اصول گرایان در انتخابات هفتم اسفند با شکست قابل توجّهی روبرو شدند. جریان اصلاح طلبی و اعتدال پیروزی بزرگی در این انتخابات بدست آورد. اما انتخابات هفتم اسفند را نباید فقط با محک یک انتخابات به ارزیابی گذاشت. انتخابات به یک حرکت و رای اعتراضی و همچنین یک رفراندوم تبدیل گردید. پیروزی حرکت اصلاح طلبی و اعتدال را میتوان در تصاحب ۵۲ کرسی از ۸۸ در مجلس خبرگان و تغییر کلی در شکل و بافت مجلس دانست. در مجلس بعد از انتخابات از ۲۹۰ کرسی مجلس، ۳۶ در صد در دست اصول گرایان، ۳۲ در صد در دست اصلاح طلبان و ۳۲ در صد دیگر در دست مستقلها میباشد. باین ترتیب، ۶۴ در صد کرسیهای مجلس آینده در دست طرفداران دولت اعتدال قرار گرفته است. اما در بین ۳۶ در صد اصول گرا، چهرههای رادیکال و تندرو این جریان کاملا پاک سازی شدهاند. از کوچکزادهها، مقتداییها و رساییها خبری نیست. دولت با مجلس جدیدی روبرو خواهد بود که از برنامههایش بدون تردید پشتیبانی میکند و اصول گرایان درون مجلس با درسی که از انتخابات گرفتهاند نه توان آنرا دارند و نه بطور فعال مایلند در مقابل دولت ایستادگی کنند. در مجلس خبرگان فعلی، ۵۷ کرسی آن در دست افرادی است که با هاشمی رفسنجانی و برنامههایش در این نهاد همراهی خواهند نمود.
هاشمی رفسنجانی رای اعتراضی به قدرت فائقه رهبری را در این انتخابات نمایندگی کرد. در صحنه سیاست ایران هیچکس باندازه او نمیتواند و نمیتوانست رهبری اقتدار گرا و قدرت طلب را به چالش بکشد
هریک از اجزای انتخابات، رای برای تغییر نمایندگی در مجلس و مجلس خبرگان، رای اعتراضی به اقتدار گرایی مطلق، و رفراندم برای نفی استبداد و تایید تغییرات دموکراتیک پیشنهادی جنبش اصلاح طلبی، توسط شخصی در این انتخابات نمایندگی شده است. اگر روحانی، رفسنجانی و خاتمی با کمک بقیه گروههای سیاسی و اجتماعی و جامعه مدنی موفق به بسیج مردمی برای پیروزی در این انتخابات شدهاند، وزن و اندوخته سیاسی هریک، به این انتخابات کمک نمود تا به انتخاب، اعتراض و رفراندوم تبدیل گردد. به عنوان مثال، رفسنجانی و روحانی در جنبش اصلاح طلبی برای تغییرات دموکراتیک در ایران بعد از انقلاب اندوختهای بجای نگذشتهاند، اما خاتمی بعنوان یک رهبر اصلاح طلب برای تغییرات دموکراتیک خوب شناخته شده است. در این انتخابات، روحانی به عنوان رئیس جمهور کشور یک انتخابات سالم و آزاد را برای تغییر در مجلس و مجلس خبرگان دنبال میکرد. تغییر در این دو نهاد بدون شک به او به عنوان رئیس قوه مجریه کشور کمک میکند تا بتواند برنامههای خودرا با توفیق بیشتری دنبال نماید. مجلس گذشته که جو غالب آن در دست اصول گرایان تندرو و رادیکال بود دائما به دنبال آن بود تا دولت را در برنامههایش به چالش بکشد. برجام یکی از برنامههای او بود که کراراً با چألش اصول گرایان و بخشی از آنکه گروه دلواپسان را تشکیل دادند روبرو گردیده بود. رهبری مطلق که پای خود را از حریم قدرت قانونی خود فراتر گذاشته بود دائماً دولت او را با تهدید عدم تایید برنامههایش روبرو میساخت. مجلس خبرگان که به وظیفه قانونی خود در نظارت بر کار رهبری عمل نکرده بود به او اجازه داده بود تا از مرزهای قانونی قدرت خود پارا فراتر گذشته و نهادهای دیگر حکومت نظیر قوه مجریه را با تهدید و چالش روبرو نماید. روحانی در انتخابات خواست تغییر در نمایندگی در این دو نهاد را نمایندگی داشت و مردم کشورمان نه تنها به این خواست پاسخ مثبت داده بلکه همه کسانی که در گذشته دولت اورا به چالش کشیده بودند از نمایندگی در نهاد مجلس مطرود نموده و کسانی را برای مجلس خبرگان برگزیدند که به وظیفه قانونی خود برای نظارت بر رهبری در آینده عمل نمایند.
هاشمی رفسنجانی رای اعتراضی به قدرت فائقه رهبری را در این انتخابات نمایندگی کرد. در صحنه سیاست ایران هیچکس باندازه او نمیتواند و نمیتوانست رهبری اقتدار گرا و قدرت طلب را به چالش بکشد. رفسنجانی مردی است که کمک او به خامنهای برای رسیدن به این مقام، کلیدی بوده است. از نظر اجتماعی هر دو آنها از نظر فکری به جناح محافظه کار کشور وابسته بودهاند. در مرور زمان و خصوصاً بعد از بی مهری شورای نگهبان به او در تایید عدم صلاحیت او برای کاندید شدن در انتخابات ریاست جمهوری، که بدون شک با تایید رهبری صورت میگرفت، و اعلام نزدیکی فکری رهبری به احمدینژاد و نه رفسنجانی بعد از تقلب انتخاباتی سال ۱۳۸۸، و بیمهریهای دیگر و ممتد رهبری به او، رفسنجانی موفق گردید که آرام آرام زبان به اعتراض گشوده و بخش عظیمی از محافظه کاران معتدل را با خود همراه نماید. با ردّ فلّهای کاندیداهای اصلاح طلب و طرفدار اعتدال و رفسنجانی، در انتخابات هفتم اسفند توسط شورای نگهبان، رفسنجانی به آنها گفت صلاحیت خود را از کجا آوردهاند که این گونه رد صلاحیت میکنند. روی سخن رفسنجانی با شورای نگهبانی بود که حمایت کامل رهبری را در رد صلاحیت کاندیداها در پشت سر خود داشت. این بار رفسنجانی بعنوان یک معترض، کسی که خود روزگاری در پیدایش این قدرت عنان گسیخته دست داشت، از این فرصت تاریخی استفاده نمود تا حمایت میلیونها شهروند کشور را برای اعتراض به قدرت خودکامه رهبری جلب نماید. بدون شک اگر نقش خلّاق او نبود و اگر او در صحنه نبود، مجلس خبرگان نمیتوانست دستخوش این تغییر عظیم گردد. از ۵۲ نفری که در لیست حمایتای او برا کاندیداتوری مجلس خبرگان قرار گرفته بودند، همگی به این نهاد راه یافتند. رفسنجانی قدرتی را که اصولگرایان رادیکال نمیخواستند به آن اعتراف کنند و بپذیرند به نمایش گذاشت، و مجلس خبرگان را از کنترل رقیب خود تقریبا خارج کرد.
رفسنجانی قدرتی را که اصولگرایان رادیکال نمیخواستند به آن اعتراف کنند و بپذیرند به نمایش گذاشت، و مجلس خبرگان را از کنترل رقیب خود تقریبا خارج کرد.
رفراندوم، وجه سوم این انتخابات را محمد خاتمی بطور کامل نمایندگی مینماید. جنبش اصلاح طلبی ایران بلافاصله بعد از انقلاب با زنده یاد مهندس مهدی بازرگان و حزب متبوع او نهضت آزادی ایران شروع شد. اگرچه او مورد بی مهری نسل اول رادیکال بعد از انقلاب قرار گرفت، اما ریشه تفکر اصلاح طلبی او به مرور زمان به ثمر نشست. نسل اول رادیکال بعد از انقلاب آرام آرام به خانه خود و سرچشمه زلال آرمانی برگشت که بازرگان نهال آن را به زمین نشانده بود. تعهد او به دموکراسی و اخلاق سیاسی به یک ارزش بزرگ سیاسی در صحنه سیاست ایران تبدیل گردید. محمد خاتمی با انتخاب خود به ریاست جمهوری کشور، اندیشه اصلاح طلبی و تعهد به ارزشهای دموکراتیک را در صدر گفتمان سیاسی کشور قرار داد. تعهد او به دموکراسی و اخلاق سیاسی از او مردی ساخت که امروز به عنوان رهبر اصلاحات در ایران شناخته میشود. خاتمی مورد بی مهری نظام استبداد ولایی قرار گرفت تا جایی که روزنامهها و وسائل ارتباط جمعی از چاپ عکس و سخنان او ممنوع شدند. نظام استبداد ولایی کوشید با وضع ممنوعیتهایی برای خاتمی از نفوذ او در درون جامعه بکاهد. خاتمی در انتخابات ۷ اسفند حضور پیدا نمود و انتخابات را تبدیل به یک رفراندم بر روی دو روش سیاسی در کشور، استبداد و دموکراسی نمود. جنبش اصلاح طلبی درون جامعه ما با حضور خاتمی در این انتخابات، به بسیج عمومی پرداخت تا طرفداران جنبش اصلاحات را به پای صندوقهای رای بکشاند. رای میلیونی حامیان اصلاح طلبی انتخابات را به صحنه یی برای رفراندوم تغییر داد. بدون خاتمی و حضور او، جنبش اصلاح طلبی هرگز نمیتوانست توان، وزن و قدرت سیاسی خودرا نشان دهد. خاتمی و آرمان او، روی رفراندوم انتخابات هفتم اسفند گردید. روحانی، رفسنجانی، خاتمی هریک با وزن سیاسی خود سه ضلع انتخاب، اعتراض، و رفراندوم انتخابات ۷ اسفند را نمایندگی کردند. بدون تک تک آنها، انتخابات ۷ اسفند هرگز نمیتوانست به انقلاب آرام دیگری در صحنه سیاست ایران تبدیل شده و اینچنین تغییر مهمی در ساختار قدرت سیاسی کشور بوجود آورد.
اصولگرایی بر خلاف اصلاح طلبی یک جنبش اجتماعی نیست بلکه یک حرکت اعتقادی است. جنبش اصلاح طلبی در ایران جنبشی است که پا در اجتماع دارد و برای ارزشهای دموکراتیک در سیاست و قدرت تلاش مینماید.
اما چرا اصولگرایی رادیکال در این انتخابات با شکست فاحشی روبرو شد. اصولگرایی بر خلاف اصلاح طلبی یک جنبش اجتماعی نیست بلکه یک حرکت اعتقادی است. جنبش اصلاح طلبی در ایران جنبشی است که پا در اجتماع دارد و برای ارزشهای دموکراتیک در سیاست و قدرت تلاش مینماید. اما حرکت اعتقادی اصولگرایی پایش در قدرت است و اصولگرایان تمام اهتمام خودرا بر روی تمرکز قدرت در یک نهاد و یک فرد بکار گرفتهاند. اعتقاد دینی اصولگرایان به ولایت فقیه بعنوان یک نهاد و ولی فقیه به عنوان یک شخص که قدرتش ماورایی و الهی است و مشروعیت او و نهادش منبع الهی و نه مردمی داشته، این نهاد و شخصی که آنرا تصاحب مینماید را از ساختار نهادهای سیاسی و اجتماعی جدا میکند. جدایی این قدرت از جامعه و قدرتی که در زیر این نهاد متمرکز میگردد بدون شک منجر به استبداد، فساد سیاسی و مالی خواهد گردید. وقتی قدرتی به هیچ نهادی جوابگو نبود، این قدرت به استبداد مطلق تبدیل خواهد شد. دولتهای استبدادی همگی با فساد گسترده روبرو بودهاند و نظام استبدادی ولایت فقیه نیز از این قانون مستثنی نیست. تحت رهبری آقای خامنهای، نظام روزبروز بر استبداد مطلق خود افزوده تا جایی که هیچ مخالفی را بر نتافته است. اصولگرایان با اعتقاد و اتکا به این مرجع و قدرت سیاسی از اکثریت مردم بریدهاند. نظام قضایی، نیروی نظامی، اطلاعات کشور و صدها نهاد دیگر چون صدا و سیما همه برای حمایت و استحکام نظامی تشکیل شدهاند که پایه در استبداد دارد. یک شخص برای سرنوشت مملکت تصمیم میگیرد و میبایست تصمیمات او که منبع ماورایی دارد مورد حمایت قرار گیرد.
رهبری آقای خامنهای که در نظام اعتقادی اصولگرایی مشروعیت الهی و غیرمردمی دارد، کشور و منافع ملی ما را با چالشهای عدیدهای روبرو نموده است. حمایت او از دولت فاسد و ناکارآمد احمدینژاد، غرب ستیزی کور، مشروع دانستن و توسل به خشونت و زور در مقابل شهروندان، قبول تحریم بجای مذاکره برای پایان دادن به پرونده هستهای کشور، نادیده گرفتن فساد، فقر، و ضایعات اجتماعی و صدها مشکل دیگر، استبداد ولایتی را با سوالات عدیدهای روبرو کرده است. در طول ۲۷ سال دوران رهبری آقای خامنهای و تبعات منفی دوران اقتدار گرایی او در کشور، اصولگرایان بخاطر اعتقاد به ولایت او نه تنها از او حمایت کردهاند که در ایجاد فساد و ترویج خشونت در جامعه شریک او بودهاند. رهبری آقای خامنهای، استبدادی که در زیر نهاد ولایت فقیه و او شکل گرفته است، اصولگرایی را با چالشهای عدیدهای در ایران امروز روبرو ساخته است. آقای خامنهای و قدرت مطلق و نامحدود او، و حمایت اصولگرایان از این قدرت، آنهارا با شکست بزرگی در این انتخابات مواجه کرد. هویت اصولگرایی در جامعه امروز ما با استبداد شکل میگیرد. اصولگرایان بجای داشتن یک آرمان و اندیشه برای ایجاد نهادهای سیاسی مردمی، به استبداد، نهادینه کردن استبداد و توسل به خشونت برای حفظ استبداد روی آوردهاند. اصولگرایی بعنوان یک حرکت اعتقادی در این انتخابات با چالشهای بنیادین روبرو شد. مادامی که اصولگرایی تبدیل به یک حرکت اجتماعی با آرمانی برای ساختن نهادهای سیاسی و مدنی نگردد، در جامعه آرمانخواه ما که مردم به ارزشهای دموکراتیک روی آورده و حرکتهای خشونت آمیز و خشونت را به عنوان رفتارهای ناهنجار اجتماعی نفی میکنند، اصولگرایی بعنوان یک حرکت شکست خورده اجتماعی شناخته خواهد شد. عکس العمل مردم ما در جنبش اصلاح طلبی توسل به صندوقهای رای و تعهد به ارزشهای دموکراتیک خواهد بود.
جنبش اصلاح طلبی ایران بلافاصله بعد از انقلاب با زنده یاد مهندس مهدی بازرگان و حزب متبوع او نهضت آزادی ایران شروع شد. اگرچه او مورد بی مهری نسل اول رادیکال بعد از انقلاب قرار گرفت، اما ریشه تفکر اصلاح طلبی او به مرور زمان به ثمر نشست.
دومین دلیل برای شکست اصولگرایان در انتخابات بد اخلاقی سیاسی بود. بد اخلاقی در این انتخابات و برچسب انگلیسی زدن به نیروهای مخالف چند روز پیش از انتخابات و برای غیر مشروع جلوه دادن نیروهای اصلاح طلب شروع گردید. در نوزده بهمن، آیت الله خامنهای به کسانیکه به رد صلاحیتها معترض بودند اعتراض نمود. او زمینه را برای حمله به رفسنجانی و نیروهای اصلاح طلب مهیا ساخت. در سی آٔم اسفند، کاظم صدیقی، امام جمعه موقت تهران در خطبه نماز جمعه گفت، «دشمن مردم را به پای صندوقهای رای دعوت میکند.» هیجان انتخاباتی در بین نیروهای اصلاح طلب، استبداد را بیمناک نموده بود. در دو شنبه سوم اسفند، سر لشکر فیروزآبادی گفت «کسانی که از سوی آمریکا و انگلیس حمایت شدند اگر اعلام برائت نکنند مجرماند.» در همان روز احمد خاتمی گفت، «کمپین `نه به رهبری` تشکیل شده است.» در پنجم اسفند آیتالله خامنهای گفت «دشمن به حزب اللهیها میگوید تندرو و به تسلیمها میانه رو.» آقای خامنهای بطور صریح میخواست بگوید که نیروهای اعتدال و اصلاح طلب تسلیم بیگانه هستند. در همان روز اژهای ادعا کرد، «انگلیس حامی افرادیست که رابطه پشت پرده با آنها دارد.» اژهای درست رئیس جمهور حسن روحانی را مورد خطاب قرار داده بود بخاطر رابطه با اروپا و باز شدن سفارت انگلیس در ایران. پس از شکست انتخاباتی، رئیس قوه قضائیه که اصولا میبایست غیر سیاسی و بیطرف بماند، گفت، «اصلاح طلبان هماهنگ با رسانههای آمریکا، انگلیس و وهابیت خواستند مانع از راهیابی خادمان ملت به خبرگان شوند.» شجونی در یازدهم اسفند مرم تهران را به ضدّ انقلاب بودن متهم کرد. او گفت، «تهران پایگاه اصلی ضدیت با انقلاب و ولایت فقیه است.» میزان بی حرمتی به مردم و نیروهای اصلاح طلب توسط رهبری و نیروهای اصولگرا فقط و فقط میتواند حکایت از استبداد و یکی از خصوصیات دولتهای استبدادی نماید که مردم مخالف اینگونه مورد بی مهری مردان سیاست خود قرار میگیرند. بد اخلاقی سیاسی اصولگرایان به یک انزجار عمومی تبدیل شده و این بی حرمتی به آنها به رایهایی تبدیل گردید که در یک نبرد دموکراتیک به صندوقها ریخته شد و به شکست آنها منجر شد.
دومین دلیل برای شکست اصولگرایان در انتخابات بد اخلاقی سیاسی بود
انتخابات هفتم اسفند ماه، بطور بیسابقهای شکست اصولگرایی را نشانه گرفت. بعید است حرکت اصولگرایی در آینده کشور بتواند با ادامه سیاستهای گذشته خود ادامه یابد. مرتضی روحانی، یک چهره اصولگرا، مدیر مسول سایت «ترجمان» مینویسد، «به نظر من تا زمانیکه دال مرکزی جریان اصولگرایی `پیگیری منویات رهبری` است، وضع ما از این بهتر نمیشود.» او این نگاه به رهبری را اشعری مسلکانه و اخباری گرایانه میداند. بنظر میرسد که بخشی در حرکت اصولگرایی به این نتیجه رسیدهاند که این رهبری و سیاستهایش اصولگرایی را با شکست قابل ملاحظه یی روبرو نموده است. اخطار محبیان به اصولگرایان رادیکال برای بد اخلاقی و مردم تهران را اهل کوفه خواندن حکایت از آن دارد که بخش قابل ملاحظهای از این اصولگرایان با این جریان قطع رابطه خواهند نمود. نمیتوان تردید داشت که جریان اصولگرایی در آینده با تغییرات عمده یی روبرو خواهد گردید. در طرف مقابل، به احتمال زیاد جنبش اصلاح طلبی و اعتدال در یک پروسه یی نه طولانی در یک دیگر ادغام خواهند گردید و ما شاهد جنبش اصلاحی وسیعتری در صحنه سیاست ایران خواهیم بود.