حالت طبیعی این است که هر یک از ما اجازه دهد که وقایع و حقایق خارجی، بخشی از پیشفرضها، پیشداوریها و حتی داوریهای او را اصلاح کند. یعنی اگر به واقعیتی برخوردیم که با پیشفرضهای قبلی ما مغایرت داشت، باید از آنها دست برداریم و در داوریهایمان تجدید نظر کنیم. مثلا اگر باور داریم «جاذبهی زمین، برای اجسام سنگینتر بیشتر است و اجسام سبکتر را با سرعتکمتری به سمت زمین میکشد» کافی است دو سنگ، با وزنهای متفاوت را در هوا رها کنیم و وقتی دیدیم که همزمان با زمین برخورد میکنند، از باور خود دست برداریم و آنرا اصلاح کنیم.
اما در عالم واقع، همیشه این اتفاق رخ نمیدهد؛ یعنی آدمها حاضر نیستند به سادگی دست از پیشفرضهاو پیشداوری های خود بکشند و گاهی تلاش میکنند وقایع جدید را هم به نفع پیشداوری و پیشفرضهای قبلی خود، تفسیر و توجیه کنند. این تفسیر و توجیه میتواند منجر به مغلطهای شود که به مغلطهی «رها نکردن پیشفرض» * مشهور است. مثلا :
«همهی پزشکها تنها برای منافع شخصی خود کار میکنند، حتی اگر در جایی دیدید که یکی از آنها خدمات رایگانی ارائه میدهد، بدانید که کاسهای زیر نیمکاسه است و یک منفعت مخفی وجود دارد!»
در این عبارت، پیشفرض شخص مغالطهگر این است که «همه پزشکها تنها برای منافع شخصی خود کار میکنند». او برای آنکه پیشاپیش راه را بر رد پیشفرض و فرضیهی خود ببندد، میگوید حتی اگر نمونهای را در عالم واقع دیدید که با این پیشفرض سازگاری ندارد، سعی نکنید دست از آن بردارید و در گفتهی من تردید کنید، بلکه بدانید که «کاسهای زیر نیمکاسه است». در حالیکه برخورد طبیعی و البته علمی این است که گوینده و صاحب این فرضیه، اگر پزشکی را دید که خدمات رایگانی را ارائه میدهد، دست از پیشفرض خود بکشد و آنرا اصلاح کند.
پیش از آنکه به ترورهای امروز تهران برسیم، به این نمونهی مشهور هم دقت کنید:
– آقای سعیدی، چقدر چاق شدهای!
+ ببخشید آقا، گویا اشتباه گرفتهاید.
– سر به سر ما میگذارید آقای سعیدی، راستی عینکی هم که شدهاید!
+ آقا اشتباه گرفتهاید، لطفا مزاحم نشوید.
– شما که اینقدر بداخلاق نبودی آقای سعیدی!
+ آقا اشتباه گرفتهاید! اسم من حسینیان است.
– عجب! اسمتان را هم عوض کردهاید!
در این نمونه، مشاهده میشود که شخص اولی، برای آنکه دست از پیشفرض خود بر ندارد و به اشتباه خود اقرار نکند، بارها مرتکب مغالطه شده و هربار کوشیده است برای اثبات پیشفرض اولیهی خود، توجیهی بیابد و دست به قلب حقیقت و نپذیرفتن واقعیت بزند. از قضا نکتهی اصلی در ارتکاب این مغالطه این است که شخص مغالطهگر برای آنکه به اصطلاح «کم» نیاورد، به مغالطه رو میآورد. یعنی اینکه «دلیلی» برای پیشفرض خود ندارد و لذا باید منشا این مغالطه را در «علت»هایی جست که غالبا یکی از منافع مغالطهگر را تامین می کند و یا بهلحاظ روانی اجازه نمیدهد مغالطهگر با واقعیت کنار بیاید.
اما نمونههای امروزی این مغالطه را میتوان در میان سلسلهای از واکنشها یافت که در توییتر به بهانهی عملیات تروریستی داعش در تهران صورت گرفت.
مثلا برخی از تحلیلگران و یا فعالان سیاسی و رسانهای، بر مبنای پیشفرضهای ذهنی یا تحلیلی خود، بر این باورند که بخشی از حکومت ایران تمام تلاش خود را برای زمینگیر کردن دولت حسن روحانی خواهد کرد و در این راه حتی به ترور دست خواهد زد. همین قضیه باعث شد تا این دسته از تحلیلگران، در ساعات اولیه، ترورهای امروز در مجلس شورای اسلامی و مقبره آیتالله خمینی را نشانهای برای تصدیق و اثبات فرضیه و تحلیل خود بدانند. اما پس از اینکه داعش، مسئولیت این حوادث رسما پذیرفت و ویدیویی در این خصوص هم منتشر کرد، به جای آنکه باور خود مبتنی بر اینکه «این ترورها کار خودشان است» را رها کنند، سعی کردند ابتدا در پیام داعش و سپس در اصالت ویدیوی منتشر شده، تردید وارد کنند و حتی پس از آنکه مشخص شد ویدیوی منتشر شده نیز اصالت دارد، باز هم دست از پیشفرض خود بر نداشتند. این نمونه را ببینید:
در نمونهای دیگر، کسانی بودند که فرضیه و پیشفرض ارتباط و هماهنگی داعش با ایران و یا حتی تاسیس داعش بهوسیلهی جمهوری اسلامی را در نظر داشتند و یکی از دلایل آنان این بود که داعش هیچگاه در ایران دست به ترور نزده و یا ایران تنها کشور منطقه است که از دست داعش در امان بوده است. اما امروز، پس از صورت گرفتن این ترورها و اقرار داعش، برای آنکه دست از پیشفرض اولیه خود برندارند، نوشتند که حتی همین ترورها برای آن است که ایران از خودش رفع اتهام کند! یعنی آشکارا مرتکب مغالطه «رها نکردن پیشفرض» شدند، این نمونه را ببینید:
و در نمونهای متفاوت، یکی از کسانی که به بهانهی برقراری امنیت، سیاستهای مداخلهگرانه ایران در منطقه و مخصوصا سوریه را همواره مورد دفاع قرار میداد و به قول مشهور ایران را «جزیره ثبات» منطقه در میان آشوبهاب خاورمیانه میدانست و به کمک آن برخی از رفتارهای حکومتی را توجیه میکرد، پس از انجام عملیات تروریستی امروز، که عملا فرضیهی «جزیره ثبات» را رد کرده بود، تلاش کرد با مغالطهی«رها نکردن پیشفرض» دست از پیشفرض خود برندارد و بنویسد که «اگر سیاستهای آقای خامنهای نبود، به جای ۱۲ کشته، در مجلس و مقبره، در هر خیابان ۱۲ نفر کشته میشدند!». واضح است که اگر روزی هم در هر خیابان تهران خدای ناکرده ۱۲ نفر کشته شوند، این فرد برای آنکه از پیشفرض خود دست بر ندارد، میتواند بگوید «اگر سیاستهای اقای خامنهای نبود، به جایآنکه در هر خیابان ۱۲ نفر کشته شود، در هر کوچه تهران ۱۲ نفر کشته میشدند.» ببینیدش:
* این مغالطه شباهت زیادی به «تئوری توطئه» نیز دارد. در تئوری توطئه هم، صاحب تئوری، تلاش میکند همهی وقایع را در چارچوب تئوری خودش ببیند و همه را به نفع آن تفسیر و ساده کند. به دلایلی،ترجیح دادم در عنوان یادداشت از این شباهت بهره بگیرم.
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…