگرای ایرانی از تغییر اولویت‌های ارزشی در آموزش و پرورش جمهوری اسلامی است یا آن را باید نتیجه دعوای سیاسی دو جریان درونی نظام جمهوری اسلامی دانست.

آقای پیوندی، پس از سخنان آقای خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، موجی از حملات و انتقادات هماهنگ با محوریت سند ۲۰۳۰ علیه دولت روحانی و کمپین انتخاباتی او راه افتاد. ادعا شد که این سند ارز‌ش‌های اسلامی را در آموزش و پرورش کودکان به حاشیه رانده و یا به گفته منتقدان با «آموزش جنسی به کودکان و ترویج همجنسگرایی» جامه اسلامی را در نهایت مضمحل می‌کند. ابتدا می‌خواهم بپرسم در سند ۲۰۳۰ به این موارد چنان که منتقدان مدعی هستند تصریح شده است یا این‌ها فارغ از دعوای سیاسی، تفسیرهایی نادرست از مفهموم برابری جنسیتی و یا آموزش همگانی و برابر بدون لحاظ کردن تفاوت‌های جنسیتی یا گرایش‌های جنسی مندرج در این سند است؟

من فکر می‌کنم در آن فضای خاص انتخاباتی٬ طرح بحث‌های مرتبط با این سند بیشتر هدف‌های سیاسی را دنبال می‌کرد و گاه بسیار غیرصادقانه بود. به همین خاطر هم مسایلی مثل بحث همجنس‌گرایی و موارد مشابه آن و آموزش این مسایل در رابطه با سند مطرح شد که به هیچ وجه واقعیت نداشت و به هیچ وجه در سند مطرح نشده است.
آنچه در سند وجود دارد و موضوع مهمی هم است این است که دانش آموزان در مورد مسایل مرتبط با جنسیت خودشان آموزش یابند تا برای ورود برای زندگی بزرگسالی آمادگی داشته باشند و این البته با قوانین ایران هم منافاتی ندارد، برای نمونه در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش هم به این موارد اشاره شده است و در دوران وزارت آقای حاجی در آموزش و پرورش هم چنین آموزش‌هایی شروع شده بود و بعد متوقف شده بود و دوباره الان در کتاب‌های درسی مجزایی که برای پسران و دختران تدوین می‌شود تا حدودی و بسیار خجولانه و ابتدایی این آموزش‌ها ارایه می‌شود.

با توجه به فاصله‌ای که نظام آموزشی ایران با روح این سند و نگاه آن به انسان، آموزش و جامعه دارد، شکاف بین اهداف این سند با اهداف و فلسفه عمومی نظام آموزش ‌و پرورش در ایران بسیار عمیق است

بنابراین این موضوع چیز تازه‌ای نیست و در همه کشورهای دنیا هم این آموزش‌ها رایج است و سند در حقیقت در این مورد هیچ چیز تازه‌ای را مطرح نمی‌کند. در کشورهایی مانند ایران که جوانان اولین مواجه‌شان با تجربیات جنسی در شرایطی است که شناخت بسیار کمی پیرامون این مسایل دارند و گاه حتی اطلاعات نادرست در این مورد موجب وارد شدن آسیب‌های جدی جسمی، روحی و عاطفی به آن‌ها می‌شود، مساله آموزش‌های جنسی به صورت علمی برای آگاهی جوانان بسیار مهم است. آموزش در مواردی همچون شناخت دقیق بیماری‌های مقاربتی که فقط نظام آموزشی می‌تواند به صورت علمی به نسل جوان منتقل کند.

اصولا اهمیت این سند و ضرورت پایبندی کشورها به محتوا و توصیه‌های آن در چیست؟ این سند قرار است در نهایت خودش از رهگذر بازبینی و بهبود روش‌های آموزشی و به طور کلی تغییر نگاه به حوزه آموزش، به توسعه پایدار کشورها یاری برساند یا، شاید مهمتر از آن، ارائه پلتفورمی فرهنگی برای خلق شهروندی جهانی با ارزش‌های فرهنگی همگون است؟
من فکر می‌کنم این سند مثل بسیاری دیگر از سندهای یونسکو، استاندارهای آموزش را در دو دهه آینده پیش روی کشورها می‌گذارد. این سند نوعی تعیین چشم‌انداز و افق بسیار بلندپروازانه و آرمانی است و ابعادی دارد که در تاریخ این سازمان بین‌المللی هم بی‌سابقه است. تا پیش از این سند ما هرگز ندیده بودیم یونسکو در یک سند به این روشنی و تا این حد گسترده به محتوای آموزش و همزمان جنبه‌ها و ابعاد اجتماعی آن بپردازد. این سند را می‌توان سنتز همه ایده‌های اصلی بهبود آموزش در دنیا دانست که در دهه‌های گذشته در سراسر دنیا مطرح شده است. به همین دلیل هم این سند اهمیت زیادی دارد هرچند اجرای آن به خاطر ماهیت یونسکو هیچ‌گونه الزام حقوقی ندارد و بیشتر بصورت نوعی چهارچوب و استاندارد مطلوب مطرح می‌شود.

مشکل اصلی نظام آموزشی ایران؛ فلسفه و اصول این نظام است از جمله تحمیل یک دین به همه و حتی یک نوع دینداری خاص و تلاش برای تبدیل کردن کودکان به سربازان ایدئولوژیک و باورمند نظام سیاسی

اما واقعیت این است که کشورهای مختلف به درجات مختلف از این سند فاصله دارند. کشورهایی که آموزش باز، دمکراتیک و پیشرفته‌تری دارند به فلسفه و محتوای این سند نزدیکترند و کشورهای دارای سیستم‌های آموزشی ایدئولوژیک و سنتی از آن بسیار دورتر هستند. این سند تلاشی برای ایجاد نوعی همگرایی در دنیا است تا به ویژه نسل جوان٬ گروگان آموزش‌های ایدئولوژیک رژیم‌های سیاسی اقتدارگرا و خودکامه نشود و آموزش در خدمت جامعه و بشریت باشد. این ایده‌آلی مهم است که از طرف یونسکو طرح شده است و هر کارشناسی هم می‌داند که تا تحقق آن هنوز راه زیادی مانده است٬ به خصوص در کشورهایی که این نوع نگاه به آموزش هنوز بسیار ضعیف است و آموزش ابزاری است برای شست‌وشوی مغزی و یا تربیت یک نسل برای خدمت به اهداف یک حکومت یا اهداف یک گروه.
این سند می‌خواهد آموزش و سیستم آموزشی در خدمت انسان باشد و جامعه انسانی آینده شاهد تبعیض‌ها و نابرابری‌های کمتر و عدالت بیشتر برای گروهای تحت ستم و قربانی اشکال گوناگون تبعیض باشد. همزمان این سند راهنمایی است برای این‌ که آموزش در خدمت توسعه پایدار و صلح در درون هر کشور و در میان کشورها باشد.

در هدف پنجم این سند، در بحث دستیابی به تساوی جنسیتی و توانمند سازی دختران به پایان دادن همه اشکال تبعیض علیه زنان همچون ازدواج کودکان در سنین پایین تصریح شده است. در ایران هنوز سالانه ده‌ها هزار کودک زیر سن ۱۸ سال مجبور به ازدواج می‌شوند. برای نمونه، بنا بر آمار سازمان ثبت احوال ایران در سال ۹۴ حدود ۱۷ درصد از ازدواج دختران پیش از رسیدن به سن ۱۸ سالگی بوده و بنا بر همین آمار تنها در ۹ ماهه نخست سال ۹۴، بیش از ۵ درصد از دخترانی که مجبور به ازدواج شده‌اند، یعنی بیش از ۲۸ هزار نفر، کمتر از ۱۵ سال سن داشته‌اند. ازدواج در سنین کودکی توجیه شرعی و فقهی دارد، با توجه به ساخت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی و غلبه نگاه فقهی در آن، فکر می‌کنید اصولا امکان و اراده‌ای برای تحقق اهداف این سند و عملیاتی کردن آن در سیستم آموزش و پرورش ایران وجود دارد؟
من فکر می‌کنم با توجه به فاصله‌ای که نظام آموزشی ایران با روح این سند و نگاه آن به انسان، آموزش و جامعه دارد، شکاف بین اهداف این سند با اهداف و فلسفه عمومی نظام آموزش ‌و پرورش در ایران بسیار عمیق است و علاوه بر مساله زنان که شما اشاره کردید، می‌توان به موارد دیگری هم اشاره کرد.

مساله اقلیت‌ها و رفع اشکال گوناگون تبعیض علیه اقلیت‌های زبانی، دینی و فرهنگی، عدم تحمیل یک دین یا یک زبان به صورت یک جانبه به اهالی یک کشور، مباحث مرتبط با صلح و تلاش برای مبارزه با فرهنگ جنگ و فرهنگی که به دنبال ستیز و تنش است چه در داخل کشورها و چه در سطح بین‌المللی (در قیاس با برنامه درسی جنگی در جمهوری اسلامی با توجه به تاکید وسیع و بیش از حد بر مفهوم «جهاد و مبارزه بر علیه کفار و دنیای غرب و استکبار» در کتاب‌های درسی) و در نهایت مساله حقوق بشر و نوع نگاه به آن و اهمیت طرح آن چه از بعد شناختی و چه از بعد عملی در محیط‌های آموزشی از جمله موارد مهم مطروحه در این سند هستند که با اسناد بالا دستی جمهوری اسلامی در امر آموزش و نیز گفتمان کتاب‌های درسی ایران تعارض بنیادی دارد و این نظام را از این فلسفه و آرمان‌های این سند بسیار دور می‌کند.
برای همین هم موضع‌گیری بسیار خصمانه خیلی از مقامات جمهوری اسلامی در ماه‌های اخیر از جمله در شورای عالی انقلاب فرهنگی و دیگرانی که با وجود آسیب‌های آشکار ناشی از این نظام آموزشی در سه دهه گذشته بر طبل اسلامی کردن بیشتر آموزش می‌کوبند از این منظر قابل فهم است. آن‌ها نمی‌خواهند وارد هیچ‌گونه بحث انتقادی درباره وضعیت آموزش و پرورش ایران و فلسفه و اصول و قوانین فعلی آن شوند. به این ترتیب من فکر می‌کنم ما با تحقق این اهداف در آموزش و پرورش ایران فاصله زیادی داریم و من به تحقق آن‌ زیاد خوشبین نیستم.
آموزش و پرورش ایران در طول ۳۸ سال گذشته در عمل با مشکلات پرشماری در ابعاد مختلف کارکردی و محتوایی دست و پنجه نرم کرده است که بخشی از آن به اسلامی کردن آموزش و تحمیل آمرانه یک خوانش از دین دولتی از بالا مربوط می‌شود.

در همه این سال‌ها، جز کنگره‌ای که سال ۲۰۰۰ با عنوان «آسیب‌شناسی آموزش دینی» در تهران برگزار شد، هیچ وقت به این آسیب‌های بزرگ نظام آموزشی و تجربه‌های بسیار منفی و شوربختی نسل‌هایی که در چرخه این نظم آمرانه آموزشی زندگی کرده‌اند به طور جدی و آکادمیک پرداخته نشده است تا در نتیجه آن، سیاست‌های آموزشی ضد تربیتی و معیوب به صورت همه جانبه بازنگری شود و همیشه تصور شده است که این نحوه اجرایی کردن سیاست‌ها است که موجب آسیب‌های بزرگ آموزشی در ایران شده است.

در حالی که به نظر من مشکل اصلی نظام آموزشی ایران؛ فلسفه و اصول این نظام است از جمله تحمیل یک دین به همه و حتی یک نوع دینداری خاص و تلاش برای تبدیل کردن کودکان به سربازان ایدئولوژیک و باورمند نظام سیاسی. این خواسته‌های تقلیلی همگام با نبودن امکانات و سایر تبعیض‌ها، نظام آموزشی را فلج کرده است.

هدف آموزش باید انسان خودمختار، خلاق، پرسشگر، آزاد و دگر دوستی باشد که جامعه فردا را بر پایه این ارزش‌های اساسی بنا کند

حدود ۴ میلیون کودک بازمانده از تحصیل، فارغ از کیفیت نامناسب آموزش که از آن‌ها هم ۱.۵ میلیون نفر به دلیل فقر بدل به کودکان کار می‌شوند. بیش از ۶۵۰ هزار کودک ازدواج کرده و پدیده استثنایی زن‌های طلاق گرفته زیر ۱۸ سال که خود مادر هستند٬ همه از آسیب‎هایی هستند که به نظام آموزشی ارتباط دارند. من امیدوار بودم این صحبت‌ها و نقدهای اخیر باعث شود پرونده نظام آموزشی ایران یکبار به تمامی گشوده شود و بحث انتقادی جدی و زیربنایی حول آن درگیرد، اما نحوه ورود آقای خامنه‌ای و سایر منتقدان نزدیک به ایشان به مساله سند ۲۰۳۰ عملا راه را برای گفتگو بسته است. یعنی متاسفانه به امکان درست شدن یک فضای مناسب برای بحثی جدی در این باره هم خوشبین نیستم.

به این ترتیب، به نظر شما، مشکل اینجا به نظر و خواست اصلاح طلب یا مخالفت اصولگرا برنمی‌گردد و اساسا ساخت سیاسی و نگاه فرهنگی که در این سیستم حاکم است، در قانون اساسی بازتاب یافته و در ساخت حقوقی آن جاسازی شده است امکان عملی کردن سند ۲۰۳۰ را نمی‌دهد و تفاوتی نمی‌کند در نهایت کدام جریان سیاسی قدرت دولت را در دست دارد. برداشت من از صحبت‌های شما درست است؟

من فکر می‌کنم تا حدودی ساختارهای رسمی و قدرتی که رهبر، شورای عالی فرهنگی و نهادهای حکومتی انتصابی دارند عملا بن بست بزرگی را برای عملی کردن اهداف این سند به وجود می‌آورند، اما در عین حال، مساله مهم دیگری که در آن تردید وجود دارد درک واقعی دولت و اصلاح طلبان از این سند و از فلسفه آموزش است. کارنامه وزارت آموزش و پرورش در ۴ سال گذشته چیزی نبوده است جز سکوت درباره آسیب‌های جدی تربیتی و آموزش این نظام معیوب و ناکارآمد آموزشی.

کانون بحث آموزش مدرن انسان است اما در نظام آموزشی ایران نقطه شروع و کانون بحث٬ اسلام و دین است

من در جریان بحث‌های مختلف با مسوولان آموزشی ایران در دوران آقای خاتمی می‌دیدم که بسیاری از آن‌ها هم در واقع فهم درستی از بعد آسیب شناسانه و جوهر غیر انسانی و تحمیلی آموزش پس از انقلاب ندارند. یعنی آن‌ها هم فکر می‌کردند که آموزش غلیظ دینی در نظام آموزشی امری کاملا مشروع است چون جامعه و حکومت اسلامی است و دولت به نام اسلام حق و این مشروعیت را دارد که هر آموزش دینی را که لازم دانست به بچه‌ها تحمیل کند. از نظر آن‌ مسوولان اصلاح طلب هم مشکل فقط در وجود اجبارهای زیاد در مدارس است و کمتر کسی فلسفه اصلی و روح این آموزش هویتی و شیعه محور را مورد پرسش و نقد قرار می‌دهد.
اما مساله اساسی این است که هیچ دولتی این حق و مشروعیت را ندارد که به صرف کسب قدرت هرگونه که خواست محتوای آموزش را تغییر دهد و نسل آینده را در خدمت آرمان‌های خود ببیند و آن‌ها را با هدف تبدیل کردن آنها به سربازان فکری ایدئولوژی، حکومت یا نظم سیاسی خود تربیت کند. آموزش در خدمت همه جامعه است و همه بازیگران امر آموزش از محققان، معلمان، پدر و مادرها تا دانش‌آموزان باید در تصمیم‌گیری در این حوزه دخیل باشند. محتوای کتاب‌های درسی و چارچوب‌های آموزشی باید از دست دولت خارج شود و تهیه آن باید در دست متخصصان باشد. هدف آموزش باید انسان خودمختار، خلاق، پرسشگر، آزاد و دگر دوستی باشد که جامعه فردا را بر پایه این ارزش‌های اساسی بنا کند.
در حقیقت، در ایران یک بن‌بست، مساله ساختار حقوقی و مسایل سیاسی حاکم بر کشور است و مساله دیگر، فلسفه آموزش و پرورش در ایران است. یعنی اساسا در فکر و باور بسیاری از مسوولان ایران، در جناح اصولگرا با غلظت زیادتر و در جناح اصلاح طلب احتمالا با غلظت کمتر، درک درستی از آموزش و فلسفه آن در دنیای امروز و ضروت احترام به آزادی وجدان و اندیشه و سنجش‌گری وجود ندارد. کانون بحث آموزش مدرن انسان است اما در نظام آموزشی ایران نقطه شروع و کانون بحث٬ اسلام و دین است. این شکاف بزرگی است که این دو جهان آموزشی و این دو فلسفه پیرامون انسان، آموزش، جامعه و جایگاه دین را از هم جدا می‌کند

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

یک پاسخ

  1. مصاحبه شونده ی دانشمند این گفتگو ظاهرا غفلت کرده اند که مردم ایران مسلمانند و به درست یا غلط تربیت فرزندان خود از جمله تربیت فرهنگی و دینی آنها را نیز از نظام آموزشی و پرورشی حاکم بر کشور توقع دارند.
    سکولاریسم مال فرانسه است که از روسری بر سر دختران به هراس می افتد و حکم به اخراج از مدرسه می دهد.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

گفتگو با سعید پیوندی؛

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که در بقای آن نقش دارند، بسیار چالش‌برانگیز است. آیا می‌توان پذیرفت که کسانی که به دلایل مختلف به نظام دیکتاتوری

ادامه »

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است که انسان‌هایی عاشق، اندیشمند و بیزار از خشونت و

ادامه »

  در حالی‌که با نفس‌های حبس‌شده در سینه منتظر حمله نظامی اسرائیل به کشور‌مان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه

ادامه »