فراز و فرود جنبش های اجتماعی

گفت‌وگو با سعید مدنی

سعید مدنی را بسیاری به واسطه ی مقالات و تحقیقات میدانی که در زمینه ی آسیب های اجتماعی انجام داده می شناسند و تا پیش از این کتابهایی از ایشان با موضوعات محوری چون «زنان در ایران و جهان»، «فقر» ، «اعتیاد» ،«جامعه شناسی روسپیگری » ، «جماعت گرایی» و «کودک آزاری» به چاپ رسیده است. اما گویی در سالهای اخیر و شاید متاثر از شرایط و تحولات اجتماعی و سیاسی ایران و حتی منطقه ی خاور میانه، ذهن این پژوهشگر علوم اجتماعی بر روی موضوعاتی با مرکزیت «جنبش های احتماعی» بیشتر فعال شده و حاصل این فعالیت تالیف و ترجمه کتب و نگارش مقالاتی در این زمینه بوده است.اخیرا دو کتاب از سعید مدنی در زمینه ی جنبش های اجتماعی به چاپ رسیده. یکی از آنها کتاب کوچک اما فوق العاده مفیدی است با عنوان «جنبش های اجتماعی – پدید آیی،فراز و فرود». این کتاب کوچک اما غنی و پر محتوی در ۱۴۰ صفحه گرد آمده و نیمی از آن نوشته و تالیف دکتر مدنی و باقی آن ترجمه ی ایشان است از منتخبی از کتاب the social movment به قلم جف گودوین و جیمز جاسبر. کتاب دیگر که در این زمینه به چاپ رسیده با عنوان « جنبش های اجتماعی و دموکراتیزاسیون» می باشد. این کتاب ترجمه مقالاتی است درباره جنبش های اجتماعی و بخش دوم حاوی دو مقاله درباره «دموکراتیزاسیون» . این کتاب با همکاری جمعی از مترجمین تنظیم و منتشر شده است.
گزافه نیست اگر ادعا کنیم با خواندن این دو کتاب علاوه بر آشنایی با سبک و سیاق جنبش های اجتماعی جدید به تبیینی جدید از تحولات و جنبش اصلاحی که در دو دهه ی اخیردر ایران به اشکال مختلف خود را نشان داده میرسیم. بعد از خواندن این کتاب پرسشهایی چند در ذهنم جوانه زد که با دکتر مدنی که به مدت دوسال به بندر عباس تبعید شده،در میان گذاشته شد. آنچه در پی می آید محصول آن پرسشها و پاسخ های ایشان می باشد.

سوال :تحولات اجتماعی معمولا مسیرهای مشترکی طی میکنند. پیش از هراتفاقی ایده ای در جامعه (عموما در سطح نخبگان) طرح میشود. آن ایده اگر در راستای پاسخ به معضلات اجتماعی باشد فراگیر شده و به مطالبه ی اجتماعی تبدیل می شود.چنانچه در تحقق آن مطالبه ی اجتماعی موانعی خودنمایی کند آن مطالبه دچار انباشت شده و در نهایت سر ریز آن انباشت به حرکت اجتماعی منجر می شود. این مسیر ” ایده— مطالبه — انباشت — حرکت ” را دکتر شریعتی نیز به نوعی در مخروط جامعه شناسی خود ترسیم کرده است. حال اگر این مسیر مورد قبول باشد “جنبش اجتماعی” در کجای این مسیر قرار دارد؟ با توجه به این که ایده ها درسطح نخبگان جامعه ساخته و پرداخته میشود و حرکت ها توسط توده ها اتفاق می افتد، زمان تولد جنبش اجتماعی در چه نقطه ای است؟
شاید مدلی که شما مطرح کرده اید تا مدتها تنها ایده برای تبیین فرایند تکوین تحولات اجتماعی بود اما به تدریج برای فعالان سیاسی – اجتماعی و همچنین محققان علوم اجتماعی روشن شد که فرایند ها و نه فرایند تحولات اجتماعی بسیار پیچیده و متنوع هستند و این مسیر خطی نمیتواند آنچه را واقعا محقق میشود توضیح دهد. یکی از مهمترین مباحث مبنای شکل گیری “ایده “است که به آن اشاره کرده اید. در سوال شما پیش فرض آن است که ایده را نخبگان ایجاد میکنند. اما در عمل لزوما چنین نیست. برای مثال” فاکس” معتقد است جنبش اجتماعی مستلزم دگر دیسی آگاهی و رفتار است که سه وجه متمایز دارد: اول نظام یا آن جنبه هایی که مردم آنها را تجربه و ادراک کرده اند ، مشروعیت خود را از دست میدهد. یعنی تعداد زیادی از مردم تا اندازه ای به این نتیجه میرسند که عملکرد حاکمین و ساز و کارهای جاری ناعادلانه و نادرست هستند. دوم افرادی که دچار تقدیرگرایی هستند یا معتقدند وضع موجود اجتناب ناپذیر و غیر قابل تغییر است به این نتیجه میرسند که میتوان به طرقی تغییراتی ایجاد کرد و برای این دیدگاه ادله ای برای خود دست و پا میکنند. و سوم مردمی که تا پیش از این فکر میکردند هیچ نقشی در تحولات اجتماعی نداشته اند و همه اتفاقات و تحولات توسط نخبگان ، حاکمان یا قدرتهای خارجی رقم میخورد به این نتیجه میرسند که توانایی تغییر سرنوشت خود را دارند و در میان آنان اراده گرایی رشد میکند. این تغییر در اندیشه و رفتار را مردم در کلاس درس یا لزوما جلسات سخنرانی نخبگان نمی آموزند بلکه بیشتر در تجربه زندگی جمعی و روزمره فرا میگیرند. البته نقش عوامل تاریخی نیز در شکل گیری این افکار و اندیشه ها و رفتارها را نباید نادیده گرفت. برای مثال آقای دکتر پیمان سعی کرده اند در کتاب ارزشمند ” عوامل تکوین و باز تولید استبداد در ایران” ضمن نقد نظریه های کلان تاریخی درباره استمرار استبداد در ایران نشان دهند که عامل اصلی توقف جنبش نوزایی علمی و فرهنگی سده های زرین ایران اسلامی ، بی ثباتی و ناامنی ناشی از هجوم های متوالی ترکان و مغولان و تجدید حیات استبداد سیاسی و مذهبی دوران پیش از اسلام بوده و همین عامل سهم عمده ای در ایجاد وقفه های طولانی در سیر تکامل مادی و فرهنگی ایران داشته است. آقای دکتر پیمان معتقدند همین ناامنی و بی ثباتی مزمن ، با وارد آوردن آسیب های جدی و ویرانگر بر روان و روح اقوام ایرانی ، منشائ کژی ها و خشونت های خلقی بسیار در کنش های دفاعی آمرانه شده است. به هر حال همیشه دگردیسی آگاهی و رفتار لزوما منجر به مطالبه و جنبش نمی شود ، بلکه نارضایتی ایجاد میکند ، پدیده ای که تقریبا در تمامی جوامع وجود دارد. اما اجازه دهید برگردیم به سوال شما نظریه ها درباره پدید آیی جنبش ها به دو گروه دیدگاههای ساختاری و فرهنگی نیز تقسیم میشوند. در دیدگاه ساختاری منشائ شکل گیری جنبش ها بحران های ساختاری نظام های مسلط است و ناتوانی این نظام ها در پاسخ به مطالبات ، اما در دیدگاه فرهنگی جنبش ها محصول اهداف و خواست هایی است که معترضان به طور جدی پیگیری میکنند.بدیهی است که دیدگاه ساختاری بیشتر جامعه شناختی است و دیدگاه دوم بر نقش عاملیت های فردی و جنبه های روانشناختی نیز متمرکز است. پس درباره فرایند پدید آیی و شکل گیری جنبش ها نظر واحد و قاطعی وجود ندارد یا به عبارت دیگر به دلیل تفاوت ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جوامع این فرایند ها تفاوتهایی با یکدیگر دارند. اما در هر حال از بدو شروع اعتراض جمعی و نه وجود نارضایتی جنبش آغاز میشود .اما اینکه یک جنبش فرایند تحول خود را به درستی طی کند یا در مسیر تکوین سرکوب و متلاشی شود بسته به عواملی است که باید توضیح داد. صاحب نظران این فرایند را به چهار مرحله تقسیم کرده اند : اول شورش و اعتراض جمعی ، دوم- شکل گیری شبکه روابط و تعاملات معترضان ، سوم- شکل گیری هویت معترضان و چهارم- ایجاد سازمان متقارن. جنبش ها در صورتی که در مراحل اول و دوم سرکوب شوند احتمال تداوم شان بسیار دشوار و سخت است، خاطره ای خواهند شد برای آینده. اما اگر هویت جنبش شکل گیرد و نمادها و اصول و موازین اش تبیین و روشن شود ، حتی سرکوب نیز احتمال حذف و توقف آن را بسیار کاهش میدهد. از این رو جنبش ها به سوی مرحله چهارم حرکت خواهند کرد، که در این صورت امکان سرکوب سراسری آنها ناممکن یا دشوار خواهد شد.

سوال: با تعریف شما،جنبش ها در ابتدا و شروع حرکت، هویت ندارند و در ادامه ی مسیر هست که دارای هویت می شوند و حتی امکان دارد به شکل گیری هویت هم نرسند و از بین بروند. با این تعریف، شعارها و مطالبات سلبی و ایجابی که جنبش بر پایه ی آنها ایجاد می شوند، هویت جنبش نخواهند بود. لطفا کمی دقیق تر بفرمایید منظور از “هویت جنبش” چیست و کارکرد های آن در جنبش چه می باشد؟
ما در وهله اول باید بین کنش جمعی و جنبش اجتماعی تفاوت قایل شویم. هر کنش جمعی ، جنبش اجتماعی نیست.اگر به خاطر داشته باشید شبی که خبر سهمیه بندی و گران شدن بنزین منتشر شد عده ای به برخی پمپ بنزین های تهران حمله کرده و حتی یکی دو پمپ را به آتش کشیدند و در جریان این واقعه شعارهایی علیه دولت و گران شدن بنزین دادند. فردای آن شب دیگر خبری از این جمعیت نبود. آن واقعه یا حادثه را هرگز نمی توان جنبش اجتماعی (social movement)نامید بلکه بیشتر باید به آن عنوان شورش (rebellion)داد. جنبش اجتماعی کنش جمعی مستمر است و نه یک واقعه یا حادثه مقطعی. شورش ها میتوانند مرحله ابتدایی جنبش باشند، اما جنبش نیستند. کسانی که در شورش ها شرکت میکنند احساس تعلق ندارند و پس از پایان اعتراض هرکس دنبال کار خودش میرود. در اغلب نظریه ها درباره فرایند شکل گیری جنبش ها ، بسیج اجتماعی که معمولا در قالب اعتراض عمومی و ناگهانی بروز میکند را مرحله اول شکل گیری جنبش قلمداد میکنند. به قول بلومر«اهمیت ناآرامی اجتماعی در این است که از سویی حامل نشانه فروپاشی و لزوم تغییر نظم اجتماعی است و از سوی دیگر آمادگی پذیرش اشکال جدید ساختارهای اجتماعی و کنش پیوسته را نشان می دهد». مرحله پس از بسیج ، سازمان است. اگر اعتراضات اولیه به شکل گیری روابط و نهادهای جدید منجر شود کنش جمعی یک گام دیگر به جنبش اجتماعی نزدیک میشود اما این بسیج سازمان یافته، هنوز راه بیشتری برای جنبش شدن در پیش دارد زیرا جنبش اجتماعی سازمان یا ائتلاف نیست. ائتلاف ها لزوما به هویت مشترک ختم نمی شوند. به علاوه ائتلاف ها موقتی و ناپایدار هستند. البته ویژگی مشترک ائتلاف و جنبش وجود منازعه و فعالیت جمعی در هردو آنها است. اما در مورد سازمان هم بلافاصله باید تصریح کنم که منظور لزوما سازمان هرمی و مجموعه ای سلسله مراتبی نیست.توضیح بیشتر در این موضوع را در سوالات بعدی میدهم. کنش جمعی که حالا منجر به شکل گیری مجموعهای از روابط و تعاملات شده، در فرایند حرکت خود به تدریج از نمادها، سنت ها و ارزش های ویژه، مطالبات و شعارهایی برخوردار خواهد شد که به شکل گیری هویت آن منجر خواهد شد. هویت بیانگر رابطه میان تجربه جمعی و فردی در کنش جمعی است.در واقع هویت فرایندی است که به واسطه آن بازیگران اجتماعی به خودشان تعین و معنا میدهند. هویت موجب یکی سازی و نه یکسان سازی، اعتماد و تعمیق پیوندها میشود. کنش جمعی با دست یابی به هویت “ما”یی میسازد که از “دیگران” (ضد جنبش) متمایز است. بنابراین هویت مبنای مرزبندی با دیگران میشود. تمایز واژه هویت و ایدئولوژی از همین ویژگیها ناشی میشود. ایدئولوژی در وهله اول و حتی پیش از شروع حرکت و کنش جمعی تدوین یا پذیرفته میشود و عمل برپایه آن و به واسطه آن انجام میشود در حالیکه هویت در فرایند عمل و در تعامل فرد و جمع شکل میگیرد. به همین دلیل در حالی که ایدئولوژی غیر قابل انعطاف و ایستا است، هویت انعطاف پذیر و پویا است. این نکته نافی آن نیست که افرادی با ایدئولوژی وارد کنش جمعی شوند اما در نهایت آنها نیز در فرایند حرکت جمعی و در تعامل با سایر نیروها و افراد درون حرکت هویت بابی میکنند . بنا براین برخلاف آنکه در جنبش های قدیم ایدئولوژی مقدمه و پیش شرط عمل بود، هویت جهت ده عمل جمعی است و نه پیش شرط آن. ذیل هر هویت میتواند نیروهایی با ایدئولوژی ها مختلف قرار گیرند، اما برای عمل جمعی آنچه مبنا است هویت است و نه ایدئولوژی آنها. هویت کارکردهای مهمی از جمله مرزبندی با دیگران ، شکل گیری روابط مبتنی بر اعتماد و منبع اطلاعات برای مقابله با مخاطرات علیه جنبش دارد. به علاوه هویت تداوم تجربه جمعی را تضمین میکند. کنش جمعی که به این مرحله برسد میتوان گفت تثبیت شده و حالا میتوان با خیال راحت به آن عنوان جنبش اجتماعی داد. هویت شیشه عمر جنبش های اجتماعی است. در مراحل قبلی با سرکوب یا توقف کنش جمعی امیدی برای تداوم آن وجود نداشت اما با شکل گیری هویت حتی در صورت سرکوب ، جنبش تداوم خواهد یافت. آخرین مرحله برای آنکه جنبش به اوج شکوفایی قدرت برسد، وضعیتی است که به آن سازمان متقارن گفته میشود. یعنی در کنار سازمان گسترده، و روابط شبکه ای جنبش یک سازمان کلاسیک کوچک شکل میگیرد که مدیریت جنبش را عهده دار میشود. البته نظریه پردازان به اشکال دیگری نیزمراحل تکوین یک جنبش را توضیح داده اند که در اینجا امکان طرح همه آنها نیست.

سوال:یکی از بحث هایی که در این کتاب به آن تاکید کرده اید شبکه های اجتماعی است و عنوان داشته اید که این شبکه ها “فراگیر ، تکثر گرا و دموکراتیک تر” هستند به هر حال در یک جنبش اجتماعی نیاز به تصمیم ، اقدام و عمل جمعی است. در شبکه های اجتماعی که دارای بافتی افقی و فاقد سلسله مراتب عمودی می باشند، با چه فرآیند و سازوکاری یک تصمیم جمعی شکل میگیرد؟
نکته اول درپاسخ به این سوال این است که اساسا سازماندهی و تشکیلات یک فن است که دایما و در طول زمان دستخوش تحول و دگرگونی شده است. نسل نو مدل های سازماندهی ، حاصل نقد دوره های پیشین هستند و البته همان طور که آنتونیو نگری گفته محصول روابط تولید در هر عصر که در جای خود نکته مهم و قابل تاملی است. اما واقعیت آن است که الگوهای مقاومت از دهه ها پیش مبتنی بر سازماندهی هرمی بوده اند . این الگو فجایعی به بار آورده و به باز تولید روابط غیر دمکراتیک و استبداد پس از پیروزی جنبش ها منجر شده است. نمونه های این آثار نامطلوب را در تجربه انقلاب اسلامی و همین طور سازمان مجاهدین میبینیم. گفته شده سانترالیسم حاصل از سازماندهی هرمی موجب شکل گیری رهبری غیر دمکراتیک شده و مانع از مشارکت فراگیر در همه سطوح تصمیم سازی و تصمیم گیری میشود. در نتیجه در حالی که انتظار میرود حضور و مشارکت در جنبش به ارتقای فکری و سیاسی مشارکت کنندگان منجر شود اما این مهم هرگز محقق نمی شود و بر عکس به تحکیم موقعیت تعداد معدودی از رهبران مستبد ، غیر قابل انعطاف ، انتقاد ناپذیر ختم میشود که امکان سوئ استفاده از موقعیت شان توسط خود آنان نیز بسیار افزایش مییابد. همان طور که گفتم این تجربه جهانی است که کاستلز و آنتونیو نگری زیاد درباره آن نوشته اند. درست به همین دلیل ابتدا الگوی سانترالیسم دمکراتیک برای سازماندهی مطرح شد که آن هم پس از مدتی میل به سانترالیسم پیدا میکرد تا اینکه الگوی سازمان شبکه ای مطرح شد و در عمل ابتکاراتی برای بهره مندی از این الگو به کار گرفته شد که تامل بر انگیز و جالب توجه بود. به ویژه در جنبش های جدید از جمله جنبش های زیست محیطی کارآیی و اثر بخشی قابل توجهی داشت .اما این به معنای آن نیست که سازمان شبکه ای همه مسایل را حل کرده است، اگرچه معتقدم مسئله دمکراسی درون جنبش ها با سازمان شبکه ای تا حدود زیادی حل شده است. آنتو نیو نگری هم به برخی نقاط ضعف سازمان شبکه ای اشاره کرده و میگوید :” باید افقیت را نقد کنم، زیرا فکر میکنم هیچ پروژه یا توسعه سیاسی ای که قادر به تحول خود انگیختگی افقی در هیات یک واقعیت نهادی باشد، وجود ندارد. در عوض فکر میکنم این گذار و تحول از این یا آن جهت ، نیازمند اداره شدن است و مسلما این اداره شدن از پایین و بر اساس برنامه های اشتراکی است، اما همواره باید به یاد داشت که در این گذار ، داشتن یک نیروی سیاسی سازمان یافته که قادر به برساختن خود و مدیریت این تحول باشد، ضروری است.” به همین دلیل در فرایند شکل گیری جنبش های اجتماعی جدید بحث سازمان متقارن در آخرین مرحله شکل گیری جنبش ها از اهمیت برخوردار است.بر این اساس در کنار سازمان شبکه ای بسیار گسترده ، وجود یک سازمان کلاسیک بسیار کوچک ضروری است که وظیفه اصلی اش مدیریت سازمان شبکه ای و نه رهبری آن است. اما در عین حال توجه داشته باشید که با توجه به توسعه تکنولوژی های ارتباطی جدید به ویژه شبکه های ارتباطی سازمان های شبکه ای برای دسترسی به اطلاعات و اتخاذ تصمیم گیریها ی جمعی به امکانات قابل توجهی دست یافته اند.اینترنت نقش مهمی در ساز و کارهای تصمیم گیری و هویت سازی جنبش های اجتماعی دارد. یکی دیگر از کارکردهای بسیار مهم اینترنت، شبکهسازی و سازماندهی فعالان و هواداران در درون جنبشهای اجتماعی است. در واقع، اینترنت از فرصتها و امکانات بسیار مهم تکنیکی – ارتباطی جنبشها برای سازماندهی اعتراضها است. اینترنت با فشردهسازی زمان و مکان، سرعت ارتباطات و پیوندهای درون سازمانی بـین فعالان و هواداران جنبش را که ازنظر جغرافیایی با یکدیگر فاصله دارند، بسیار افـزایش داده اسـت ، به علاوه پیوندهای ضعیف بین فعالان و اعضای جنبش را تقویت، به انتقال باورهـا، آرمـانهـا،نهادها، اهداف و دغدغـههـای جنـبش بـه اعـضا کمک کرده است . اینترنت از سلسله مراتب سازمانی جنبشها میکاهد، آنها را انعطـافپـذیرتر مـیسـازد و در را به روی فعالان و هواداران آنان بازتر و امکان اظهار نظر آنان را در فـراهم میکند . اینترنـت، بـر سـازماندهی روابط در جنبشهای جدید اجتماعی تأثیر مهمی داشته است و ارتباطات چهره به چهـره درجنبشهای کلاسیک و مجراهای سازمانی متعارف پیـشین را تـا حـد زیـادی گسترش داده است . مهمتر از همه، شبکهسازی جنبشهای اجتماعی از طریق اینترنت است که از یکسو، به جذب هواداران بیشتر و انسجام درونی و از سوی دیگر، به ایجاد ائتلاف بـین آنهـا و سایر بازیگران اجتماعی منجر شده است. این شرایط با فـراهم آوردن فرصـتهـای مهم سیاسی میتوانند زمینهساز گسترش رفتارهـای اعتراضـی شـوند؛ چنان که با نبود این شبکهسازی، احتمال ناکامی و استمرار نیافتن جنبشهـای اعتراضـی بسیار بالا خواهد بود. بنا بر نظر آلن تـورن، در جهـان مـدرن، بـدون بحـث و گفتگـوی دموکراتیـک در حـوزه عمومی، فرهنگ دموکراتیک، انتقادی و اعتراضـی نمـیتوانـد شـکل گیـرد .با این امکانات در سالهای اخیر به کمک اسـتفاده از فنّاوریهای ارتباطی جدید، بویژه اینترنت جنبش ها افکـار عمـومی را شـکل داده انـد، آگاه ساخته اند یا علیه مسئله خاصی جهت داده اند.

سوال:شما در کتاب” جنبش های اجتماعی:فراز ، فرود، پدیدآیی” سازماندهی جنبش های اجتماعی را به دو دسته تقسیم کرده اید. یکی سازمانهای هرمی با تشکیلات سلسله مراتبی که مربوط به جنبش های اجتماعی قدیم انگاشته اید، و دیگری شبکه های اجتماعی افقی که از ابداعات جنبش های اجتماعی جدید دانسته اید. آیا جنبش های اجتماعی قدیم (انقلاب های قرنهای نوزده و بیست) فاقد ساماندهی شبکه ای بوده اند و احزاب و تشکلهای هرمی به تنهایی جنبش را به پیش برده و به سرانجام رسانده اند؟
از حیث تاریخی، پیشینه جنبشهای اجتماعی به قدمت تاریخ جوامع است. از قرن نوزده به بعد واژه جنـبشهـای اجتماعی به کار برده شد. جنبشهای اجتمـاعی، تـا دهـه ۱۹۶۰در زمـره جنـبشهـای کلاسیک یا قدیمی محسوب می شدند .نطفههای اولیه جنبشهـای اجتمـاعی جدیـد احتمالا اولین بار بـا تشکیل »جمعیت دانشجویان طرفدار جامعه دموکراتیک« در سال ۱۹۵۹مطرح شـد و بـه زودی به صورت جنبشهای رادیکال در طیف چپ نـو و بـا مـشارکت دانـشجویان در قالب جنبشهای حقوق مدنی گسترش یافت. نخستین ایده مورد تأکید آنها، دموکراسـی مشارکتی و آزادی بیان در دانشگاهها بود. مرحله جدی در سیر تکاملی جنبشهای اجتمـاعی، از دهه ۱۹۷۰و اوایل دهه ۱۹۸۰به بعد، پیرامون مسائلی همچون حقـوق بـشر، محـیط زیست و تروریسم آغاز شد و در دهه ،۱۹۹۰با گسترش فنّاوریهای ارتباطی جدید بـهسرعت گسترش یافت. از مهم ترین این جنبشها میتوان به جنبشهای مدافعان محـیط زیست، ضد تسلیحات هستهای، فمنیستی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی و بالاخره دمکراتیک اشاره کرد. بنا براین اصلا آنچه تحت عنوان سازمان شبکه ای امروز مطرح است با آنچه در جنبش تنباکو یا انقلاب اسلامی سراغ داریم، تفاوت ماهوی دارد. بله بدنه جنبش ها چه قدیم و چه جدید همیشه نقش و ارتباطاتی داشته اند اما مسئله میزان نقش و اثر گذاری این بدنه در تحولات اجتماعی است. در جنبش های قدیم شبکه ارتباطات در خدمت رهبران جنبشها بوده و رهبران همچون ابزار از این بدنه استفاده میکرده اند و خود را بی نیاز از اندیشه و نظر و مشارکت در تصمیم سازی و تصمیم گیری بدنه میدیده اند، اما فعالان در سازمان شبکه ای به مدد تکنولوژی های ارتباطی جدید و رشد توانایی های عمومی برای گفتگو و برقراری ارتباط از سطح مشارکتی به مراتب عمیق تر و اثر گذارتر برخوردار شده اند. تقویت و توسعه دمکراسی گفتمانی درون جنبش های اجتماعی جدید محصول این سازمان شبکه ای است که قبلا ناممکن بود.از سوی دیگر در حالی که شبکه سازی اجتماعی و دستیابی به هماهنگی در دنیای واقعی و تحت رژیـمهـایآمرانه به غایت دشوار است، فضای مجازی این امکان را در اختیـار کـاربراناینترنتی گذاشته است تا به شکلگیری ارتشی از جوانان ناراضی در فضای واقعی کمـک کند.نقش شبکههای مجازی و اجتماعی در شکل گیری بهار عربی، بـه حـدی بـود کـه برخـی ازتحلیلگران از آن به عنوان انقلاب توییتری یا فیسبوکی یاد کرده اند.

سوال:اجازه دهید کمی بیشتر درباره وجوه تمایز جنبش های قدیم و جدید گفت و گو کنیم چون به روشن شدن پاسخ سوال شما کمک میکند. جنبشهای کلاسیک از ماهیت طبقاتی یا وابستگی به گروهی خاص برخوردارند، در حالی که نوع جدید آنها، هویتمحور، جمعی و غیـر وابـسته بـه طبقـهای خـاص بوده و ائتلافی از چند طبقه، قشر و هویت هستند. جنبشهای جدیـد، پیرامـون سیاسـی شـدن هویتها و مسائلی مانند زنان، محیط زیست، صلح، حقوق بـشر و اقلیت هـا سـازمان یافتهاند. جنبشهای جدید برخلاف نوع کلاسیک آنها، به مسایل جهانی علاوه بر مسایل ملی و محلی توجه دارند و دلمشغولی آنها مربوط به انسانیت به طـور کلـی و دشـواریهـای مـشترک آن، همچون آلودگی محیط زیست و غیره است. جنبشهای کلاسیک به طور عمده خشونتآمیز بودهاند، حال آنکـه جنـبشهـای جدید، اغلب مسالمتآمیز و کمتر خشونتآمیز هستند. جنبش های جدید به طور عمده، بـه صـورت شـبکهای بـرای برقـراری پیونـد و ائتلاف بین بازیگران گروهی و غیر دولتی و جنبشهای دیگـر در سـطح جهـانی عمـل میکنند و کمتر سلسله مراتبی هستند و اغلب ساختاری باز و انعطاف پذیر دارنـد، حـال آنکه نوع کلاسـیک آنهـا بیـشتر از خـصلت شـبکهای درون گروهـی برخوردار بوده اند.

سوال:با ویژگی هایی که از شبکه های اجتماعی می فر مایید به ویژه “افقی بودن” و “غیر متمرکز بودن” ، آیا جنبش های اجتماعی مبتنی بر شبکه های اجتماعی واجد رهبری مشخص و کاریزماتیک هستند یا خیر؟
من ترجیح میدهم در جنبش های جدید به جای رهبری از واژه مدیریت استفاده کنم. در سازمان شبکه ای هم شخصیت های محبوب ، برجسته و قابل اعتماد وجود دارند ، اما حضور آنها خیال بدنه اجتماعی را برای تداوم جنبش راحت نمی کند. در واقع شخصیت های برجسته و مشهور درون جنبش نیز مایل به انفعال بدنه جنبش در برابر خودشان نیستند ،لذا آنها را به تفکر، تعمق، نقد و جستجوی راه حل فرا میخوانند. مسئله اصلی این است که تا مدتها به خصوص در جنبشهای اجتماعی قدیم کارکرد جنبش ها برپایه برون داد و موفقیت آنها در کنار زدن ضد جنبش ارزیابی میشد ، اما در جنبش های جدید فرایند هم به همان میزان نتیجه اهمیت دارد یعنی اینکه بدنه جنبش در پروسه تلاش برای مشارکت در پیشبرد جنبش چقدر ارتقا یافته و رشد کرده است ، زیرا پایداری دستاوردها و نتایج فعالیت جنبش به پشتوانه همین ارتقای بدنه اجتماعی به دست میآید.بنا براین روش دست یابی به نتیجه به همان میزان نتیجه نهایی اهمیت دارد. این در واقع به تقلیل نقش نخبگان و ارتقا و رشد عموم مشارکت کنندگان در جنبش ختم میشود.

سوال:در جایی از کتاب صحبت از “پیوند بین سازمان هرمی کوچک و سازمان افقی بزرگ کرده اید و آن پیوند را راهگشای اهداف جنبش خوانده اید. آیا پذیرش یک سازمان هرمی از سوی شبکه ی اجتماعی به نوعی پذیرش تمرکز و سلسله مراتب عمودی نیست؟
قبلا در این مورد توضیح دادم. همان طور که گفتم نقش سازمان کلاسیک هرمی حداقلی است و بیشتر جنبه مدیریتی دارد تا رهبری از جمله : جمع بندی نظرات شبکه و بدنه اجتماعی جنبش و طرح مباحث ضروری و مبرم جنبش برای بحث و گفت و گو بین شبکه ها .

سوال:در کتاب گزاره هایی وجود دارد که شبکه های اجتماعی را تولید کننده ی ارزشها و معرفت هایی معرفی میکند. در حالی که بیشتر به ذهن میرسد که شبکه ها ی اجتماعی انتقال دهنده و توزیع کننده ی اندیشه باشند. چگونه می توان تولید اندیشه و معرفت را به شبکه های اجتماعی نسبت داد؟
با تعریف و نقشی که از شبکه های اجتماعی داشتم حالا دیگر باید اشکال دیدگاهی که در پس این سوال قرار دارد متوجه شده باشید. وقتی درباره شبکه ها در جنبش های اجتماعی بحث میکنیم با مجموعه ای منفعل یا ساکن و ایستا روبرو نیستیم بلکه مطابق تعریف با شبکه های غیر رسمی مبتنی بر اعتقادات و ارزش های مشترک که از طریق اشکال گوناگون اعتراض حول موضوعات منازعه انگیز فعالیت میکنند، مواجه هستیم. مواضع مشترک درباره برخی از مسایل و ارزشهای جمعی موجب میشود تا این افراد و دستجات در مواجهه با مسایل جدید ، راه حل هایی جستجو کنند و برای سوالات پاسخ هایی مطرح کنند و با هم درباره آنها بحث و گفت و گو نمایند زیرا قرار نیست فرد دیگری به جای آنها فکر کند یا راه حل نشان دهد. این گفتگوها نهایتا در جایی باید جمع بندی شود اما اگر آن جمع بندی با تمایل عمومی در بدنه جنبش سنخیت نداشته باشد ، ریزش آغاز میشود. ببینید این مکانیزم کاملا با این ایده که نخبه ای پیدا میشود و اندیشه و ارزش را به بدنه اجتماعی تزریق میکند زمین تا آسمان متفاوت است. اینجا نقش نخبگان متفکران و افراد صاحب نظر نفی نمی شود اما کار آنها تلاش برای متقاعد سازی است و نه صدور حکم و ابلاغ.
مانوئلکاستلز با تکیه بر مفهوم جامعه شبکه ای، نظریـه خود را درباره نسـبت میـانرسانهها و جهان واقعی عرضه می کند. او معتقد است که شبکهها ریخت اجتماعی جدید جوامع مـا راتشکیل میدهند، و گسترش منطق شبکهای تغییرات چشمگیری در عملیات و نتایج فرایندهای تولید،تجربه، قدرت و فرهنگ ایجاد میکند. کاستلز برای دو مفهوم هویت و شبکه اهمیت ویژه ای قائل است. از نظر او هویت نه یک امـر ذاتـیبلکه یک بر ساخته اجتماعی است. اما نکته محوری در اندیشه کاستلز بر ساخته شدن هویتهاسـت. اصطلاح “سایبر دمکراسی را اغلب شنیده اید. گفته شده یکی از تمایزهای اساسی جنبشهای اجتماعی جدید با نوع کلاسیک آنهـا، این است که جنبشهای جدید به شدت، رسـانهای هـستند و بـویژه از نیمـه دوم دهـه ۱۹۹۰به بعد، به طور عمده به فنّاوریهای جدید یعنـی مـاهوارههـا و اینترنـت وابـسته هستند. به نظر میرسد در چند سال اخیر، اینترنت نقشی حیاتی بـرای پیـشبرد اهـداف این بازیگران اجتماعی ایفا کرده است؛ چنان که میتوان گفت اینترنت برای جنبشهـای اجتماعی جدید کارکردهای مهم شناختی، تبلیغاتی ، هویتسازی ،شبکهسازیو سازماندهی اعتراضات داشته است. هویت و کنشگری، سازماندهی و اعتراض رابطه متقابل دارند. جنبشهای اجتماعی، ریـشه در هویتهای فردی و گروهی دارند. اینترنت از ظرفیت بسیار بالایی برای ایجـاد هویـت جمعی به نام جنبشهای اجتماعی برخوردار است. با برقراری ارتباط و تبادل اطلاعـات و باورها در فضای مجازی است که هویتهای فردی و گروهی برخـوردار از باورهـای مشترک، میتوانند یک جنبش اجتماعی را تشکیل دهند.

سوال:- اشاره کردید که نقش نخبگان متقاعد سازی است. قرار است نخبگان در مورد چه چیزی جامعه یا اعضای شبکه را متقاعد سازند. آیا غیر از این است که نخبگان و متفکران در برابر بحرانها و مسائل مبتلا به جامعه سخن تازه ای را به مثابه ی یک پاسخ طرح کرده اند و برای عملیاتی کردن آن سخن تازه، در جهت متقاعد ساختن جامعه تلاش می کنند؟ منظور من از نخبگان و متفکران غیر از سیاستمداران و رهبران سیاسی است.
دیدگاههای متفاوتی درباره نیروهای موثر در شکل گیری جنبش های اجتماعی و میزان تاثیر آنها وجود دارد. جامعه(مردم)، اپوزیسیون(گروهها،احزاب ونخبگان)، دولت/نظام، شرایط بین المللی یک دسته بندی از عوامل پدید آورنده جنبش های اجتماعی و تحول است. چارلز تیلی نیز به سه عنصر یا مولفه در شکل گیری جنبش ها اشاره دارد. اول تلاش عمومی پایدار و سازمان یافته برای طرح مطالبات، دوم اایجاد ترکیبی از انجمن ها، ائتلاف ها، میتینگ ها، و دیگر تاکتیک های اعتراضی ، و سوم نمایش هماهنگ و عمومی چهار عامل ارزشمندی، وحدت،تعداد، و تعهد در کنشگران. تیلی در واقع فقط عوامل درونی جنبش را دسته بندی کرده است و تعارضی با دسته بندی اول ندارد. بدیهی است اگر قرار باشد کارکردی برای روشنفکران و نخبگان در جنبش های اجتماعی قایل باشیم باید نقش آنها را در شکل گیری عوامل موثر بر کنشگران و شکلگیری بسیج اجتماعی مورد نظر قرار دهیم. اجاز دهید قدری چهار عامل مورد نظر تیلی در کنشگران را توضیح دهیم.از دیدگاه او “ارزشمندی” اشاره دارد به احساس مثبتی که حضور در جنبش برای افراد ایجاد میکند. “وحدت” به معنای احساس یگانگی در میان کنشگران درون یک جنبش اجتماعی است. “تعداد” به شمار افرادی که در هر کنش جمعی مشارکت میکنند اشاره دارد. و “تعهد” عبارت است از احساس پایبندی به جنبش و پذیرش ریسک حاصل از کنش درون جنبش. آیا در ایجاد و تقویت این چهار مولفه روشنفکران و نخبگان موثرند. بی شک پاسخ مثبت است. اما پاسخ مثبت نباید این تصور قدیم و نادرست را ایجاد کند که جنبش ها منتظر نخبگان میمانند تا آنها با ذهن گرانبار از دانش و مهارت نوک پیکان قرار گیرند و راهگشایی کنند. کار نخبگان تقویت ارزشمندی، وحدت، تعداد، و تعهد است. اما آنها هم به عنوان یک کنشگر نقش ایفا میکنند. “خالد سعید” دستفروش تونسی با خودسوزی این کار را کرد، همان طور که راشدالغنوشی به عنوان یک روشنفکر کارکردهای خودش را در جنبش تونس داشته است. اینها نافی هم نیستند بلکه مکمل همدیگرند و در عین حال نمی توان هیچیک را علت تامه جنبش دانست.

سوال: – آیا جنبش های اجتماعی جدید ، لزوما به سمت فرایند دموکراتیزاسیون حرکت میکنند؟ ممکن است همین جنبش های اجتماعی جدید و شبکه های اجتماعی با موانع و سرکوب های شدید و خشنی مواجه شوند. آیا در این شرایط هم از مسیر فرایند دموکراتیزاسیون خارج نخواهند شد؟
مطمئنا میزانی از همبستگی بین جنبش های اجتماعی جدید و دمکراتیزاسیون وجود دارد اما این به معنای آن نیست که لزوما جنبش های اجتماعی به دمکراتیزاسیون ختم میشوند. مگر در همین انتخابات اخیر ریاست جمهوری قالیباف تلاش نکرد جنبش ۹۶ درصدی درست کند. البته حرکت او ناشیانه بود و مشاوران اش تصور میکردند میتوانند پایه های یک جنبش را بر یک ادعا قرار دهند. به هر حال خطر یک جنبش پوپولیستی تا مدتها ایران را تهدید میکند. شواهد مبنی بر آنکه جنبش های اجتماعی به کودتا یا ظهور یک مستبد یا افزایش نابرابری ختم شده باشند کم نیست. تجربه مصر و بسیاری از کشورها در جریان بهار عربی پیش روی ما هستند. اما در عین حال نباید فراموش کرد که امروزه شاهراه دمکراتیزاسیون به ویژه در کشورهای استبدادی و نیمه دمکراسی ها از مسیر جنبش های اجتماعی میگذرد. به علاوه در مورد تقدم و تاخر جنبش های اجتماعی و شروع گذار نیز بحث های زیادی شده است. برای مثال در شیلی جنبشی که به برکناری پینوشه منجر شد تقریبا هم زمان یا حتی کمی پس از شروع گذار بود و در آرژانتین جنبش اجتماعی مقدم بر دمکراسی سازی بود. اما در مورد ایران و کشورهای منطقه به نظر من جنبش های اجتماعی مقدم بر دمکراسی سازی هستند. اما برگردیم به سوال شما که من آن را به ترتیب دیگری صورت بندی میکنم. آیا جنبش های اجتماعی ممکن است رادیکالیزه شوند و با چشم پوشی از دمکراتیزاسیون به انقلاب رو آورند؟ پاسخ مثبت است با این توضیح که در دنیای امروز احتمال وقوع این وضع کمتر از همیشه است. زیرا دانش بشری و ذهنیت تاریخی اغلب جوامع تایید میکند که انقلابها کارنامه قابل قبولی برای دمکراتیک سازی یا حتی تحقق عدالت نداشته اند و به علاوه مسیر انقلابات خونین و پر هزینه و سرشار از خشونت است که به نظر نمیرسد با فرهنگ غالب افکار عمومی در سطح ملی و جهانی همخوانی نداشته باشد. اما همان طور که تیلی گفته جنبش های اجتماعی هنگامی باعث دمکراتیک سازی میشوند که تعداد مشارکت کنندگان در سیاست عمومی را گسترش دهند، ارزش مشارکت کنندگان در سیاست عمومی را برابر سازند، و شبکه های اعتماد را وارد سیاست عمومی کنند.

سوال- در کتاب جنبش های اجتماعی و دمکراتیزاسیون در مقاله ی «دموکراتیزاسیون چیست؟» برای تبیین نظریات مطرح در این زمینه به دو مولفه ی “دولت” و “جامعه ی مدنی” تاکید شده اما هردو را دارای کارکردی دوگانه دانسته که هم می توانند تسهیل کننده ی دموکراسی سازی شوند و هم می توانند مانع روند دموکراتیزاسیون گردند. لطفا کمی بیشتر توضیح دهید در چه شرایطی جامعه ی مدنی مانع از روند دموکراتیزاسیون می شود؟ همچنین با توجه به اینکه دولت ها میل به تحکیم و بسط اقتدار و تمرکز بیشتر دارند، چگونه دولت ها می توانند کمک رسان روند دموکراتیزاسیون باشند؟
ابتدا یادآوری کنم که کتاب جنبش های اجتماعی و دموکراتیزاسیون حاصل همکاری جمعی از دوستان علاقمند به این مباحث بود و بنده مترجم چند مقاله و ویراستار کل کار بودم. مقاله ای هم که به آن اشاره میکنیدترجمه دکتر مسعود پدرام است. اما به اختصار باید توضیح دهم که اگرچه اصطلاح “جنبش های اجتماعی” اغلب به کنش های جمعی دمکراتیک نسبت داده میشود اما مصادیقی از جنبش های ارتجاعی مثل جنبش فاشیسم در آلمان و ایتالیا را نیز داریم. در سالهای اخیر پوپولیست ها سعی کردند برای ایجاد بدنه اجتماعی چنین تجاربی را تکرار کنند. برای مثال احمدی نژاد چنین پروژه ای را دنبال میکرد که خوشبختانه موفق نبود. در انتخابات اخیر قالیباف با کپی برداری از جنبش وال استریت تلاش کرد جنبش ۹۶ درصدی ایجاد کند که آن هم خوشبختانه نتوانست موفق شود. این ها همه نشان دهنده رشد نسبی جامعه ایران است. جنبش های ارتجاعی تلاش میکنند با شعار تغییر جامعه مدنی را با خود همسو کنند اما جهت تغییر آنها کاملا ارتجاعی و ضد دمکراسی و عدالت و توسعه است. علاوه بر این گرایشات رادیکال و مخالف مذاکره و گفتگو در جنبش ها نیز مانع شروع دمکراسی سازی میشوند و با میانه روها در جنبش مخالفت میکنند. نظام های سیاسی نیز کارکرد دو گانه ای در روند دمکراسی سازی دارند. زیرا تا زمانی که یک دست و متمرکز هستند در مقابله با جنبش ها جز به سرکوب نمی اندیشند اما به تدریج و با رشد جنبش ها گرایشی درون آنها شکل میگیرد که راه حل بحران های پی در پی و منازعات را گفتگو و مصالحه میبیند.برای پیشبرد دمکراسی و در فرایند دمکراتیزاسیون تقویت این بخش از نظام های سیاسی از اهمیت برخوردار است . در این صورت تغییر تعادل درون نظام های سیاسی به سود میانه روها و حامیان گفتگو در جامعه مدنی و نظام سیاسی راه را به سوی دمکراسی هموار میسازد.

سوال- آقای دکتر به انتخابات اشاره کردید. همانطور که میدانید در بیستمین سالگرد دوم خرداد ۷۶ قرار داریم. وقتی به انتخاباتهای بیست سال گذشته در ایران نگاه میکنیم با نقطه چینهایی مواجه هستیم که پژواکی فراتر از یک انتخابات کلاسیک داشته اند. بعد از انتخابات دوم خرداد و روی کار آمدن اصلاحطلبان، گویی انتخابات به ویژه در سالهای اخیر تبدیل به محل بروز و نمایهی بیرونی یک جنبش اجتماعی شده است. شاید در میان اصلاح طلبان در وجود چنین جنبشی اتفاق نظر باشد اما در مورد برخی نمایه های این جنبش اختلاف نظر دیده میشود. به طور مثال در مورد انتخابات و اتفاقات سال ۸۸ برخی آن را یک نقطهی پر رنگ از امتداد همان نقطه چین های جنبش اصلاحی می دانند که توانست از تاکتیک بروز خیابانی هم استفاده کند ، اما در مقابل عدهای از اصلاح طلبان آن وقایع را خروج از چارچوب و مشی اصلاحات می دانند که با حرکاتی تند و کور باعث شد مجاری ارتباطی اصلاح طلبان با ارکان قدرت مسدود شود و به حرکت گام به گام اصلاح طلبی لطمه بزند. تحلیل شما از روند نقطه چینهای بیست سال گذشته چیست؟
پیش از این نیز گفته ام که در جریان اصلاح طلبی باید بین دو استراتژی رفرمیسم و دمکراتیزاسیون یا دمکراسی سازی تفاوت قایل شد. گرایش اول تنها به حضور اصلاح طلبان در منصب قدرت میاندیشد و اصلا اصلاح طلبی را معادل حضور در قدرت میداند . معنی این برداشت سراسر خطا این است که آقای خاتمی تا زمانی که رییس جمهور بودند اصلاح طلب و بعد از آن اصلاح طلب نیستند مگر آنکه دوباره رییس جمهور شوند یا برای رسیدن به این مقام تلاش کنند. همین جریان ملی مذهبی را ببینید پس از انقلاب همیشه بیرون قدرت اما اصلاح طلب هم بوده ، شما اصلاح طلب تر از زنده یاد مهندس سحابی سراغ دارید؟ یادتان هست که در همان شرایط بحرانی و داغ اعتراضات سال ۱۳۸۸ خطاب به اپوزیسیون خارج از کشورنامه نوشت و توصیه کرد از رادیکالیزه کردن جنبش سبز پرهیز کنند. گرایش دوم یا حامیان دمکراسی سازی حضور اصلاح طلبان در هر دو حوزه قدرت و جامعه مدنی را ضروری و الزامی میدانند و بین این دو نه تنها تعارضی نمی بینند بلکه مکمل هم میدانند. اتفاقا این گرایش با نقد جنبش اصلاحات و تجربه سالهای ۱۳۷۶-۱۳۸۴ به چنین جمع بندی رسیده است. در واقع نقطه ضعف جنبش اصلاح طلبی تقلیل آن به جناح اصلاح طلب درون نظام بود ، در حالیکه جنبش حاصل کنش جمعی در جامعه مدنی است. جنبشی که پس از انتخابات ۱۳۸۸ شکل گرفت و هنوز هم تداوم دارد نه تند بود و نه کور. بر عکس بیش از آنکه تصور میشود آرام، مدنی و مبتنی بر عقلانیت بود ، اگر نبود که تا حالا حیات و بقا نداشت. حوادث و وقایع اجتماعی را نمی توان جراحی کرد و کنار گذاشت. وقایع و جنبش اعتراضی پس از ۱۳۸۸ تا اطلاع ثانوی کابوس اقتدار طلبان ، مفسدین و دشمنان جامعه مدنی است.
منبع: ایران فردا

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »